اسمائیل نوری علا
همین که بنیادگزاران «سازمان جمهوریخواهان ایران» پس از هفت سال تحمل همنشینی با دیگرانی که چون آنان نمی اندیشند و در راه تحقق آرمان های توافق شده شان سنگ می اندازند به این فکر افتاده اند تا راه خویش را از هموندان شان در اتحاد جمهوری خواهان جدا کنند خود بیانگر این واقعیت خطرناک است که فقدان قاطعیت در موضع گیری های سیاسی می تواند ابهام آفرین شده و هویت های روشن متفکران سیاسی ما را، از طریق کشاندن شان به «منطقهء خاکستری» کمرنگ و بی اثر کند.
بیست و دو تن مؤسسان سازمان جدید جمهوری خواهان ایران، در پارهء فرجامین اعلام موجودیت خود، گفته اند: «با نگاهی به نیاز های امروز جنبش سبز، بویژه ضرورت هویت دادن به یک خط دموکراتیک مستقل، از همهء گروه ها، سازمان ها و شبکه های جمهوری خواه و دموکرات دعوت می کنیم که از راه گفتگو و تبادل نظر به تکمیل این پروژه یاری رسانیم و تلاش هایمان را هماهنگ سازیم»(۱).
من نیز، در برابر این دعوت وظیفهء خود می دانم که شادمانه تأسیس این سازمان را به یکایک مؤسسان اش و بخصوص دوستان گرانقدرم آقایان دکتر جمشید مشایخی، دکتر امیرحسین گنج بخش و رضا سیاوسی خجسته باد بگویم و اظهار امیدواری کنم که این تشکل جدید به غنای هرچه بیشتر فعالیت سیاسی مخالفان سکولار ـ دموکرات کلیت حکومت اسلامی کمکی شایان کند.
من البته برای این شادی و امیدواری دلایل متعددی دارم که اغلب آنها ناشی از توضیحاتی است که مؤسسین در مورد چرائی جدا شدن خود از «اتحاد جمهوری خواهان ایران» مطرح کرده اند و همچنین، در راستای تشریح این جدائی، بر مواضع و نگرش های سیاسی ـ مبارزاتی خود تأکید کرده اند. اجازه دهید که این دلایل را اندکی به تفصیل بیان کنم:
نخست اینکه دوستانم، با این جدائی، خود را از آنچه که من «منطقهء خاکستری» می نامم(۲) بیرون کشیده اند و، با ذکر اینکه اپوزیسیون کنونی به دو گروه تقسیم می شوند، توضیح داده اند که در رنگارنگی جنبش سبز «دو گرایش از برجستگی بیشتری برخوردار است. نخست گرایشی که خود را در چهار چوب قانون اساسی جمهوری اسلامی با تفسیری تعدیل یافته به سود حقوق و آزادی های مردم و زیر شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی بیان می کند و گرایش دیگری که خواهان گذر از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک است». آنها در این مورد وطیفهء خود را «نقد هر گونه اصلاح طلبی ِ با هدف حفظ ساختار موجود و بویژه مرزبندی با گرایشی که با تمکین به ولی فقیه، جنبش سبز را تنها وسیله ای برای گرفتن سهمی از قدرت می بیند» تعریف کرده اند.
من، در مقالات خود، این گرایش دوم را «انحلال طلبی» (در مقابل «اصلاح طلبی») می خوانم و اکنون نیز اصرار دارم که این دوستان، چه بخواهند و چه نه، عملاً از حوزهء مماشات با اصلاح طلبان (یعنی منطقهء خاکستری که اتحاد جمهوری خواهان در دامچالهء آن افتاده و موجب این جدائی شده است) بیرون آمده و به جبههء انحلال طلبان پیوسته اند. از نظر من این گامی بزرگ در راه کوچک کردن منطقهء خاکستری و رویارو شدن با کل رژیم مذهبی در ایران است.
دلیل دوم من به تعریفی مربوط می شود که آنان ار نظام های مذهبی (و لاجرم ایدئولوژیک) ارائه می دهند؛ آنجا که اعلام می دارند: «هدف ما نهادن منشور جمهوریخواهی در برابر هر نوع دین سالاری است، زیرا که حکومت دینی در رحمانی ترین تفسیر خود بر اساس “تبعیض” بنا شده است و جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران برای برابری و رفع تبعیض به میدان آمده است». از نظر منی که آرزومند ایرانی بی ایدئولوژی و بی تبعیض هستم(۳)، این اظهار نظر صریح سخت هیجان آور محسوب می شود.
دلیل سوم من، اظهار نظر آنان در مورد ضرورت رویکرد به روند «آلترناتیو سازی» است، آنجا که این دوستان شرط گام برداری «به سوی همآهنگی نیروهای آزادی خواه در جنبش سبز» را «داشتن ارادهء لازم برای ایجاد یک بدیل جمهوری خواه» دانسته و آن را «پروژه ای هفت سال به تأخیر افتاده» نامیده و نوشته اند: «تشکیل اتحاد جمهوریخواهان در هفت سال پیش، کوششی برای متحد کردن گرایش های جمهوریخواه، پیش نهادن بدیل جمهوریخواهی در برابر “دمکراسی دینی” و سیاستی سازگار با شرایط بن بست اصلاحات بود که می بایست زمینهء همگرایی بیشتری را میان مخالفان نظام پدید آورد. این دیدگاه که در بیانیهء “برای اتحاد جمهوریخواهان” و اسناد نخستین کنگره ها بازتاب یافته است در عمل نتوانست به استراتژی و سیاست های روشن و ارادهء واحدی برای پیشبرد آن بیانجامد». بدین سان، از نظر من، سازمان جمهوری خواهان، با جداسازی راه خود از اتحاد مزبور، تنها هویت انحلال طلبی را نپذیرفته بلکه ماهیتاً آلترناتیوساز نیز محسوب شده است چرا که داشتن یک آلترناتیو جمهوری خواه را شرط لازم برای ایجاد «همگرایی بیشتری در میان مخالفان نظام» می دانند.
دلیل چهارم من به این نکته بر می گردد که دوستان ما اعلام می دارند که «هواداران دمکراسی سکولار [برای] عبور از جمهوری اسلامی هنوز به راهبرد مشترکی دست نیافته اند [حال آنکه] فرادستی گرایش عرفی و جمهوریخواهانه در این جنبش بدون داشتن راهبردی متمایز از “برگزاری انتخاباتی رقابتی بین طرفداران نظام” و “اجرای بی تنازل قانون اساسی” امکان پذیر نیست». بدین سان، این دوستان راهبرد «انتخابات رقابتی بین طرفداران نظام» را رد می کنند و، از این طریق، به جمع «تحریم کنندگان» این نوع انتخابات می پیوندند؛ حال آنکه استراتژی اتحاد جمهوری خواهان از آغاز تا اکنون بر بنیاد تأیید و تشویق شرکت در اینگونه انتخابات ـ بعنوان یک اغتنام فرصت ـ استوار بوده است(۴).
دلیل پنجم من به این واقعیت بر می گردد که این دوستان حکومت آیندهء ایران را نظامی پارلمانی می دانند که «بر اساس تفکیک قوای سه گانه و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مندرج در اعلامیهء جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی» بوجود آمده و «بر اساس جدایی دین و مسلک از حکومت استوار» است «بدون آنکه مانع حضور و مشارکت پیروان هیچ مذهب و مسلکی در عرصهء سیاست باشد. این جدایی امکان همزیستی دموکراتیک پیروان همه ادیان و مذاهب و عقاید را در کنار یکدیگر فراهم میآورد و دولت را از دخالت در عرصهء خصوصی و زندگی شخصی شهروندان باز میدارد» و، در عین حال، مبانی ادارهء کشور را در «واگذاری تصمیم گیریهای مربوط به شرایط زندگی و ادارهء امور محلی و منطقه ای به نهادهای انتخابی مردم همان محل و منطقه… و سیاست متکی بر توزیع مسئولیتها و عدم تمرکز قدرت، در چهارچوب تمامیت ارضی و اولویت مصالح ملی همراه با احقاق حقوق اقلیتهای قومی» قرار می دهد و معتقد است که این امر «هـمبستگی ملی ایرانیان را ریشه دارتر می سازد و عامل تثبیت و تضمین حاکمیت ملی خواهد بود». از نظر من آنچه این دوستان دربارهء «عدم تمرکز قدرت» می گویند همانی است که، که چه بپسندند و چه نه، در دنیای متمدن امروز (از امریکا و کانادا گرفته تا هند و ژاپن) حکومت فدرال غیر قومی و زبانی و مذهبی نام دارد و در کشورهای چند ملیتی (و نه چند ملتی) بهترین شکل حکومت است و همانی است که آباء ایران نوین در قانون اساسی مشروطیت از آن بعنوان حکومت های ایالتی و ولایتی نام برده اند(۵).
همین پنج دلیل کافی است که من نتوانم شادی خود را از اقدام دوستانم در مورد آن جدائی و این اعلام موجودیت پنهان کنم؛ هرچند که شاید برای خود آنها در این دلایل نکتهء تازه ای وجود نداشته و همهء آنها مواضعی هفت ساله محسوب شوند. اما همین که بنیادگزاران «سازمان جمهوریخواهان ایران» پس از هفت سال تحمل همنشینی با دیگرانی که چون آنان نمی اندیشند و در راه تحقق آرمان های توافق شده شان سنگ می اندازند به این فکر افتاده اند تا راه خویش را از هموندان شان در اتحاد جمهوری خواهان جدا کنند خود بیانگر این واقعیت خطرناک سیاسی هم هست که فقدان قاطعیت در موضع گیری های سیاسی می تواند ابهام آفرین شده و هویت های روشن متفکران سیاسی ما را، از طریق کشاندن شان به «منطقهء خاکستری»، کمرنگ و بی اثر کند.
اما، بنا به تجربه ای اخیر که شرح خواهم داد، معتقدم که هنوز سایهء اینگونه ابهام آفزینی ها از سر دوستان ما کم نشده و آنها اگر دیر بجنبند به ورطهء ابهام دیگری در خواهند غلطید که این بار نه بدست هموندان شان که از جانب آنان که دوست شان ندارند ایجاد می شود؛ و من وظیفهء خود می دانم که بقیهء این مقاله را به چگونگی (و نه چرائی ِ) این ابهام آفرینی اختصاص دهم.
همانگونه که گفتم، فرض بنیادی دوستان ما آن است که هواداران دمکراسی سکولار برای «عبور از جمهوری اسلامی هنوز به راهبرد مشترکی دست نیافته اند». آنها، در پی این آسیب شناسی، مدعی اند که خودشان دارای راهبرد دقیقی هستند که اگر بوسیلهء دیگران بعنوان «راهبرد مشترک» پذیرفته شود راه اپوزیسیون سکولار دموکرات را برای به زانو در آوردن حکومت اسلامی هموار می سازد. آنها راهبرد خود را «انتخابات آزاد بر اساس میثاق های بین المللی و اعلامیهء شورای بین المجالس» نام نهاده اند. و ابهام دم افزودن درست در مورد همین راهبرد پیش آمده است.
من البته با این راهبرد بعنوان استراتژی مبارزه برای انحلال حکومت اسلامی موافق نیستم و نظراتم را در این مورد قبلاً و به تفصیل شرح داده ام(۶). اما معتقدم که بهرحال این راهبرد به اردوگاه انحلال طلبان آلترناتیوساز تعلق دارد و همهء اعضاء این اردوگاه باید در حفظ و صیانت آن کوشیده و آن را ـ همچون راهبردی در جمع راهبردهای دیگر ـ تقدیم همان «بدیل» (یا «آلترناتیو») ی کنند که دوستانمان (با جرح و تعدیلی مختصر که شرح خواهم داد) خواهان ایجاد آنند و آنگاه، اگر از جانب آن آلترناتیو نیز پذیرفته شود، باید کمترین ابهامی در مورد آن وجود نداشته باشد.
این ابهام دقیقاً از همان ناحیه ای ایجاد شده و، به گمان من، به آن دامن زده خواهد شد که همواره سرگرم بی معنا کردن مفاهیمی است که آزادیخواهان ایران افکار خود را از طریق آنها تبلیغ می کنند؛ یعنی همان ها که جامعهء مدنی را مدینی النبی و دموکراسی را به مردمسالاری دینی تبدیل کرده و بسیاری از مفاهیم را از حیثیت انداخته اند.
می دانیم که «رهبران بخش مذهبی جنبش سبز» انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ را «ناسالم» خوانده و مردم را به طرح این پرسش که «رأی من کجاست؟» تشویق کردند. یعنی «اصلاح طلبان» و خواستاران «اجرای بی تنازل قانون اساسی حکومت اسلامی» از آن پس خواهان «انتخابات سالم» شدند که اگرچه این امر در برخی از اعلامیه های آقای مهندس میرحسین موسوی هم به تصریح منعکس شد اما بخاطر تازگی انتخابات برگزار شده بصورت خواست اصلی بخش مذهبی جنبش سبز در نیامد. اما اکنون که قرار است در اسفند ماه آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی انجام شود، اصلاح طلبان (به دلایل اقدامات شان در اینجا توجه ندارم) با این شرط پا به میدان گذاشته اند که انتخابات پیش رو «سالم» باشد. اما در گفتارهای آنان رفته رفته عبارت «انتخابات سالم» جای خود را به «انتخابات آزاد» داده است و در نتیجه احتمال آن بوجود آمده که دو امر کاملاً متفاوت با هم یکی گرفته شوند.
هفتهء پیش این امر برای من جنبه ای تجربی پیدا کرد. آقای ایمان فروتن از «نهاد مردمی» سلسله میزگردهائی تلویزیونی را براه انداخته است که در اولین آن در حمعهء گذشته من نیز یکی از میهمانان بودم. آقای فروتن به من توضیح داده بودند که موضوع برنامه پروژهء «انتخابات آزاد» ی است که از جانب برخی از جمهوریخواهان مطرح شده است و حتی گفتند که آقای مهندس حسن شزیعتمداری، که از طرفداران و مبلغان این پروژه هستند، نیز برای شرکت در مناظره دعوت شده اند اما ایشان به علت مسافرت از شرکت در جلسهء اول عذر خواسته اند. آنگاه، با شروع برنامه و مناظره، من دیدم که شرکت کنندگان بجای پرداختن به طرح انتخابات آزاد ِ این گروه از جمهوریخواهان به نقد «انتخابات آزاد ِ» آقایان خاتمی و موسوی پرداخته و این انتقادات را طوری مطرح می کنند که گوئی خطاب شان با پروژهء دوستان جمهوری خواه ما است. من، در اواسط برنامه، به این موضوع اعتراض کرده و توضیح دادم که انتخابات آزاد مورد نظر آقای شریعتمداری هیچگونه قرابتی با انتخابات مورد درخواست اصلاح طلبان مذهبی ندارد و نمی توان این دو نوع «انتخابات آزاد» را همزمان مورد نقد و بستگی قرار داد؛ چرا که یکی (از آن اصلاح طلبان) نوعی چاره جوئی برای حفظ رژیم است و دیگری (از آن جمهوری خواهان انحلال طلب) برای گذر از حکومت اسلامی اندیشیده شده.
پس از آن برنامه و در گفتگو با اشخاص دیگر نیز ملتفت شدم که این یگانه پنداری ِ دو طرح متضاد بهیچ وجه تصادفی نیست و بخصوص اصلاح طلبان در خارج کشور برای یکی نشان دادن اینها تعمد دارند؛ بطوری که اگر دوستان انحلال طلب ما در سازمان جمهوریخواهان ایران در مورد توضیح تفاوت ها و تفکیک این دو پروژه از هم کوشا نباشند بزودی خودشان نیز بصورت مبلغ پروژهء اصلاح طلبان در خواهند آمد و هر کجا که از پروژهء انتخابات آزاد خود سخن بگویند مخاطبان تصور خواهند کرد که منظور همانی است که آقایان خاتمی و موسوی خواهان آنند.
من البته بر این نکته واقفم که دوستان ما در سند اعلام موجودیت سازمان خود در راستای تفاوت این دو پروژه چند کلامی گفته و توضیح داده اند که راهکار «انتخابات آزاد» بر اساس میثاق های بین المللی و اعلامیهء شورای بین المجالس استوار است و «انتخابات آزاد، از نگاه ما، آن انتخاباتی نیست که در جهارچوب قانون اساسی و در وضعیت استقرار عادی نظام انجام می گیرد». اما این توضیح مختصر را نه کافی، نه جامع و نه مانع شمرده و وظیفهء خود می دانم تا دوستانم را هشدار دهم که اگر غفلت کنند از چاله در نیامده به چاه خواهند افتاد. هفت سال تحمل اینکه آنها را زائده ای از اصلاح طلبی بدانند کافی است و آنها، با عمل شجاعانهء جدائی و اعلام موجودیت مستقل خود، خروج از چالهء دنباله روی از اصلاح طلبان و اقامت در منطقهء خاکستری را ممکن ساخته اند و اکنون دریغ است که در ابتدای راه نوین خود در چاه پشتیبانی از طرح انتخابات آزاد اصلاح طلبان فرو غلطند.
در عین حال، بعنوان کسی که خود را جمهوریخواه می داند، افزودن این نکتهء پایانی را نیز لازم می دانم که صدور «دعوت به گفتگو» از جانب سازمانی سیاسی که در خارج کشور بوجود آمده و تا رسیدن به لحظهء اعلام تصمیم ملت ایران پیرامون نوع نظام آیندهء کشورشان راه درازی در پیش دارد، و محدود کردن «گفتگو و تبادل نظر» به «گروه ها، سازمان ها و شبکه های جمهوری خواه و دموکرات»، یک خطای استراتژیک است که می تواند در خارج کشور به تسلط شیوهء «خودی و ناخودی کردن» (که عیب هر تشکل ایدئولوژی زده ای ست) بیانجامد و مانع برقراری گفتگو مابین اندیشمندان جمهوری خواه و متفکران دگراندیش که مسلماً از لحاظ سواد و فکر و منطق و وطن دوستی و ملت مداری دست کمی از آنان ندارند شده و، در نتیجه، صحنهء رقابت سیاسی احزاب را در «فردای داخل کشور» به «امروز خارج کشور» (یعنی جائی که نمی تواند در گزینش نوع حکومت آیندهء ایران نقش تعیین کننده داشته باشد) منتقل کند(۷).
من فکر می کنم که اگر این دوستان از عبارت «جمهوری خواهی» فیلتری نسازند و دگراندیشان را نیز در گفتگوهای خود شریک کنند و امر فردا را به فردا موکول نموده و خود، بعنوان جزئی از اردوگاه انحلال طلبان سکولار و آلترناتیو ساز، در اتحادی سراسری شراکت داشته باشند بیشتر می توانند به اهداف خود و مردم وطن خویش خدمت کنند تا اینکه بر سر عمارت خود بنویسند «ورود هرکس که جمهوری خواه نیست ممنوع است».
آنان اگر، بر اساس سند اعلام موجودیت خود، معتقدند که «جنبش سبز، مانند هر حرکت بزرگ اجتماعی، از گروه های مختلف و هدف ها و برنامه ها متنوعی تشکیل شده» آنگاه باید به این نکته توجه کنند که تنها با کاربرد کثرت گرائی همدلانه در میان انحلال طلبان است که می توانند پشتیبانان و دوستان رنگارنگی را برای پروژه های مبارزاتی خود در خارج کشور بیابند که آماده اند امکانات توضیح دهندهء خود در تشریح و نقد ماهیت انحلال طلبانهء طرح انتخابات آزاد آنان را مشفقانه در اختیارشان بگذارند.
آنها باید باور کنند که دگراندیشان، یا معتقدان به انواع دیگر حکومت، «نجس» نیستند که از ترس حضور آنان، در خم هر کوچه ای مواظب آن باشند که غیرجمهوریخواه به جمع شان راه نیابد. بیائیم در راه انحلال حکومت اسلامی و آزاد سازی ایران همگی دست به دست هم دهیم و آنگاه که وطن مان روی آزادی دید هر کس مجاز باشد طرح ها و برنامه های خود را بعرض ملت ایران برساند و اجازه دهد که این ملت ستم کشیده خود انتخاب کند که چه می خواهد. بقول حافظ:
بر سَر ِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زَهر
بار دگر روزگار چون شِکَر آید
صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند
بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آید
صالح و طالح متاع خویش نمایند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2007/ES.Notes.120707-greyarea.htm
3. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2011/052011-PU-EN-What-is-a-society-without-discrimination.htm
4. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2009/052209-ES-PU-Power-of-Boycott.htm
5. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2006/ES.Notes.120106-federalism.htm
6. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/040910-PU-EN-Free-Elections.htm