خجالت خالق چشم بسته

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

مازیار سعیدی

روزهای سبز زندگی،
سر از خوابهای شیرین کودکی بیرون آوردند  و
خجالت باریدند بر خلاقیت آن بی اثر خالق چشم بسته 

* * *
 
آنکس، آنکه، آنچه، آن توانا

که بیند ذلت بندگانش را

و لبخند بی رنگ می بارد بر  

نداری رعیتانش …

* * *

 آنکس، آنکه، آن خالق آن برنا

که نالد و گوید از فطرت زادگانش

نالد از خواب، خوابهای رفته، خوابهای بی خیر

چه با تعابیری سفید و بی خط

مثل کتابچه های نقاشی کودکان

آنکس، آنچه، آن خالق رعنا که

بیند چک پولهای سرخ صفر باخته را    

با پارتی های مدرسه های پول پارو کنندگان شمال شهر

همواره وجدان آن رویا های خوابهای راستین رنگین

چیزی ندارند مگر غیرت خالق عاری از غیرت

که می بیند زنان را پر و مملو از تجاوزهای بی پایان

و می بندد همه ی آن چشمان را

بر فرشته ی جرواجر عدالت

در خواب… با خواب… از یاد رفته

با  تف … مرده ای  در دست یک خدام

* * *

 آنکس، آنچه، آن خالق دست مریزاد

که بستنی و فالوده می آورد برای بندگانش

با ذلت، و قرین خونی که می توانست

با کیسه ی مهربانی در رگهای گرسنه ای خسته از فقر

زندگی بباراند چون گلوبولهای نفس کشنده ی سرخ، پر از هوا

نه با مرگ!!!… نه با نیستی …

بی ارزش … پوشانیده …

تا خواب را ببخشاند برایش

از عمق، از فطرت و از اهانت آدمی به

کفتارهای مظلومی که

از دیدن ریش نتراشیده ی یک متجاوز

نمی ترسند… می میرند

کفتارهایی زوزه کش … کفتارهایی نکره

کفتارهایی همه با حکم حاکمان، خالق مملو!

همه می لیسند کاسه ی تجاوز را …

و می شاشند بر مرده ی مجسمه ی چشم بسته ی عدالت زیر میدان شهرداری سابق…

* * *

 آنکس، آنچه … آن خالق …

چه پر و  چه بی محابا…!

 ***   ***   ***

مازیار سعیدی/ نیویورک

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.