تحولات خاورمیانه

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

آذر ماجدی

وضعیت حاضر٬ مسائل پیش رو یک دنیای بهتر: بدون تردید این تحولات تاریخساز و دورانساز بود٬ چه ارزیابی ای از دستاوردها و تاثیرات این تحولات در معادلات سیاسی منطقه و جهان دارید؟ این تحولات چه تاثیری بر کشمکشهای جهان کنونی داشته است؟ میگفتند تاریخ به پایان رسیده است؟ میگفتند مبارزه طبقاتی کلیشه ای قدیمی است؟ میگفتند سرمایه داری بهترین و مناسبترین سیستم اقتصادی جهان است٬ "همین است که هست٬ یا بسوزید یا بسازید"؟ چه شد؟

 آذر ماجدی: خیزش مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا در عرض شش ماه بسیاری از معادلات جان سخت سیاسی منطقه را زیر و رو کرد. آتش فشان خیزش توده ای از یک کشور به کشوری دیگر سرایت کرده است. در عرض شش ماه اخیر ما شاهد یک رویداد بی سابقه در تاریخ بوده ایم. بنظر می رسید که سرکوب خشن، دیکتاتوری های تا دندان مسلح رکابدار یکی از دو قطب تروریسم دولتی یا اسلامی، شرایط ترور و جنگ، گرسنگی و فقر، استثمار خشن و برده وار سرنوشت لاعلاج و ماندگار در این گوشه از جهان خواهد بود. بنظر می رسید که تروریسم اسلامی و دولتی زندگی مردم را به ویرانی مطلق خواهند کشاند. مروری کوتاه بر تاریخ مدرن در این منطقه یک تصویر سیاه از جنگ و ترور و کشتار و سرکوب را نمایان می سازد.  اما در میان حیرت جهانی، مردم محروم، کارگر و زحمتکش به میدان آمدند و صدای اعتراض خود را علیه سرکوب و خفقان، فقر و گرسنگی و علیه تبعیض و بی عدالتی بلند کردند. مردم برای آزادی، برابری و رفاه به میدان آمدند و با استقامت و شجاعت قابل تحسینی حکومت های سرکوبگر فاسد حاکم را مورد حمله خویش قرار دادند. دیکتاتورهایی که حکم خدا را در سرزمین تحت حاکمیت خویش داشتند، به فاصله چند هفته فراری شدند. حاکمیت بیست ساله و سی ساله در عرض دو سه هفته فروپاشید. در هراس از عمق و گسترش جنبش اعتراضی مردم، در بیم آنکه مبارزه علیه حکومت های مطلقه پایه های نظام سرمایه داری را بلرزاند، قدرت های جهانی گرد آمدند و راس حکومت را بردند. با این امید که نظام دست نخورده باقی بماند. این حرکت اگرچه مومنتوم مبارزات مردم را کند کرد، اما نتوانست جنبش برای آزادی، برابری و رفاه را خاموش کند. و این بیانگر هوشیاری سیاسی بخشی از مردم، بویژه نسل جوان دو کشور تونس و مصر است.  خیزش عظیم مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا تغییرات چشمگیری را در معادله جنگ تروریست ها (جنگی که غرب آنرا جنگ علیه تروریسم نامیده است) و استراتژی آمریکا در منطقه موجب شده است. قتل بن لادن در بحبوحه این خیزش امری اتفاقی نبود. آمریکا بمنظور تغییر استراتژی خویش نیازمند بستن این فصل از تاریخ میلیتاریسم و سیاست جنگ افروزی بود. بن لادن باید از بین می رفت تا توجیه ای قابل قبول و "آبرومندانه" برای حاشیه ای کردن این استراتژی هم در در عرصه سیاست داخلی و هم سیاست بین المللی بدست می آمد. بن لادن توجیه ای برای یورش نظامی به خاورمیانه در استراتژی "نظم نوین جهانی" بود. آمریکا و موتلفینش بمدت یک دهه با این توجیه منطقه را به خاک و خون کشیدند؛ عراق را به یک گورستان بزرگ بدل کردند؛ افغانستان را حتی از دوران تحت سلطه طالبان بیشتر به ورطه نابودی نزدیک کردند، جنگ تروریستی را به لبنان و پاکستان کشاندند؛ و در این میان فضا را برای اشغالگری و سرکوب اسرائیل مهیاتر نمودند. این استراتژی که با توجیه نابودی تروریسم اسلامی آغاز و شعله ور شد، عملا به رشد و قدرتگیری تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی منجر شد. در مقابله با جنبش اعتراضی مردم منطقه، آمریکا مجبور به چرخش های مهمی در این استراتژی شد. تعدیل جنگ تروریست ها و حل مساله فلسطین به یک امر مبرم برای حکومت آمریکا بدل شد. این رویداد مهم که تا پیش از خیزش مردم منطقه بسیار دوردست بنظر می رسید، با بمیدان آمدن قطب سوم، بشریت آزادیخواه و متمدن سریعا در راس سیاست های غرب قرار گرفت.   جنبش وسیع اعتراضی مردم تاثیراتی عمیق بر روانشناسی جمعی منطقه گذاشته است. باور قدرت توده ای، قدرت متشکل و سازمانیافته مردم، قدرتی که قادر است خدایان زمینی را به زیر کشد، روانشناسی جمعی و خودآگاهی این جوامع را بشکلی دراز مدت متحول کرده است. این یک امر بسیار مهم است که تاثیراتی عمیق در منطقه و در جهان برجا خواهد گذاشت. مردمی که یکبار قدرت خود را باین شکل لمس کنند، انسان هایی با اعتماد به نفس تر و حق بجانب تر در مقابل حکومت خواهند بود. این مردم بر ارعاب و ترس قایق آمدند. و این دستاوردی بسیار با ارزش و تعیین کننده در تحولات اجتماعی و سیاسی است. این جوامع دستخوش تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی شده اند.   بعلاوه، احساس همبستگی توده ای نه فقط در چهارچوب یک کشور، بلکه کل منطقه، و نه فقط در میان مردمی که عرب خوانده می شوند، بلکه حتی در ایران، که یک جدال عمیق تاریخی میان ناسیونالیسم عظمت طلب آن با مردم "عرب" موجود است، بوجود آمده است. این یک دستاورد بسیار مهم و هیجان انگیز برای بشریت آزادیخواه و برابری طلب است. جالب اینجاست که فضای همبستگی مرزهای منطقه را درنوردیده است و به کل جهان سرایت کرده است. تحرکات نسل جوان در اسپانیا و فرانسه تحت تاثیر خیزش مردم منطقه شورانگیز است. در یک کلام خیزش مردم منطقه دیوار تعصبات راسیستی حاکم را نیز ترک داده است.  بالاخره باید اشاره کرد که یک چنین تحول اجتماعی-سیاسی عظیم تمام خزعبلات بورژوازی پیروز در جنگ سرد را بدور ریخت. التبه عمر مفید خزعبلاتی چون "پایان تاریخ" یا "مرگ سوسیالیسم" خیلی سریع به انتها رسید. اما زلزله سیاسی – اجتماعی منطقه این خزعبلات را کاملا به ریشخند گرفت.  یک دنیای بهتر: مساله فلسطین یک مساله محوری و تعیین کننده در خاورمیانه است٬ تحولات معاصر چه امکانی را برای حل مساله فلسطین ایجاد کرده است؟ جوانب متعدد و مختلف این مساله کدامند؟ چگونه است که آمریکا ناچار به اتخاذ سیاست "متعادل تری" در منطقه شده است؟ چه عواملی این امکان را بوجود آورده اند؟   آذر ماجدی: تاثیر بپا خاستن مردم منطقه علیه استبداد و سرکوب و فقر و تبعیض آنچنان گسترده و عمیق بوده است که یک استراتژی جدید را به تروریسم دولتی، در راس آن آمریکا دیکته کرده است. امری که بیست سال است هر روز امکان ناپذیر تر می نمود، در اثر خیزش مردم منطقه اکنون دست یافتنی بنظر می رسد. پس از سقوط شوروی، تلاش غرب و در راس آن آمریکا برای حل مساله فلسطین نور امید را در قلب های بسیاری از مردم آزادیخواه و عدالت طلب جهان تاباند. جهان صلح "قریب الوقوع" اسرائیل و فلسطین را جشن گرفت. طولی نکشید که این امید رنگ باخت. جریانات اولترا راست در هر دو کمپ، امر سابوتاژ صلح را در دستور خود گذاشتند. مذاکره پس از مذاکره، کنفرانس پس از کنفرانس، صرفا ویرانی بیشتر منطقه و سرکوب و کشتار بیشتر مردم فلسطین را به ارمغان آورد. دو قطب تروریستی زندگی مردم منطقه را به گروگان گرفتند.   اما خیزش مردم منطقه، آنچنان نیروی لایزال توده ای را به نمایش گذاشت که دولت آمریکا عملا به اسرائیل اعلام کرد که باید سازش کند. بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ مدتها بود که به یک رویا بدل شده بود. اعلام قاطعانه ضوروت تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل بر مبنای مرزهای ۶۷  توسط رئیس جمهور آمریکا، صلح و ائتلاف الفتح و حماس و گشایش مرز رفع به روی زندان بزرگ غزه همه در فاصله چند ماه خیزش توده ای آزادیخواهانه مردم منطقه امکانپذیر شد. این یکی از نتایج مهم تحولات توده ای در منطقه است. ما پیش از این اعلام کرده بودیم که سرنوشت منطقه را فقط دو قطب تروریستی تعیین نمی کنند. بازیگران صحنه سه قطب اند. قطب سوم، قطب بشریت آزایخواه و متمدن نقش تعیین کننده ای دارد. باید کوشید و این قطب را بسیج و سازمان داد. اکنون که قطب سوم به میدان آمده است، ما شاهد تاثیر قدرتمند آن هستیم.  بمنظور رویارویی با خیزش عظیم مردم، برای حفظ وضعیت موجود با کمترین تغییرات پایه ای، بخاطر حفظ نظام سرمایه داری، آمریکا و غرب مجبور به سازش شده اند. تلاش جدی تر برای حل مساله فلسطین و فشار گذاشتن بر دولت اسرائیل یکی از سازش هایی است که آمریکا می بایست می پذیرفت. اگر آمریکا بخواهد نقشی تعیین کننده در شکل دادن به رویدادهای خاورمیانه داشته باشد، باید در نظر مردم منطقه چهره معتدل تری نسبت به خواست های توده مردم داشته باشد؛ باید چهره قلدر و ارباب منشانه و مدافع دیکتاتورهای سرکوبگر منطقه را کمی بزک کند؛ نباید نزد مردم پشتیابان بی قید و شرط اسرائیل ظاهر شود. لذا هیات حاکمه آمریکا بالاجبار باید کمی سر خم کند و سیمای متفاوت و انسانی تری بخود بگیرد. علاوه بر روانه کردن دیکتاتورهایی که در جیبش بودند، بن علی و مبارک، تعدیل جنگ تروریست ها، کشتن بن لادن و اعلام اینکه بن لادن دیگر جذبه ای برای نسل جوان "عرب" ندارد و اولتیماتوم به دولت اسرائیل در مورد صلح همگی مولفه هایی از استراتژی جدید آمریکا در منطقه است.    اکنون شرایط برای صلح از هر زمان دیگر مساعد تر بنظر می رسد. وجود فاکتور قطب سوم در صحنه قوی تر از آنست که بتوان براحتی از آن عبور کرد. حکومت اسرائیل به اعتراف مقامات مختلفش از جانب هیات حاکمه آمریکا و اروپای واحد بشدت برای پذیرش شرایط صلح تحت فشار قرار گرفته است. سرکشی ناتنیاهو در مقابل اوباما، آنچه رسانه ها آنرا دوئل اوباما – ناتنیاهو نامیدند، وی را در صحنه سیاست داخلی بسیار تحت فشار قرار داده است. اپوزیسیون حکومتی در اسرائیل به پذیرش این شرایط و برقراری صلح تمایل دارد. جنبش صلح خواهی در اسرائیل رشد کرده است. جریان اولترا راست در اسرائیل کماکان مقاومت می کند ولی اگر شرایط به همین شکل پیش رود، این مقاومت مجبور به شکستن خواهد شد.   نمی توان صد در صد اعلام کرد که بزودی شاهد صلح اسرائیل و فلسطین و تشکیل دولت مستقل فلسطین خواهیم بود. اما این امر بنظر دست یافتنی و محتمل بنظر می رسد. این تحول بسیار مهم و تعیین کننده است. مهمترین تحول در منطقه در طول پنج شش دهه اخیر است. حل مساله فلسطین موجبات حاشیه ای شدن تروریسم دولتی و اسلام سیاسی را فراهم می آورد و فشار قابل توجهی بر رژیم اسلامی در ایران خواهد گذاشت.   یک دنیای بهتر: اسلامیستها یکی از جریانات دخیل در تحولات خاورمیانه بوده اند، در مصر اخوان المسلمین یک نیروی فعال و سازمانیافته در اوضاع است، در تونس جریانات اسلامی در شکل گیری تحولات دخیلند، چه ارزیابی از موقعیت و نقش جریانات رنگارنگ اسلامیستی در این اوضاع دارید؟   آذر ماجدی: قبل از هر چیز باید اعلام کرد اسلام سیاسی در اثر خیزش مردم منطقه تضعیف شده است. بمیدان آمدن مردم موجب تضعیف هر دو قطب تروریسم گشته است. چند فاکتور بویژه بر صحت این حکم تایید می گذارد. شعارهای حاکم در مبارزات و جنبش اعتراضی مردم مجموعا بر خواست های پایه ای مردم یعنی آزادی، رفع تبعیض و بی عدالتی و رفاه تاکیدی صریح و روشن دارد. مردم از حکومت مطلقه سرکوبگر و فاسد جانشان به لب رسیده است و این واقعیت را به روشنی ابراز کرده اند. شعار بنفع اسلامیست ها، یا شعارهای پوچ باصطلاح ضد امپریالیستی اسلامیستی در این تظاهرات و جنبش جای خاصی را اشغال نکرده است. بعلاوه، علیرغم گرد و خاک بپا کردن حکومت های حاکم بویژه در مصر و تونس و دولت اسراییل مبنی بر بزرگ کردن خطر جنبش اسلامی، این جریانات تفوقی بر اعتراضات مردم نداشتند. البته جریان اسلامی تنها جریانی است که از آزادی عمل بیشتری نسبت به جریانات اپوزیسیون برخوردار است. رژیم های حاکم کوشیده اند هر گونه حرکت و تشکل کارگری، چپ و کمونیستی را در نطفه خفه کنند. اما جریان اخوان المسلمین، فی المثل، از آزادی عمل بسیار بیشتری برخوردار بوده است و لاجرم متشکل ترین جریان اپوزیسیون است. در این شرایط متحول، جریانات اسلامی مشغول سازماندهی خویش و مذاکره بر سر قدرت با حکومت هستند. اما هشیاری نسبت به نقش و ماهیت جریانات اسلامیست در میان مردم، طبقه کارگر و نسل جوان نسبتا بالا است. در اینجا باید به خیزش دو سال پیش مردم ایران علیه رژیم اسلامی اشاره کرد که همبستگی وسیعی در منطقه بخود جلب نمود.   هم اکنون در تونس برخی جریانات حقوق زن برای خواست هایشان دست به تظاهرات و اعتراض زده اند، اینها بخوبی ماهیت ارتجاعی و زن ستیز اسلامیست ها را می شناسند. در ۸ مارس در شهر قاهره اسلامیست ها به تظاهرات و تجمع زنان حمله ور شدند. اسلامیست ها اکنون در تونس و مصر ظاهری معتدل بخود گرفته اند و از آزادی، دموکراسی و عدالت صحبت می کنند. اما این واقعیت که دولت سوریه نیزکه از پشتیبانان جریان اسلامیستی است با یک خیزش عظیم روبرو است، خیزش توده ای کل منطقه را در بر گرفته است و تمام دولت های مطلقه، چه رکابدار تروریسم دولتی و چه رکابدار تروریسم اسلامی از طرف مردم به مصاف طلبیده شده اند، موقعیت اسلامیست ها را در کل بسیار تضعیف نموده است. روشن است که بورژوازی و ارتجاع بین المللی بمنظور مقابله با جنبش انقلابی مردم به هر ترفندی برای شکست این جنبش متوسل خواهند شد. اگر غرب خطر کمونیسم یا انقلاب کارگری را احساس کند بیدرنگ با اسلامیست ها برای شرکت در قدرت یا تصرف قدرت به توافق خواهد رسید. لذا پیشاپیش نمی توان خطر اسلامیست ها را منتفی اعلام کرد. آنچه مسلم است در شرایط کنونی جنبش اسلامی در این خیزش ها تفوق نداردِ؛ هشیاری نسبت به ماهیت اسلامیست ها در برخی از این کشورها، بویژه مصر و تونس بالا است؛ میزان تشکل توده ای در این کشورها در حال وسعت است؛ پیشرفت هایی بسوی حل مساله فلسطین بوجود آمده است؛ اینها همگی فاکتورهای مثبتی بنفع آزادیخواهی، برابری طلبی و ترقیخواهی است. ضمنا موقعیت رژیم اسلامی در ایران نیز بسیار شکننده و متزلزل است. این نیز فاکتوری مهم در شرایط خاورمیانه و اوضاع اسلام سیاسی است. با در نظر گرفتن تمامی این فاکتورها باید برای تشکل و سازمانیابی مردم و رشد و تقویت کمونیسم بعنوان یک آلترناتیو حکومتی قاطعانه کوشید. باید ماهیت سیاه و ارتجاعی هر دو قطب تروریستی را بیش از پیش افشا کرد. جنبش آزادی زن در این میان نقش بسیار تعیین کننده ای ایفا میکند. باید این جنبش را تقویت کرد و برای همبستگی منطقه ای آن کوشید.  یک دنیای بهتر: این پروسه ها با هر تعبیری به "پایان" خود نرسیده است٬ هنوز شاید در نیمه راه هم نیست٬ معضلات و مسائل گرهی پیش رو از نظر شما کدامند؟ بر چه مسائلی باید تاکید گذاشت؟ شرط پیشروی چیست؟   آذر ماجدی: باید گفت که این تازه آغاز کار است. مردم علیه سرکوب و خفقان، فقر و گرسنگی، تبعیض و بیعدالتی و برای آزادی، برابری و رفاه بمیدان آمده اند. دستیابی به این خواستهای پایه ای مستلزم طی کردن یک پروسه طولانی و پر پیچ و خم است. ارتجاع می کوشد در مقابل تلاش و حرکت مردم موانع مختلف سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی ایجاد کند، جنبش آزادیخواهانه مردم نیازمند یک رهبری انقلابی، آگاه و هوشیار است تا این موانع را یکی پس از دیگری از مقابل پیشروی مردم بردارد. این رهبری هنوز غایب بنظر می رسد.   این جنبش باید به یک انقلاب کارگری منجر شود که نه تنها رژیم های مستبد حاکم را به زیر می کشد، بلکه نظام سرمایه داری را نیز واژگون می کند. این یک پروسه پیچیده است و نیاز به رهبری کمونیسم کارگری متحزب دارد. سازمانیابی مردم در تشکلات توده ای و وجود یک حزب کمونیستی کارگری که بر بخش قابل توجهی از طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و برابری طلب اعمال نفوذ دارد برای چنین پروسه ای حیاتی است. تا آنجا که به سازمانیابی توده ای مربوط می شود، شواهد حاکی از آنست که مردم توانسته اند درجه بالایی از سازمانیابی توده ای را در میان خود ایجاد کنند. این یک نقطه مثبت جنبش آزادیخواهانه در مصر و تونس است.   بورژوازی جهانی با تمام قدرت برای منحرف کردن این جنبش و سقط آن تلاش می کند. به انواع  و اقسام حیله ها متوسل می شود. حتی حاضر شده در صورت لزوم یاران سابق خود را قربانی کند. صحبت از محاکمه بن علی و مبارک در تونس و مصر است. قرار است این موجودات جنایتکار به جرم های مختلفی در غیبت محاکمه شوند. امید نظام های حاکم اینست که چنین حرکاتی مردم را راضی و خوشنود کند و به خانه بازگرداند. اما شواهد حاکی از آنست که بخش قابل توجهی از طبقه کارگر و بخش رادیکال نسل جوان هنوز خیال توقف ندارند. منطقه در یک شرایط خطیر و تعیین کننده بسر می برد. نقش کمونیسم و کارگر در این شرایط بسیار تعیین کننده است. باید کوشید تا کمونیسم کارگری را متحزب و آماده بدست گرفتن رهبری نمود. این یک امر مهم و شرط لازم پیروزی جنبش آزادیخواهانه مردم است. *

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.