شکوه میرزادگی
در سرزمین های دیکتاتورزده همیشه لیست بالابلندی از «ممنوعه ها» وجود دارد؛ بیشتر شامل آن چه هایی می شود که یاد آور مفهوم آزادی، در ابعاد گوناگون آن، است. در این میان، در سرزمین هایی که دیکتاتوری مذهبی بر آنها حاکم است، علاوه بر قوانین ریز و درشتی که همه ی حقوق بشری و زندگی طبیعی مردم را انکار می کند، لیست ممنوعه ها سر تمامی ندارد و هر دم بر حجم اش افزوده می شود و رفته رفته، از زمین تا آسمان، هر آن چه اشاره ای هرچند نامحسوس به دیکتاتور و دیکتاتوری داشته باشد به ممنوعه ها می پیوندد.
در چنین کشورهایی بخش عظیمی از ثروت های ملی مردمان یا به مصرف ایجاد و نگهداشت سازمان های مختلف سانسور و تفتیش و فیلترینگ می رسد و یا خرج استخدام پاسدار و پلیس و لباس شخصی هایی می شود که در کوچه و خیابان مراقب اند تا کسی سراغ این ممنوعه ها نرود. متقابلاً، در این نوع سرزمین ها، هر حرکت و کلمه ای که به نوعی ضد آن ممنوعه ها باشد، طبعاً، برای مردمان معنا و باری مهم و با ارزش پیدا می کند؛ حتی اگر انجام دهنده آن حرکت، یا گوینده و نویسنده ی آن کلمه، منظوری دیگر داشته و قصدش اشاره به آن ممنوعیت ها نبوده باشد.این وضعیت درست برخلاف کشورهای آزاد و دموکراتی است که مردمان شان به افرادی که ممنوعه های قانونی را دور می زنند نگاه خوبی ندارند. این وضع هم طبیعی است چرا که در این کشورها قوانین را خود مردم ساخته اند، و خودشان برای اجرای آن نماینده و مجری انتخاب کرده اند و، در نتیجه، خوشحال نمی شوند اگر کسی قوانین شان را بشکند.
در سرزمین هایی چون سرزمین ما مردم نه تنها هیچ نقشی در ساختن قوانین ندارند بلکه آن را ضد آرامش و آزادی خویش نیز می بینند و نسبت به هر قانون وضع شده ای حالت معترض دارند. در این کشورها قهرمان کسی است که از خطوط قرمز ممنوعه و قوانین ضدمردمی حاکمان می گذرد، چه بصورت رویارویی مستقیم با حکومت دیکتاتوری و تحمل هزینه های سنگین، و چه حتی با اشاره ای و کنایه ای نسبت به ممنوعه های حکومت. به خصوص اگر این حرکت از سوی شخصیتی خاص و صاحب نام باشد که به دلیل دیگری مورد توجه مردم است، احترام و ستایش نسبت به او صد چندان می شود. بازده این گونه گفتارها و کردارها بسیار وسیع و سریع است و، به همین دلیل، در کشورهایی چون سرزمین ما شعر و ادبیات و هنر، و حتی ژورنالیسم سرشار سخنان کنایه ای، تمثیلی و نمادین، و اشاری است. و از طریق این سخنان تلویحی است که پژوهشگرانی توانسته اند وضعیت اجتماعی و سیاسی زمان های مختلف تاریخ مان را مورد بررسی قرار دهند. دو نمونه ی برجسته این وضعیت در گذشته شعر حافظ است و در دوران معاصرمان سروده های احمد شاملو . اما، به نظر من، جالب ترین نکته در این وضعیت آن است که مردمان غوطه ور در این همه ممنوعیت ها نیز به خوبی این گونه کلمات و حرکت ها را می شناسند و با شنیدن یا دیدن شان بلافاصله از خود واکنشی مثبت و رضایت بخش نشان می دهند. در این کشورها، با وجود همه ی ممنوعیت ها، مردم همیشه در درک این اشاره ها و کنایه ها از حکومت دیکتاتوری جلوترند. یعنی ابتدا این مردم اند که به معنای کنایه ها و اشاره ها پی می برند و مدت ها طول می کشد تا حکومت هم بفهمد و تلاش کند که آنها را از کتاب و فیلم و هنرهای دیگر حذف کرده و نام شان را به لیست ممنوعه ها بفرستد.
روز گذشته، در مراسم وداع با ناصر حجازی، کسی که با رفتارها و گفته هایش در حمایت از مردم و در رویارویی با دیکتاتوری، از یک ورزشکار بزرگ ملی به یک قهرمان بزرگ ملی تبدیل شد؛ یکی از این گونه حرکت های معنادار ِ ضد ممنوعه ها اتفاق افتاد. این حرکت برای مردمان ایران، و به ویژه زنان مان، بسیار با ارزش و اهمیت بود. و آن را به طور قطع باید مدیون خانم نازیلا شفیعی، همسر و همراه ناصر حجازی بدانیم. او نه به عنوان یک زن سنتی و مطیع و بی خبر از هر حقی، که به عنوان زنی صاحب حق و اختیار، تصمیم گرفت که در مراسمی که ورزشکاران و ورزش دوستان برای حجازی در استادیوم آزادی برگزار می کردند حضور داشته باشد؛ مراسمی که معمولاً و بر اساس استانداردهای حکومت اسلامی باید که «مردانه» برگزار شود. نازیلا، در میان مردهای فامیل و دوستان، و در میان زنانی که به خاطر تصمیم و خواست او توانسته بودند پس از سی و دو سال با راحتی قدم به آن مکان بگذارند، به میانه ی میدانی رفت که این حکومت آن را تنها برازنده ی مردان می داند، و همراه با ورود کسانی که پیکر همسرش را به میدان می آوردند، مقابل دروازه ای ایستاد که این حکومت تنها مردان را نگهبان آن می دانست.از صبح تا به حال مدام شنیده ام و خوانده ام که: «دیدید خانم حجازی چه کار جالبی کرد؟!» من کاری به این ندارم که رفتار این بانوی گرامی حرکتی نمادین بود یا خودجوش و برگرفته از اندوه از دست دادن همسری که قهرمان آن میدان و آن دروازه بود. مهم اما این است که مردم حرکت او را مخالفتی با ممنوعیت حضور زنان در میان مردان، و به خصوص در استادیوم آزادی، معنا کردند. و این معنا است که طعم و رنگ و بوی «ضد ممنوعه ها» را دارد و در سرزمینی دیکتاتوری زده اعتبار و ارزشی آزادی خواهانه پیدا می کند.
با سلام و تسلیتی دوباره به خانم نازیلا شفیعی، فراز آمدن اش را در برابر دروازه ی آزادی پاس بداریم.
shokoohmirzadegi@gmail.com