ی. صفایی
فرخ جان، پسرم ای کاش در کنارم بودی!!!
امروز آقا مجتبی به من اطلاع داد که برایم نامه ای ارسال کرده ای، گفتم آن را پرینت (کپی) بگیرد تا بخوانم…..
فرخ جان، مثل همیشه باز هم مرا مورد لطف خود قرار دادی. من تحلیل هایت را از طریق "بی بی سی"، "صدای آمریکا" و در اینترنت دنبال می کنم. از باورمندی تو به این نظام و حال نیز به شخص خودم خوشحالم ولی من دیگر نمی توانم از مسیری که انتخاب کرده ام، برگردم.
چون دست های من به خون فتنه گران آلوده شده و راه بازگشتی برایم نمانده است.با این حال گفته بودی که وجدانت گواهی نمی دهد که هرچه طائب ها خواسته اند من تن داده باشم! دست روی دلم نگذار فرخ جان چون هر کسی وجدان بیدار و آگاه تو را ندارد.
خودت بهتر می دانی که در آن سال ها من همیشه از مشاوره ی تو و حزب توده بهره مند می شدم. من هرگز شعار "تز شکوفایی جمهوری اسلامی" را فراموش نکرده ام و اگر یادت باشد " زمانی که توده ای ها را بازداشت کردند، من رفتم پیش امام خمینی و عمامه ام را بر زمین زدم و گفتم که اینها کودتاگر نیستند و کیانوری را نباید اعدام کنید" (۱) و باقی مسایل که خودت بهتر می دانی. من می دانم که تو با تمام وجود از نظام دفاع می کردی و می کنی. برای مثال در آن سال ها با شعار "پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید" که بسیار شایسته و برای ما راهگشا بود. ولی خوب با این حال سیاست ایجاب می کرد که حتا شما را از میدان سیاست دور کنیم. تو فرار کردی و چه خوب شد که جان خودت را نجات دادی و اکنون هستی که مرهمی بر دردم بگذاری.
فرخ جان، ای کاش در کنارم بودی و از استعداد و راه و روش سیاسی تو در جهت ماندگاری این نظام بهره می بردم. البته هم اکنون نیز در مورد مصاحبه ها و تحلیل هایت با آقا مجتبی بحث و گفتگو می کنیم و یقین داشته باش که هر آنچه را که در لفافه به من می گویی مورد تعمق قرار می دهم و اگر در آشکار از تو و رفقای حزبی ات دفاع نمی کنم به دلیل معذوراتی است که خودت فائق بدان هستی.
من بسیار خوشحالم که نه تنها نسبت به گذشته و اعمالت در مورد حمایت از نظام " ابراز تأسف و شرمساری و پشیمانی نکرده ای، بلکه بسیاری از شما هنوز همان سیاست ها و رفتار پیشین را در پوشش و حجابی تازه در خارج از کشور تکرار و تبلیغ و ترویج می کنید." (۲). این روند فعالیت تو در اپوزسیون مرا به یاد آن ضرب المثل خودمان می اندازد: برادر گوشت برادر را می خورد ولی استخوانش را دور نمی ریزد!
من از شهامت تو خوشم می آید، با وجود اینکه هر وقت از ما تعریف می کنی، حتا دوستان قدیمی ات هم به تو پرخاش می کنند ولی میدان را خالی نمی کنی. میدانی که حمایت های تو و همفکرانت در خارج کشور، کمک بزرگی به حفظ نظام می کند. شنیده ام که "اتاق فکر" تشکیل داده اید و هر طور که شده برای بقای ما تلاش می کنی هر چند که به نام "فتنه سبز" است ولی مهم نیست. همین قدر که خود و دیگران!!!!! را در گناه همه ی فجایعی که رخ می دهد با من شریک میدانی برای من کافی است. اما در حال حاضر مصلحت را در این می بینیم که این "سران فتنه" و "خواص بی بصیرت" در حاشیه بمانند، چون حفظ نظام از همه چیز مهم تر است.
اگر به سخنرانی اخیر من گوش داده باشی گفتم که الآن حکومت من یکدست شده، مشکل اختلاف سلیقه هست که آن نیز قابل حل است ولی فکر من راحت است و همه به نوعی از سیاست های من جانبداری می کنند. در نامه ات اشاره کرده بودی که خامنه ای پرستان در هر فرصتی که شما به صحنه می آیید صحنه را با شعار "گوش به فرمان توایم خامنهای" می آرایند و رؤسای مقننه و قضائیه هر شبانه روز همگان را، نه به تبعیت از قانون، که به تبعیت از رهبری فرامی خوانند و در حکومت، باور غالب این است که حکم رهبر، حکم قانون دارد و باید مطاع باشد. به یقین که درست اشاره کردی و جز این هم انتظار ندارم چون بی جهت لقب "امام" به من نداده اند. خواهشی که از تو دارم این است که پس از من سعی کنی هوای آقا مجتبی را داشته باشی و همانطور که به من گوشزد می کنی ایشان را نیز دریابی. بد نیست که در گفتمان ها و نامه های آتی ات کمی وجود و حضور آقا مجتبی را مطرح کنی تا کم کم در صحنه ی سیاسی کشور مطرح شود. سعی کن همواره به گونه ای عمل کنی که فتنه گران شعارهای ساختار شکن ندهند تا باعث فروپاشی بیت من شوند. مبادا بلایی که سر "بن علی" آمد سر ما بیاید! در طول این چندین سال وجود تو و یاران همفکرت یکی از موانعی بوده که بر سر راه تشکیل یک آلترناتیو قوی در مقابل ما قرار گرفته، همینطور ادامه بدهید و همیشه مانع حرکت اپوزیسیون واقعی بر علیه ما شوید.
در ضمن نامه ی بعدی ات را نیز خواندم خیلی با احساس بود و عکس مظلومانه ای هم ضمیمه ی نامه ات کرده بودی، خوشمان آمد!
دلگیر شده ای که مبادا رفقایت از سازمانت اخراجت کنند، نترس تو باید با همان سیاستی که تاکنون داشته ای پیش بروی و در سازمان و آن دیگری "اتحاد جمهوری خواهان" بمانی و آنها را نیز همچون خودت به این باور برسانی که سرمایه ی نظام جمهوری اسلامی "اعتماد ملی" است. پس وجود تو در هر دو لازم است و سعی کن مثل من خواص بی بصیرت را از هر دو بیرون کنی. تو و دوستانت باید پراکندگی در اپوزیسیون را هر چه بیشتر دامن بزنید، چه که اتحاد همه ی اینها حفظ نظام را به خطر می اندازد.
خودت بهتر میدانی که "نوری زاد" نمک خورد و نمکدان را شکست ولی من وقعی به نامه های او و دیگران نمی گذارم، چون اینها مهره های سوخته هستند و تو را پاک تر از همه ی اینها می دانم. اینها همه به من خیانت کردند و خواهان نابودی من و بیت من هستند و همانطور که به درستی گفتی «فردوست ها در کنار من بسیارند». در ضمن فرخ جان هیچ اشکالی ندارد که من هم آریامهر باشم، آن هم با عمامه، سلطنت …سلطنت است چه با تاج و چه با عمامه! ما که بدمان نمی آید…..
در ضمن باید اضافه کنم که علم روانشناسی ات هم قابل تحسین است و چه استادانه درباره ی خطای باصره ی خاص ایرانی و نیز علت خودکشی پسر شاه اظهار نظر کردی!
فرخ جان، پسرم می دانم که میدان را خالی نمی کنی به فرض هم اگر چنین شد بلافاصله تشیکلات دیگری از نیروهای طرفدار خودت ایجاد کن و سعی کن که همیشه در سطح اپوزیسیون مطرح باشی. چون همانطور که به درستی اشاره کردی درد همه ی ما مشترک است، چه حکومتیان و طرفداران حکومت و چه مخالفان. سفارش کردم که دور را دور مواظبت باشند که خدای ناکرده و انشاالله صدمه ای نبینی.
آنچه که در پایان برای گفتن دارم این است که شعر زیبایی را که در بالای نامه ات نوشته بودی به خودت تقدیم می کنم و التماس دعا دارم:
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
دوستدارت
سید علی خامنه ای
۲۷ ژانویه ۲۰۱۱
(۱): گفتاری از علیرضا نوری زاده در یکی از برنامه های تلوزیونی
(۲): مسعود نقره کار: تکرار تراژدی – بخش نخست در تاریخ ۲۴ دی ۱٣٨۹ – ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱
لینک نامه ی آقای نگهدار با عنوان: آقای خامنهای! فردوستها دارند از شما آریامهر میسازند
http://www.negahdar.net/index.php/article/2011-01-12_1929/
جامعه رنگین کمان