سیرشتاب آلود قهقرایی از اقتداربه سوی قدرت قهریه

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

پایا راستگونیا

بیش از سه دهه از عمر نظام سیاسی جمهوری اسلامی می گذرد واین حکومت مانند هر پدیدۀ اجتماعی دیگر دوره وسیکلی خاصّ خویش را طی نموده و به طور بدیهی دستخوش تحولات و فراز و فرودهای ریز ودرشت از این جهت گردیده است.این دامنه تحولات را می توان با شاخصه های گونه گونی مورد بررسی قرار داد وبه مقتضای هریک تصویری ویژه ومختص به آن شاخصه از این پدیدۀ مورد بررسی به دست داد.

شاخصه هایی چون آزادی ها و حقوق مدنی و اجتماعی مردم و یا از جهت دیگر پارامتری چون حیات اقتصادی ملت و مسألۀ برابری وعدالتی که از این جهت مورد ادعا بود وانتظار می رفت درادامه امّا ، ما بعد از یک مقدمه اجمالی از ارزشها و گروه های ارزشی حاضر ودخیل در شکل گیری حکومت کنونی به ارزیابی اوضاع با توجه به پارامتری مطرح در خود ساحت سیاست خواهیم پرداخت که البته به هیچ وجه بی ارتباط بادیگر عوامل وشاخصه ها نخواهد بود.

جمهموری اسلامی آنگونه نظامی بود که در رهیافتی انقلابی وبخصوص درحال و هوا وذهنیتی ایده آلیستی سر بر آورد که باز بسته به شرایط تاریخی وزمانی وتحولات مطرح در این شرایط زمانی خاص خویش بود. این عوامل وشرایط برخی مزمن تر بوده ودامنه و عمق تاریخی بیشتری را در بر می گرفتند وبرخی نو ظهور تر بودند .پاره ای به خواسته ها و آرمانهایی باز می گشتند که به مدت چندین دهه از انقلاب مشروطه و حتی پیش از آن در جامعه مطرح شده ودر افق آمال و آرزوهای این ملت قرار گرفته بودند.مشخصه اصلی وبارز این دست از خواسته ها باز می گشت به اراده ای که درراستای تحقق حق و حقوق مردم در عرصۀ حیات اجتماعی وسیاسی شکل گرفته بود و خواستار خلع ید ازاستبدادی بود که در برابر این اراده قرار می گرفت . چندین دهه از مبارزه وتلاش در فراز وفرودهای مختلف در این راستا می گذشت.امّا همچنان این آرمانهای آزادی خواهانه دست نایافته باقی مانده بود.

به همراه  ودرکنار آن بعد از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه مجموعه دیگر و تازه ای از ارزشهای سیاسی و اجتماعی نیز در فضای بین المللی وبه تبع آن در میان بخشها و اقشاری از ملت ما دامن گسترده بودند که به خصوص هم به جهت ماهیت ونیز هم به جهت نوع رهیافت منظور در جهت تحقق ، سویۀ انقلابی وبنیان براندازانۀ تندی داشتند.این ارزشها بیش ازآزادی ودموکراسی که ازارزشهای علّی ودرتنیده حول جنبش وانقلاب مشروطه بودند بر عدالت وبرابری مادی واقتصادی وپیامدهایی که این برابری می باید طبعاً در پی می داشتند پافشاری داشتند.

اما مقدم و در کنار آن دو مجموعه از ارزشها وآرمانهای وارداتی ومدرن حول مسأله آزادی وعدالت ، آن منتالیتۀ مملو ازباورها وآموزه های سنتی خود داشته ای قرار می گرفت که خود از دیرباز وبه خصوص اکنون در مصاف و رویارویی با دو منبع جدید ، داعیه دار میدان عمل سیاسی واجتماعی وحق وحقیقت دراین عرصه ها می گردید.دراین ساحت هم کسانی قرار داشتند که با توجه ونظرداشت به دیدگاها واصول ارزشهای نوین به متن سنتهای تاریخی می نگریستند وبه دنبال تعبیر و تفسیرهای هماهنگ تازه ای از آن میان بودند وهم آن خیل پرشماری از ذهنیت توده وار قرار می گرفتند که آن اصول وارزشهای نوین رایا تخطئه می نمودند یا درعزم گذراندن آنها از صافی تنگ سنتهای پیش داشته بودند .

 نظام جمهوری اسلامی در پساپشت خویش به عنوان عناصر علّی و حداقل در بازه ای زمانی در اوان کار ملقمه ای ازاین چند نوع از موئلفه های فکری را داشت . لیکن به تدریج از آن همه ،هم به لحاظ عمق وریشه ستبری که عناصر سنتی  وبومی داشتند وهم بدین لحاظ که به هر روی این بخش به هر دلیل به ساحت هدایت و رهبری اصلی جریان خزیده وسکاندار موج گردیده بودند ، بخش سنت گرای بدبین به دیگراندیشه ها و اصول وارزشها میدان دار گردیده ودیگر تعابیر ممکن را به تدریج کنار زد. اما در نظام نوینی که از آن سپس سر برآورد خواه ناخواه عناصری از همه جریانهای دخیل ، منتها با استیلای جریان پیروز باقی ماند. نظامی با عناصر گاه بعضاً وگاه کلاً متناقض که هم از آغاز، این عناصر متناقض گرفتار نوعی از حیات اجباری درکنارهم شدند.

امّا آن شاخصه ای که ما در این جا قصد داریم در یک ارزیابی کلی حیات سی سالۀ نظام اسلامی را با آن مورد داوری قرار دهیم شاخصه ای درونی در خود ساحت سیاست خواهد بود عنصری ماهوی در این حوزه که در تعاریفی که معمولاً از آن ارائه می گردد نیز همواره لحاظ شده است:«قدرت» ومنبع آن در این نظام .در این راستا از همان اول نامناسب نخواهد بود که با توجه به همین مسألۀ منبع در خصوص قدرت به گونه ای تقسیم در این خصوص دست یازیم این گونه از تقسیم بندی که در پاره ای از منابع بدان تصریح گردیده است تقسیمی است بین آنچه که تحت عنوان «اقتدار»از آن نام برده شده است با آنچه دراین ارزیابی قدرت برشمرده می شود .اقتدار معادل کلمۀ«authority» است ودر اصطلاح سیاسی به قدرتی اطلاق می گردد که از اراده وخواست مردم نشأت گرفته است ، به عبارتی این مسأله ناظر بر رویکردی دموکراتیک به مسألۀ قدرت بوده و گونه ای از مشروعیت در نگاه بدان قابل بازشناسی است .درمقابل این اقتدار آن قدرت عموماً خشک وبی نرمشی قرار می گیرد که از هرمأخذ و منبعی غیر از ارادۀ مردم ناشی  گردیده وچندان ملاحظه وپروای حال و محالات وممکنات مردمی را ندارد .این منبع می تواند آنچنان که در این نظام در می یابیم از لحاظ درونمایه ونرم افزاری از یک ایدئولوژی خاصِّ در اینجا مذهبی مایه یافته یا به جهت سخت افزاری از منابع مادی واقتصادی مشخصی همچون نفت قوام خویش را یافته باشد .

حال اگر حکومت جمهوری اسلامی را با توجه به شاخصۀ فوق مورد ارزیابی قرار دهیم، به طور مشخص شاهد یک روند تاریخی وتغییر تحولاتی در این خصوص خواهیم بود که دامنه ای از آغاز تاکنون را در طول حیات این نظام در بر میگیرد .در آغاز کاربه هر تقدیر جمهوری اسلامی را می توان در کلیت نظامی بر شمرد که از اقتدار ومشروعیت لازم در تعقیب خواسته هایش بر خوردار بود.همراهی بی دریغ نخستینِ چه توده های مردم از همه چیز واز همه جا بیخبر وچه بسیارانی از خواص که در آن بهبوهه فرصت وشاید درایت کافی در بازیابی وضع و پیشبینی آن مصایبی که از آن سپس بر جامعه رفت نداشتند ،این نظام نوین را ازترتیباتی مقتدرانه به لحاظ سیاسی برخوردار می ساخت.وهر چند هم از آن آغاز تناقضهای درون ساختاری در رهیافتی توأم با حذف همۀ آنهایی که تدریجاً رنگ و روی اغیار می یافتند ناگزیر واساساً اجتناب ناپذیر سر برآوردند .وباریزش نیروهایی که گرداگرد معرکه را فراگرفته بودند ناگزیر مشروعیت کلان آغازین نیز به نحو جدی خدشه دار گردید.لیکن در سایه شرایطی که از آن سپس در حکم باد موافق برای دست اندر کاران اصلی حکومت مذهبی فراهم گردیدند توانستند هرچند با افت وخیز همچنان از اقتدار توده ای به حد کفایت بهره برند.این شرایط به خصوص تا پایان عمر بنیانگذار نظام یا دهۀ اول انقلاب دوام آورد.عامل اساسی در حفظ اقتدارعمومی حکومت در کنار کاریزمای رهبری ،همانا جنگ بود که در فضای پر گرد غبارپیش آمده در طول ادامۀ آن میدان دید وتشخیص و اساساً فرصت بازیافتن اوضاع ازغالب مردم در ایران، از عموم گرفته تا پاره ای که خصوصا  بعداً کسوت خواص یافتند ، ستانده شد و بسیاری از اختلافات و تفکیکاتی که ازهمان آغاز راه بروز وظهور خویش را یافته بودند را دراین شرایط مسکوت گذاشت.در سایۀ همین شرایط متشنج واقتدار تصنعی بود که حکومت به قلع و قمع مخالفان همّت تام نموده وهمه را بی محابا از دم تیغ می گذراند.در این تدابیر خشن البته هم ترس عمداتاً از بیرون وهم توأمان اطمینانی که در داخل از پایه های مشروعیت خویش داشتند یاریگر حاکمان در آن روزگار  بوده و دست آنها را در پی گیری خواسته هاشان ، هرچند که با مخالفتهای بیرونی رویاروی می گردیدند، بازمی گذاشت .اوج این گردن فرازی در امر اقتدار، کشتارهای  شصت و هفت بودند.

اما با توجه به ویژگیهای ذاتی وماهوی مترتب بر این گونه نظامها ، طبعاً سیرنزول اقتدار و مشروعیت سیاسی واجتماعی در طول این سه دهه در خصوص کلیت ساختار سیاسی در همه حال تداوم یافته و فرایند ریزش و حذف شیوع همواره ای داشته است.حذف وریزشی که با آن همیشه پاره ای از امکانات اقتدار ومشروعیت  نیز گرفتار فروپاشی گردیده و از دست رفته است .این روند با پایان یافتن  جنگ و مرگ خمینی دور تازه ومشخصی یافت با آغاز دوره ای که می توان از آن به نحوی به عنوان دورۀ« عینیت یابندگی» امور یاد نمود . از این جهت که بسیاری از مسائل پیش از آن با توجه به شرایط حاکم برآن دوران نزد عده ای بسیار در هاله ولفافه ای ای از عناصر ذهنی وایدئالیستی فرو رفته بود ونزد آنها مرز وحدود و ثغور این شرایط و مسائل تا آن موقع قابل تشخیض و تمایز نبودند.امّا اکنون تحت شرایط ومناسبات ناگزیر نوین می بایست از آسمان و عرش آسوده خیالی سابق وتدبیر ساده وسر راست امور تا پیش از این به بستر سخت اقتضائات آتی هبوط نمود. بی آنکه از امکانات سابقی چون نعمت جنگ وحضور بنیانگذار زین سپس بهره برد.تضادهای فروبرده وفروخورده تا بدین زمان اکنون به طور مشخض با آغاز به کار دولت هاشمی رفسنجانی در ظلّ رهبری پرمسألۀ خامنه ای به نحو روز افزون و ناسازواری رخ بر می آورد و تداوم مخاطره انگیزی می یافت.آزاد شدن نیروهایی که تا پیش از آن در گرماگرم آوردگاه جنگ و حواشی آن مشغول بودند به ساحت چه بایدها ونبایدهای حیات معمول اجتماعی که روند احساسزدگی وهیجان والتهاب نیز اکنون درآن رو به فروکش کردن گذارده بود وداعیه سهم الاِرث وغنیمت باقی مانده از کشاکشهای پیشین از یک سو واز سوی دیگر عموم و خواص مردمی که سر از گرد وغبار حوادث بیرون می آوردند وبا واقعیت وخیم و مصیبت بار حیات بی هیجان کنونی رو در رو می گردیدند واحساس روز افزونی از حس تغابن و خسران نزد آنها ، چرا که مشخص گردید در این دوران عینیت یابندگی ، نظام جمهوری اسلامی چیزی قابل توجه ونظر گیر به ساحت عینیتهای زندگیشان نفزوده است وروند واقعیت تا کنونی روندی قهقرایی از کاهش و نزول بوده است .

امّا بزنگاهی که به طور مشخص وبه عیان این تضادهای عینی ودر عین حال درونی در اواخر دهۀ دوم در آن سربرآوردند انتخابات دوم خرداد بود که در نوع خود به تقسیم وجبهه بندیها ودر واقع در همان حال تحکیم وتعیّن تضادها واختلافات رو به تزاید انجامید.درهمین شرایط کلیت نظام تحت زعامت رهبری ونهادهای غالب در جناحی قرار می گرفت که از این سپس به تدریج رویاروی بخشهای متمایل به رأی وارادۀ مردم قرار گرفته وتصوّر گردیدند .دوبخش وجناح متقابل که در همان حال به تدریج نمایندۀ دو ساحت مردم و حاکمیّت رودر رو ودر تضادّ با هم قلمداد گردیدند ودر درگیریها وتنازعات این دو جناح ، حاکمیت در سایه تدابیر خویش فاصله وشکاف خویش را از مردم بیش از پیش افزوده وبن مایه های اقتدار خویش را در این مصاف با مردمی که در برابرشان قرار می گرفت در می باخت.

تا کنون این وضع در روندی بی بازگشت تداوم داشته است.چنانچه می توان گفت حکومت جمهوری اسلامی از اقتدار ومشروعیت نسبی که در آغاز به هر روی از آن بهرمند بود به تدریج طی این سه دهه فاصله گرفته و دور افتاده وباشتاب به اشکال انتزاع یافته تری از قدرت برهنه وعیان سخت افزاری در حفظ خویش در این وانفسا ی بی پشتوانگی چنگ درانداخته است.ملیتاریزه شدن فضای جامعه به خصوص  پس ازحوادث ناشی از انتخابات هشتادوهشت وظهور بیش از پیش ونمایش قدرت نهادی نظامی چون سپاه  نیز در همین راستای کلی و با همین شاخصه قابل ارزیابی است.چه قدرت نظامی وکاربرد آن درتنظیم روابط سیاسی واجتماعی درذات خویش بارزترین حکایت از همان بحران مشروعیت وعدم اقتداری است که گریبانگیر نظامهای دور افتاده از مردم در همه حال بوده است. در این وضع آنچه برای چنین حکومتهای باقی می ماند همانا «عدم اطمینان» و«ترس» ناگزیر توأم با آن خواهد بود که خواب و خیال خوش از حکومت می رباید .چیزی که بر خرد ومنطق عیان است آن است که نمی توان با تدابیر کوتاه مدتی چون استفاده از قدرت نظامی ونمایش عیان قدرت و در واقع نیروی سرکوب از عهدۀ امور برآمد .تدابیری که در نابخردانه ترین چاره اندیشی ها هر روز شاهد آنهاییم سرکوبهای خیابانی ، دستگیری وزندان وشکنجه و اقرار گیریهای بی اعتبار در این حال به طور طبیعی واکنون موج تازه ای از اعدامهای سیاسی در جهت ارعاب وحذف مخالفان .این همه تا اندازه ای حاکمان جمهوری اسلامی را سود خواهد بخشید که همه دیکتاتورهای تاریخ معاصر را سود بخشیده است چه اساساً زمان و گفتمان غالب امروزی در ساحت سیاست حکایت از حقانیت وواقعیت حقوق اساسی مردمان وحق آنها در و بر حاکمیت دارد ولزوماً اقتدار ازلوازم ضروری حکومت ها است.

 

                                               جامعه رنگین کمان

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.