شادا درخت ِ سرکش ِ در بند

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

نعمت آزرم  برای عبّاس امیر انتظام

برجای استوار و سرافراز
بی‌اعتنا به تُندر و توفان ،
آنک چنار ِ پیر برومندی ،
برکرده سر ز دامنه‌ی تند ِ سنگلاخهای فروبسته‌ی اوین
قامت فراز کرده فراسوی دره‌ی دَرَکه
با زخمجوش ِ کهنه‌ی شلاق‌های صاعقه‌ی کینه بر جبین.

عمری ست تا چنار کهنسال ،
اینگونه ایستاده توانمند ،
در تنگنای حلقه‌ی فوج ِ گرازها و شغالان هرزه لای.
بر پای او ز زخم گرازان نشانه‌هاست
بر رغم‌های و هوی شغالان و فضله پاشی ِ شبکور‌ها به شاخه و برگش ،
در ذهن ِ بادهای رهگذر از پاکدامنی ِ او فسانه‌هاست

او با بهار رویش ِ آزاد ِ هر نهال قراری دارد
او با زبان ِ ساده سخن می‌کند
او سالهای سال بر سر ِ پیمان ِ خویش ایستاده و گفته ست :
این حلقه را – به مهلتی هر چند کم – فراخ بگیرید تا که من ،
در پیشگاه نسترن و سروهای خانه‌ی انصاف باز نمایم که از برای چه دربندم.
وانگه که گوش جنگل بیدار ِ خلق حدیث مرا شنید ،
بر هرچه داوری رَوَدم بی بهانه خرسندم.

امّا گُرازهای مُدعّی ِ باغبانی و رویش ،
جز با زبان ِ پنجه و دندان ،
جز با کلام ِ تهمت و دشنام پاسخی به چنته ندارند
اینان به هر چه‌های برون از قبیله می‌تازند
تصویر خویش را در آینه‌ی رودبار ِ داوری ِ نسل ِ سبزه می‌بینند
خود نیز از تصوّر ِ تصویر ِ خویش هراسانند
دانند باغبان نه ، گُرازانند.

در ذهن این چنار شکیبا ،
از نسل ِ سرو و نسترن ِ سربدار حکایت‌هاست.
هر برگ ازین چنار ، دفتر ِ یک نسل خاطره ست ،
از آنچه‌ها که روز و شبان در نهفتگاه اوین دیده ست
هجده بهار دیده درین مسلخ ِ مَهیب چه‌ها کرده اند گُرازان ،
با باغ‌های نسترن و سرو نوجوان ِ اسیر ،
آنان که از ستاره فرا رفته اند به هنگام ِ مرگ بر سر پیمان.

باری چنار ِ پیر ِ برومند خوب می‌داند :
یک نسل ِ نو ز نسترن و سرو دادخواه
در دشتهای تجربه روییده اند کم کم و بالیده اند در دل ِ هر باغ و باغچه
نسلی که جای جای ِ زخم ِ گُرازان را ،
در قامت شکفتن خود لَحظه لَحظه بیست سال تجربه کرده ست.

این نسل ، نسل ِ نسترن و سرو دادخواه
اینک به پاکسازی ِ فوج گُرازها و شغالان ِ هرزه لای میان بسته ست
نسل ِ گُرازها و شغالان هراسناک ازین نسل ِ سبز سخت پریشان شده ست
با چشمهای حیرت و انکار ِ خویش می‌بیند
در دشتهای زخمخورده به هر جای جنگلی از سرو و نسترن رُسته ست.

از چار سوی گستره‌ی دشتهای دامنه ی‌های اوین
امواج دادجوی نسترن و سرو رو به سوی گُرازان به پیش می‌آیند
فریادشان شنیده می‌شود از دور دست
زان سان که سرو و نسترن ِ سربدار نیز از پس دیوار بند می‌شنوند

آنک چنار ِ سر کش ِ در بند ،
با خود مرور می‌کند آن هر چه‌ها که باید گفت ،
در پیشگاه خانه‌ی انصاف و باز رَستن را
انبوه سرو و نسترن ِ هوشمند و زخمی و دربند نیز زمزمه‌ها دارند :
تدبیر‌های بند گسستن را.

آتلانتا – بیستم آوریل ١٩٩٩
 

جامعه رنگین کمان

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.