از بنیانگذاران جایزهی اوسیتسکی سپاسگزارم. از رییس و شورای انجمن قلم نروژ که من را شایستهی دریافت این جایزه دانستند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم. من یقین دارم وجود چنین جایزههایی، هم پشتوانهی بزرگی برای نویسندگان و ناشران و کوشندگانی است که در راه آزادی بیان تلاش میکنند، هم "شلیکی" است کارا به سوی حکومتهای دیکتاتوری و پوپولیستی.
بیش از هفتاد سال از مرگ اوسیتسکی بر اثر شکنجهی دژخیمان نظام فاشیست هیتلری میگذرد، در این مدت به پشتوانهی نویسندگان و نهادهای دموکراتیک، بسیاری از دیکتاتورها سرنگون شدهاند، بسیاری از سرزمینها، معنا و مفهوم آزادی بیان را دریافتهاند، نهادهای بسیاری در کشورهای پیشرفته و آزاد در دفاع از آزادی بیان تأسیس شدهاند، اما هنوز هم هزاران نویسنده به جرم آزادی بیان، به جرم اعتراض به سانسور و خفقان و جنگ، زندانیِ نظامهای ضد آزادی و ضد صلح میشوند. هنوز هم نویسندهها به جرم بیان اندیشهاشان محکوم به مرگ میگردند.
در سرزمین من، ایران، دیکتاتوری به بدترین شکل ممکن حاکم شده است. تاریخ هیچ نظام ایدئولوژیکی را مخوفتر از نظامهای دینی به یاد ندارد. در حکومت اسلامی در ایران، تمام حقوق شهروندی سرکوب میشود؛ حقوق اقلیتهای دینی، قومی و عقیدتی نادیده گرفته میشود. در حکومت اسلامی، مردم، به ویژه زنان، حتا در خانههایشان نیز آزاد نیستند.
بیست سال از فتوای خمینی در مرگ سلمان رشدی میگذرد. به خاطر تلاشهای بسیار آزادیخواهان و دولتهای دموکراتیک، خوشبختانه، سلمان رشدی از مرگ نجات یافت. اما از همان تاریخ تا امروز، دهها نویسندهی ایرانی به جرم بیان اندیشهاشان در زندانها شکنجه شدهاند یا در خیابانها ترور شدهاند. بسیاری از دوستان و همکاران من، تنها به خاطر اندیشه و تلاششان در احیای کانون نویسندگان شکنجه و کشته شدند و نام من نیز، به خاطر انتشار نوشتههایم، فعالیت در کانون نویسندگان و دفاع از آزادی بیان و نشر، در صدر لیست ترور قرار گرفت.
از زمانی که برای سخنرانی در پنجاهمین سال اعلامیهی حقوق بشر (دهم دسامبر ۱۹۹۸) به نروژ دعوت شدم و ناگزیر به زندگی در تبعید گشتم، لحظهای نتوانستهام شکنجهی هموطنانم و سرکوب انسانها در نظامهای دیکتاتوری را فراموش کنم. تنها از زمان زندگی در تبعید تا امروز، به استثنای نویسندگی، طراحی و کارگردانی هفت نمایش به زبان نروژی، بیش از سی کتاب (رمان، داستان، نمایشنامه، شعر و پژوهش) و بیش از صد جستارمنتشر کردهام، سردبیر هفت شمارهی فصلنامهی جنگ زمان بودهام. همکارانم نیز صدها کتاب و هزاران جستار منتشر کردهاند. همهی این تلاشها انجام گرفته تا گامی هر چند کوچک در راه تحقق آزادی بیان و نابودی سانسور برداشته باشیم، اما یقین دارم تلاش من و همکارانم به تنهایی کافی نیست.
فراموش نکنیم که اگر چه نویسندگان، مسؤل حفظ حلقههای به هم پیوستهی اندیشههای آزاد برای تحقق مادههای اعلامیهی حقوق بشرند، اما این زنجیر بدون پشتوانهی نهادهای دموکراتیک و نهادهای مدافع آزادی بیان و نشر، کارکرد و استحکام لازم برای مقابله با سانسور را نمییابد.
جایزهی اوسیتسکی و جایزههای مانند آن، تنها دفاع از آزادی بیان نیست، تلاش مهمی است برای حفظ و آبروی بشر. چرا که وجود حکومتهایی چون نظام جمهوری اسلامی در ایران، آن هم در آستانهی سدهی بیست و یکم، ننگی است بر تارک بشر، ننگ بزرگی است بر سیاستهای نادرست دولتهای دموکراتیک جهان.
از همت همهی مدافعان آزادی و مخالفان سانسور در نروژ، به ویژه انجمن قلم نروژ، مرکز شهر نویسندگان آزاد و شبکهی بینالمللی نویسندگان شهرهای امن صمیمانه قدردانی میکنم.
هم چنین از خانوادهام، دوستان و همکارانم صمیمانه سپاسگزارم. چون بدون همراهی و همکاری آنها بسیاری از تلاشهای من جامهی عمل نمیپوشید.
منصور کوشان،
پانزدهم نوامبر ۲۰۱۰
جامعه رنگین کمان