شکوه میرزادگی
در حالی که ایران به عنوان بزرگترین زندان ژورنالیست های جهان شناخته شده، و در حالی که بهترین خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات ما یا در زندان ها هستند و یا در ترس و وحشت به سر می برند، «هفدهمین جشنواره و نمابشگاه مطبوعات و خبرگزاری ها»، با سلام و صلوات و امام امام و رهبر رهبر و احمدی احمدی و مرگ بر استکبار جهانی به پایان رسید و در آخرین شب هم.
با حضور رییس جمهور و وزیر فرهنگ و ارشادش (که در واقع کار سانسور مطبوعات را انجام می دهد) ده ها جایزه به روزنامه نویس هایی داده شده که از روزنامه نویسی فقط نامی دارند اما در واقعیت فقط نقش جارچی های قرون وسطا را بازی می کنند.
تردیدی نیست که در دنیای امروز روزنامه نویسی و خبرنگاری یکی از مهم ترین و شریف ترین مشاغل جهان شناخته شده است. آن چه که پشتوانه ی اعتباری این شغل را می سازد، اطلاع رسانی درست، و تجزیه و تحلیل مسایل و اتفاقاتی است که جهان با آن روبروست. امروزه خبرنگار و نویسنده مطبوعات، و کلاً ژورنالیست، به دلیل نیازی که مردمان جهان به صدای راستگو و بی وابستگی او دارند، بی تردید جزو قدرتمندترین شخصیت ها شناخته می شود. اوست که می تواند با یک مقاله، یا با یک کشف هوشیارانه، مردمان را از مهم ترین مسایل جهانی با خبر کند و مهم ترین رییس جمهورهای جهان را به پای میز دادگاه و «رأی عدم اعتماد مجلس»شدن بکشاند. اما این نوع روزنامه نگار فقط در کشورهایی که دارای سیستم های دموکرات هستند یافت می شود و در کشورهای دیکتاتوری زده ای همچون کشور ما، خبرنگاران مجبورند که به گونه ای دیگر عمل کنند. یعنی یا باید برای راستگویی و شرافت حرفه ای شان دایم در تعیقیب و تبعید و زندان به سر برند، و یا در وحشت بیکاری روز و شب بگذرانند، و یا ناچار تن به اطاعت از حکومت هایی دهند که می خواهد تا از آن ها جارچیانی کر و کور بسازد.
از جارچیان دوران باستان تا روزنامه نویس های امروز ایران
من فکر می کنم که شغل خبررسانی (که خبرنگاری صورت جدیدتر آن محسوب می شود)، از دوران باستان وجود داشته است. جارچیان نوعی رسانندگان خبر بوده اند و اخبار جنگ و آمد و رفت بزرگان و بروز قحطی و بیماری و غیره را در گذرگاه های عمومی فریاد می زدند و از این طریق خبرها را به اطلاع مردم می رساندند. در کشورهای پیشرفته تر آن زمان هم که خط و نوشتن مطرح بوده، مثل ایران و یونان و رم، خیرها را بر روی گل و پوست می نوشتند و بر در و دیوار گذرگاه ها می چسباندند و یا به شهرهای دیگر می فرستادند. بدینسان و به یک تعبیر، آنها که چنین می کردند نیز روز ـ نامه ـ نویس های زمانه ی خود بودند.
اما نه آن جارجیان و نه آن نویسندگان بر گل و پوست، هیچ اختیاری از خود نداشته و، در واقع و به معنای واقعی کلمه، «روز ـ نامه ـ نویس » یا «خبر ـ نگار» و یا خبر ـ رسان بودند. اما در دوران مدرن، همانگونه که مفاهیم جامعه شناسی، روانشناسی، پزشکی، تاریخ نویسی، باستانشناسی، و فلسفه و دیگر دانش های بشری تغییر کرده، متحول شده، و جنبه ای علمی به خود گرفته اند، روزنامه نگاری یا ژورنالیسم نیز به عنوان دانشی امروزی و کارآ در جوامع بشری شناخته می شود، برایش مدرسه و دانشکده ترتیب داده اند و روش های انجام کارش را به علاقمندان می آموزند.
اوج شکوفایی ژورنالیسم در غرب با برقراری دموکراسی و سپس توافق بر سر حقوق عمومی بشر مصادف بوده است و اکنون هر چه در سرزمینی دموکراسی و حقوق بشر بیشتر جا افتاده و کارایی بیشتری داشته باشد قدرت رسانه هایش نیز بیشتر است، و روزنامه نویس هایش ارزش و اعتباری بیشتر دارند. متقابلاً، در کشورهای دیکتاتور زده، به خصوص کشورهای خاورمیانه، روزنامه نویس ها علاوه بر این که اغلب صاحب تخصص و تجربه ای نیستند، صاحب هیچ قدرت و اختیاری برای انتخاب خبر، انتشار خبر، تحلیل خبر نیز نمی باشند. آن ها ناچار هستند در چارچوبی که دولت یا حکومت دیکتاتوری برایشان تعیین کرده سخن بگویند و بنویسند. حتی خبرنگاران عکاس نیز مجاز به گرفتن عکس هایی که مورد تایید این نوع دولت ها نباشد نیستند.
آیا در ایران روزنامه نویس هم داریم؟
بنظر می رسد که در حال حاضر ایران از نظر آزادی رسانه ای بدترین وضعیت را در میان کشورهای دیکتاتوری و به خصوص در کل خاورمیانه دارد. یعنی اگر روزنامه نویس و خبرنگار در کشورهای دیکتاتوری دیگر ناچارند که خبرهایی را نگویند و ننویسند. اما جز در مواردی خاص یا خبری خاص، روزنامه نویس ها را مجبور نمی کنند که فقط آن چه را که آن ها می گویند بنویسند. در اغلب این کشورها یرای اعمال سانسور چارچوب و خط قرمزهایی مشخص وجود دارند که روزنامه نویس به راحتی می تواند آن ها را بشناسد و به آن حیطه ها وارد نشود. در ایران اما دولت خود صاحب همه ی روزنامه ها و مجلات و رسانه های موجود در ایران است و بیشتر خبرها به صورت بخشنامه ای در همه ی آن ها بصورتی یکسان منتشر می شود. یعنی روزنامه نویس به تدریج حکم همان چارچیان قرون گذشته را پیدا می کند که گفته های حکومت را فریاد می کردند. در واقع، می توان ادعا کرد که هم اکنون در ایران هزاران «روزنامه نویس» اجیر شده حضور دارند که بنا بر هیچ تعریف مدرنی نمی توان آن ها را ژورنالیست خواند. چرا که همه ی آنها همان جارچیان قرون گذشته هستند.
به گفته ی وزیر ارشاد در مراسم روز آخر جشنواره ی مضحک مطبوعات، دو هزار و ۴۰۰ نشریه و مجله و خبرگزاری مختلف اینترنتی در این جشنواره شرکت کرده اند که طبعا همه ی آنها زیر نظر مستقم دولت کار می کنند. سید محمد حسینی این گونه به وضوح از لزوم پذیرفتن خواست های حکومت از جانب این رسانه ها سخن می گوید: «با وجود تکثر و تنوعی که در رسانهها وجود دارد اما همه خود را ملزم به قانون اساسی میدانند، و در خصوص برخی از مسائل، از جمله مسائل و منافع ملی کشور و در مسائلی مانند پرونده ی هستهای کشورمان همگی اتفاق نظر دارند. همچنین در اصولی مانند دفاع از مظلومان عالم و مردم فلسطین همگی متفق و یک صدا هستند.»
یعنی هزارها هزار روزنامه نویس حق ندارند کلامی غبر از آن بگویند که حکومت می خواهد.
استفاده از قدرت های رسانه ای
حکومت اسلامی همان گونه که تکنولوژی مدرن را در خدمت اهداف عقب مانده ی خویش گرفته و به اجرایی کردن آن سرعتی بیشتر و بهتر داده است، از قدرت رسانه ای نیز به خوبی آگاهی دارد و از ابتدای انقلاب سعی داشته که از این قدرت برای تبلیغات ایدئولوژیک خویش کمال استفاده را ببرد.
در همین جشنواره، وزیر فرهنگ در تحسین احمدی نژاد می گوید: «احمدینژاد کاملاً قدر و ظرفیت رسانهها را میشناسد و بیشترین بهره برداری را از رسانههای دشمن و نظام سلطه داشته است… احمدی نژاد توانست از طریق این رسانهها پیام انقلاب را به گوش تمام مردم دنیا برساند.»
او این گونه و به وضوح می گوید که ما از آزادی رسانه ها در غرب سوء استفاده می کنیم اما خودمان به کسی اجازه نمی دهیم که پا را از محدوده ی خواست های ما فراتر بگذارد.
اما نکته ای که این حکومت، همچون همه ی دیکتاتوی ها، از آن بی خبر است، یعنی ذهنیت منجمدش اجازه نمی دهد که آن را درک کند، آن است که اگر در غرب رسانه ها دارای قدرتی عظیم شده اند، این قدرت را از آزادی و آزادگی خود به دست آورده اند نه از سانسور و خفه ماندن. و چنین است که هیچ کدام از رسانه های غرب از این که سخنان احمدی نژادها را بازتاب دهند ترسی ندارند. اما حکومت مستولی بر سرزمین ما از بازتاب هر سخن مخالفی در حد مرگ هراس دارد. تا جایی که حتی وقتی نوبت به جایزه دادن هم می رسد درست به کسانی جایزه می دهند که در خفه کردن مردمان نقشی اساسی داشته اند.
جارچی های جایزه بگیر
با این همه، و با وجود هزاران هزار روزنامه نویس دولتی، جالب است که وقتی نوبت به مراسم جایزه دادن می رسد کسانی را انتخاب می کنند که بخاطر وابستگی کامل شان به حکومت کاملاً شناخته شده هستند. در نتیجه در این جشنواره هم این مقاله نویس ها و گزارشگران کیهان، خبرگزاری فارس، و خبرگزاری زنان بودند که جایزه ها را درو کردند.
اولین جایزه ی مقاله نویسی را آقای حسام الدبن برومند، سرمقاله نویس کیهان، گرفت که پرونده ی قطوری در تحسین رهبر و احمدی نژاد و ناسزا گفتن به زمین و زمان و تهمت زدن و پاپوش دوختن برای مبارزان آزادی خواه دارد.
و یکی از معدود زنانی هم که جایزه می گیرد خانم طاهره چک، ۲۵ ساله و دبیر «خانه ی خبرنگاران زن» است که از پانزده سالگی(!) خبرنگار بوده و چندی پیش هم در مصاحبه ای گفته است که: «از زمانی که متولد شدیم تحت تاثیر مذهب، عقاید مذهبی، سنت و فرهنگ اسلامی قرار داشتیم». او معتقد است که بهترین پوشش برای زن ها چادر است و آن هم چادر مشکی که احتمال کمتری برای جلب توجه مردان به زنان دارد. روشن است که چنین خبرنگاری، با این همه تجربیات و اطلاعات گسترده، به تحصیلات تخصصی و تجربه ای برای کار خویش نیازی ندارد.
در عین حال اعلام کرده اند که، بر اساس نظرسنجی از مردم، چند جایزه هم اینگونه اعطا می شود: به صدا و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان برترین رسانه ی پوشش دهنده ی سفر رهبر به قم، سفر رییس جمهور به نیویورک و لبنان بعنوان مهمترین خبرها؛ خود رییس جمهور به عنوان پاسخگوترین مقام مسئول، رییس دفترش ـ رحیم مشایی ـ به عنوان خبرسازترین چهره ی رسانه ای، حسن عباسی بعنوان خط شکن جنگ نرم، سیل پاکستان بعنوان مهمترین واقعه ی طبیعی و عاقبت، برای این که افتخار دیگری هم جز چفیه ی فلسطینی ها و سر بند بسیجی ها نصیب کورش بزرگ کنند، از بازگشت منشور او به ایران به عنوان مهمترین رویداد فرهنگی و هنری! نام برده اند.
اما مهم ترین جایزه ای که تا به حال در تاریخ نظیر نداشته جایزه ی برترین غرفه ی مطبوعاتی است که به خبرگزاری زنان، خبرگزاری فارس و نشریه ی فکه داده شده؛ آن هم نه به دلیل مطبوعاتی و خبر رسانی بلکه به خاطر مراعات حجاب! (حجاب مطبوعاتی، شاید!)
در این جایزه گیری های ِ جارچیان دولتی، برای من نکته ی جالب دیگر تعداد روزنامه نگاران (با تجربه و بی تجربه، تحصیل کرده و غیر تحصیل کرده) ای بود که اعلام کردند؛ یعنی سیاهی لشگری از کسانی که حکومت آن ها را برای تبلیغات خود اجیر کرده است.
از خود می پرسم که آیا براستی این همه آدم به این راحتی روح خود را به شیطان فروخته و در خدمت او درآمده اند؟ دلم گواهی می دهد که چنین نمی تواند باشد. همانگونه که از بطن انقلاب اسلامی، و از بطن خشونت و دیکتاتوری مذهبی، میلیون ها جوان آزادی خواهی برآمدند که مقابل استبداد ایستاده و علیه دیکتاتوری فریاد برآوردند و اکنون نیز در راستای تحقق جدایی مذهب از حکومت تلاش می کنند، دیر نخواهد بود که از میان این هزارها هزار روزنامه نویس، بیشترین شان که بخاطر طبیعت شغل خویش از وجود همین ممنوعیت ها و سانسور ها معنای آزادی بیان و آزادی مطبوعات را می آموزند، زنان و مردانی را شاهد خواهیم بود که در برابر دستمزد دهندگان خویش قد خواهند افراخت.
و این همان درسی است که امثال ژیلا بنی یعقوب ها، طبرزدی ها و زیدی آبادی ها و ده ها چون آن ها آموخته اند، و بر مبنای آن بر حاکمان سرکوبگر خویش پشت کرده و به سوی مردم و منافع و آزادی آن ها شتافته اند؛ و اگر چه اکنون در زندان ها تاوان همین آگاهی و شرافت راستین خوبش را می پردازند اما یقین دارم که پایه های آزادی فردای سرزمین مان نیز بر شانه های همین روزنامه نویس ها و خبرنگاران واقعی استوار خواهد بود.
جامعه رنگین کمان
منبع : سکولاریسم نو