رنگین کمان – رابطه ایران با همسایه شمالی خود، روسیه در زمره روابط پر چالشی سیاسی است که باز تنظیم آن نگاهی دوباره میطلبد به این معنا که برای تنظیم روابط دو کشور در قرن بیست و یکم ضمن اینکه باید نیمنگاهی به گذشته داشت و از آن عبرت گرفت اما باید این روابط را بر اساس مقتضیات روز تنظیم کرد. این رابطه از آنرو اهمیت یافته است که روسیه ۹ سال است در ساخت نیروگاه هسته ای بوشهر تاخیر داشته است؛ نیروگاهی که تمامی هزینه های آن را از دولت ایران دریافت کرده است . در این رابطه به گفتگوی کسری اصفهانی با دکتر داوود هرمیداس باوند سخنگوی جبهه ملی ایران و استاد روابط بین الملل قابل توجه است .
طی سالهایی که بحث مذاکره با غرب بر سر پرونده هستهیی ایران جریان داشته روابط این کشور با ایران سیری سینوسی داشته است. در برههیی در جامه میش درآمد و در زمانی در قامت گرگ ظاهر شد. از سوی دیگر با چرخش دیپلماسی ایران به سوی شرق و افزایش جایگاه روسیه و چین در سیاست خارجی ایران این پرسش مطرح شده است که آیا ایران از سر اجبار به این دو کشور روی آورده است یا اینکه انتخابی از روی استراتژی بوده است. با دکتر داوود هرمیداس باوند استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بینالمللی و سفیر اسبق ایران در سازمان ملل درباره سیر روابط ایران با روسیه و نقش این کشور در ساخت نیروگاه بوشهر به گفتوگو پرداختیم. ایشان معتقد است ایران به مثابه کارتی در دست روسها برای گرفتن امتیاز از غرب است. چرا که روسها بطور مثال با توسل به کارت ایران موضوع سپر دفاع موشکی را منتفی کردند.
تاریخ دستکم ۳۰۰ ساله اخیر میان ایران و روسیه آمیخته با رقابت در حوزههای مختلف (انرژی، منطقهیی و…) و ترس بوده است. با عنایت به پایان جنگ سرد و فروکش کردن التهابات ایدئولوژیک در شوروی سابق و روسیه فعلی، چگونه میتوان این نگاه را اصلاح کرد؟
البته بیش از آنکه رقابت باشد نگرانی است چون روسیه همیشه مهاجم بوده است. جنبه تهاجمیاش هم از آغاز قرن ۱۸ یعنی «فتنه افاغنه» شروع شد که روسیه وارد فضای ایران شد. قراردادی با ترکیه عثمانی منعقد کرد تحت عنوان قرارداد تبریز که بر اساس آن بخشی از سرزمینهای قفقاز جدا شد. بعد از روی کار آمدن نادرشاه و حملات پیدرپی او و بحران جانشینی در روسیه سبب شد که روسها موقتا عقبنشینی کنند. اما با ظهور قاجاریه تهاجم روسیه از سر گرفته شد. ابتدا جنگهای ۱۰ ساله
(۱۸۱۳ – ۱۸۰۳) آغاز شد که حاصل آن قرارداد گلستان (۱۸۱۳) بود و بعد قرارداد ترکمانچای (۱۸۲۸ – ۱۸۲۶). براساس این دو قرارداد سرزمینهای شمال ارس از ایران جدا و غرامات سنگینی به ایران تحمیل شد و روسها امتیازات اقتصادی سنگینی هم به دست آوردند. سپس مساله کاپیتولاسیون پیش آمد که دیگران هم از آن بهره بردند. در پایان نیمه اول قرن ۱۹ جزیره آشوراده به عنوان جلوگیری از راهزنان ترکمن اشغال شد و در ۱۸۸۱ هم قرارداد آخال و مرو منعقد شد. نیمه اول قرن ۱۹ را «عصر امتیازات» میگویند. سپس انقلاب مشروطه و کارشکنی روسها و پروسه عقیم کردن مشروطه، انقلاب ۱۹۰۷ و تقسیم ایران به مناطق نفوذ، اولتیماتوم روسیه به کارشناسان امریکایی و دوران فترت پدید آمد. آغاز جنگ بینالملل اول نقطه عطفی در روابط ایران و روسیه بود بدین معنا که حکومت انقلابی در همان ماههای اولیه پیروزی (انقلاب اکتبر) بیانیههایی را صادر کرد و اعلام داشت که عهدنامه ۱۹۰۷ و کاپیتولاسیون و عهدنامههای تحمیلی حکومت تزاری ملغی است. البته دولت ایران تصور میکرد که این ناظر بر تمام قراردادهای ارضی و مرزی مثل گلستان، ترکمانچای و آخال است در حالی که منظور روسها بیشتر لغو امتیازات بود. به همین دلیل هیات دولت ایران در بیانیهیی خواستار بازپس دادن مناطق از دست رفته شد. هیاتی هم که به کنفرانس ورسای رفت همین خواست را مطرح کرد اما در مقابل استدلال روسها این بود که چون ایران بی طرف بوده حق شرکت در کنفرانس ورسای را ندارد. در عهدنامه ۱۹۳۱ آن امتیازات لغو و درباره دریای خزر که ایران از داشتن ناوگان محروم شده بود منتفی اعلام شد و ایران و روسیه دارای حق مساوی در کشتیرانی شدند. از سوی دیگر قرارداد شیلات در سال ۱۹۲۵ برای ۲۵ سال منعقد شد. اوضاع به همین شکل ادامه داشت تا جنگ بینالملل دوم و اشغال ایران به وسیله روس و انگلیس در ۱۹۴۱.
پاسخم را نگرفتم. با چه روشی میتوان این ترس تاریخی را از روسیه زدود؟
وقتی موضوع آذربایجان پیش آمد این ترس تشدید شد و ایران سیاست موازنه منفی را تغییر داد و به جرگه غرب پیوست. پیمان بغداد و سپس سنتو را امضا کرد. اما پس از آنکه استراتژی بازدارنده (deterrent) جایگزین استراتژی «مهار» شد رابطه با شرق و غرب دچار تغییر اساسی شد. روابط ایران و شوروی رو به بهبود رفت و شورویها کارخانه ذوبآهن مبارکه و کارخانههای سنگین دایر کردند. بخشی از نیاز نظامی ایران از شوروی خریداری شد و بهتبع آن رابطه تجاری هم افزایش یافت. با بیرنگشدن سیتو و سنتو، «برنامه همکاری اقتصادی ایران، ترکیه و پاکستان
(Regional Development for Cooperation) از درون سنتو زاده شد و روابط ۲ کشور بعد از دهه ۶۰ حسنه شد. نقطه عطف کامل اما بعد از انقلاب اسلامی بود. چند ماه پس از انقلاب ماجرای گروگانگیری بود و پس از آن اشغال افغانستان از سوی شوروی و موضع مخالف ایران علیه اشغال پیش آمد. ایران کمکهایی را به مجاهدین میکرد. از سوی دیگر با اینکه روسیه و امریکا اعلام بیطرفی در جنگ ایران و عراق کردند اما دیدیم که بعد از فتح خرمشهر، روسیه موضعی کاملا مطابق با منافع عراق اتخاذ کرد. سلاحهایی که حتی روسیه به کشورهای بازمانده از بلوک شرق و به مصر و سوریه نداد اما به عراق داد. امریکا هم از زاویه دیگری از عراق حمایت میکرد. بعد از پایان جنگ، ایران بر آن شد که تکنولوژی هستهیی را احیا کند چرا که با آغاز انقلاب قراردادها با فرانسه لغو شد، با امریکا عملی نشد و سایت بوشهر هم بعد از جنگ متوقف شده بود. اما پس از جنگ ایران بر آن شد که ابتدا به سوی چین برود اما با عقبنشینی چین، ایران به سوی شوروی و با فروپاشی آن به سوی روسیه روی آورد تا نیازمندیهای نظامی خود را مرتفع کند. یک رابطه تجاری – نظامی با شوروی آغاز شده بود که تا فروپاشی شوروی ادامه یافت. فروپاشی فضای جدیدی برای ایران در آسیای مرکزی و قفقاز پدیدار کرد. به گفته یکی از مقامهای روسی: ما ابتدا نگران نفوذ تاریخی و فرهنگی ایران و ترکیه بودیم اما امروز دیگر این نگرانی را نداریم چون روسیه موفق به احیای نفوذ خود در این منطقه شد. بنابراین روسیه امروزه موفق شده با قزاقستان و ترکمنستان و تا حدودی با ازبکستان قراردادهایی را منعقد کند و انتقال گاز آنها را به عهده گیرد و روسیه در فعالیتها و بهرهبرداریها با این منطقه مشترک است.
دستکم دو دیدگاه درباره روابط ایران و روسیه ذکر شده است: یکی کسانی هستند که میتوان آنها را در زمره «خوشبینان» یا «حامیان روابط» قرار داد. این گروه معتقدند که به دلیل تحریمهای غرب و نبود اعتماد کافی میان ایران و غرب، روسیه بهترین گزینه است چرا که میتواند نیازهای تکنولوژیک ایران را برآورده کند. اینان روسیه را به مثابه دری به سوی غرب میبینند. دوم کسانی هستند که «بدبین و مخالف» هستند چراکه وقتی به گذشته تاریخی روابط دو کشور مینگرند این روابط را فاقد حس «اعتماد» میبینند. پرسش این است که اساسا این دیدگاه تا چه پایه صحیح است؟ و چرا روابط دو کشور اینگونه دچار فراز و نشیب است و موافقان و مخالفان جدی دارد؟
ما باید مسائل را با مقتضیات روز ارزیابی کنیم و مسائل تاریخی هم جای خود را دارد. یک دیپلماسی موفق این است که رابطهیی حسنه با همه یعنی همسایگان، قطبهای اقتصادی و قدرتهای بزرگ داشته باشد. نظام بینالملل بر دو پایه استوار است:
۱ – حقوقی که اصل برابری حاکمیت کشورهاست.
۲ – ژئوپلیتیک یعنی سلسله مراتب قدرتها. امروزه همگان میدانند که نظم و نسق جهانی به اهتمام قدرتهای بزرگ بویژه قدرت هژمون تنظیم میشود و در دنیای امروز موفقیت در تعارض و برخورد نیست بلکه در رفع مشکلات و منافع متقابل و همسویی است. امروزه حداقل روابط بینالمللی همزیستی و همکاری و فراتر از آن همگرایی منطقهیی است مثل آنچه که در اتحادیه اروپا و آ. سه. آن و غیره انجام گرفته است. بنابراین سیاست عارض و دشمنی شاید در کوتاه مدت دستاوردی داشته باشد اما اگر برای مدت طولانی باشد مانع استفاده از فرصتها است. در جهان امروز منطق اقتضا میکند که باقدرتها و قطبهای اقتصادی و قدرت هژمون راه همسویی براساس منافع متقابل را در پیشگیریم. راهی که چین و روسیه در پیش گرفتند. آنها عاشق غرب نیستند بلکه به این نتیجه رسیدند که این رابطه از لحاظ اقتصادی و تجاری و تکنولوژیک منافع بسیاری برای آنها دارد. بطور مثال، ژاپنیها در ۴۰ ایالت امریکا سرمایهگذاریهای کلان کردهاند و بزرگترین خریدار اوراق «فدرال رزور بانک» امریکا هستند. یعنی به جای در پیش گرفتن توسعه نظامی، پیوندی اقتصادی و تجاری ایجاد کرده که تبعات امنیتی متقابل دارد. چین نیز بعد از ژاپن دومین خریدار این اوراق قرضه «فدرال رزرو» است. ضمن رعایت ملاحظاتی اما به قطعنامه شورای امنیت هم رأی میدهد. بنابراین تعاملات جهان امروز اقتضا میکند که ما روابط سازنده با همه قدرتها بر اساس منافع متقابل داشته باشیم. پس از ۱۱ سپتامبر تصادفا منافع ایران با امریکا همسو شد یعنی آنچه اتفاق افتاد بدون اینکه ایران نقش داشته باشد به نفع ایران تمام شد. سرکوب طالبان و القاعده در افغانستان، سرنگونی صدام، محو ارزشهای سلفیگری و وهابیگری که رقیب ایران بود همه به نفع ما تمام شد. ولی ایران به جای استفاده از فرصتها همان سیاستهای پیشین را در پیش گرفت. به همین دلیل مجبور شد در مقابل تحریم غرب به چین و روسیه روی آورد. میخواهم به این نتیجه برسم که به گذشته تاریخی توجه زیادی ندارم بلکه به مقتضیات روز توجه دارم. معتقدم مادامی که یک دیپلماسی بر اساس وحدت استراتژیک و مبتنی بر یک ارزیابی واقعگرایانه نداشته باشیم در سیاست خارجی دچار این نابسامانیها و نارساییها خواهیم شد. در صورتی که دیگر کشورها مسیر توسعه را به سرعت طی میکنند. مثلا ترکیه امروز ششمین قدرت اقتصادی اروپا شده و در گروه ۲۰ هم حضور موثر دارد و در منطقه نیز یک دیپلماسی شیخوخیت را دنبال میکند. اما ما با تمام امکانات و اهمیت ژئوپلیتیکی که داریم در زمره کشورهای «در حال توسعه» باقی ماندهایم.
از پاسخ شما اینگونه برداشت میکنم که در سیاست خارجی برقراری «تعادل» میان بازیگران و زیرسیستمهای مختلف منطقهیی اهمیت فراوانی دارد. آیا ایران توانسته این تعادل را در رابطه خود با روسیه برقرار کند؟
خیر، تعادلی نیست. روسیه از ایران استفاده ابزاری و اقتصادی میکند. ایران حتی از ارزشهای خود درباره کشورها یا گروههای اسلامی نیز گاهی عدول میکند. مثال آن چچن است که به نفع روسیه موضع گرفت. ممکن است گفته شود ایران مخالف جنبشهای جداییطلب است اما در عین حال استقلال اوستیایجنوبی و آبخازیا را پذیرفت. به عبارت دیگر، ایران در برههیی همراه با روسیه و چین با استقلال کوزوو از صربستان مخالفت میکند اما استقلال اوستیا و آبخازیا از گرجستان را میپذیرد. یعنی گاهی ایران سیاستهایی را اتخاذ میکند که با ارزشهای اسلامی خودش در تعارض قرار میگیرد. این یعنی وقتی کشوری به کشور دیگر وابستگی پیدا کرد قدرت مانورش کاهش مییابد و گاهی مجبور به همراهی میشود.
باید میان قوای داخلی یک کشور یک هماهنگی و اشتراک نظر وجود داشته باشد تا به آن وحدت استراتژیک برسند اما زمانی که چنین چیزی به چشم نمیخورد یا دچار نارسایی است این نارسایی داخلی بر سیاست خارجی نیز تاثیر میگذارد. بنابراین در کوتاهمدت ممکن است در یک شرایط خاصی درست باشد اما اگر قرار باشد در بلندمدت چنین وضعی داشته باشیم دال بر یک نارسایی است.
اگر بخواهیم مقایسهیی میان میزان دانشجویان اعزامی که در ۳ دهه گذشته به روسیه یا کشورهای بازمانده از فروپاشی شوروی اعزام شدند با دانشجویان اعزامی به اروپا و امریکا و کانادا انجام دهیم، چه نتیجهیی میتوان گرفت؟
بطور مثال وقتی سیستم تسلیحاتی کشوری به یک کشور خاص وابسته شد بدیهی است که برای آموزشهای نظامی باید کارشناسانی به آن کشور اعزام شوند یا کارشناسان آن کشور به کشور میزبان رفتوآمد کنند. مثلا اکنون روسها در ذوبآهن اصفهان یا در تاسیسات بوشهر مشغول به کارند. اینها تاثیر متقابل دارد. وقتی دانشجویی در یک جامعهیی میرود تحت تاثیر فضای آن جامعه قرار میگیرد. در گذشته که مسائل ایدئولوژیکی مطرح بود نگرانی از این بود که با ارزشهای مارکسیستی – لنینیستی آشنا شوند و دچار شستوشوی مغزی شوند و مورد استفادههای جاسوسی قرار گیرند اما این زمینهها اکنون منتفی است. اما دانشجویی که در غرب میرود تحت تاثیر فضای دموکراتیک و نظم جامعه و احترام به قانون قرار میگیرد و فضای متفاوتتری را نسبت به بلوک شرق تجربه میکند. یعنی در غرب دانشجو متاثر از فضای متکثر و دموکراتیک آن است. در روسیه در دوره پوتین سیر دموکراسی اندکی محدود شد و یک حزب واحد در کشور بر سر کار است که فضای دموکراسی را با مانع مواجه میسازد و فضا برای تکثر احزاب محدود است. درست است که روسیه موفق شده جایگاه و نفوذ خود را در آسیای مرکزی و قفقاز احیا کند اما فرآیند دموکراسی در روسیه محدودتر است.
در تنظیم رابطه ایران با بسیاری از کشورها این رابطه نه رابطهیی دوجانبه که سهجانبه است. یعنی رابطه ایران و روسیه الزاما دوجانبه نیست چرا که عامل سومی به نام امریکا وجود دارد که تاثیر خود را دارد. این تاثیرگذاری تا چه حدی است؟ آیا آن کشور حاضر است رابطه خود با ایالات متحده را فدای رابطه با ایران کند؟
انتقال نفت و گاز دریای مازندران را در نظر بگیرید. امریکا شدیدا با خط ترانزیت جنوب مخالفت کرد و حتی آن ۵ درصدی که ایران در کنسرسیوم آذربایجان داشت در زمان علیاف مجبور به حذف آن شد. این به نفع روسیه بود چون این کشور نیز با انتقال خط ترانزیت از جنوب بشدت مخالفت کرد. در اینجا منافع روسیه و امریکا همسو بود و مخالفتی با هم نداشتند چرا که اگر این خط از ایران عبور میکرد ایران میتوانست حق ترانزیت بگیرد، اشتغال ایجاد کند، راه ایران کوتاهتر و امنتر و کم هزینهتر بود و مهمتر آنکه کشورهای دیگر را به خود وابسته میکرد. اما این کارشکنیها موجب از دست رفتن فرصتها شد. روسیه بشدت بر خط شمال تاکید میکرد چرا که به نفع این کشور بود. در مسائل دیگر که منافع دو کشور همسو نیست روسها در پی امتیاز گرفتن هستند؛ مثلا در شرق اروپا، اوکراین و گرجستان و موضوع پیوستن آنها به ناتو. اوباما نیز تحریم شرکتهای روسی را به کناری گذاشت و اینجاست که ایران تبدیل به کارتی برای بازی آنها میشود. بنابراین اگر قرار باشد روسیه دست به انتخاب نهایی بزند این انتخاب قطعا امریکا خواهد بود.
رابطه میان کشورها به شیوههای مختلف تعریف شده است. از روابط استراتژیک گرفته تا دوستی، همکاری و در نهایت همکاری استراتژیک. حال رابطه ایران با روسیه در کدام یک از این قالبها میگنجد؟
فکر نمیکنم رابطه استراتژیک باشد. نکته قابل ذکر این است که از آنجا که قدرتهایی چون روسیه، هند و چین به نوعی در اطراف ایران هستند، بنابراین منافع غرب اقتضا خواهد کرد که در آینده ایران را تقویت کنند. نمیخواهم بگویم یک بازگشت نسبی به دوران جنگ سرد است اما اقتضا میکند که در مقابل افزایش قدرت ۳ کشور، جایگاه ایران نیز در منطقه تقویت شود. یعنی منافع استراتژیک کلان غرب چنین اقتضا خواهد کرد. اما ایران توجهی به این موضوع ندارد و در قالب همان سیاستهای پیشین حرکت میکند. در صورت یارگیری علیه ایران، ما تنها هستیم و اعراب نیز سپاس و امتنانی از ایران ندارند و مواضعشان روشن است. میخواهم بگویم ترکیه، هند، برزیل، کرهجنوبی و بقیه از گردونه جهان سوم خارج یا در حال خارجشدن هستند اما ما اندر خم یک کوچه ماندهایم و جهان سوم یا در حال توسعه را یدک میکشیم. خلاصه کلام آنکه منافع روسیه اقتضا نمیکند که با ایران همکاری استراتژیک داشته باشد.
با آغاز غنیسازی و ورود سوخت به نیروگاه بوشهر طبیعتا شرایط ایران برای مذاکره با غرب هم تغییر میکند. چالشهای ایران در این شرایط جدید چیست؟
نیروگاه بوشهر چون تحت کنترل و نظارت روسیه است و پسماندهای سوخت باید به این کشور بازگشت داده شوند، بنابراین امکان استفاده غیرصلحجویانه کاملا منتفی است چرا که سوخت باید تصفیه و به این کشور بازگردد. بنابراین برای راه افتادن سایت بوشهر هیچ نگرانی نیست. البته برخی اظهارنظرهایی کرده بودند بویژه سفیر امریکا در سازمان ملل اما بارها خود امریکاییها و دیگران اظهار داشتند که نگرانی راجع به رآکتور بوشهر ندارند اما نگرانی درباره نحوه فعالیتهای ایران و واکنشهای ایران است. نیز نادیده انگاشتن قطعنامههای شورای حکام هم مزید بر علت شده است. وقتی احمدینژاد بر سر کار آمد مذاکراتی که با سه کشور اروپایی در جریان بود و به بیانیه سعدآباد و پاریس منتهی شده بود مورد تجدید نظر اساسی قرار گرفت. بعد گفته شد که مذاکرات نباید به سه کشور اروپایی محدود شود و باید چین و روسیه – و البته هند – هم در جریان مذاکرات ورود کنند. اما هند متعاقبا رای مخالف به قطعنامه صادر شده داد یعنی در جهت منافع امریکا و مجموعه غرب رای داد. در قطعنامهیی که از سوی شورای حکام صادر شد برای نخستین بار تاکید شد که باید تعلیق به صورت کامل و دایمی و در رابطه با تمام فعالیتهای مربوطه باشد. یعنی قطعنامه به حوزههای دیگر هم تسری یافت در حالی که در زمانی که مذاکرات با تروییکای اروپایی جریان داشت اعلام شده بود که تعلیق تا زمانی است که مشخص شود قصد و نیت ایران برای مقاصد صلحجویانه است.
در آن دوره الزامی نبود اما با قطع مذاکرات و فراز و فرود در آن تعلیق به امری الزامآور تبدیل شد؟
بله. فراتر از تعلیق بلکه عملا توقف بود. پس از آن مندرجات قطعنامه به شورای امنیت منتقل شد چرا که وقتی آژانس به مرحلهیی برسد که اطمینانی حاصل نکند و تردیدهایی داشته باشد و یا تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی باشد موضوع به شورای امنیت منتقل میشود. نتیجه یک بیانیه و ۴ قطعنامه بود. در قطعنامههای شورای امنیت فراتر از مساله تکنولوژی، سیستم موشکی و سپس سلاحهای متعارف دفاعی و در نهایت بازرسی از بنادر و فرودگاهها را هم در بر میگرفت. در قطعنامه ۱۲۲۹ بازرسی در دریای آزاد هم اضافه شده است. به موجب بند ۵ ماده ۲ منشور، تصمیمات شورای امنیت در محدوده فصل ۷ منشور نه تنها همه کشورهای عضو سازمان ملل را ملزم به رعایت آن میکند بلکه سازمانهای بینالمللی بویژه سازمانهای تخصصی وابسته به سازمان ملل ملزم به رعایت و اجرای مندرجات هستند. بر همین اساس، آژانس هم خود را ملزم به رعایت مصوبه شورای امنیت میداند و تصمیمگیری میکند. در این میان رویدادی پیش آمد که میتوانست جنبه اعتمادسازی داشته و اثرگذار باشد و آن توافق وین بود که قرار شد ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم به روسیه برود و در آنجا تا ۲۰ درصد غنیسازی شود و سپس به فرانسه برود و تبدیل به میله سوخت شود و با نظارت امریکا به ایران داده شود. این توافق البته مورد مخالفت برخی جناحهای داخلی قرار گرفت و مساله عملا متوقف شد.
غرب در صورتی که فعالیتهای هستهیی ایران برای مقاصد صلحجویانه باشد ظاهرا مشکلی نمیبینند. تنها مسالهیی که بر آن تاکید میشود قصد و نیت ایران است.
مگر قصد و نیت را میتوان پیشبینی کرد؟
آنچه به اصطلاح این نگرانی را تشدید میکند ابهاماتی است که در مواضع ایران وجود دارد. از دیدگاه آنها (غرب) نمایندگان آژانس باید مجاز باشند که هر نقطه یا هر مکانی را در هر زمان که تشخیص دادند که نیاز به بازرسی دارد، این دسترسی برای آنها فراهم شود و بر همین اساس آنها معتقدند که فعالیتهای ایران در محدوده امور نظامی انجام میگیرد. از نگاه ایران اما بسیاری از سایتهای نظامی به عنوان سایتهای امنیتی تلقی میشود و نباید در مظان نظارت و بازرسی قرار گیرد. از سوی دیگر اظهارنظرات تندی است که از سوی برخی مقامهای ایرانی انجام میشود مبنی بر اینکه تا ۲۵ درصد غنیسازی میکنند یا ۱۰ سایت هستهیی دیگر راهاندازی میکنند. این سخنان در شرایط فعلی تنشآفرین است هر چند ممکن است که ساخت این نیروگاهها سالها به طول انجامد. موضعگیریهای تند و آتشین این اتهامات یا ادعاها را تشدید میکند و بنابراین مجموع اینها سبب میشود که بر قصد و نیت ایران تاثیر بگذارد و آن اعتمادسازی را که لازمه آن است به صورت مکرر مخدوش سازد. پس از توافق وین که به سرانجامی نرسید توافق سهجانبه ایران، ترکیه و برزیل پیش آمد. در آن زمان ایران اشعار میداشت که ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم به امانت در ترکیه خواهد ماند تا زمانی که مذاکرات با ۱ + ۵ به نتیجهیی برسد. حتی قبل از اینکه این توافق
سه جانبه در یک روند مثبت قرار گیرد غرب به رهبری امریکا نپذیرفتند و با پیشدستی تشکیل جلسه شورای امنیت را خواستار شدند و قطعنامه آخر یعنی ۲۲۹ را صادر کردند. با این اقدام عملا توافق سهجانبه ایران، ترکیه و برزیل به حاشیه رانده شد. اختلاف در حال حاضر در این است که غرب میگوید حتی تامین نیاز ایران برای غنیسازی سایت دانشگاه تهران باید در چارچوب ۱ + ۵ پیگیری شود در حالی که ایران معتقد است که در چارچوب وین یا با حضور ترکیه و برزیل انجام گیرد. نکته دیگر اینکه ۲ نگرش متفاوت در نظام ما منعکس شد: یکی مطلبی بود که در یکی از روزنامهها آمده بود به این صورت که امریکا پیشنهاد کرده مستقلا (و به صورت دوجانبه) نیازمندی دانشگاه تهران برای مصارف پزشکی را تامین کند درصورتی که مطلب دیگر کاملا خلاف این بود و میگفت باید این تبادل در چارچوب ۱ + ۵ انجام گیرد. در این باره فکر کنم مطلب به درستی ترجمه نشده است و برخی هم مصاحبههایی در این باره داشتند.
برخی معتقدند که روسیه نقش «متعادلکننده» در پرونده هستهیی ایران داشته است. اما نگاهی به سیر روابط ۲ کشور بویژه در رابطه با پرونده هستهیی و تاخیرهای مکرر خلاف این را نشان میدهد. بر اساس چه شواهدی میتوان گفت روسیه نقش «تعدیلکننده» در پرونده هستهیی ایران داشته است؟
روسیه یک رویه دوگانه دارد. از لحاظ اقتصادی با ایران تعاملاتی دارد و از سوی دیگر در مقابل غرب و گرفتن امتیاز از غرب از ایران استفاده ابزاری میکند. روسیه موفق شد مساله سپر دفاع موشکی را منتفی سازد؛ عضویت اوکراین، گرجستان و آذربایجان در ناتو را به حالت تعلیق درآورد؛ درباره گرجستان با اتخاذ مشی نظامی و به رسمیت شناختن اوستیای جنوبی و آبخازیا موجب شد که غرب مشی سکوت را در پیش گیرد و غرب ترجیحا پذیرفت که اگرچه روسیه درباره بالکان عقبنشینی کرد اما درباره آسیای مرکزی و قفقاز حاضر به واگذاری این منطقه به دیگران نیست چرا که آن را حیاط خلوت خود میپندارد. اینها امتیازاتی است که به روسیه داده شد. روسیه هم در قطعنامهها تا حدودی نقش متعادلکننده داشته است. اگرچه سعی کرده مفاد تحریمها را تا حدی تعدیل کند اما در قطعنامه آخری که بازرسی در دریای آزاد است و برای نخستین بار ابراز میشود روسیه همراهی کرد. درباره کرهشمالی این موضوع مطرح شد اما چینیها مخالفت کردند اما درباره ایران هم چین و هم روسیه موافقت کردند. روسیه از یک سو در عمل یک تصمیم میگیرد اما از سوی دیگر برخی مقامهای روسی در گفتار سخنی میگویند ظاهرا به نفع ایران تا به نوعی از ایران دلجویی کنند. در عین حال اگرچه کشورهای ژاپن، استرالیا، کره جنوبی، امریکا و اتحادیه اروپا تحریمهای یکجانبهیی علیه ایران وضع کردند اما در اینجا روسیه و چین مدعیاند که به مفاد قطعنامههای شورای امنیت پایبندیم اما به تحریمهای یکجانبه خیر. یا دستکم انتقاد میکنند اما در عمل مشخص نیست که تا چه حد به همین میزان انتقاد هم پایبند باشند. از این لحاظ فکر میکنند با این کار به ایران امتیاز میدهند که از تحریمهای یکجانبه انتقاد میکنند. همین را مبنایی قرار میدهند تا توجه ایران را به حسن نیت خود جلب کنند. این عملکرد روسیه درباره رویه حقوقی دریای خزر هم صادق است. ضمن اینکه همراه با ایران رژیم مشاع را میپذیرفت اما در کنسرسیومهایی که شرکت داشت (و از سوی آذربایجان و قزاقستان تشکیل شده بود) معترض بود و رویکرد دیگری در پیش میگرفت.
این دیدگاه تا چه پایهیی با واقعیت منطبق است که بگوییم اتکای ایران در چرخه سوخت به روسیه، قدرت چانهزنی ایران را کاهش داده و در مقابل باعث تقویت مواضع روسها شده است. این دیدگاه معتقد است که ایران تنها به عنوان «کارت» در دست روسها برای بازی با امریکاست.
درست است. ما درباره واقعیاتی که رخ داده بحث میکنیم. روسیه درباره قطعنامههای شورای حکام و شورای امنیت با غرب همسو بوده است. اگرچه در قطعنامههای اولی نقشی تعدیلکننده داشت اما این نقش اخیرا بیرنگ شده است. از سوی دیگر تا وقتی ایران زیر تیغ تحریم باشد مجبور به اتکا به روسیه است تا در مرحله نهایی به گونهیی به نفع ایران وارد شوند اما این انتظار در قطعنامه آخری هم منتفی شد و واکنشهایی از سوی مقامهای ایرانی نسبت به مواضع روسها صورت گرفت.
در شرایط فعلی که ایران با آن مواجه است (فشارها و تحریمها)، آیا ایران از این ظرفیت برخوردار است که طرفهای دیگری را برای همکاری هستهیی (در کنار روسیه) برگزیند؟
نمایندگان برزیل و ترکیه اعلام داشتند که اگرچه ما رای منفی دادیم اما قطعنامههای شورای امنیت بعد از آنکه با اکثریت آرا تصویب شد ما خودمان را ملزم به رعایت آن میدانیم. این هم به موجب بند ۵ ماده ۲ است که تصریح میکند کشورهای عضو سازمان ملل ملزم به رعایت تصمیمات شورای امنیت هستند و متعهد میشوند با کشوری که در معرض این تصمیمگیریهاست همکاری نکنند. اگر قرار به نادیده انگاشتن رای اکثریت باشد معنای نهادهای بینالمللی از مفهوم تهی میشود.
برخی نظریات معتقد است که غرب سه سناریو برای فشار بر ایران در رابطه با پرونده هستهیی ترسیم کرده است: تحریم، جنگ و ادامه مذاکرات. طی ماههای اخیر هم دایم بر طبل جنگ کوفته میشود اما پرسش این است که آیا با ورود سوخت به راکتورها غرب حاضر است با حمله احتمالی به مراکز هستهیی ایران، تشعشعات هستهیی و تبعات امنیتی آن را در سطحی گسترده بپذیرد؟
غرب در تمام قطعنامهها بندی را میگنجاند که بر اساس آن گفته میشود گروه ۱ + ۵ برای مذاکره آماده هستند و از ایران میخواهند وارد مذاکره با ۱ + ۵ شود. نکته دیگر احتمال جنگ است. هدف این است که مساله جنگ را به چند دلیل مطرح میکنند: ۱ – افکار عمومی جهان را برای استفاده احتمالی از رفتار سختافزاری آماده کنند و به دنبال آن واکنش جامعه بینالمللی را رصد کنند. ۲ – افکار داخلی امریکا را آماده کنند چرا که افکار عمومی داخل امریکا با تجربه تلخ عراق و افغانستان به هیچروی آمادگی جنگی دیگر را ندارد. از سوی دیگر سعی میکنند مساله را جوری وانمود کنند که آنها اقدامات مسالمتآمیز را گام به گام پیش گرفتهاند اما با مخالفت ایران مواجه شدهاند. بدین ترتیب افکار عمومی داخل امریکا را نیز آماده برخورد کنند. ۳ – با ایجاد جو احتمالی جنگ در منطقه کشورهای همسایه را در یک نگرانی فرو ببرند و آنها مجبور شوند که برای تقویت سیستمهای دفاعی – امنیتی خود به خرید تسلیحاتی از امریکا روی آورند تا هم مشکلات اقتصادی خودشان تا حدودی مرتفع شود و هم اسراییل را مجبور به ترک حمله به ایران کنند. چنین است که کویت پذیرفت که ۲۵۰ موشک پاتریوت بخرد و عربستان نیز بیش از ۶۰ میلیارد دلار قرارداد تسلیحاتی با امریکا امضا میکند و سایر اعراب نیز به همین ترتیب. بازتاب نهایی هم هشدار جدی به ایران است که در این تصور نباشد که غرب به دلیل زمینگیر شدن در عراق و افغانستان یارای تقابل با ایران را ندارد. همچنین به موجب کنوانسیونهای ژنو و پروتکلهای مربوطه به هیچ روی حتی در زمان جنگ طرفها مجاز نیستند که سایتها یا تاسیسات و یا مناطقی را که دارای آثار زیانبار برای نظام بینالملل و افراد و شهروندان است را از بین ببرد بویژه اگر این تاسیسات دارای سوخت هستهیی باشد و وارد مرحله اجرا و عمل و فعالیت شود .
جامعه رنگین کمان