شهرام فریدونی
نوشتهء جناب بازرگان را خواندم و متاسفانه باید بگویم که در این نوشته، حداقل جای یکی از دو عنصر اطلاعات و یا عنصر انصاف خالی ست! جناب بازرگان گرامی متاسفانه، علیرغم اینکه در کشور آزادی مثل آمریکا زندگی می کنند، با معیارهای سکتی و فرقه ای، گردش سایت جرس را بر محور دمکراسی و در تقابل با سانسور ارزیابی کرده اند. امری که کاملاً با تجربه شخصی اینجانب از جرس و شناخت من از رسانه های جهان آزاد مغایرت دارد.
هر خواننده ای که چند ماهی به سایت جرس سر بزند، می تواند براحتی دریابد که این سایت برای گروه بسیار بخصوص و محدودی ساخته شده است و به هیچ وجه اعتنایی به عقاید دیگران و «غیر خودی ها» ندارد؛ همان گروهی که از اکثریت مطلق در سال ۱۳۵۷، بواسطهء سیاست های غلط شان در قبال خرافات و افراط در پوپولیسم، استفادهء متحجرانه، غیر پویا، و عقیم شان از اعتقادات و باورهای مردم، محبوبیت خود و مذهب شیعه را به پایین ترین درجه خود در تاریخ ایران وجهان رسانده اند.
بنده مدتی سایت جرس را بخاطر سنجش میزان تغیرات در آن بایگانی می کردم، امری که با عرض تاسف باید بگویم که مدتها است آن را ترک کرده ام، چرا که متاسفانه باید اعتراف کرد که این سایت از زمان تولدش جلو که نرفته هیچ، پس هم رفته است.
در خصوص سانسور نیز باید گفت که این معضل در این سایت تا آنجا نهادینه شده است که خواننده نمی تواند کوچکترین امیدی به خواندن مطلبی از سکولارها و سکولاریسم (جدایی نهاد دین از نهاد حکومت و نه دین ستیزی و دیگر تفاسیر دروغین مغرضان)، که آرام آرام جای خود را در میان افکار روشنفکران و طبقه تحصیلکرده این مملکت باز کرده، داشته باشد.
این سایت، متاسفانه، به سبک جمهوری اسلامی که برای هر چیزی یک مشابه می تراشد، سعی می کند که یا اصولاً «چیزی» به کسی ندهد، یا اگر هم داد در حد همان مشابه بی خاصیت آن باشد.
نویسندگان این سایت نیز متشکل از گروه کوچک و بخصوصی است که البته همگی پای ثابت این سایت هستند و تقریباً همیشه عکس شان آنجاست، نظیر جناب اشکوری، و یا رئیس / معاون سابق وزارت ارشاد، آقای مهاجرانی.
اصولا اگر این سایت به آزادی قائل بود و نظرات دیگران را درج می کرد، ایرانیانی نظیر من هم می توانستند براحتی به اینها بگویند که ملت ایران اصولاً با پدیده ای به نام ارشاد، امر به معروف، منکرات و این واژه های منحوس مشکل دارند، چه برسد به تفکرات شخصی که تکیه بر چنین مسند ننگینی می زند که براستی با کرامت انسانی و حریت مغایرت دارد.
کسانی که باور ندارند، چند بار این واژه را با خودشان تکرار کنند و کمی در اطرافش و فلسفهء وجودی اش تعمق کنند تا منظور من را بهتر بفهمند.
برای خوانندگانی که برای اولین بار به این سایت می آیند، زمینهء سبز سیدی آن، همراه با جملات عربی و نوشته های مذهبی اش که در تضاد با تکثر است، با مخلوطی از عکس هایی از نویسندگان آن که اگر نگوییم صد در صد، باید بگوییم نود و نه درصد از خودی های سابق، آنهم با هیبتی کاملاً اسلامی، نظیر عمامه، ریش، ته ریش و حجاب اسلامی برخورد می کند که البته خودش حکایت از جناح گیری مخصوص این سایت دارد و مجملاً حدیثی مفصل برای خواندن دارد؛ تو گویی که برای این سایت کس دیگری غیر از این «خودشانی ها» وجود ندارد. نه خبری از دگر اندیشان است، نه سکولارها، نه چپ، نه لیبرال ها، نه مشروطه خواه، نه بلوچ، نه عرب، نه کرد، نه سنی، نه مسیحی. خلاصه جرس است و جرس است وجرس و باز هم جرس.
در اینجا مایلم که تاکید کنم که صرف مذهبی بودن، عمامه، ریش و یا چادر داشتن مشکل نیست و بالاخره ما هم عادت کرده ایم، اما فکر می کنم اینکه در یک سایت موج بزند از این گروه کمی زیادی است، حتی برای ذائقهء ما ایرانیان که ۳۱ سال است که مجبورمان کرده اند و چاره دیگری هم نداشته ایم. خلاصهء مطلب اینکه خواننده شانس بیاورد اگر چیز دیگری غیر از «غذای اصلاح طلبان با ادویه و سوس ملی مذهبی» دستگیرش بشود.
از تعادل این سایت که بگذریم، بر می خوریم به مسئلهء سانسور، که مشکلش بسیار جدی تر و مهم تر از تبلیغات آشکار و پنهان سیاست های رفسنجانی و خاتمی و جناح گیری های این سایت است.
از نوشته های چاپ نشده و بایکوت شده نمی گویم و راه دور نمی روم، چون که اگر چنین کنم به خودی خود توقع بیجا از این سایت و نشانهء بی عقلی بنده محسوب خواهد شد، و بجای آن یک راست مثال خانم مسیح علینژاد را به میان می کشم.
خانم مسیح علینژاد یکی از نویسندگان این سایت است و به اصطلاح برای این سایت هم می نویسد. من شخصاً برای شجاعت و شرافت این خانم احترام خاصی قائلم، هر چند هرگز از تذکرآنچه که بنظرم حق است به ایشان دریغ نمی کنم، حتی اگر بدانم که ناراحت می شوند. امری که به خود ایشان هم گفته ام و خود او هم از آن آگاه است. از وسعت مشکل فرهنگ سانسور در این سایت همین بس که مطلب همین خانم هم از زیر تیغ سانسور ممیزان این سایت جان سالم بدر نبرده است. آقای نیک آهنگ کوثر را هم همگی می شناسیم و کارتون های ایشان را دیده ایم! اگر کسی دست روی دل او هم بگذارد، بطور قطع چند موردی برای نمونه خواهد شنید و دست خالی بر نخواهد گشت.
اما برگردیم به ادعای جناب بازرگان، آنجایی که ایشان سکولاریسم را به سانسور متصل می کنند؛ عملی که براستی انسان را به تفکر وا می دارد که، البته و با عرض احترام و همچنین از سر خوشبینی، باید گفت که احتمالاً بیشتر بخاطر وجود قاهر «سین» در سکولاریسم و «سین» در سانسور است و به هیج وجه نباید خدای ناکرده به سعی در وسوسه کردنی سالوسانه تعبیر شود.
بنده، طی طول عمر این رسانه، بخاطر ندارم که این رسانه «چیز» قابل عرضی ازسکولاریسم (و یا دیدگاه های دیگر) منتشر کرده باشد، بجز مقالاتی در حد لجن مالی سکولاریسم و از این دست.
یک روز نویسندگانش واژه اختراع می کنند مثل «سکولاریسم متخاصم» و روز دیگر مهمل هایی در همین حد. جالب هم اینجا است که کسانی که خود از بنیانگذاران ترور و وحشت هستند و یا سهم بسزائی در ایجاد آن در ایران، خاورمیانه و دنیا ایفا کرده اند، همان اعمال زشت را را بعنوان پسوند و لجن به سمت آزادیخواهان و سکولاریست ها پرت می کنند. البته جون نیک بنگریم، این دقیقاً همان سیاست امروز خامنه ای هم هست که کم مانده فغانش از « جور و ستم» دراویش به آسمان برود. و خلاصه که نژاد از دو کس دارد این نیک پی.
اضافه کنید به این داستان خجالت آور، آن قضیهء زشت و سخیف «متهتک» خواندن مرحوم شجاع الدین شفا را که خودش فصلی است در باب رفتارهای بدور ازاخلاق، متاثر از استبداد و تحجر مسئولین این سایت. لکهء ننگی که بطور قطع سایت جرس حالا حالا ها باید در پاک کردن آن از پیشانی و کارنامهء خود بکوشد.
من مطمئنم که اگر کسی از مسئولین و یا مریدان این سایت تا اینجای این نوشته را خوانده باشد، بطور یقیین رگ گردنش باد کرده و عصبانی شده است. لذا مایلم که با عرض احترام و برای جلوگیری و خنثی کردن ترفند کهنه و نخ نما شدهء توهین آمیز خواندن این نوشته، بجای ارئه ی پاسخی دقیق، مستدل و منطقی به آن، از مدعیان احتمالی بخواهم که اگر قصد تکفیر این نوشته، توهین آمیز خواندن آن، و یا بر چسب زدن های متداول شان به منتقدین را دارند، بیایند و صادقانه بگویند که با کجای این نوشته ایراد دارند، تا بنده هم یا دقیقاًمثال برایشان بیاورم و یا خاضعانه معذرت بخواهم.
دراینجا من مایلم که این بحث جرس و این عداوت «خودشانی ها» را با سیر گریزناپذیر سکولاریسم برای ایران، به کناری بگذارم و از جناب بازرگان، بخاطر احترامی که به ایشان و اعتقادی که به نیت ایشان دارم بخواهم تا اولا همین نوشته من را برای جرس بفرستند و بخواهند که آن را در پای مقالهء ایشان منتشر کنند. دوما، از این ببعد مقالات خودشان و دوستانشان را به سایت سکولاریسم نو بفرستند و ببینند که سانسور می شود یا نه، و در قبال آن هم از مسئولان جرس بخواهند تا مقالات دیگران در خصوص سکولاریسم را از زبان متخصصان آن، نظیر جناب نوری علا و یا دکتر رامین کامران، در سایت جرس منتشر کنند، تا خوانندگان جرس هم این مقالات را بخوانند و با افکار« ظاله» ی سکولارها بهتر آشنا شوند و راحت تر انزجار خودشان را از این افکار ظاله بیان کنند. اگر چنین شد، که نه گمان کنم که چنین شود، بنده و امثال بنده هم ادعای جناح گیری، سانسور، دگم و یک بعدی بودن جرس را رسماً پس خواهیم گرفت.
در آخر مایلم مطلبی که شاید قدری خارج از این بحث جرس جلوه کند را به میان بکشم و یک پرسش برای این گروهی که حیات خود را در جنگ و عداوت با آزادی، دمکراسی و سکولاریسم می بینند مطرح کنم و بپرسم که اصولاً چرا این دوستان اصل اولویت دادن را در امور مهم فراموش کرده اند؟
اینجانب به نمایندگی تمام ایرانیانی که از این تئاتر حرن انگیز و ملال آور حکومت اسلامی و پیش پرده و پس پرده های آن به تنگ آمده اند، و دیگر حال خندیدن، گریه کردن و یا ترسیدن برایشان باقی نمانده، از تمام کسانی که خود را « اصلاح طلب» و یا « نو اندیش دینی» می دانند، نظیر آقای اشکوری، کدیور، بازرگان و دیگران، بصورت جدی بپرسم که پس کی قرار است یک اندیشهء نو، منظم و مدون، خالی از تناقض و مغلطه، و نه مشتی از تفکرات، مقالات و سخنان پراکنده و یا آلوده به نکبت تحجر، و بخصوص متمایز از افتضاح امروزی، از جانب شما بیرون بیاد؟ اشاره مستقیم من نه تنها به اعمال حکومت اسلامی، بلکه به فجایعی است که در کتب مراجع شما، نظیر آثار کلینی، باقر مجلسی و خمینی یافت می شود. همان «اطفاء شهوت با طفل شیرخوار» اصفهانی و خمینی را می گویم. آقایان! (خانم ها را نام نمی برم، چرا که سهم خانم ها هم مانند دیگر سهم هاشان در این آیین بمراتب کمتر از مردهاشان است)، این تفکرات احتیاج به توجه شما دارد! شما اصل را ول کرده اید و چسبیده اید به سکولاریسم؟
دشمن اسلام این افکار است یا سکولاریسم که می گوید دین باید اعتبار خودش را بدور از آلودگی در حکومت پیدا کند و مردم هم بتوانند آزادانه انتخاب کنند؟
دشمن اسلام براستی، سکولاریسم است یا واژه منحوس نجس؟
می پرسم که آیا وضعیت این کشور بزرگ و تاریخی را سکولاریسم به اینجا کشانده، یا دخالت نهاد دین ( مذهب) در تمام امور ملت شریف ایران؟
در اینجا صادقانه از شما عزیزان می خواهم که قبل از برداشتن چوب تکفیر و بانگ وا اسلاما و مهر کافر زدن به من و امثال من، اگر با هر کدام از نکاتی که من بیان کرده ام، شک ویا مشکلی دارید، و یا سوالی برایتان مطرح است، لطف کرده بصورت دقیق آن موارد را ذکر کنید تا اینجانب برایتان چندین دلیل و نمونهء مشخص بیاورم. این را هم گفتم که بعداً اتهام توهین کردن به شما و یا آن چیزی که گروه شما «مقدسات» میخواندش را بدون ذکر دلیل مطرح نکنید؛ ترفندی که بگمانم تاریخ مصرف اش سال ها است تمام شده.
سوال اینجانب، نسل اینجانب، نسل قبلی اینجانب و نسل بعدی اینجانب از شما دوستان که درد اسلام دارید و سکولاریسم را سد راه افکارتان می بینید، این است که چرا قبل از اینکه خودتان را عجولانه بداخل حوزهء سیاست پرتاب کنید و مجدانه به دنبال قدرت بدوید، نخست سعی نمی کنید که در سکون و آرامش فکری، و البته با نیتی پاک، این مجموعه تفکرات را از پیرایه ها و پلیدی هائی که دورش را گرفته پاک کنید، و آنگاه کمر به فروش آن به دیگران ببندید؟ بطور قطع آنوقت مشتریان افکارتان هم، هم از لحاظ کیفی و هم از لحاظ کمی، با امروز فرق خواهند کرد!
با عرض پوزش از شما و همچنین تمام دست دوم فروش های محترم، باید بگویم که حتی یک ماشین دست دوم فروش هم، آنقدر برای مشتری خود احترام قائل می شود که قبل از اقدام به فروش و نشان دادن جنس خود به مشتری، دستی به سر و روی ماشین قراضه اش بکشد! شما چرا همین احترام را برای مخاطبین خود قائل نیستید؟ اگر عذر شما این است که نمی دانید که از کجا شروع کنید و یا صوت مسئله را انکار می کنید، می توانید از فرهنگ خدعه و دروغ، که بطور یقیین آقای خمینی یکی از شارعین و مبلغین آن بودند، شروع کنید و بجای اینکه با یکدیگر مسابقه شاگردی و مریدی او را بدهید و خود را پیرو او بخوانید، شرافتمندانه خود را و راه خود را از او و تفکرات او جدا کنید و از او تبری بجویید! مگر نه اینکه حج شما یکی از فلسفه هایش همین است؟
مشکل دیگری که احتیاج به توجه شما و همفکران تان دارد، رواج بهره برداری مادی از دین، سنگسار ایرانیان، شکنجه، ترویج ترور، اعدام، تجاوز به عنوان تعزیر، زور و اجبار ووو در این دین است! امروز فرصت دارید تا قبل از اینکه کاملاً دیر نشده، با برائت جستن اکید و جدی از این شنایع، راه خود را از دینکاران مفتخور و ریاکار متمایز کرده آبرویی برای خود و افکارتان دست و پا کنید وگرنه فردا خیلی دیر است.
دلسوزان دین، اگر تا بحال نفهمیده اند، باید بدانند که این دین احتیاج مبرم و حادی به یک خانه تکانی و یک رنساس اساسی دارد و دستورات متناقض اش تا قبل از یک چنین تمیزکاری هائی به پشیزی نمی ارزد و ارزش توجه انسان مدرن، خردمند و و آزاده را ندارد! سهل است که انسان شریف و خردمند باید خود و روح و روان خود را هزاران کیلومتر از این آیین و مدعیانش دور کند.
ملت ایران بیصبرانه منتظر اقدامات صادقانه و خیر خواهانه شما می باشد تا در چاره این مهم کاری کنید و یا محترمانه خود را از سر راه مردم و تعالی این کشور کنار بکشید و ۳۱ سال اشتباه، نکبت، و فلاکت را کافی و تمام شده اعلام کنید.