دنیز ایشچی
از همان زمانی که در دوره مشروطه از یکطرف "اجتماعیّون عامیّون" به فعّالیتهای مبارزات سوسیال دموکراتیک خود ادامه میدادند، در طرف دیگر حزب عدالت تقی زاده ها و رسولزاده ها از طریق مبارزات قانونی دموکراتیک چالشهای خود را به پیش میبردند، در کنار آنها دسته سوسیال دموکرات حیدر عمواوغلو در کنار مبارزات سوسیال دموکراتیک خود، از شیوه ترور انقلابی هم بهره میجستند
و بالاخره در بخش دیگر اپوزیسیون سیاسی روحانّیونی مثل آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبائی را داشتیم که بعنوان نمایندگان ملاّک و بازاریانسنّتی که خواهان سوار شدنبر امواج مبارزات مردمی پیروان تحوّل مدرنیته و دموکراسی بودند تا آنرا در راستای اهداف آن بخشهای اجتماعی که آنها را نمایندگی میکردند هدایت کنند.در شرایطی که روحانّیتی که هیچ سنخّیتی با مدرنیته و دموکراسی نداشت بنام مشروعّیت بر امواج مبارزات دموکراتیک مردمی سوار میشد، ما شاهد به توپ بستن مجلس و شکست دوره اوّل مشروطه شدیم.
هر کسی از ظّن خود یار انقلاب مشروطه شده بود و مرزهای آنهایی که واقعاُ خواهان تحوّل در راستای مدرنیته و دموکراسی بودند، با آنهایی که بر موجهای مبارزاتی مردم سوار شده و بنام مشروعه و لقبهای مشابه درباری و ملاّکی زمان خواهان مسلّح بودند، به وضوح روشن نگردیده بود. در کنار آن جبهه نیروهای تحوّل ، مدرنیته و دموکراسی بصورت یک بلوک واحد عرض اندام نمیکردند. در شرایطی که روشنفکرانی مثل مستشارالدوله بخاطر اینکه کلمه "قانون" از طرف روحانیت "کفر" اعلام گردیده بود، عوض قانون، اسم کتاب خود را "یک کلمه" میگذارد، تا بلکه طلبه ها بتوانند آنرا بخوانند، و در طرف دیگر "میرزا ملکم خان" های ارمنی مسلمان میشوند و اعلام میکنند که تمامی تمدّن دنیای غرب از کتاب آسمانی مسلمانان است و مدرنیته، دموکراسی و حکومت قانون در کتاب آسمانی مسلمانان مطرح گردیده و به رسمیّت شناخته شده است، هیچ کدام از این تدبیرها، آقایان روحانّیتی را که به نمایندگی از طرف ملاّکان بزرگ و بخشهای سنّتی بازار عزم بر مسخ انقلاب مشروطه بسته بودند را نتوانست از مسیر خود بدر کند. برعکس این مساله کاملاُ صادق است اگر بگوئیم که این حضرات موفّق شدند بخش قابل توجهیّ از روشنفکران تحوّلگرای خواهان دموکراسی و مدرنیته را از راه بدر کرده م بخش اعظم انرژی و توان آنها را بصورتی مسخ شده هدر برده و در مسیر اغتشاش فکری مشروطه و مشروعه به هدر بردند.
در چنین شرایطی است که پس از به توپ بستن مجلس وشکست مشروطه اوّل در تهران، اشخاص نه چندان روشنفکر و تحصیل کرده خارج، بلکه شهروندان آزاده ، واقع بین، مسئول و با ایمان مثل "ستاّر خانها، باقرخانها، حسین باغبانها به همراهی هزاران جان باخته گمنام بدور از همه این اغتشاشگریهای روشنفکری و سیاسی ابتکار عمل را بدست میگیرند و بعداُ شاهد آن هستیم که به قدرت ایمان ، درایت، اراده، عشق و فداکاری خود مشروطه را از ورطه شکست کامل نجات میدهند.تمامی حملات "عین اّلدوله ها"، " اقبال السلطنه ها" و"رحیم خانها" و "صمد خانها"، دربار و محمّدعلی شاه در مقابل آنها کارگر نبوده و مسیر شکست کامل انقلاب مشروطه را کاملاُ برمیگردانند. رمز اصلی پیروزی آنها تکیه بر برآمد آمادگی سطح ذهنی روانی مبارزات مردمی، درک ضرورت زمانی و تاریخی، اتفاق عمل ساختاری دور همدیگر و بالاخره مبارزه بی تزلزل در راه رسیدن به هدف شکست دادن نیروهای ارتجاع بود.
آیا تشابهاتی در مقایسه با شرایط دوره قیام تبریز و انقلاب مشروطه با امروز وجود دارد؟ اگر خواهان قرینه سازی در تاریخ نباشیم، چه درسهایی را از آن دوره باید آموخته و در مورد شرایط فعلی برایمان کاربرد عملی دارد؟ از زمان مشروطه تا به حال تحوّلات عظیمی در دنیا رخ داده است که شرایط اجتماعی سیاسی منطقه ای و جهانی را کاملاّ بصورت منقلب شده ای در آورده است. تحوّلات علمی، تکنولوژیک و مناسبات و بافتهای نهادهای گلوبال و نهادینه شدن ارزشهای دموکراتیک، مدرنیته و پایبندی به حقوق بشر در بخشهای عظیم جغرافیای جهانی ما را در شرایط کاملاُ متفاوت و ویژه ای قرار داده است. انقلاب رسانه ای و تکنولوژیک اطلاعاتی دنیا را کاملاُ متحوّل کرده است. امّا با وجود همه این تحوّلات و دگرگونیهای اساسی جهانی بوقوع پیوسته، باز هم درسهای آموزنده تاریخی خود را بصورت هر چه شفاّف تر در ذهن ما زنده میکنند. این درسهای آموزنده به ما میگویند که اشتباهات آنها را تکرار نکنیم و تجربیّات درست و ارزشمند آنها را به کار گیریم.
سوال این است که آیا در شرایطی که سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک به ضرورت نیاز تاریخی تحوّل پاسخ نمیدهند، شهروندان آزاده ای از یک طرف این ضرورتها را با گوشت و پوست خویش لمس میکنند، از طرف دیگر خواهان اتفاّق عمل موّثر جبهه نیروهای سکولار دموکراسی جهت عبور از ارتجاع به دموکراسی و مدرنیته و عدالت اجتماعی میباشند، چه وظایفی دارند؟ آیا اگر ستاّرخانهای دوره مشروطه عوض تشکیل کمیته های محلّی به بحثهای روشنفکری با میرزا آقا خان کرمانی ها، مستشار الدوله ها، ملکم خانها، حزب عدالت و غیره می پرداختند، قیام تبریز به کجا می انجامید؟ ستارّخانهایی که یک روز در "مرند" به صمد خان درگیر میشد، روز دیگر در جادّه "اهر" با رحیم خان و از طرف دیگر با نیروهای مسلّح قزاقهای مست از پیروزی عین الدّوله که از تهران می آمدند دست و پینه نرم میکرد، میتوانست خود را گرم بحثهای روشنفکری مشروعه، مشروطه بکند؟
صحبت بر سر یک موضوع و فقط یک موضوع اساسی است. آن هم درک وظایف اجرائی مشخّص تاریخی پیش رویمان جهت عبور از ارتجاع عصر دوران سنگی به مدرنیته، دموکراسی و سیستمی سیاسی اجتماعی نهادینه شده مبتنی بر حقوق بشر میباشد. آیا سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک آمادگی لازم از بابت هدفمندی، برنامه ای و ساختاری جهت پاسخگوئی اجرائی و عملی به این ضرورت تاریخی را دارند یا نه؟ البّته چندین دهه است که همه این سازمانها از اتحّاد عمل، جبهه و ساختارهای دیگر همکاری سخن پیش می آورند، این در شرایطی است که از نظر عملی، سکتاریسم و تنگ نظری های سازمانی نه فقط اعضا و هواداران این سازمانها، بلکه میلیونها مردم آزاده این مملکت را اسیر تارهای عنکبوتی این بیماری تنگ نظری سازمانی آنها کرده است. از یک طرف قابل درک نیست که چرا آنها بر محور منشوری واحد و ساختار سیاسی موازی جمهوری اسلامی ایران به اتفاّق عمل دست نمی زنند. از طرف دیگر، در دنیای امروز آیا قابل توجیه است دیگر دموکراتهای سکولار و آزاده غیر تشکیلاتی به خود اجازه بدهند که اسیر چنین تارهای عنکبوتی بمانند؟
چه کسانی این دور تسلسل قالبی را در خواهند شکست تا نظمی نو در افشانند تا در راستای منشور آزادی و برابری و با جوهره آزادی، برابری، مدرنیته، پایبندی به حقوق بشر، فرهنگ والای جامعه متمدّن و علمی صنعتی، رفع هر نوع تبعیض و استقرار عدالت اجتماعی تمامی آزاده گان و چالشگران راه تحوّل بنیادین جمع گردند؟ کدامین ساختار سیاسی فراگیری که اکثرّیت عمده فعالین این چالشگران آزاده را در بر گیرد توسّط کدامین پیشگامان راه تحوّل بنیادین شکل خواهد گرفت؟ آیا لزوماُ پیشگامان چنین اقدام تاریخی حتماُ سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک خواهند بود؟ آیا فعاّلین سیاسی منفردی که خارج از چهارچوبه این سازمانها شبانه روز در تلاشند، باید منتظر بمانند تا تک تک سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک به بیماریهای تاریخی که با خود حمل میکنند و بعضی از آنها بیماریهای مزمنی هستند غالب بیایند تا اینکه بتوانند ساختار و برنامه ایده آل خود را جهت برون رفت از این بحران تاریخی ارائه دهند؟ آیا باید منتظر ماند تا باورمندان اندیشه چپ افراطی تمامی چپ رویهای تنگ نظرانه ای خود را که هنوز با تکرار آنها در قرن نوزدهم زندگی میکنند، تحوّل فکری یافته و وارد قرن بیست و یک گردند؟ آیا باید همچنان منتظر ماند تا خیلی از این سازمانها بر سکتاریسم خود غالب بیایند و قالبهای تنگ ساختاری خود را شکسته و در شکل گیری ساختارهای فراگیرتری اشتراک بکنند؟ تا کی باید منتظر ماند تا آنهایی که با اعتقاد به تحوّل یابی اصلاحگران دینمدار حکومتی نسلها، دهه ها و بلکه صد ها سال میخواهند نسلهای جوان و زحمتکشان منتظر بمانند تا نسلی از دینمداران سیاسی تحوّل دموکراتیک یافته و همگام با این تحوّل یابی پیشگامی تحوّل بنیادین سکولاریستی تاریخی را عهده دار گردند؟
وقتی قیام 22 خرداد سال گذشته و پیامدهای بعدی آنرا که به مدّت چندین ماه ادامه داشت مرور میکنیم، از یکطرف شاهد آمادگی نیروی انسانی میلیونی ازاده از جوانان، دانش آموزان و دانشجویان، زحمتکشان و جنبش زنان (شرایط عینی) بودیم که با حضور فعّال خود به پشتوانه بحران سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی کشوری در صحنه نشان دادند که بخاطر تحقّق تحولّی بنیادین حاضر به هر گونه فداکاری بودند. از طرف دیگر شاهد بودیم که سازمانهای سیاسی سکولار دموکرات ، سوسیال دموکرات و لیبرال خارج حکومتی همچنان در پراکندگی خود سیگنالهای مختلفی به داخل مردم میفرستادند که نتوانستند کمکی به گالوانیزه کردن همه این نیروها حول محور منشور و برنامه ای تحوّل گرای سکولار دموکراتیک واحد تحت رهبری یک ساختار سیاسی واحد ( شرایط ذهنی) بیانجامد. تمامی گامهای بزرگی هم که از طرف سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک برداشته شد ، همه ناکافی، ناقص و عدم برخوردار از ظرفّیتها و پتانسیل های لازم جهت ایجاد تحوّل سکولار دموکراتیک لازم در خور پتانسیل تحوّلگرایانه جنبش مردمی بود.
فعاّلین سیاسی منفرد، ژورنالیستها و آکادمیسینهای سیاسی مسئول سکولار ، آزاده و دموکرات، هنرمندان، نویسندگان و فعّالین جنبشهای دموکراتیک مثل فعّالین جنبشهای زنان، کارگران و دانشجویان آیا مجبور هستند خود را اسیر این تنگناهای سکتاریستی کرده و در چهارچوبه های ظرفیّتهای ساختارهای سیاسی سکتاریستی خود را خفه کنند ؟ تا به حال ما شاهد ظهور " ستاّر خانها" و "باقر خانها" از میان این فعّالین منفرد نبوده ایم، ولی شاهد برداشت گامهای درخور توجّهی از طرف فعّالین سکولار دموکرات عمدتاُ غیر وابسته به سازمانهای سیاسی بوده ایم. هنرمندان، نویسندگان، آکادمیسینها، فعّالین جنبشهای دانشجویی، کارگری و زنان و فعّالین مبارزات ملّیتها هر کدام در جایگاه خود بصورت پراکنده تلاشهای خود را خارج از چهارچوبه های سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک در حّد شایسته ای در مسیر روشنگری و سازماندهی حرکات مردمی به نمایش گذاشته اند.
اولّین همایش سکولار دموکراتهای آمریکا ی شمالی یکی از گامهای بلندی میتواند باشد که زمزمه های مشابه آنرا در اقصا نقاط دنیا میشود شنید. این گونه حرکات گام بلندی در راستای پر کردن این خلاء بزرگی است که سازمانهای سیاسی سکولار دموکرات با سماجت سکتاریستی نمیخواهند آنرا پر کنند. زمزمه های تشکیل دهی ساختارهای فراگیرتری از فعّالین سیاسی سکولار دموکراتیک در اقصا نقاط دنیا شنیده میشود. آیا اینکه این همایش و همایش های مشابه سکولار دموکراتیک فراگیر بتواند در اروپا و جاهای دیگر دنیا ریشه بدواند و رنگین کمانی از تمامی نیروهای سکولار دموکراتیک را شکل بدهد، آرمانی است که آینده نشان خواهد داد تا چه حّد در عمل تحقّق پیدا میکند. آنهایی که هنوز جز رنگ سرخ قرن نوزدهم رنگی را نمی بینند، یا آنهایی که جز رنگ سبز حسینی زیر پرچم رنگی دیگر نمیخواهند بروند، باید عادت بکنند که در گلستان نیروهای تحوّل دموکراتیک و مدرنیته ایران از تمامی رنگهای رنگین کمان اشتراک خواهند کرد. هر گونه تنگ نظری و عدم پذیرش حقوق دموکراتیک دیگری میتواند به قیمت گرانی برای همه ماها تمام شود.
یکی از دلایل عدم تحوّل بنیادین قیام خرداد 1388 به عبور از جمهوری اسلامی ایران به یک تحوّل مدرن و سکولار دموکراتیک، عدم قابلّیت آن در همراه کردن جنبشهای ملّی دموکراتیک در سرتاسر ایران بود. امروز اگر میخواهیم ستاّر خانها و باقرخانهای تبریز در تحوّل بنیادین سیاسی دموکراتیک آینده مثل انقلاب مشروطه مهر خود را بکوبند، یکی از شرایط اساسی آن این خواهد بود که تمامی جنبش سکولار دموکراتیک ایران باید ذهن و قلب خود را نه تنها برای پذیرش اینکه ستم ملّی یکی از واقعیّتهای تلخ صده اخیر بوده است باز کرده و آنرا قبول کنند، بلکه واجب است با پذیرش واقّعیت هویّت تاریخی آذربایجان و ملّیتهای دیگر در راه پاکسازی تمامی آثار هر نوع تبعیض ملّی در اتحّاد دموکراتیک با نمایندگان سیاسی آنها با همدیگر پیشگام گردند.