تکرار تعاریفی از استقلال

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

IranMapعلی   آرا

دیدم  که خود خوانده طبیبی که مطب در یکی از کوچههای فرنگ دارد، سرخود، به خود اجازه پیچیدن نسخۀ  “گفتگو با پارلمانهای خارجی”  را  ، برای بیمار ِ کمخون آزادی در وطن ، داده است آنهم اگر “گفتگو با سران رژیم”  منجر  به تحویل دادن قدرت به جبهۀ ایشان نشود!
گـفـت آن دارو کــه ایـشان کــرده اند
خود عمارت نیست، ویران کرده اند!

با دوست همسوئی، مبحث استقلال پیش آمد و متاسفانه دیدیم که مقولۀ این مقالۀ قدیمی، کهنه نشده است. تا زمانی که، چه در ایران و چه در تمام دنیا،  گروههای سیاسی ای  که حیاتشان به وجود بحرانها در دنیا وابسته است، سوار بر مسند قدرت و  زورند،  هرروزه آماج تهدیدها  به سمت ایران بیشتر و بیشتر میشود. هستند فعالین سیاسی ای که روز و شبشان در هیجان دفع شر از وطن و هموطن میگذرد.  ولی عده ای هم با تعاریف ناشفاف و مخدوش از استقلال و آزادی،  رؤیاهائی در سر  دارند که کابوسی برای نسلها در پیش خواهد داشت. دوباره سؤال کهنه ای مطرح میشود:  آیا نباید به آزادی اولویت داد و  با در خواست کمک از قدرت خارجی شر آخوند را از مملکت دور کرد؟!  دیدیم که در آستانهء تجاوز قشون امریکا به خاک عراق، چگونه بعضی “ایرانیان” (حتی بعضی “دانشجویان”) به خود اجازه دادند که، همچون یک ولی مطلقهء فقیه، بر جان و مال و ناموس تمام ملت ایران ولایت بجویند و تجاوز ارتشیان بیگانه را به مام وطن خواستار شوند!! و دیدیم که این تجاوز به عنف در عراق و افغانستان، و به تبع آن در منطقه و در دنیا چون آن عواقب هنگفتی داشت. حتی در خود امریکا، علی رغم سانسور رسانه های گروهی و متأثر بودن آنها از دولت امریکا، آقای بوش از منفورترینِ رئیس جمهورهای تاریخ این کشور گردید و مقام امریکا را در دیده و قلوب مردم دنیا بر اسفل رسانیده شد.  
از پیش نیازهای اولیهء آزادی و مردمسالاری، زلالی در گفتار  و در شنیدار است. بدین معنی که برای سالار شدن و سالار ماندنِ مردم، باید شفاف گفت و نوشت و همچنین شفاف شنید و خواند. در میدان مبارزه برای آزادی،  مسئولیت  گوینده و نویسنده، بار سنگینی است که  شنونده و خواننده باید به او تحمیل کند و با طلبکاری و مصرانه، بیانی واضح را خواهان باشد.   زبان مردمسالاری زبانی واضح و زبان استبداد و خفقان، زبانی گنگ و دوگانه است. مستبد، صغرائی میسازد و کبرائی، و بدین وسیله، صورتی قلب میکند که از معنی تهی است.  شفافی مقولاتی از باب استقلال و آزادی، لااقل در این برهات، از اولویت والایی برخوردار است. با تأملی در استقلال، بخوبی میتوان ملاحظه نمود که این یکی از ارکان استقرار و استمرار حاکمیت مردم، از رکن دیگر آن جدائی ناپذیر است.
استقلال به معنی داشتن سامانهء دفاعی مؤثر، قاطع و کارآیی… است که، در وهلهء اول،  دشمن را از تجاوز به میهنمان منصرف کند و اگر هم قشونی جرأت به چنین کاری کرد او را از  مرزهای کشور رانده تمامیت ارضی میهن را ضامن شود. ببینیم یک ملت استقلال طلب، برای پوشانیدن پیراهن عمل به این بیان، عملا چه اسباب و شرایط و لوازمی نیاز دارد. و پیش از این باید پرسید که آیا در یک مملکت مستقل، استقلال در کجا باید قرار بگیرد  و چه چیز (فقط شاخه مجریه، یا فقط قضا، یا فقط تقنین و یا فقط رسانه های جمعی  ویا مجموعه ای از چند شاخه از شاخه های آن ویا اینکه کل مجموعهء  دولت؟)  باید دارای استقلال باشد؟ آیا ملت هم در این باب دخیلند؟  میبینیم نفسِ طرح سوألاتی از این گونه، خود تفکر برانگیز است. با کمی تأمل، مییابیم که در یک کشور مردمسالار، حاکمیت مردم و آزادیها وحقوقمندیهای فردی است که شالوهء بایستهء این چنین کشوری را بنیادگذاری میکند، این تک تک احاد مردم هستند که باید مستقل، به معنای متکی بر خویش، وآزاد باشند تا بتوانند دولتی داخلی و جوابگو به مردم  داشته و این مجموعه، از استقلالی واقعی برخوردار باشد. در نتیجه، استقلال چیزی جز آزادی جمعی نیست و بالطبع، یکی را نمیشود از دیگری جدا کرد ویا حتی، هرچند بطور موقتی، به یکی نسبت به دیگری اولویت….، برتری….، وتقدم….، بخشید.  
تمامیت ارضی، تنها یکی از تعاریف و اسبابِ استقلال است. در دنیای پیچیدهء قرن بیست ویکم با سامانه های سیاسی، فرهنگی، فکری، اقتصادی ، نظامیِ، ……. تو در تو و پر پیچ وخم  و پیچیده،  استقلال، فقط به عدم وجود قشون خارجی در کشور…، و دست نخورده ماندن  مرزهای فیزیکی و جغرافیائی یک کشور،  خلاصه نمیشود. استقلال به معنی داشتن سامانهء  دفاعی مؤثر، قاطع و کارآ…..  را ، از جمله، میتوان در مقولات ذیل بررسی نمود. قدم نهادن و طی طریق و سعی و کوشش در این راه و به هر مقدار از آن رسیدن از جمله اسباب استقلال مملکت است.
الف – مقولهء نظامی:
 قوای نظامی و انتظامی یک مملکتِ مستقل و آزاد، سربازانی آزاده،  عقیده مند به حقوق بشر چه در سطح ملی  و چه در سطح بین المللی بوده، و مملو از غرور وطنپرستی هستند که در بازیهای سیاسی داخل نشده، و فلسفهء وجودی خویش را نه حفظ رژیم در مقابل مردم و از راه سرکوب مردم، و بلکه دفاع از ملت و مملکت میدانند.  عدم توانایی ارتش در دفع  شرِ قشون خارجی و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال مملکت، نسبت مستقیم دارد با میزان دفاعِ قوای انتظامی و نظامی از شخص و اشخاص خاص و یا دولت از یک سو، در برابر ملت از سوئی دیگر. در نتیجه، جهت داشتن کشوری مستقل،  تک تک ارتشیان نیز همسان بقیهء ملت، باید آزاد و مستقل باشند.
ارتشیان، با ابداع و ابتکار و خلاقیت، در تحقیقات علمی و فنی پیشرفته فعال بوده،  با اعتماد به نفس فردی و جمعی ِ کامل،  تلاش خود را درتولیدات داخلی ِ اسحله هایی با حد اکثر توان دفاعی و حداقل تلفات انسانی، پیوسته افزون میکنند.
نیروهای نظامی و انتظامی، با مشاوره و کمک به دولت،  کشور را در خارج شدن از مسابقات تسلیحاتی و سامانهء نظامی – اقتصادی ِ مخربِ فعلی ِ حاکم بر دنیا، که  موسسات و کمپانیهای اسلحه سازی چند ملیتی بر آن ولایت مطلقه دارند، یاری میدهد.  مثل هر صنعت دیگری در نظام سرمایه داری لیبرال ِ غالب بر بازارهای جهان،  در صنعت  اسلحه سازی نیز اصالت،  به سرمایه داده میشود،  و وظیفه اش تولید انبوه است. دیکتاتوری که  ولایت مطلقه سرمایه  باشد،  به او دیکته میکند که، در کوتاه ترین زمان، به هر وسیلهء ممکن و از هر راه و روشی، بدون توجه به از بین بردن محیط زیست،  سرمایه و منفعت و پول را، هر چه ممکن است بیشتر و بیشتر کند. البته در این سامانه، هر تولید و مصرف انبوهی لاجرم به تخریب میانجامد، ولی میتوان قیاس کرد و دید که در مقایسه با مثلا صنعت غذا، ابعاد تخریب درتولید، و به زور و مصنوعا (مثل فراهم کردن عوامل حملهء عراق به ایران و ادامهء این جنگ) مصرف انبوه  صنعت اسلحه چه عواقبی در پیش خواهد داشت.
نیروهای انتظامی و نظامی یک کشور مستقل، تمام استعدادهای خود را بکار میبرد که وطنش به اسلحهء کشتار جمعی (از جمله اتم) محتاج نباشد و با استفاده از تسلیحات تدافعی،  خلاقیت خود را در دفع دشمن با حداقل صدمات و تلفات جانی، بکار  میبرد.
از ایجابات ارتش، ایجاد نکردن مدارهای بسته با قدرت خارجی و شرکت نکردن در کودتا بر علیه مردمسالاری، (از جمله، مانند ۲۸ مرداد.) و نیز  جویا نشدن جایگاهی برتر در جامعه به صرف نظامی بودن،  وبر عکس، خود را از مردم دیدن و در مردم خواستن.
 همانطور که دیدیم، سربازان حماسه آفرین وطنمان، با حداقل امکانات باقی مانده از یک نظام وابسته و غیر مستقل،با وجود شکنجه در زندانها و اعدامها و قلع و قمع های هر روزه توسط ملاتاریا، با قهرمانی، قشون مهاجم را زمین گیر کرده و صدام، ظرف مدت چند هفته، دیگر چون “طاووس” قدم نمیزد، و ظرف مدت چند ماه حاضر به صلح وعقب روی و قبول پیشنهاد کشورهای کنفرانس غیر متعهد شد. این به قول دولتمردان خارجی، یک “معجزه” بود که سربازان میهن، با توجه به فوق در خلق آن موفق بودند.

ب – مقوله اقتصادی:
    در یک نظام اقلیمی ِ آمیخته در سامانهء اقتصادی جهانی، ودر عصر یکه تازی  ولایت مطلقهء دیکتاتوری ِ سرمایه، عوامل اقتصادی در استقلال یک کشور نمیتوانند کم تأثیر باشند.  گر چه عدهء قلیلی توانستند  بحرانها و حوادثی را که دنیا در سال و ماههای اخیر شاهد آن بوده است را پیش بینی کنند، ولی ابعاد این فاجعه، در تصور بقیهء کثیری نمیگنجد.  امریکا گرچه در مقام اول سلطه گر دنیا قرار دارد ولی این مقام برایش استقلال نمیخرد. اصالت ِ اصل را به سرمایه   دادن، نتیجه اش محکوم بودن به جبر محتومی است که کشور بزرگی چون امریکا مقروضترین  مردم  و مقروضترین دولتها را دارد.  در این سامانه، هر فردی، از درجهء انسانی حبوط،  به اندازهء یک پیچ یا مهره در ماشین عظیم تولید و مصرف انبوه، ناچیز میشود، و ناخواسته و ندانسته، به تخریب خود و دیگران و طبیعت، در حال و آینده، مشغول و از بقیه سبقت میگیرد و در یپشخور کردن و تعیین آینده حد نمیشناسد.
    در بحران سامانه اقتصادی بین المللی، همهء کشورها که به قسمی در روابط قوای اقتصاد بین المللی داخل بودند، از تولید کننده و مصرف کننده،… از وارد کننده و صادر کننده،… از مسلط  تا زیر سلطه،…. از نفت خیز و غیره….. همه و همه به شکلی  و اندازه ای متضرر شدند.  در منزلگاه و مادرشهر نظام دیکتاتوری ولایت سرمایه،  یعنی امریکا (بیت امام!)، تصمیمات متخذه  برای (حفظ نظام!) جلو گیری از انفجار و ازهم پاشیدگی سامانهء اقتصادی،   سرمایه ها…، و پول مردم و مالیات دهنده ها…، و منفعتها…،  جملگی  “خصوصی سازی” شده  و با گشاده دستی در اختیار بزرگان نظام قرار گرفت، و  ضرر و زیان این ماجرا، “ملی”  گردیده و   نصیب مردم شد. اقتصاددانان  و متخصیصن و دانشگاهیان،  در  رسانه های جمعی امریکا،  برغم  اکثرا  تهی بودن از محتوا وبیشتر به برنامه های سرگرم کنندهء تخریبی پرداختن، به  “پایان  کپیتالیسم”…. و “سوسیالیزه کردن”…. پرداختند.
    با این توجه، امروزه در مورد سازوکارهائی که با بینش موازنهء عدمی، میتواند  کشور را به سمت استقلال سوق دهد، راحت تر میتوان سخن گفت. گوشه ای از آن را در این مختصر میآورم:
    اجتناب از ساختن و یا از شرکت در مدار بسته،  و بر اساس موازنهء وجودی ویا التقاطی،  در روابط و توازن قوا شرکت کردن…،  عدم وروود به زدوبندها و فسادهای بین المللی و پورسانت و کمیسیون گیری در معاملات نفت و کارخانه ها و غیره…  و کمک گرفتن از رسانه های جمعی،   شاخهء مقننه،  شاخهء قضائیه،  و شاخهء مجریه، در افشا گری شرکتهای خارجی که به این کار مبادرت میورزند، و سیاست مداران  و مسئولین مستعد را به فساد میکشانند و کشور را به وابستگی سوق میدهند…؛  پیشروی در جهت ساختن اقتصادی که بر اساس تولید و مصرف انبوه و تخریب و پیش خور کردن و پیشاپیش متعیین کردن آینده…استوار نباشد…؛  تلاش در ساختن نظام اقتصادی ای که نه در واردات (بخصوص مایحتاج اولیه) محتاج و وابسته به بقیهء کشورها باشد و نه در صادرات (بخصوص نفت)… و با کاربری استعدادها و خلاقیت نیروهای سازنده، در درون جامعه، هر روز خود کفاتر و غیر وابسته تر شود…؛ خودداری ِ حتی الامکان از گرفتن وام و پیشخور کردن اینده و از پیش متعیین کردن آینده… که  هر چه میزان پیشخور کردن آینده بیشتر، ان سامانه (هر فرد ویا کل جامعه) نامستقل تر…؛ سرمایه گذاری در اقتصاد آینده نگر، وبیادآوری فرهنگی ایرانی ِ دیگران کاشتند و ما خوردیم….. ما بکاریم ودیگران بخودند… که هرچه دغدغهء  سلامت و رفاه آینده وسرمایه گذاری برای آینده بیشتر، آن سامانه (فرد ویا جامعه)  مستقل تر…؛ اجتناب از تخریب محیط زیست و سالمسازی زیست و محیطش برای نسلهای آینده….؛ ضد ارزش شناختن تکاثر….، اسراف… و به لحاظ اقتصادی به آن جایزه ندادن… و ارزش ساختن قناعت… و صرفه جوئی….؛ 
در بحران اقتصادی اخیر، دیدیم که چگونه بعضی کشورها که در جهت عکس فوق رفتند متضرر و حتی ورشکسته (ایسلند) شدند، و چگونه بعضی کشورها  که از این گونه سیاستها را پیش گرفتند (بعضی کشورهای اروپای شمالی) از این طوفان ایمن ماندند.

ج – مقوله فرهنگی:
استقلال و عدم آن، ریشه در فرهنگ هر شخص و هر ملتی دارد.  در تاریخ معاصر، اسطورهء غرب  وفرهنگ غرب پرستی، توسط افکار وابسته، ترویج میشد و میگفتند که  “ایرانی از فرق سر تا نوک پا باید خارجی شود”.  در کوچه و بازار، تولید کننده و مصرف کنندهء اجناس به سادگی،  جنس خارجی را برتر و مرغوب تر میدانند.  نسل گذشته بیشتر و نسل فعلی کمتر، از دخالت داشتن “انگیسها” و خارجی در هر اموری  سخن میراند.  و بالاخره  “دانشجویانی” از لزوم هجوم قشون بیگانه به ایران به تبع حمله به همسایه هایمان حکم صادر( لابد به نمایندگی از احاد ملت!) میکنند!  لازمهء استقلال، اعتماد به نفس است. باور به خویش است. امید است. شادی و ذوق ِ حرکت و رشد است.  افرادی که این احکام را صادر میفرمایند، مطمئنا در زندگی  شخصی و داخلی خود نیز  وابسته به این و آن و بدون غرور و تشخص فردی میباشند.  امروزه به مدد اینترنت و کامپیتر و مسافرتها و مهاجرتها، از “خارجه”  و “خارجی” تصویر واضحتری در افکار ایرانیان نقش بسته است. امروزه ایرانیها در تمام نقاط دنیا پراکنده اند، ولی نه مثل سابق که  حتی قبل از خشک شدن  مهر دیپلم  به ایران باز میگشتند، حالا به دلیل اوضاع کشورمان، در خارج از کشور زندگی میکنند  و چهرهء واقعی  و  کم و زیاد “خارجه” را تجربه میکنند.  با گذشت چند سال از تجربهء عراق و افغانستان هم، به روشنتر شدن آخر و عاقبت نقش دادن به خارجی در کشور کمک شده است.  
پرداختن به امور فرهنگی که برای استقلال کشور ضروری است را میتوان اینطور خلاصه نمود.
از سر بیرون کردن  روانشناسی ِ برتری “جنس خارجی”  و “خارجه”  و “خارجی”…؛  ترویج  و ارزش کردن ِ شهامت و جسارت ِ به چالش کشیدن فراوردههای  “خارجی” از جنسی و فنی و… گرفته  تا  هنری… و فکری…و  علمی….و  فرهنگی… و اخلاقی….؛ آشنا کردن اذهان به این واقعیت  که  غرب بدنبال چارهء فکری… نظری… فرهنگی… ایدئولژیکی در شرق است؛  بکار بردن و فعال کردن قوه ابتکار…. خلق…. ابداع…. و اعتماد به نفس جمعی و فردی؛  آموزش و ترویج اعتماد به نفس فرهنگی….، و تاریخی…، و موقعیت ایران در  حوزه تمدن اسلامی و نقش ایران در تمدن فعلی جهانی؛  اجتناب از آموزش نژادپرستی (هنر نزد ایرانیان است و بس…) و نژادستیزی؛  درک و ترویج درک موقعیت  بالقوهء  ایران در منطقه….، در کشورهای اسلامی….، در کشورهای جنوب….، در دنیا….، که چطور ایران در شخصی مثل کیسینجر، از “ظهور ژاپن دیگری در قلب خاور میانه و کشورهای اسلامی” ایجاد نگرانی کرده.  در سال ۳۲ مسأله اصلی نفت نبود؛ مهم الگو نشدن مبارزات ایران بر اساس موازنه عدمی…  و الگو نشدن  سیاست خارجی ایران بر اساس  عدم  ورود در روابط قوا در کشورهای جهان سوم بود.   همانطور که در انقلاب سال ۵۷  هم  دیدیم، از عمده ترسهای قدرتها و کشورهای منطقه صدور انقلاب بود به مثابه بیان آزادی ِ استقلال بخش،  مفهومی که از معنی تهی و در عمل تبدیل به صدور خشونت و جنگ شد؛ عرفان به روند جهانی در خارج شدن از  وجود بلامنازع  یک  ابر قدرت، وچند قطبی شدن جهان؛ ارزش کردن مرامِ صلح و دوستی و احترام متقابل ،  ضد ارزش کردن خشونت….، نه تنها دست نزدن به خشونت و تخریب…، بلکه خشونت زدایی….و ترویج آن…؛  دست دوستی، ونه دست گدایی، دراز کردن به سوی کشورهای خارجی؛ و شناساندن فرهنگِ  ایرانی ِ بنی آدم اعضا یکدیگرند….. توسط رسانه های جمعی به  “اول ابرقدرت دنیا” یعنی افکار عمومی؛ بهره گیری از رسانه های جمعی برای دسترسی و تماس با اول ابرقدرت دنیا و استمداد از ان برای کسترش صلح و ارامش و دوستی و مردمسالاری…. در دنیا؛  حساس کردن افکار عمومی  در دفاع از وطنمان، به قسمی که هیچ قدرت خارجی از همسایه و غیر آن….، از اسرائیل و امریکا و روسیه و غیره…. با و یا بدون داشتن سلاح کشتار جمعی، از اتم و غیره…. جرأت حمله و تجاوز به ایران را به خود ندهد؛  پیشرو کردن ایران و الگو کردن ایرانی در رشد اجتماعی  عادلانه و بر اساس موازنه عدمی….

د – مقوله علمی و فن آوری:
    مرزهای جغرافیائی و غیر آن غیر قابل نفوذ خواهد بود اگر ملک و ملت در علم و دانش و فن آوری، پیشرفته  و  پیشرو  باشد.برای زیستن در استقلال،  در قرن بیست و یکم، داشتن تمام اسلحهء اتمی و تمام چاه های نفت و سایر منابع طبیعی کم ارزشتر از داشتن مهمترین منابع طبیعی یعنی انسان ِ عالِم و فن آور است. جهت  ایجاد امکانات برای جذب دانشمندان و محققین و مغزهای متفکر ایرانی… که در سراسر دنیا پراکنده اند….. و حتی جذب دانشمندان غیر ایرانی (به جای اینکه بروند غرب و امریکا….) با ارائه جامعه ای آزاد…، پیشرو…، قابل توانایی جذب و بکارگیری و فعال سازی نیروهای محرکه….. همه گونه فعالیتی لازم است.
تحقیق در، و شناساندن و ترویج علوم انسانی…، بر اساس اندیشه راهنما بر پایهء موازنه منفی و توحید،  و طرد و رد تضاد….. در محافل روشتفکری غربی…. وبدین طریق بسط خشونت زدایی و ترویج تخریب گریزی…. جایگاه بایسته را به ایران به عنوان کشوری مستقل، در منطقه و در دنیا میدهد.

ه – مقوله اجتماعی:
    در روزی و روزگار فردی مستقل،  نقش تدبیر تا آنجایی است که برای آن فرد، جایی برای در انفعال به انتظار تقدیر نشستن نیست.  هرآینه هر چه  بیشتر از احاد یک  ملت به این سمت و سو بیشتر و تحرک داشته باشند، آن ملت و آن کشور از استقلال بیشتری برخوردار است. استقلال یعنی شرکت در جامعه و معماری سرنوشت خویش بدست خویشتن و دنبال راه حلهای فردی برای مشکلات جمعی نرفتن وماندن و جنگیدن و آزاد شدن و آزاد کردن و استقلال یافتن.
    کشوری مستقل، اجتماعی دارد که  تواناست در ایجاد امکانات جدید رشد و سازندگی و بکارگیری و فعال کردن تواناییها در داخل جامعه  و از بین بردن احتیاج به دراز کردن دست گدایی و یا دست تجاوز به سایر کشورها.  استقلال کشور منوط به ارائه جامعه ای با نشاط و جذاب برای جوان و امکان رشد دیدن وی در جامعه،  و در نتیجه علاقه مند شدن قوای فعال اجتماع  در  جهد و جهاد در راه بی نیازی و مستقل زیستن است.
اجتماعات غربی بیشتر رقابتی و معمولا دچار اعتیاد به رقابتهای کور و تضاد و جبر هستند.  فرهنگ  دوستی و  توحیدی شرق،  بخصوص ایران،  و حتی ایران قبل از اسلام،  جامعه ای همیارتر و همکارتر  را  به ارمغان میآورد که در چنین فرهنگی، و با اشائه هر چه بیشر آن،  اجتماع،  در استقلال زیستن را هدف مینماید. با بنا نهادن اجتماعی شاد و امیدوار و پیشرو، با ترویج ایمان به خود و اعتماد به نفس به صفت فردی و نیز به  صفت  جمعی و ملی…،  میل به کار و ساختن و فعالیت و ابتکار بیشتر، و احتیاج به خارجی کمتر و درجهء استقلال بیشتر میشود.

و – مقوله سیاست  داخلی و خارجی:
    سیاستمداران مستقل، برای پیشرفت کشور در استقلال،  خلاقیت خود را بکار برده و با زدن ابتکاری پس از ابتکار، تمام امکانات خود را بسیج میکنند.
ترویج صلح و خشونت زدایی و خالی نگذاشتن عرصه برای افزایش دامنه عمل زورمداران و آنها که نان بحران و ناآرامی و جنگ…… را میخورند؛  استفاده از بزرگترین ابر قدرت جهان، افکار عمومی، و گرفتن امکان ابتکار از دولتهای زورمدار در  در پرورش و پخش خشونت؛ ابتکار و رهبری روندی که درایران، و در جوامع دیگر هم،  سعی در بکار بردن نیروهای محرکه در خود آن جوامع  باشد و از نقش سیاست کشورهای سلطه گر  و نیز نقش موسسات فراملیتی مسلط بر کشورهای سلطه گر…بکاهد؛ اجازه ندادن… و جلو گیری از  قدرت خارجی برای نقش یافتن به عنوان محوری در سیاست داخلی و خارجی؛  شناساندن و عریان نمودن سازوکارهای سلطه به اول ابرقدرت دنیا و اینکه رابطه دولتهای مسلط و زیر سلطه، مثل ظروفِ مرتبط بوده و نیاز این دولتها به یکدیگر  دو طرفه است (به قول چامسکی: پنداری بوش و احمدی نژاد پسر خاله اند! چون هرچه این میکند به نفع آن یکی است و بالعکس!) و بدین ترتیب هر دو  دولت استقلال ندارند؛  

ز-  مقوله رسانه های جمعی:
میزان آزادی و استقلال رسانه های جمعی هر کشور نسبتی کاملا مستقیم با میزان آزادی و استقلال آن مملکت دارد.     
نقش افکار عمومی دنیا در استقلال و یا بر عکس آن، در مسلط و یا زیر سلطه بودن، هر کشوری انکار پذیر نیست.
با توجه به  وظیفهء ارتباطگیری و تسری  سریع اطلاعات  به افکار عمومی دنیا به مثابه ابرقدرت واقعی جهان،  رسانه های جمعی نقش بسیار مهی در مقولات فوق دارند، و بدون وجود رسانه های عمومی مستقل، نقش مقولات فوق در ایجاد کشوری مستقل ناممکن به نظر میرسد.
 شفاف سازی تعاریف مقولاتی چون آزادی؛ استقلال؛  سلطه؛  سرمایه داری لیبرال؛  تبیین و پیشخور کردن فردا؛ تولید و مصرف انبوه و تخریب؛  حقوق فردی و بین المللی و ملی و تضاد آنها با  “منافع ملی” و آن هم در آن سوی دنیا و هزاران فرسنگ دورتر از آن ملت!؛   لزوم حفظ محیط زیست؛ … برای اول ابر قدرت دنیا  و خالی کردن توان دولتهای سلطه گر و ایضا زیر سلطه برای سؤ استفاده  از امکان پخش سؤاطلاعات و ضداطلاعات توسط رسانه های وابسته و غیر مستقل، و جوسازی برای ایجاد بحران….. و به واسطهء آن نقض حقوق و آزادی های فردی و جمعی و به تبع آن خدشه دار کردن استقلال، از جمله اسباب آزاد زیستن در مملکتی مستقل است.
به امید زیست ایرانی ِآزاد در ایرانی مستقل
Ara1357@gmail.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.