برای محسن امیراصلانی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

خانم مهرانگیز کار٬ شما بهتر از من میدانید که اسلام از بدو تولدش تا کنون و سراسر تاریخش حتا یک روز را بدون گردن زدن و اعدام و حلقآویز و تیرباران و بقول بیهقی خپه (خفه) کردن نگذرانده است. از حلاج تا عین القضات همدانی گرفته و تا ابن مقفع و بیایید تا فروهرها و تا سیامک پورزند و بیایید تا محسن امیراصلانی و تازه اینها نام نشانی داشته اما آن کرمانی ها و آن یزدیها و آن شیرازی ها و آن همدانی ها و آن سیستانی و آن لرها و کردها و ترکها و عربها و خلاصه در سراسر این جهان آن بی نامها و آن بی نشانها را که سربریدند و خونش را ریختند و مالشان را بردند و خانه و زندگیشان را به آتش کشیدند و به زنان و دختران و پسرانشان تجاوز کردند از شمارش بدر است. آسلام اصالتش بر مبنای آدمکشی ست. اگر ایرانیانی و یا هنودانی و یا کسانی پیدا می شوند که در پی تلطیف این بمب بدتر از اتم هستند همانان بدعت است. برای همین هم محسن را به مسلخ بردند و محسنهای نا شناخته و بیکس هر صبح و شام در دارالاسلامها زندگیشان و ناموسشان و مالش بتاراج می رود. امروز هر مومنی اصولا نمی تواند این سربریدنها را محکوم کند٬ اگر محکوم کند در جرگه ی بدعت گذاران خواهد بود. بروید سری بزنید به سایتهای اصلاحطلبان و حتا لاییکها فقط یک مقاله توسط عبدالعلی بازرگان نوشته شده و آنهم باز از قرآن مدد گرفته که این ادعام کار خوبی نبوده است. بروید سینه چا کردن همینها را ببینید در محکو کردن اسراییل و در کشته شدن حتا به سهو یک فلسطینی که البته منهم آنرا محکوم می کنم. ولی هممیهنم بسبیار عزیزم بدبختانه ایران و مسلمانان در بد بیماری بزرگی گرفتار آمده اند. نگاه کنید و مردم ایران نگاه کند که محسن امیراصلانی در نوع خودش اعجوبه ای بوده و با آن سن و سال کم چنین جسورانه فکرکرده و چنین جسورانه تصور و تخیل کرده و با ادبیاتی در دسترس و برای تلطیف این اسلام آدمکش و بیرحم کتاب نوشته ولی چون درس حوزوی نخوانده و چون به نوع خود روشنفکر بوده و به مقوله ای ممنوعه نگاه کرده که به عقیده ی روحانیون تشنه خون به او مربوط نبوده باید او را همچون بسیاری دیگر بکشند. و البته که خاتمی و شبستری و مهاجرانی و خاتمی و بیات زنجانی و آن دیگرهای گرفتار در مهمانی های خودمانی ٬ جرسی ها و کلمه ای ها و نهضت آزادیها و ملی مذهبی ها که میدانستند فاجعه ای جانکاه این جوان که سرمایه ی نوعی روشنفکری جدید در دین بود تهدید می کند٬ اما و اما هیچ نکردند تا جان معصومش را از چنگال این گرگ خونآشام که روحانیت است نجات دهند و اما و اما هیچ نکردند و حالا هم هیچ نمی گویند. آنها ترجیح میدهند در فکر بچه های لبنان و فلسطین و اریتره و… باشند تا فکر بچه های ایران. تمامی اینها حتا یکبار جرآت نکرده اند به صراحت از اقلیتهای دینی یهودی و زرتشتی و بهایی دفاع کنند. جالب است که اگر گاهی دفاعی از کسی شده نه از نظر انسانی بوده و نه از نظر فلسفی بلکه به خاطر آبروی اسلام بوده که باید فلان حکم برای مدتی تعطیل شود. مثل یک دکان که میشود تعطیلش کرد و دوباره بازش گشود. قتل محس امیراصلانی یک اتفاق ساده بود برای اسلامی که هزار و چهارصد سال است که خون می آشامد و خون میریزد و سیری ناپذیر است. اما بدبختی فقط مسلمانها و روحانیون و بقول شما نواندیشان دینی نیستند٬ لاییکها و چپهای ما هم در همین مرداب وحشتناک اسلام گرفتارند و حزبی و سیاسی عمل می کنند. قتل محس یک قتل عقیدتی و فلسفی بود. من در این گوشه ی ایران برایش اشک ریختم همچنانکه برای آن فرنگی که در الجزایر سرش توسط فرزندان راستین پیامبر و علی بریده شد. همن نیز با این نهضت عظیم ضد اسلامی که در ایران و جهان براه افتاده و خصوصا در ایران که تمامی مقدسات را زیر و رو می کند همراهم. این همراهی تا زمانی ست که این حکومت ضد ایرانی و خشن سرنگون شود. ایکاش این حرکت به خیابان بیاید و با قدمهای استوار…

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.