این آقا من را یاد دانشجویان پر سر و صدا میاندازد که در هر کلاسی کی دو تا وجود داشتند. یک بار یادم هست که دانشجوی جوانی مرتب وسط درس سوال میکرد مخصوصاً سعی داشت تا از صفحات اخرکتب سوال مطرح کند. روشن بود که برای خود نمایی این کارها را میکرد. تا این که با دختر جوانی که یک ردیف جلو تر مینشست آشنا شد و این عادت خود را هم ترک کرد. به هر حال کمی پس از آن که آن آقا را از پاریس با ایر فرانس آوردند و به جان ملت ایران انداختند سرو صدای این گونه افراد بلند تر و زیاد تر شد. یک بار در سر کلاس جوانی مرتب بحث مصدق را پیش میکشید. چند بار به او تذکر دادم که این کلاس حقوق است بنابرین مسائل نفت و مصدق را در کلاس اقتصاد نفت مطرح کند. در آنزمن دپارتمان حقوق و علوم سیاسی در یک ساختمان بودند. گویا هنوز نیز چنین است. به هر حال دفعه آخر که به او تذکر دادم اضافه کردم که هرچه باشد من حقوق دان هستم نه نفت دان. البته من قصد شوخی نداشتم و کلمه نفت دان فل بداهه به ذهنم رسید چون با حقوق دان هم قافیه بود. ولی از کلمه نفت دان بچههای کلاس زدند زیر خنده. از خنده آنها من هم خندهام گرفت و لبخندی زدم. ولی این ماجرا برای آن مرد جوان گران آمد. به تصور این که مسخره ش کردم از جای خود بر خواست و با صدای بلند گفت ما انقلاب کردیم تا آزادانه حرف بزنیم. و رویش را به کلاس کرد و در حالیکه به من اشاره میکرد گفت شماها تا کی میخواهید به اراجیف این مردک گوش کنید. این را گفت همان طور که شعارهای آن دوران را با صدای بلند تکرار میکرد اسباب و کتابش بر داشت و از کلاس خارج شد و پس از خروج هم در کلاس را باز رها کرد و رفت. بعد آن شنیدم که در سر چند کلاس دیگر هم از این شلوغ بازیها درآورده بود. به هر حال پس از آن که آقای سروش و هم کارانشان به دانشگاهها ریختند تا به قول خودشان دانشگاه را ضّد عفونی کنند شنیدم که آن مرد جوان در به در دنبال آن بود تا از استادان سابق خود توصیه نامه بگیرد تا مدارک تحصیلی خود را برای دانشگاههای خارج بفرستد. پیغام دادم که حاضرم به او کمک کنم ولی خبری نشد. امیدوارم که موفق شده باشد.
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو