استاد شاهکار خود را نمى ستاید، شاهکار استاد خود را مى ستاید. ( گوته )

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

کار دست  اهل٬ اهل کار می باید ……… ورنه  از ان  جز ندامت حاصلی  نتوان ببرد فل مثل بر نعلبندی درد دندان شد رجوع… فک سالم را شکسته دست کس خواهد سپرد «نادر حسن زاده» من واقعا برای این فرد متاسفم که حتا در پسمانده زندگی هم شهامت و شجاعت راستگویی و اعتراف بخطا را ندارد!! انوقت دیگران را درس می دهد که صداقت داشته باشید و چه و چه!! مطالعه اخرین مصاحبه محمدعلی عمویی می تواند عبرتی باشد برای جوانان وطن زیرا با کمی دقت در می یابیم٬ایشان و دیگر باورمندان به «خیر و شر» نه میتوانند و نه می خواهند خودشان را با واقعیات دنیای امروز اشتی بدهند. چقدر شرم اور است که فردی با گذراندن سالها محرومیت و  زندان در  رژیم گذشته و حال و فرو ریختن اردوگاه واقعا موجود«غایب» و برملا شدن خیلی از وقایع و حوادث منتهی به ۲۸امرداد و بی عملی حزب توده البته به فرمان اربابان شوروی باز با کتمان و اسمان و ریسمان کردن سعی دربی گناه جلوه دادن مسؤلین «منسوبین»حزبی تحت فرمان برادر بزرگتر دارد.!! البته قبل از پرداختن به حرفهای بی سند که همه نقل قول است از مردگان و یاداور مثل«از روباه پرسیدند که شاهدت کیست گفت دمم»است چون به تجربه ایشان در یافته که مردگان فقط بدرد بزرگداشتها نمی خورند بلکه میشود انها را بعنوان شاهدان ماجراها هم بکار گرفت .حال باید کمی بعقب برگردیم و ببینیم عمویی که همه اتفاقات را شاهد بوده و یا خبر داشته در زمان ۲۸امرداد چند ساله بوده طبق اطلاعات موجود ایشان در زمان حوادث منتهی به کودتا تنها ۲۵ سال سن داشته و طبق مدارک او تنها یک عضو عادی حزب و همچنین عضو معمولی سازمان نظامی حزب توده بوده نه بیشتر و نه کمتر. ایشان با وصله پینه کردن اطلاعاتی که بمدد اینترنت قابل دسترسی است و بیان گزینشی ان سعی در مهم جلوه دادن خود و از زیر ضرب خارج کردن حزب توده را دارد غافل از اینکه  تاریخ مصرف این بازیهای کودکانه به سر امده ولی ایشان  فکر میکند اگر خودش را به ان راه بزند و این همه افتضاحات رفقا را نادیده بگیرد همه چیز بروال عادی برمیگردد.ایشان دوست دارد لاف در غربت بزند و ادعا کند چند ده هزار نارنجک داشتیم و اصول عضوگیری تشکیلات ما بهترین اما کسی نیست که از او بپرسد رفیق این همه دب دبه و کبکبه ماحصلش چه بود؟ جز این است که باید گفت مبارک باد این فتح ظفر «کوه موش زایید». نزدیک به ۱۳ ماه بعد از دستگیری مصدق هنوز سازمان نظامی شما دست نخورده بود٬ مرحمت فرموده بگویید منتظر چه چیز یا کسی بودیید؟ حالا از جوابهای خنده دارش در مورد چگونگی مطلع شدن یکی از حزبیها بوسیله برادر نظامی او بگذریم که در حساس ترین لحظه تاریخ یک مملکت اگر ان افسر برادرش را نمی دید چه میشد؟ البته خودش هم متوجه خنده دار بودن دروغ خود میشود و میگوید حتما کانالهای دیگری هم بوده!! و یا رسانیدن اخباربوسیله یک موتور سوار به مصدق و یا ادعای پوچ تماس با مصدق در زندان و اعلام امادگی برای فرار او و مخالفت او با این نقشه!؟! تائیدی است بر سطح روابط و اطمینان مصدق به حزب توده . برای لحظه ای نباید از خودمان بپرسیم چرا مصدق حاضر به  تحمل عواقب دستگیری خودش می باشد اما حاضر به قبول کمک از حزب توده نمی شود؟ نباید به ستوان ما گفت تو مو می دیدی و مصدق پیچش مو و دلیل رد ادعای شما هم اگر دروغ نباشد همانند دهها ادعای دیگرتان عدم اطمینان واطلاع مصدق از طمع رفیق استالین به ایران بود.لطفا با دقت بخوانید« سروان مهران فشارکی یکی از اعضای محافظ خانه دکتر مصدق می‌گوید وقتی در اطراف خانه دکتر مصدق قدم می‌زده، متوجه شده که سروان عباسی آن حوالی هست و آمده فضا را بسنجد و دو تا افسر سلطنت‌طلب را هم می‌بیند که از گوشه‌ای می‌آیند و از گوشه‌ای هم فرار می‌کنند. ایشان می‌گویند که موتورسواری می‌آید و نامه سربسته‌ای را برای دکتر مصدق می‌آورد و به مصدق اعلام می‌شود که کودتا در حال انجام است.»اولا اگر نامه سربسته بوده چطورمحافظ خانه از محتویات ان اگاه میشود؟دوما این سروان فشارکی از کجا فهمید ان دو تا افسر سلطنت‌ طلب بودند این هم  محصولی دیگر از کارخانه جعل و دروغ حزب توده درست مانند اتهامی که در این مصاحبه به مظفر بقایی کرمانی و خلیل ملکی می زند. سوما ادعای حضور سروان عباسی درنزدیکی خانه مصدق با وجود « بخصوص اینکه عباسی اصلا مخفی بود. یک افسر اخراجی و در عین حال عضو هیات دبیران سازمان نظامی‌ بود. بنابراین مسئولیت او در این موقع حساس دو چندان می‌شود. سازمان نظامی‌ هم می‌خواهد ببیند که آنجا چه آمد و رفت‌های معینی انجام می‌گیرد.» دروغ که حناق نیست با کمال پر رویی ادعای نظم پولادین تشکیلاتی از طرفی و چند لحظه بعد محکوم کردن عباسی به سهل انگاری و متهم کردن او بعنوان مقصر اصلی لو رفتن تشکیلات اما ستوان عمویی همه جا حاضر فراموش کرده که عباسی بیچاره از خانه تیمی میگریزد زیرا سربازان حکومت نظامی به  اشتباه به خانه بغلی میریزند و او هم تمام اطلاعات و اسناد را در چمدانی میریزد و میگریزد و به علت قطع ارتباط و از طرفی کنترل شدید و نداشتن محلی برای پنهان شدن به تور مامورین می افتد. اما رهبری مزدور و مفلوک که باعث این همه ضرر و زیان به نیروهایش شده مقصر نیست کشور شوراها که طلاهای ایران را گروکشی کرده و  دولت مصدق را در سراشیب سقوط قرار داد مقصر نیست بلکه سروان اخراجی و تحت تعقیب عباسی متهم اصلی است بنازم رو را کم هم نمی اورد. در پایان بیچاره ستوان عمویی ۸۴ ساله در واپسین روزهای زندگی هم هنوز به درجه ای از شهامت  نرسیده که بتواند علنا منویات قلبی خود را بیان کند. توجه کنید راه نجات را چه می داند«  راه رسیدن به یگ جبهه ی گسترده‌ی مترقی و میهنی را هموار کنیم….» «جبهه ی گسترده مترقی» متاسفم برای تو که ۵۹ سال بدنبال باد دویدی. ۵۹سال تلاش برای استقرار دروغ و بارکشی بیگانه و شهامت نداشتن برای اعتراف به اشتباه این است میراث تو برای ایندگان دروغ بگویید تا مجبور به راستگویی نشوید. تو دروغی تو دروغ / تو فریبی تو فریب ستوان  محمدعلی عمویی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.