ادامۀ : جنبش سبز تو نیز برو گمشو

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

دوست گرامی، بابک جان، اتفاقا آنهایی که کارد به استخوانشان رسیده – مثل من – چه در ایران و چه در خارج از ایران در این جنبش نیستند. اگر به تحلیل های بسیاری از آنهایی که دست اندر کار نقد سیاسی و اجتماعی هستند، توجه کنید، می بینید که آنها اینها را مشخصا متعلق به طبقات مرفه می دانند . و اتفاقا به شکل ناخود آگاهانه و یا خودآگاهانه خواهان تحول هم نیستند. یکی از دلایل این با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن نیز، می تواند به شکل تبانی آشکار با کشورهایی نظیر آمریکا در این جریان تعبیر شود . این یک رقم تنها کافی است که نشان دهد که این جنبش چکونه در حال خودکشی ست. چرا؟ مطمئنا می توانید حدس بزنید، ایرانی ها به استقلالشان خیلی می بالند. و همین یک رقم تنها کافی است تا سیاست سرکوب را توجیه سازد. حالا ممکنه از آن دسته کارد به استخوان رسیده ها هم بین اینها پیدا شود که می شود – جتما هست – ولی مسئله این جاست که در واقع به چنین افرادی خیانت خواهد شد. همیشه همینطور بوده، مردم را می کشند به خیابان و قول و قرار می دهند و بعد می زنند زیرش. نترسید، نترسید…نترسید چون که ما بعدا عکس ندا و سهراب را آفیش می کنیم و با آن می زنیم توی سر ولایت فقیه. قول و قرار می دهند ولی از حالا زده اند زیرش منتهی باید با چشم مسلح دید تا محتوای چنین حیانت آشکاری را دید. علاوه بر این من به هیچ عنوان نه خودم جلوی گلوله می روم و نه هیچ فرد دیگری را به چنین کاری تشویق می کنم و نه اساسا چنین روشی را برای تحقق بخشیدن به پیشرفت تشویق و یا نحسین می کنم. چنین روشی مردود است. اساسا چنین روشی- یعنی جلوی گلوله رفتن و جلوی گلوله فرستادن -به همان معنایی است که در بالا گفنم : خودکشی. خودکشی نیز به این معنا است که این جنبش نیز بر پایه و اساس شهادت می خواهد خودش را تحمیل کند. قول و قرار پیشرفت می دهد…ولی تو بیا برو بمیر! تا ما با خیال راحت با آمریکایی ها و اروپایی ها زد و بند کنیم….ایراد اساسی زد و بند با غرب امپریالیستی در این جاست که آنها همیشه، خیلی خوب بلد هستند برای یک عده بهشت مصنوعی ایجاد کنند و بقیه را بفرستند به جهنم. البته همیشه موقتی است. نه، هیچ کس را نباید جلوی گلوله فرستاد. شما هم نروید جلوی گلوله . کسی را هم تشویق نکن که برود جلوی گلوله. آنهایی هم که رفتند جلوی گلوله، خبر نداشتند، و یا این که تحت تأثیر جو دچار سرگردانی و هیستری جمعی شده بودند…البته من در این جا کمی با سهل انگاری دیاگنوستیک روانشناسی اجتماعی را تعریف کردم…هیچ یک از قربانیان نمی دانستند که گلوله ای در کار خواهد بود…

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.