◄ میرزا حسن خان مستوفی الممالک میرزا حسن خان مستوفی الممالک آشتیانی سوم پسر میرزا یوسف مستوفی الممالک1 – صدراعظم ناصرالدین شاه – متولد 1292 ق در تهران. مقام و لقب مستوفی الممالکی (وزیر دارائی) بیش از یک قرن در خاندان او بوده. از پنج سالگی تحت نظر «معلم سرخانه» شروع به تحصیل کرد، علاوه بر معلومات متداول روز صرف و نحو عربی و ادبیات و قسمتی از شرعیات را آموخت و مراقبت امر تحصیل و تربیت وی با محمود خان ملک الشعرا بود. تحصیلات متوسطی داشت. زبان فرانسه را به خوبی میدانست، به اقتضای تربیت پدری درویش مسلک بود، به شعائر ملی و مذهبی احترام میگذاشت، دارای احساس و غرور ملی بود، همین احساسات و رفتار بزرگمنشانه به او یک شخصیت ملی داده بود و عموم طبقات او را «آقا» خطاب میکردند. در 1301 از طرف شاه لقب «مستوفی الممالک» گرفت. در 1303 ق پس از درگذشت پدر، رسماً کلیه مشاغل میرزا یوسف را بر حسب امر شاه با پیشکاری میرزا هدایت الله وزیر دفتر (پدر دکتر مصدق) بر عهده گرفت. پس از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، و تضعیف موقعیتش به خاطر نفوذ اطرافیان آذربایجانی شاه در دربار ضمن کناره جویی از امور عازم اروپا شد و ثروت پدری را در راه خوشگذرانی اشرافی از دست داد. او علاقه زیادی به شطرنج و شکار، تعدد همسر و فرزند داشت.2 اقامت در اروپا تأثیر عمیقی بر افکار او گذاشت. پس از استقرار مشروطه به اصرار اتابک به ایران بازگشت و جمعیتی به نام مجمع انسانیت را تشکیل داد و به همراه دکتر مصدق به فعالیت سیاسی پرداخت. تا بمباران مجلس، سمت وزیر جنگ را به عهده داشت. پس از فتح تهران، ابتدا وزیر مالیه کابینه سپهدار اعظم و سپس وزیر دربار احمد شاه شد. سرانجام پس از استعفای دولت اول سپهدار با اعمال قدرت دمکراتها به نخست وزیری احمد شاه انتخاب شد.3 مستوفی شش بار (از 1328 ق ـ 1336 ق) به نخست وزیری رسید که که هر دوره بنا به دلایلی از این سمت کناره گیری میکرد. او چند نوبت وزیر جنگ، نماینده مجلس، یک بار وزیر مشاور و … شد. از جمله مهمترین وقایعی که در دورههای صدارتش اتفاق افتاد، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: ترور آیت الله بهبهانی، علی محمد خان تربیت، مرتضی قلی خان صنیع الدوله، وقوع جنگ جهانی اول، اشغال بخشهایی از ایران توسط نیروهای روس، انگلیس و عثمانی،تهدید پایتخت توسط نیروهای روسی و پدیده مهاجرت ابتدا به کرمانشاه و سپس به اسلامبول و تعطیلی مجلس سوم به دلیل مهاجرت، بروز قحطی4، ترور نافرجام مدرس که مستوفی برای بهبود او تاکید بسیار کرد.5 خلع سلاح مجاهدین مشروطه، استخدام مستشاران خارجی و پاسخ دندان شکن به اولتیماتوم در مورد نا امنی راههای جنوب به دولت انگلیس، اعلام بیطرفی در جنگ جهانی اول، رد پیشنهاد انگلیس، برای تشکیل قوای متحدالشکل، تأسیس ذوب آهن، کتابخانه ملی، قانون سربازگیری (نظام وظیفه)، اصلاح حقوق مستخدمین دولت و کسر حقوق کارمندان دولت.6 دوره پنجم صدارت مستوفی در 5 بهمن 1301، با دسته بندیهای مجلس چهارم مواجه شد. نخست وزیری مستوفی با کمک سوسیالیستها بود ولی اقلیت بزرگی به زعامت سید حسن مدرس با زمامداری او مخالف بودند و قوام السلطنه را برای ادامه خدمت مناسبتر میدانستند. بالاخره مدرس در خرداد 1302 دولت را استیضاح نمود و طی نطق مفصلی «آقا» را قاصر دانست نه مقصر. مستوفی را با قوام مقایسه کرد و آن دو را به دو شمشیر تعبیر نمود. وی گفت مستوفی حکم شمشیر مرصع را دارد که باید در اعیاد و جشنها و تشریفات آن را به کمر بست ولی قوام السلطنه چون شمشیر برندهای است که در موقع رزم باید از آن استفاده نمود. مستوفی با حضور در مجلس، پاسخ مشروحی به استیضاح داد، که یکی از معروفترین نطقهای وی بود و جمله معروف نه آجیل میدهیم نه آجیل میگیریم را در این سخنرانی بیان داشت.7 پس از سه سال خانهنشینی در 16 خرداد 1305 مستوفی برای بار ششم به نخست وزیری رسید و چندین نوبت کابینه خود را ترمیم نمود. مستوفی پس از کناره گیری از کار در 1306 ش به دنبال اعتراض کارمندان دولت نسبت به کسر حقوقشان تا آخر عمر شغلی اختیار ننمود. سرانجام در 6 شهریور 1311 بر اثر سکته قلبی فوت کرد.8 مستوفی گرایشهای روسوفیلی داشت به همین سبب روسها قبل و بعد از پیروزی بلشویکها در این کشور از او حمایت مینمودند اما این گرایش مستوفی به روسیه، به منزله وابستگی به این کشور و اعطای امتیاز به آن نبود.9 پی نوشت: 1. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 14،13،12 هجری، ج1، تهران: زوار، 1347ـ1351، ص 318. 2. ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه: مشتمل بر 24 بیوگرافی و شرح جالب و شگفت انگیز کلیه حوادث و وقایع نهضت مشروطه ایران، تهران: جاویدان علمی، 1344ـ 1346، صص 495، 501ـ502، 525ـ526. 3. پرویز افشاری، نخست وزیران سلسله قاجاریه، تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1383، صص 130ـ 131. 4. نجفقلی پسیان، خسرو معتضد، معماران عصر پهلوی، تهران: نشر ثالث؛ نشر آتیه، 1379، صص 17ـ 19. 5. ابراهیم صفائی، پیشین، ص 522. 6. نجفقلی پسیان، خسرو معتضد، پیشین، صص 17ـ 19. 7. ابوالفضل قاسمی، الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران، تهران: رز، دانش و آرمان، 1354، ص 207. 8. نجفقلی پسیان، خسرو معتضد، ص 19. 9. پرویز افشاری، ص 320. منابع: 1. http://www.iichs.org نوشته سهیلا عین اله زاده تماس با ما l ارسال مطلب l درباره سایت l آمار سایت l ارزش سایت
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو