این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

در اینجا می خواهم به سه واژه بپردازم که در سرنوشت ملتها و کشورهای جهان نقش تعیین کننده ایفا می کنند، سه واژه ای که با خود انبوه گسترده‌ای از تاریخ و فعالیت های اجتماعی را همراه دارند.
رشد، فرهنگ و دموکراسی یا رشد فرهنگ دموکراتیک اگر رشد را تحول ارزشهای اجتماعی و اقتصادی بدانیم، و دموکراسی را مجموعه راهکارهای سازمان یافته شهروندان برای مقابله با استبداد و مشارکت در سرنوشت خودشان (یا برای مشارکت در سرنوشت خودشان و مقابله با استبداد) تعریف کنیم، فرهنگ فضا و امکانات انباشته شده در جامعه جهت دست یافتن به رشد دموکراسی است. اینچنین است که می توان در فراروند رشد دموکراتیک متعادل قرار گرفت. در جوامعی که این راهکارهای سازمان یافته، بطور مداوم تحول پیدا نکنند آن جامعه نقص و خلل فرهنگی دارد. نقص و خلل فرهنگی نه تنها استبداد بلکه فقر و نا آگاهی و عدم شناخت را هم گسترش می دهد. پس فرهنگ جان رشد در پروسه دموکراتیک است.
آری دموکراسی جان و قوه حیات و نورون های انتقال شناخت دارد؛ دموکراسی جان دار – یعنی مناسبات زنده و فعال – که فرهنگ، تاریخ، ارزش های انسانی و زیست‌بومی را پاسداری می کند و دامنه عملیات آنان را گسترش می بخشد. دموکراسی‌ای که با مشارکت مردم کنترل می شود و از راهکارهای سازمان‌یافته اجتماع استفاده میکند را زنده و فعال می مانند، این دموکراسی ارزش‌های جامعه را متعادل می سازد، آنها را اصلاح و تکمیل می‌کند در غیر اینصورت دموکراسی نیست یکی از انواع استبداد است که محکوم به نابودی می باشد.
پس شناخت، ارزیابی و پرداختن به فرهنگ دموکراتیک یکی از عواملی است که می تواند جامعه را از سنت به عرف، از عرف به دموکراسی نیل دهد. متاسفانه هنوز در بخش بزرگی از جامعه‌ی ما دینداری، مذهب گرایی و سنت پرستی تلاش های مردم برای دست یافتن به راهکارهای تحرک و تحول اجتماعی را در هم میکوبد و اصول و عرف دوران شبانی و روابط قبیله‌ای که با روحیات و فرهنگ ایرانی مباینت دارد خود را بر ارزش‌های جهان‌شمول تحمیل میکنند.
سنت و عرف در مدیریت جامعه کمتر کارایی دارند. زیرا اصول عرفی روابط خشک و متحجر و غالبا غیر قانونی‌ می‌باشند که در جامعه متحول ما به عنوان حایل بین روابط و اصول سنتی و مناسبات حاکم بر جامعه شهروندی عمل می کنند عرف در جامعه های اسلامی کوشش دارد در حد امکان خود را بر روابط سیاسی و اجتماعی جهان مدرن تحمیل کند.
گروهای انسانی طی قرن ها تحول و تغییر با به کاربردن قوانین مدون توانستند به جای سلیقه‌های شخصی، اجتماعی و عرفی در روابط میان آدمیان عرف را تا حداکثر ممکن به قانون تغییر دهد. با این حال در جوامع سنتی و رشد نیافته عرف در بسیاری از موارد بدون آنکه در قانون جامعه ذکر شده باشد به شکل عادت توسط اقشاری از جامعه بکار برده می شود. نقش جامعه مدرن و رشد فرهنگ دموکراتیک در آن است که جنبه های مثبت و سازنده عُرف را با توسل به قوانین مدون به مبانی جامعه متمدن ِ مبتنی بر دموکراسی تغییر دهد و جنبه های منفی و عقب مانده آن که توسط افراد و اقشار خشک مغز جامعه تایید و تبلیغ می شوند را از میان برچیند.
چگونگی رشد فرهنگ دموکراتیک؟
کوشش ما همیشه بر این بوده است که به تدقیق یک سری مفاهیم و اصطلاحات علمی بپردازیم تا مورد نقد و تجسس عالمان علوم قرار بگیرند؛ شاید منتجه آن، مسیر مباحث را هموارتر سازند. امروز در جستجوی این هستیم که بدانیم رشد فرهنگ دموکراتیک در یک جامعه و چگونه تحقق پیدا می کند. کوشش داریم با توجه فرضیات بالا ببینیم رشد فرهنگ دموکراتیک چگونه انجام می پذیرد. رشد فرهنگ دموکراتیک یعنی استفاده و بکارگیری از عوامل و ابزار‌هائی که به رشد دموکراسی در رفتار یک فرد، یک گروه از اقوام و مردمان کشور یا یک ملتی کمک کنند. با این تعریف ملاحظه می شود که به راستی در جمهوری اسلامی فرهنگ غالب نه تنها در راستای استقرار دموکراسی نیست بلکه در جهت مخالف آن است و بطور سیستماتیک روابط و ابزار های دموکراتیک را تخریب و تهدید می کند. بهترین شاهد همین زندان ها و احکامی است که در روز های اخیر نسبت به فعالان اجتماعی صادر کرده است که خود ادامه این روش در ۴۰ سال گذشته می باشد. اما با همه این سخت گیری ها، شکنجه ها، زندان ها و کشتار ها جامعه شاهد است که فعالان اجتماعی و سندیکائی و حرفه ای و سیاسی و روشنفکری برای رشد روابط دموکراتیک یعنی رشد فرهنگ دموکراتیک دست از حرکت ها و تلاش ها بر نمی دارند. به عبارت دیگر ملاحظه می کنیم که رشد فرهنگ دموکراتیک منتظر تغییر فرهنگی توسط قدرت ها نیست خودش با اقداماتش با جانفشانی هایش و با هزینه هایش به رشد فرهنگ دموکراتیک دامن می زند. برای ما این دستاورد بزرگی است که جامعه آگاه شده باشد که برای دست یافتن به دموکراسی منتظر تغییر فرهنگی نباشد بلکه فرهنگ را خود – که من و شما هم جزئی از آنها هستیم – با اقدامات مدام تغییر دهد.


گفتیم خود مردم عامل رشد فرهنگ دموکراتیک هستند، اما چگونه؟ قطعا این روند با رفتار برونی، درونی، شخصی، خانوادگی و اجتماعی خود آغاز می شود. باید یاد آور شده که در این رفتار هر آنچه بوی استبداد میدهد را باید کنار گذاشت استبدادی که در تاریخ و فرهنگ بشریت و ملت ها وجود داشته اند و هنوز وجود دارد و به راحتی از بین نمی رود مگر به همت درک نظری و اقدام عملی خود مردم و به همت دولت های ملی و مردمی. هر آنچه که مبتنی بر باور های کورکورانه دینی، مذهبی، ایدئولوژیک و مرام های متیقن است. شک در نامتغیر ها پایه اساسی فرهنگ دموکراتیک (دموکراسی) است. ارزیابی و نقد ( تجسس) نامتغیر مقارن شناخت تازه از روابط حاکم بر سرنوشت فرهنگی ماست.
این ها ساختنی نیستند این ها را باید یافت و پرورش داد. در این سال های اخیر ترکیب “فرهنگ سازی” توسط برخی بکار گرفته می شود نمیدانم فرهنگ را چگونه می توان ساخت ؟ فرهنگ مادیات نیست معنویت یک جامعه در روند تاریخ است فرهنگ ساختمان و پل و جاده ابزار نظامی و کشاورزی و طرح های اقتصادی و … حتی سفینه فضائی نیست. قابل اختراع نیست. رشدی است کاملا روانه‌ای استوار بر ستون های ارزش‌های انکشافی یافته در زندگی مردمان یک سرزمین.
فرهنگ دموکراسی یعنی مشارکت مداوم و ایجاد و استفاده از ابزارهایی که می توانند این مشارکت را تضمین کنند، فرهنگ دموکراسی یعنی اندیشه، حرکت، نقد و تجسس در آنچه که در جامعه اتفاق می‌افتد.
بودن و زیستن فرهنگ دموکراتیک در میان مردم با مشارکت فعال و عملی مدام توسط جامعه شهروندی مشخص می شود. این مشارکت را در بکارگیری اموال عمومی یک ملت، در نحوه باهم زندگی کردن و در شیوه یک تصمیم‌گیری دسته جمعی می توان تشخیص داد. برای اینکار جامعه نیازمند اصول و مبانی زیر است اصول و مبانی که توسط دولت های استبدادی رعایت نمی شوند اما بدون شک هر جامعه ای که در راه به دست آوردن آنها کوشش کند پیروز خواهد شد:

  • گسترش و آزادی آموزش و پرورش، آزادی و تشویق پژوهش ها، مقالات و رساله های علمی.
  • رد هرگونه دگم، دینی، ایدئولوژیک، نژادی قومی، و … در هر مقام و مسئولیت به ویژه در دولت و حکومت و در همه نهاد های فرهنگی و هنری و اجتماعی و غیره.
  • دنبال کردن کارهای و اقدامات حاکمیت بطور روزمره، تائید یا انتقاد آنها.
  • شناخت ارقام و آمار و تجزیه و تحلیل آنها و ارائه نتیجه گیری های سازنده چه نتیجه کار علمی باشد رشد پیدا می‌کند.
  • تسلیم نشدن در مقابل شرایط اختناق و تلاش کردن برای به دست آوردن آزادی انجمن ها و احزاب و سندیکا ها و… مبارزه دائم برای آزادی‌های شهروندی، همینطور رعایت بدون قید و شرط آنها.
  • یافتن سطوح مشترک در نظر و در عمل میان گروهای متجانس و همینطور قبول وجود و حضور نیروهای نا متجانس با خود.
  • حق اعتراض به آنچه که با آن موافق نیستیم و ارائه راه حل هایی به جامعه و نه به قدرت استبدادی که بتوانند جایگزین وضعیت موجود باشند.
  • پرهیز از انگ زدن، تساهل داشتن، امتیاز خاصی برای چیزی یا کسی یا نهادی قائل نشدن.
  • قبول، تایید، و تشویق شایستگی و کاردانی افراد جامعه و در عین حال پذیرش مسئولیت.
  • اکتساب و بکارگیری توانایی های علمی در تحلیل گذشته و ارائه چکیده‌ای از ارزیابی تاریخی آن همراه با نگاهی تردید آمیز و نماندن در گذشته و در افتخارات تاریخی، نگاه به آینده و استفاده از تجربیات گذشتگان.
    فرهنگ دموکراسی یعنی قبول شکست، جستجوی چاره و برخاستن و ادامه دادن. دوری جستن از پنهان کردن ضعف‌ها و کاستی‌ها در شناخت علت‌ها و در سازماندهی‌ها و در اقدام‌های مشترک. بطور مثال باید قبول کنیم که قادر به کار مشترک نیستیم تا بتوانیم با جستجوی راه چاره، بر این کمبود‌ها پیروز شویم. اگر مرتب بگوییم که می باید اتحاد ملی کنیم و همه با هم باشیم در صورتی که در عمل شاهد شکست‌های اتحادها بوده‌ایم خلاف رشد فرهنگی و فرهنگ دموکراتیک است.
    چیز دیگری که در رشد فرهنگ دموکراتیک اثر گذار است توجه به طبیعت و محیط زیست و نگهداری از زیست بوم مبارزه با سیاست های صنعتی تولید گرا است که این گسترش نامتعادل صنایع تولیدی و مصرفی در نهاد خودش مخالف دموکراسی و رشد متعادل سرمایه‌گذاری در جهت منافع مردم و مبارزه با گسترش فقر است. انسان با فرهنگ و دموکرات و طرفدار رشد متعادل بایستی با رشد بی بند و بار مصرف و در هم کوبیدن امکانات طبیعت مبارزه کند، زیرا در طبیعت و محیط زیست مناسباتی و شیوه‌هائی وجود دارند که فرهنگ مشارکت، همبستگی و همسازی که از لازمه‌های دموکراسی هستند را گسترش دهند.
    فرهنگ قاسمی

۱. که اولی بیشتر بکار برده می شود اما به نظر دومی درست تر باشد.
۲. کوشیده ام تا معنا و تعریف فرهنگ را در کتاب چهار مقاله تشریح کنم. اگر بخواهم آنرا امروز خلاصه کنم می توان گفت. فرهنگ مجموعه عوامل و ابزار‌هائی هستند که یک فرد ، یک گروه از مردمان و اقوام یک کشور یا یک ملت را از یک فرد، یک گروه از مردمان کشور و یا یک ملت دیگر جدا می سازد. با این تعریف نمی توان گفت کسی، قومی و مردمانی با ملتی بی فرهنگ هستند. زیرا هرکس فرهنگ خود را دارد. پس بهتر است از بکارگیری اینکه این یا آن بی فرهنگ است پرهیز کرد.
۳. آن را در کتاب “چهار مقاله” تشریحا مورد بررسی قرار گرفته است.

نسخه کامل کتاب چهار مقاله. نوشته: فرهنگ قاسمی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.