۱۳۹۵/۰۸/۱۰ -فرصت شد امسال در گردهم آیی بزرگ هفتم آبان در بزرگداشت بزرگمرد تاریخ ایران در پاسارگاد شرکت کنم و شور و شعف هم میهنانم در استقبال از چنین روزی و چنین مراسم خودجوشی را از نزدیک لمس نمایم. مثل هر شرکت کننده دیگری، نکته هایی در این روز توجه مرا به خودش جلب کرد که مایلم با دوستان اینجا هم در میان بگذارم :
اول سیل عظیم جمعیت و اشتیاق زاید الوصف مردم برای رسیدن هرچه سریعتر به این گردهم آیی بزرگ بود که باعث ایجاد یک ترافیک فوق العاده سنگین و نفسگیر در جاده ها شده بود بطوریکه مسیر خوزستان تا شیراز را ما شش ساعته پیمودیم و مسیر شیراز تا پاسارگاد تقریبا هفت ساعت طول کشید که سه ساعت و نیم آن مربوط به بیست و پنج کیلومتر آخر منتهی به پاسارگاد میشد. تازه اینکه هفت ساعته رسیدیم به این خاطر بود که ما و تعدادی از ماشین های دیگه، بخشی از مسیر رو از جاده خارج شدیم و تو خاکی رانندگی کردیم و برای رفتن به اون قسمت از یک زیر گذر محلی که برای عبور آدم و دام ساخته شده بود با سختی خیلی زیاد عبور کردیم تا تونستیم جایی برای پارک ماشین پیدا کنیم و بقیه مسیر رو پیاده بریم. چنین حجمی از ترافیک در عمرم نه دیده و نه شنیده بودم…
حتی لاین برگشت به سمت شیراز هم مدتی بسته شده بود و هر گروهی از ماشین ها با همکاری هم راه میانبری پیدا میکردند بقیه را هم خبر میکردند یا برای عبور سریعتر ماشین های دیگر علاوه بر راهنمایی کردن در صورت لزوم دسته جمعی ماشین ها را هل میدادند تا بقیه بتوانند عبور کنند. این مدیریت خودجوش ترافیک و تشویق های دوستانه علی رغم عجله همگانی برای برنخوردن به شب، اولین نکته مثبتی بود که به چشم من خیلی اومد و خوشحالم کرد که حس همکاری قوی و بالایی، شرکت کنندگان رو به هم پیوند میده.. در طول مسیر شیراز به پاسارگاد ، سرنشینان خودرو خصوصا جوانترها در حال خوشحالی و نشون دادن علامت پیروزی به بقیه بودند. بعضی جاها کسانی پلاکاردها یا بنرهای کوچکی در دست با تصویری یا جمله ای منتسب به شاه شاهان، در کنار جاده ایستاده بودند و به نوعی این روز رو گرامی میداشتند. خوشحالی عمومی حاکم بود و مردم به انواع مختلف میخواستند به بقیه نشان دهند مقصد همگی، پاسارگاد است.
در تصاویری که از این روز به یاد ماندنی منتشر شده عموما مردم جمع شده به دور آرامگاه و شلوغی های صبح تا ظهر را می بینید که جمعیتی چند ده هزار نفری است اما جمعیت واقعی همه آنهایی است که از شیراز تا پاسارگاد یا در خودروها یا به صورت پیاده در حال حرکت و رفت و آمد بودند و خیل عظیمی که مثل خود ما حوالی عصر به آرامگاه رسیدند و وقتی در تاریکی شب ما برمیگشتیم هنوز عده زیادی که در ترافیک مانده بودند در حال رفتن به سوی آرامگاه بودند.
علاوه بر واقعیتی که جلوی چشم می دیدم، با پرس و جویی که از مردم محلی در مورد مقایسه جمعیت امسال با سالهای گذشته کردم معلوم شد حجم جمعیت امسال واقعا بی سابقه بوده و کل کسانی که از شب گذشته تا همان ساعاتی که ما آنجا بودیم ، در طول مسیر و کنار آرامگاه بودند را بخواهم تخمین بزنم بدون شک بیش از یک میلیون و خرده ای از سراسر ایران به پاسارگاد آمده بودند. دومین نکته ای که توجه منو به خودش جلب کرد این بود که از هر قشری و هر تیپ و پوشش و آرایشی در این مراسم حضور داشتند اما اکثریت قریب به اتفاق مردم از جنس مردم « عادی » بودند.
عادی به این معنا که ظاهر و پوشش و حرف زدن و رفتار به گونه ای نبود که بتوان آنها را مشخصا متعلق به تفکری مثلا سیاسی یا مذهبی یا قشر خاصی که مدعی اینگونه مراسمات و گردهم آیی هایی است دانست. اکثریت آدم هایی که من اطراف خودم می دیدم بدون هیچ برنامه ریزی و سازماندهی از طرف جایی یا نهادی (حتی جریان یا نهادی شخصی و خصوصی ) کاملا خودجوش و البته اغلب به صورت خانوادگی در این گردهم آیی شرکت کرده بودند. نوزادان کوچک یک ماهه در دست مادران و بچه های سوار شده بر گردن پدران و زن و شوهرها و مادر و پدرها و فرزندانی که کنار هم میرفتند و عکس میگرفتند من رو به وجد آورد که اهمیت و عظمت شخصیتی همچون کوروش هخامنشی تا چه اندازه در بطن جامعه و در میان عامه مردم و حتی طبقات کم درآمد جامعه ( که آدم انتظار دارد گرفتار معیشت اقتصادی باشند تا هر چیز دیگر) ریشه دوانده که با هر وسیله و به هر شکلی خود را در این روز کنار آرامگاه او برسانند و با تجلیل از او یاد کنند. نکته دیگری که به نظرم مشهود بود حضور برخی مردم با لباس های محلی بود که به مراسم جلای خاصی می بخشید اما در قیاس با کل جمعیت هم تعدادشان بسیار اندک بود هم در قیاس با خود لباس محلی های شرکت کننده، بختیاری ها بیشترین تعداد را داشتند که اگرچه برای شخص خودم جای خوشحالی داشت اما حضور پررنگتری از کردها و بلوچ ها و ترکمن ها و آذری ها و… را آرزو داشتم که امیدوارم سالهای بعد محقق شود.
سومین نکته جالب توجه شعارهایی بود که اطراف آرامگاه داده میشد. از اونجایی که ما ساعت چهار عصر به محل اصلی گردهم آیی رسیدیم طبعا از شنیدن شعارهای صبح محروم شدیم اما مهمترین شعاری که من با گوش خود شنیدم یکی کوروش پدر ماست ، دیگری زنده باد ایران بود. شعار ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم هم شنیدم اما بصورت محدود و گذرا از سوی تعدادی اندک… بعد که برگشتیم و فیلم ها و تصاویر منتشر شده رو دیدم و تمرکز روی چند شعاربظاهر نچسب، و تحلیل های آبکی بر اساس همین بخش کوچک ماجرا، خنده ام گرفت از جماعت پرمدعایی که اصل قضیه ای رو به چشم ندیده اند و بر اساس فرعیات، اتهامات همیشگی خودشون رو صادر میکنند.
اصل قضیه اینه که یک جمعیت عظیم چند صد هزار نفری از اقصی نقاط کشور و از هر قشر و لایه اجتماعی به ویژه مردم عادی که بسیاری شان از اقشار کم درآمد جامعه بودند ، برای بزرگداشت یک شخصیت تاریخی که به صورت یک نماد ملی و هویتی درآمده ، بدون هیچ برنامه و سازماندهی و بصورت کاملا خودجوش در کنار یک آرامگاه جمع می شوند و سرود ای ایران می خوانند و با هم دوست می شوند و در طول مسیر به یکدیگر کمک میکنند و شادی عمومی خود را در هوا میپراکنند، این را نمی بینید! عمق دلبستگی به آب و خاک و به هر شخص و نمادی که این دلبستگی رو تداعی میکنه نمی بینید و چند شعار خاص از سوی عده ای جوان رو که در چنین فضایی و میان چنین جمعیتی کاملا طبیعی است رو ملاک ارزیابی چنین گردهم آیی بزرگی قرار می دهید؟!
من با هر شعاری که وحدت ملی رو خدشه دار کنه مخالفم حتی اگر از روی صداقت و وطن دوستی گفته بشه ولی گوینده درک درستی از شرایط سیاسی و فرهنگی ایران امروزی نداشته باشه و به پیامدهای شعارش نا آگاه باشه. با نمایشاتی از قبیل سجده کردن و این حرفها( گرچه من حتی یک نفر را هم ندیدم که چنین نمایشاتی انجام بده) سخت مخالفم و مایلم این روز و این نماد در میان همه اقشار ایرانی( حتی متعصبین مذهبی و روحانیت و …) احساس تعلق خاطر ایجاد کنه اما تقلیل دادن گستردگی حضور مردم در چنین روزی به چند شعار و مدام حرف زدن درباره اونها، اگر از روی غرض ورزی نباشه فقط نشونه کور بودن و چشم دیدن واقعیت ها رو نداشتن است. جو پاسارگاد بسیار دوستانه و پر از شور و خوشحالی بود… چهره های خسته از ترافیک و پیاده روی طولانی و پر از گرد و خاک مردم که دست میزدند و شادی میکردند و فریاد زنده باد ایران سر می دادند، واقعیت اصلی ماجرا بود که از چشم کسی پنهان نماند و هر کس مایل به درک واقعیت است خودش سال بعد برود و از نزدیک ببیند.
نکته دیگری که توجه منو جلب کرد وقتی در طول مسیر به سمت آرامگاه میرفتم و خیل جمعیت خصوصا جوانهایی که مشغول شادی بودند رو میدیدم تأسف می خوردم که چنین انرژی و سرمایه ای اگر قدر دانسته می شد و مسئولین خودشون متولی برگزاری چنین مراسمی می شدند چقدر اوضاع فرق می کرد و ازین حرفها… جلوتر که رفتم و بعضی جاها عده ای میرقصیدند نظرم عوض شد و متوجه شدم اصلا نفس حضور بسیاری از مردم در چنین روزی، همین است که متولی این مراسم حاکمیت نیست و چون خود مردم آن را برگزار میکنند آزادند که به هر شکلی بخواهند برگزار کنند و همین آزاد بودن و حس آزادی داشتن است که اقشار مختلفی در آن شرکت میکنند و هر کس به شیوه ای که خود می پسندد ارادت خود را به سرزمینش ایران و به مردی که بهترین ها را برای ایران می خواست، نشان می دهند