اصطلاح چمدان دیپلماتیک در سیاست
چمدان دیپلماتیک اصطلاحی سیاسی است که در حمل و نقل اسناد سیاسی معولی یا محرمانه در ارتباطات میان دولتها و کارگزاران کشورها بکار میرود. بعد ازحوادث یازده سپتامبروچرخش کلی سیاست امریکا درخاورمیانه و خاورنزدیک و برمبنای آن طراحی سیاستی جدید از طرف سایرکشورهای غربی چمدانهای دیپلماتیک با برنامه های متعدد و دراز مدت بی وقفه دراین منطقه پروخالی شده اند.
از همین روی اعمال سیاست و تغییراز بالا و تحمیل جنگ و سپس صدور سیستم هایی به نام دمکراسی به کشورهای این منطقه در دستورکارکشورهای مهم غربی قرار گرفته است که درعمل اهداف دیگری را دنبال می کند که ارتباط چندانی با دمکراسی ندارد .
نمونه آن بروی کار آوردن آوردن کرزای ازامریکا به افغانستان با حمایت و حضور قوای خارجی در این کشور و گذداشتن قانون اساسی اسلامی در چمدان دیپلماتیک او برای تأمین منافع و نظرات امریکا و متحدانش بود.
نمونه دیگر پخش وغلو کردن شایعاتی درباره تجهیزات جنگی و قدرت تخریبی رژیم صدام و بزرگ کردن آن توسط رسانه ها ی امریکایی و آماده سازی اذهان برای مشروعیت بخشیدن به اشغال طولانی مدت این کشور بود.
گرچه صدام خودسرو جاه طلب با سکوت یا حمایت همین کشورها بود که بیش از سه دهه در کشورخود جنایت کرد و با جنگنده های خارجی به ایران حمله نمود.
قذافی قداره بند و بی پروا همین چند سال پیش توسط سارکوزی با شکوه و احترام دیپلمانیک در کاخ الیزه پذیرفته شد و با سیصد تن همراه خود با دبدبه و کبکبه در باغ آن خیمه زد وبا کرنش خبرنگارن را به حضور پذیرفت.
این همان دیکتاتوری بود که چهل سال یک تنه در لیبی جولان می داد و به جهان غرب بی اعتنایی می کرد. او حتی درخارج از کشور خود نیزدست به ترور زد و هواپیمایی را با صدها تن از مسافران خارجی و غربی به آتش کشید و یا غربیها را در کشور خود به گروگان گرفت.
او برای جنایات چهل ساله خود نه محاکمه شد و نه به زندان رفت، فقط چند میلیارد از ثروت ملت خود را به عنوان غرامت سقوط هواپیمای مسافری به دولت های غربی پرداخت کرد تا بخشوده شود.
گویا پس از برقراری روابط دیپلماتیک قذافی با فرانسه و غرب، قراردادهایی برای همکاری شرکتهای فرانسوی در لیبی بسته شده است و تعداد چند هزار فرانسوی در آنجا مشغول بکار شدند.
درحاشیه این همکاری ها، مذاکرات پنهانی فرانسه با وزرا و نزدیکان یا مخالفان قذافی و شورای فعلی انتقال قدرت ادامه داشته است.
طبق خبر روزنامه لیبراسیون اول سپتامبر همین سال؛ پس از تظاهرات نوزده فوریه در لیبی کاخ الیزه به حمایت از شورشیان آمده و پیشنهاداتی برای حمایت از مخالفین و شورشیان میدهد.
به تقاضای فرانسه و سپس سایر کشورهای اروپایی، سازمان ملل نیز قطعنامه ای مبنی بر دخالت ناتو در این کشور صادر میکند.
طبق نوشته روزنامه لیبراسیون ؛ در سوم آوریل نامه ای از طرف شورای موقت انتقال برای لیبی خطاب به دولت فرانسه نوشته شده که درآن به قراردادی اشاره شده که در ازای حمایت کامل و مداوم فرانسه از این شورا درنشست لندن ، سی و پنج درصد نفت خام لیبی به فرانسویان داده میشود.
همچنین در این نامه نوشته شده که شورای انتقال قدرت، برادر محمد شمام را بعنوان نماینده لیبی برگزیده است. قابل توجه است که درآمد نفتی لیبی بیش از چهل و چهار میلیارد باریل است و محمد شمام مسلمان میانه رو و خود از وزرای قذافی بوده است.
طبق نوشته همین روزنامه این قرارداد مخفیانه با این شورا در حالی امضا شده که هنوز دولت قذافی سقوط نکرده و مردم لیبی هم نه این شورای مصلحتی را می شناختند و نه میدانستند که درصد بسیار بالایی از نفت کشورشان فقط به فرانسه داده خواهد شد. پس از انتشار این خبررسوا گرانه ، بعضی از مقامات امضای مخفیانه قرارداد را انکار کردند.
بدیهی است که هیچ شورای موقتی حق ندارد منافع ملت و مصالح آنان را در ازای کسب حمایت و برای بروی کارآمدن افراد خود بعد از سقوط قذافی به کشورهای خارجی بفروشد.
به هرترتیب، چمدان دیپلماتیک فرانسه و ناتو با بمبها و جنگنده ها، زیردریایی و مأمورین و برنامه به لیبی رسیده و از شش ماه پیش مشغول بمب افکنی شبانروزی وتخریب شهر و تأسیسات، بیمارستان و ادارات و خانه وخیابان و نابودی جان مردم بوده اند.
امروزنوبت لیبی ست که ویران شود واقوام مختلفش با سلاح های خارجی به جان یکدیگر افتاده یا از کشورخود گریخته و دربدرشوند.
شهرهای و خانه های ویران و به آتش کشیده و اجساد ریخته درهر گذر را با دود نفت پشت سر نهند.
دود نفت. این دود نفت است که اینگونه به چشم مردم لیبی میرود. وهم این بوی نفت است که به مشام قدرت های غربی رسیده است نه بوی دمکراسی.
کدام دمکراسی، با کدامین ساز وکار با کدامین احزاب و انتخابات آزاد؛ با کدامین سازماندهی دمکراتیک و اپوزیسیون مستقل و غیر وابسته با کدام برنامه و چشم انداز… نه، چشمم آب نمی خورد از اینگونه دمکراسی مصلحتی، آبکی، پولکی، نفتکی، دلقکی، زورکی.
در هیج کشوری و بویژه درهرسه این کشورها دستگیری چند تن از جمله بن لادن، صدام یا قذافی و پایان دادن به چنین رژیمهای خودکامه ای نمیتواند توجیهی برای فرو ریختن بمب های ویرانگر بر سرمردم و تخریب امکانات زیستی مردم باشد.
حال آنکه سازمان ملل، دولتهای غربی و سازمان های بین المللی یا دادگاه ها می توانستند به جای صدور مجوز حمله نظامی به این کشورها؛ به جای ویرانگری و افزودن فقر و بدبختی ملتها ؛ این چند تروریست یا دیکتاتور یا حزب را از کار برکنار کرده ؛ دستگیر و محاکمه نمایند.
می توانستند از شکل گیری و تثبیت و تداوم رژیم های استبدادی و مطلقه پیش از اینها جلوگیری کنند. می توانستند از معاملات وبستن قراردادها وحمایت دیپلماتیک طی چند دهه خودداری کنند. چرا نکردند.
آیا میتوان بنام بر انداختن دیکتاتوری خاک این کشورها را به آزمایشگاهی برای تسلیحات جنگی و تکنولوژی تخریبی تبدیل کرد.
آیا میتوان پذیرفت که دمکراسی و انتخابات صوری و به ظاهر دمکراتیک از راه نظامی و با چمدان دیپلماتیک صادر شود.
آیا ریختن صدها هزار بمب خطرناک در این کشورها و عواقب ماندگار آن برای مردم و محیط زیست ربطی به آوردن دمکراسی دارد.
آیا همه این این بمبها برای آن نیست که کشوری ویران شود تا دوباره شرکتهای خارجی برای بازسازی همان تأسیسات با دولت جدید آن قراردادهای کلان ببندند.
با اینگونه استراتژیها و حملات برنامه ریزی شده نوبت سوریه فرا خواهد رسید و شاید فرداترک نوبت جمهوری اسلامی نیز باشد.
شکی نیست که مردم این کشورها جانشان به لب رسیده است اما جایگزینی دمکراسی صادراتی از طریق حمله نظامی یا حتی با انقلابهای مخملی و فرستادن دست نشاندگان امپریالیسم در چمدان های دیپلماتیک نیز راه حلی اساسی برای مردم نیست.
در مورد ایران میتوان پیش بینی کرد که پس از تحریم ها و بی نتیجگی آنها ، امریکا ، انگلیس کاسه لیس و اتحادیه اروپا قصد تغییر رژیم را داشته باشند. پرسش اینجاست که به چه شکل اهداف خود را پیاده خواهند کرد و گزینه های آنها چیست.
میدانیم که سالهاست عده ای دست اندرکاران یا حامیان نظام جمهوری اسلامی از آن کنده شده و در دامان امریکا و اتحادیه اروپا جا خوش کرده اند. آنها سالهاست خود را در چمدان دیپلماتیک جا داده و به جای مردم ایران با غرب به بده بستان های دیپلماتیک مشغولند.
مبادا آن روز که این نمایندگان خود برگزیده برای خوشایند قدرتهای خارجی منافع ملت ما را بار دیگر به تاراج دهند.
یک سپتامبر دو هزار و یازده
افسانه خاکپور