پناهجویان و زمستان: بهنام چنگائی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

017289624_30300

زندگی، در دشتِ جاهلیت و طوفانِ ولایت ها

همچنان، در کنام مارها بود

که داعشیان، سر به پا و خون بچشم

دردستی هیزمِ رسالت و

در دیگری، با دوزخ و کویرِ نادانی آمدند.

بسان: خمینی ها و طالبان ها و بن لادن ها

این بار: علمداران محمد رسول الله

با نفرتِ تیز و ثنای ِکافر کشی آمدند.

چندان نپائید

همه ی در و دیوار و سرای دیارمان

دارِ مهر و لاشه آبروی ِانسان شد.

البغدادی ها هم با قرآن آمدند ـ

تا دودمانِ حرامی های کافر را

از زمینِ ناپاک و کاشانه ی آلوده

به دشت ها و بیابان ها و کوه ها

به مرگ ها و تجاوزها و گرسنگی ها بسپارند و سپردند.

اینک، مائیم و گریز، با دریاها و بیابان های منتظر!

+

آهای مدعی دانا بدان!

داعشی ها یک بیک در غیاب تو آمدند

آهای دل نادان، بدان!

داعشی ها با کلاه های گشاد مذهب آمدند

آنان: با دشنه انتقام و دشنام پیام آوران

خانه مان را کوبیدند

نان مان را دزیدند

دختران مان را ربودند

دیارمان را سوزاندند

حال ما: آواره و پناهجوئیم.

+

آهای آسمان

به زمستان کور و سنگدلت بگو

کودکان و زنان فراری هنوز در راهند

همچون همیشه بی پناهند

همچون همیشه بی گناهند

بگو: شیرخواران و بچه ها تاب سرما ندارند

مادران خسته سینه های پُر شیر و گرم ندارند

به زمستان بگو: عجول تیغ سرما، برنکش

که گریختگان خسته، فرصت خفتن ندارند.

بهنام چنگائی 9 آذر 1394

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.