این ترم Nihilism در عامیانه ترین نوع خود، نه تنها یک مفهوم و عملکرد نفی کلیشه ای دارد ، بلکه یک پشتوانه فلسفی و روانشناسی عادت یدک می کشد. نیهیلست Nihilist به فردی میگویند که نیهیلیسم را در رفتار خود نشان می دهد. نیهیلست کارش نفی مطلق ولی بدون راه حل مشخص است
: نوع خفیف آن شک گرائی Skepticism است: برای مثال تردید در بود یا نبود خدا– کلیسیای کاتولیک معتقد بود شیطان در جسم انان حلول کرده — تردید به ارزشی های جهانشمول اخلاقی یا سنتی، تردید به هر عامل پیدایش، تردید درآنچه خود باور داشته یا خواهد داشت. نیهیلیسم نوع
افراطی منفی گرائی Negativism هم نامیده می شود.
مانند هر مقوله اجتماعی، نیهیلیسم هم یک تاریخ دارد; فلسفی نیهیلیسم به یونان باستان و به یک جریان فلسی به نام صوفیسم Sophism میرسد. صوفیست Sophist در عصر سقراط، افلاطون و ارسطو منتقد اخلاق، حقوق و نقد طبیعت بود. صوفیست به فن سخنوری Rhetoric تسلط داشت, اگرچه ارزش
آنان در حد فلاسفه نبود و سفسطه یک صفت انان است. میتوان با بینشی ماتریالیستی, فلسف کانت Kant و فیچته Fichte را هم نیهیلیست نامید, چون از تجارب انان از دنیای عینی، Objective world محصولات “من / ego” انان، نتیجه گرفته شده است و در فلسفه غالب ماتریالیسم, تا اوائل
قرن ۲۰, ان تجارب “ذهنی گرائی” Subjectivism — تا مرز نیهیلیسم — تعبیر می شد.
جدال بزرگ نیهیلیسم را در فلسفه معاصر نیچه بیان کرده است که سنت افلاطونی و مسیحی گذشته را ” اخلاق بردگی پذیری ” محرومان می نامد که انتقام محرومیت خود را از خود می گیرند, تا جائیکه ارزش های جهانشمول را بی معنی قیاس می کنند. نیچیه این مرحله بالای نیهیلیسم را در
نهایت قبول ارزشهای “افراطی” از نوع فاشیسم توسط محرومان توصیف کرده بود، چیزی که در زمان او با پیدایش فاشیسم در اروپا رشد می کرد.
نیهیلیسم درسیاست یکی از خصائص پیش شرط افراط است. فرد نیهلیست به اسانی از افراطی به افراطی، از چپ افراطی به راست افراطی، از آتئیسم به مذهب و ازسکولاریسم به اسلام سیر می کند و همه جا بیشتر تمایل به نفی دارد تا دغدغه ای برای راه حل مشکل و این منفی گرائی محرک سرگشتگی
فکری او است. و از طرفی نیهیلیت یا فرد منفی باف نمیتواند نظم را بپذیرد و هرج مرج Cahos را در سیاست بر سازمان یا تشکیلات منسجم ترجیح میدهد. نیهیلست در این میزان با شکاک فرق دارد چون فرد شکاک در کنار نفی جستجوگر است ولی نیهیلیست نافی ارزش و در نهایت اخلاق یا
به زبان مدنیت اتیک Ethic است و درست فقدان اتیک همان چیزی است که فاشیسم در اروپا نیاز داشت و امروز حکومت اسلام در ایران نیاز دارد.
به دلیل ضعف روشنفکری و اغشاش فکری، نهیلیست شخصیت چند گانه دارد Muliple persoanlity: بر این اساس, نیهیلیست میتواند منکر مرجع بشد، تا جائیکه بدون خالق یا خدا، مجوزی برای خلقت یا وجود دارد Atheism. در عین حال میتواند یک مذهبی Theist دگماتیست ولی نا آشنا به استدلال
مذهبی یا وجود خدا باشد.
نیهیلیسم در اسلام، مانند صوفیان یونان، به ملاها و عارفان حراف تشابه دارد که در سخنان و افکار مغشوش انان بیش از یک تعصب کور هیچ روزنه روشی یافت نمی شود و معمولاً کلی گوئی پر طمطراق ولی فلسفه بافی بی محتوا می کنند. آنچه بین یک نیهیلیست و شکاک مشترک است نفی حاکمیت
نورم Norms های موجود است، اما شکاک راه حلی را ممکن میداند در حالیکه نهیلیست هر راه حل ممکن را، بنا به عادت، در ذهن ندارد و یا به تدریج نفی میکند و در عمل یک منفی باف بی خاصیت است: این همان روانشناسی عادت در مقوله نیهیلیسم است.
انگیزه شکاک تردید به حقیقت چیزی است و این تردید گاهی مفید است و مانع قبول فوری هر دگمی میشود. شکاک بدنبال منطق و استدلال دیگری است تا شک خود را بر طرف کند، اگرچه در این کار معمولاً ناموفق است. برعکس، نیهیلیست منفی گرا است, یعنی همه چیز را نفی میکند بدون اینکه
توان ارائه چیز مثبتی داشته باشد. در جوامع غیر دموکراتیک, نیهیلیسم یک عادت اجتماعی می شود چون دگم های مذهب یا ایدئولوژی مانع شکوفائی ایده یا تجلی منطق دیگری می شوند. اغلب افراد در چنین جامعه ای افق روشنی در جلوی خود نمی بینند و این افق تار هم یک دلیل رشد نومیدی،
منفی بافی و حتی افسردگی خاطر Deprssion در کشوری اسلام و استبداد زده مانند ایران است. نیهیلیسم یک منش محسوس در میان ایرانیان است که معمولاً مشکل خود را نمیدانند و درعوض دیگران را ساده لوح یا زودباور تلقی می کنند.
جهانشاه رشیدیان