نتایج انتخابات اخیر ایران و آینده کشور: محسن قائم مقام

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

مقاله ارائه شده به سمینار ۳ ژوئن (۱۴ خرداد) سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور در لس آنجلس – آمریکا

نتایج انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان امسال شکل تازه‌ای به خود گرفت که در آن اعتراض و مخالفت مردم ایران به حکومت و نظام آشکار بود تا حدی که آخوند جنتی که ریاست مجلس خبرگان را داشت انتخاب نشده بود. جنتی با ‌‌نهایت وقاحت در سن نود سالگی آنهائی را که به او رأی نداده بودند را بی‌تعارف «بی‌شرف» خطاب کرد و خامنه‌ای هم که پشتیبانی‌هایش از گروه «اصول‌گرا» به جائی نرسیده بود الفاظی شبیه آن را نثار مردمی که به کاندیداهای «اصلاح‌طلب» رای داده بودند نمود. البته دشنام‌هائی که تنها لایق خودشان و همپالگی‌هایشان بود.

نتیجه انتخابات برخلاف انتظار به ضرر اصول‌گرایان و ولی فقیه شد چه، در آن اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی از  اصلاح‌طلبان یا افراد متمایل به ایشان، طرفداران روحانی و منفردین بودند و از اصولگرایان اقلیتی برندگان انتخابات شدند. این نتایج در حالی بود که ماشین «انتخابات استصوابی» فقط در صد کمی از «اصلاح طلبان» را مجاز در شرکت در انتخاب نموده بود. و مردم در عمل تنها به آنهائی رأی دادند که اصولگرایان و طرفداران ولی فقیه آن‌ها را معرفی نکرده بودند.

این اعتراض و مخالفت آشکار مردم به حکومت و ولی فقیه تازگی نداشت. مردم در انتخابات گذشته هم چنین کرده بودند، به طور نمونه در انتخابات ریاست جمهوری که خاتمی برنده شد ناطق نوری کاندیدای خامنه‌ای بود و یا در مورد دیگرمردم رأی نفر آخر را در انتخابات مجلس ششم به اکبر رفسنجانی دادند. او که در برنامه خویش کسب ریاست مجلس را در سر می‌پروراند با خجالت نمایندگی را قبول نکرد.

این بار مردم در نتایج انتخابات شورا و خبرگان نقش عمده‌ای داشتند که حضور چشمگیر ایشان در سیاست مملکتی بسیار قابل توجه بود. هرچند این حرکت در شکل یک مقاومت سرپوشیده مدنی صورت پذیرفت اما در عمل برای ابراز مخالفت با حاکمیت کارا بود. ولی از آنجا که در عمل تغییری در روال کار حاصل نشد بار دیگر به نا‌امیدی مردم از اوضاع دامن زد. مردم با تجربه گذشته توان و تحمل یک مبارزه رویاروی با حکومت و پرداخت خسارت سنگین در این زمان را در خود نمی‌بینند ولی با شکیبائی همچنان در میدان مبارزه باقی مانده‌اند.

سازمان جبهه ملی ایران در انتخابات شرکت نکرد. ولی حق مردم برای شرکت در انتخابات حکومتی به عنوان یک راه مبارزاتی را محترم می‌شناسد. جبهه ملی به عنوان یک پایگاه مبارزاتی با سابقه مبارزاتی طولانی برای استقرار آزادی و دمکراسی در ایران اعتراض خود به عدم وجود انتخابات آزاد و فضای آزاد انتخاباتی، عدم وجود آزادی بیان، ممنوع بودن فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و عدم امنیت فردی در جامعه را با صدای بلند اعلام نموده و همواره پرچم آزادی‌خواهی و مبارزه را برافراشته نگاه داشته است. به‌این ترتیب مبارزه در میدان سیاست مملکت با شرکت هدفمند مردم در انتخابات حکومتی بی‌تردید یک مبارزه آرام و صلح‌آمیز علنی و وسیع در برابر حکومت بود. حضور جبهه ملی ایران به عنوان یک پایگاه مصمم مبارزاتی و مورد اعتماد و احترام کامل مردم امروز بیش از همیشه مورد نیاز پیشبرد مبارزه است.

تغیرات در بافت نظام
در کنار این تغییرات ما در این زمان شاهد دگرگونی‌های دیگری در بافت نظام می‌باشیم. قطبی شدن آشکار و بسیار بیش از گذشتهٔ سردمداران با یکدیگر صحنه جدیدی را در رویاروئی اصولگرایان و «اصلاح طلبان» و سایر صاحب‌منصبانی از نظام مانند حسن روحانی رئیس جمهوری که نام‌های دیگری برای طرفداران مبارزات انتخاباتی خود انتخاب کرده‌اند، بوجود آورده است. در این زمان مردم و جهانیان همگی شاهد سیر نزولی نظام می‌باشند. مشاهده آثار زوال نظام حکومتیان را سخت به تکاپو واداشته است. نمایش برنامه‌های مبارزه با فساد مالی و اقتصادی هر روز شکل تازه‌ای بخود می‌گیرد و احیاناً افرادی در برنامه فساد نامبرده می‌شوند و یا فردی به زندان می‌افتد ولی شاه دزد‌ها به‌ویژه در سپاه پاسداران به کمک ولی فقیه دست نخورده باقی می‌مانند. این نمایشات مبتذل یادآور تأترهای مسخره «از کجا آورده‌ای» و بگیر و به بندهای پولدار‌ها در زمان شاه است که انجام آن در یک نظام دیکتاتوری فاسد هرگز به‌جائی نمی‌رسد. حسن‌نیت اقلیتی در راه مبارزه با فساد نه تنها ناچیز است بلکه خود ایشان هم به بی‌نتیجه‌گی امر واقف‌اند.

اشکال کار در این است که تفنگ‌به‌دست‌های نظام یعنی «سپاه پاسداران» عامل اصلی فساد هستند. آنهائیکه با قرار داد هسته‌ای مخالف بودند و هستند. چون باز شدن رابطه اقتصادی با غرب دست و بال فساد مالی و اقتصادی «سپاه» را می‌بندد. «سپاه» با ورود سرمایه گذاران خارجی مخالف است چون حقه بازی‌ها و سرهم بندی‌های ایشان در تحویل مایحتاج جامعه رو می‌شود، مشت فاسد و دزد ایشان باز می‌شود. یکی از سرداران ایشان اخیراً علناً خطاب به روحانی رئیس جمهور کلمات رکیکی ادا کرد که حتی برخی سپاهیان حاضر در محل را هم ناراحت کرد و نشاندهنده ضعف ایشان است. این دشنام‌ها از سری زبان «می‌دان تره‌بار» ی که پایگاه نخستین شروع سربازگیری سپاه پاسداران بود سر چشمه پیدا کرده است، در پاسخ آن بود که حسن روحانی جواب بیهوده گوئیهای خامنه‌ای از جمله آنکه نباید گذاشت زبان انگلیسی شیوع پیدا کند و مهملاتی دیگر از این ردیف او را داده بود.

این درگیری‌ها زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی نیز بین این دو جناح صورت گرفت و آخر کار خاتمی با اعلام اینکه او تنها «تدارکاتچی» امور بوده است کنار رفت و اصول‌گرایان که همه کار‌ها در دست ایشان بود با تقلب ریاست جمهوری را به احمدی‌نژاد واگذار کردند که شاهد فساد مالی بی‌حد زمان او بودیم. خاتمی که بیست میلیون مردم را در پشت خود داشت و روحانی که عملآ با رأی مردم در میان خودی‌های رژیم انتخاب شد، زورشان به سپاه پاسداران که پشتیبانی کامل خامنه‌ای را همراه دارد نرسید و نمی‌رسد. چه خاتمی و روحانی هرگز نخواستند و نمی‌خواهند در این مبارزهٔ میان جناح‌ها از قدرت مردم استفاده نمایند. آن‌ها می‌ترسند که به‌میدان آمدن واقعی مردم سبب از هم پاشیدگی نظام شود.

در یک نگرش تاریخی ملاحظه می‌کنیم که نظام دیکتاتوری مذهبی و «جمهوری» اسلامی در این ۳۷ سال مراحل زیادی را پشت سر گذاشته است، در حالی که همواره مذهبی و دیکتاتوری باقی مانده است. شروع نظام با دروغ یا قول و وعده‌های تو خالی و گول‌زننده یک رهبر روحانی آغاز شد که گفت در نظام اسلامی همه گروه‌ها با هر عقیده‌ای آزاد خواهند بود چون اسلام از همه بر‌تر است و آن‌ها در مقابله بجائی نمی‌رسند. و وقتی بعد‌ها از اوسؤال کردند که چطور یک رهبر روحانی دروغ می‌گوید، گفت جنگ بود و در جنگ «خدعه» جایز است. این رهبر روحانی تفاوتی میان «قول» به مردم با «خدعه در جنگ» نمی‌گذاشت. «خدعه» برای ایشان همواره جایز بود چه به مردم، چه به حکومتی که با او در جنگ و جدال بود. لذا پایه این نظام «اسلامی» با «خدعه» رهبری و پایه‌گذار نظام و گول‌زدن مردم بنا نهاده شد. و انقلابی که مردم به‌خاطر آن به‌صحنه آمدند و آزادی و استقرار دمکراسی سرلوحه آن بود با فریب رهبری به استبداد دیگری انجامید.

نظام پس از مرگ خمینی و رشد رادیکالسیم کور مذهبی در دنیای اسلام
دولتهای پس از مرگ خمینی با مردمی روبرو شدند که مشت نظام و سردمدارانش به‌تدریج برایشان باز شده بود. نظام و حکومت، روز بروز بی‌اعتبار‌تر از روز پیش می‌گردید. مردم جوانانشان را در جنگی از دست می‌دادند که به‌دلیل بی‌خردی و خود بزرگ‌بینی یک مرد بی‌سواد سیاسی بهانه آغاز آن بدست دشمن داده شد. مرد بی‌خردی که تنها به اعتماد آنکه می‌توان با استراتژی صدر اسلام که با شمشیر حکومتشان را گسترده کردند، ایشان هم در این دوران می‌تواند همه مسلمانان را به حرکت درآورد و دنیا را تحت تسلط اسلام قرار دهد. خود بزرگ‌بینی تاحدی که کتباً از گورباچف دعوت به اسلام کرد! و سپس ماجرای گروگانگیری امریکائی‌ها در سفارت آمریکا در تهران، ‌‌نهایت بی‌اطلاعی سیاسی و بی‌خردی او بود.

نتبجه این استراتژی بی‌خرادانه انزوای سیاسی و از دست دادن ذخانر مالی کشور و تحمیل جنگ به ایران شد. و اینگونه تصمیمات و استراتژی‌های بی‌خردانه رادیکال شدن گروه‌های مسلمان در کشورهای مختلف را در دنبال خود داشت. چه، صدای آمرانه از سوی یک رهبر دینی کشوری بزرگ مانند ایران، از طریق فرستنده‌های نیرومند رادیوئی و تلویزیونی آن خطاب به مسلمانان را می‌شنیدند. و با دسترسی به دلارهای فراوان نفت ایران، این حرکت را به جنگ‌های مقدس تبدیل نمودند. تا به‌خیال خود سرزمنی‌های اشغالی چه سیاسی و چه فرهنگی را از دنیای غرب باز پس گیرند.

و استراتژی این جنگهای مقدس، شکل تروریستی همراه شعارهای بدوی صدر اسلام را پیدا نمود و سبب پیدایش و رشد قارچی رادیکالیسم کور اسلامی در جهان گردید. و پیدایش حکومت اسلامی و دسته‌های بی‌اعتنا به حقوق بشر همراه با اعمالی جنایتکارانه را بدنبال داشت. آنچه خمینی در کتاب حکومت اسلامی‌اش که در نقل به معنی می‌گفت «ما چه چیزمان از هارون الرشید کمتر است» را رادیکالهای «سنی» نه رافضی و شیعه پیش گرفتند. آقای خمینی پنج هزار نفر را بالای دار می‌فرستاد و ایشان به سنت صدر اسلام سر می‌بریدند و خلیفه اسلامی را هم معین کردند. در نظامی که خمینی برپا داشته بود در زندانهای رژیم بکارت دختران مبارز را قبل از اعدام با تجاوز جنایتکارانه زایل می‌کردند. امروزه «دولت اسلامی» (داعش) اصیل‌تر از خمینی به رسم دوران برده‌داری دختران و زنان شکست‌خوردگان را مانند جنگهای صدر اسلام به بردگی یعنی به تملک خود می‌گیرد و آن‌ها را در اینترنت برای فروش عرضه می‌کند.

در این گیرودار سعودی‌های وهابی در پنهان از دار و دسته حکومت اسلامی پشتیبانی مالی می‌کنند و جمهوری اسلامی مملکت را یه باتلاق جنگهای کشورهای مجاورش می‌کشاند تا مردم را در سکوت و اجباراً پشتیبانی از یک جنگ بی‌درو پیکر بکشاند و غرب را به‌زعم خود مرعوب توطئه چینی‌های خود در منطقه نماید. از طرفی دیگر مشاهده می‌کنیم که در جدال میان قدرت‌های «اسلامی» از دولت اسلامی داعش وگروههای نظیر گرفته تا سعودی‌ها، جمهوری اسلامی و هزاران صدای مسلمانی از اینجا و آنجا هر کدام قرآن و اسلام را به شکلی تفسیر و تعبیر می‌کند و عمل‌کردشان شکل متفاوتی به خود می‌گیرد. و این بهترین دلیل است که حکومت‌های دینی و مذهبی حتی روی اصول دینی و مذهبی هم نمی‌توانند توافق داشته باشند، چه هر که زورش بیشتر شود قانون «دینی و مذهبی» خود را به اجرا می‌گذارد.

سیر نزولی نظام و نقش سپاه پاسداران
امروزه شکست استراتژی «زور» به مردم و آشفتگی اوضاع و فساد مالی و اقتصادی بی‌انت‌ها سبب شده است که بخش بزرگی از سردمداران نظام متوجه سیرنزولی اقتصادی و اجتماعی مملکت شوند و بی‌اعتباری نظام «اسلامی» و «جمهوری» ایشان در نزد مردم بیش از پیش آشکار گردد. و برخی از ایشان بفکر علاج افتاده‌اند. در این دوران مانع اصلی و سد تغییر هرگونه سیاستی در اصلاح اوضاع، اگر در این آشفته بازاری که ساخته‌اند امکان‌پذیر باشد، «سپاه پاسداران» است که همه ثروت مردم و مملکت را ابواب جمعی خود نموده است. هر اصلاح و تغییری در هر سیاست مملکتی می‌تواند زیانی به منافع «سپاه پاسداران» باشد. رئیس جمهور مملکت اعلام می‌کند که هشت میلیارد دلار را فلان سردار در دور زدن‌های منافع نفت در دوران «تحریم‌ها» به حساب خود در بانکی در برزیل ریخته است ولی جرأت هیچ اقدامی در دنبال کردن جدی کار را ندارد. این میلیارد میلیارد دلار‌ها به حساب‌های شخصی رفته بسیارند و تنها بابک زنجانی جوان سی ساله، عامل سپاه پاسداران و یا محمد رضوی جوان سی ساله، دادماد حسین شریعتمداری نماینده خامنه‌ای در روزنامه کیهان و یکی دوتای دیگر رو شده است. اخیراً تلویزیون خبری سی ان ان لیست دخائر میلیارد دلاری سردمداران رژیم از جمله رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس، برادران لاریجانی، مجتبی خامنه‌ای و بسیاری دیگر در بانک‌های خارج از کشور را انتشار داد.

مسأله اتمی و تحریم‌های ناشی از آن به شکلی پایان گرفته است ولی سرداران سپاه حل مسائل بین المللی را در تضاد با منافع اقتصادی خود می‌بینند و حضور شرکتهای غربی در سرمایه گذاری در ایران درب حیف و می‌ل‌های کلان و بی‌حساب و کتاب ایشان را می‌بندد. ولی فقیه هم طرف ایشان را گرفته و علیه غرب و گسترش زبان انگلیسی داد سخن می‌دهد. تا کی این جنگ‌ها ادامه پیدا کند و سرانجام چه باشد روشن نیست. ولی هر دو گروه با تمام قوا دنبال حفظ تمام عیار نظام اسلامی با حضور ولایت فقیه و حکومت خودی‌ها هستند.

سپاه پاسداران با پشتیبانی ولی فقیه که همگی در غارت ثروت ملی در یک صف قرار گرفته‌اند برای حفظ نظام و منافع مالی خویش با آتش بازی می‌کنند. از این شکل، به هوا فرستادن موشک‌های دور پرواز است که به ژست‌های نظامی صدام حسین در برابر غرب می‌ماند و عاقبتی بهتر از آن نخواهد داشت.

شرکت دادن سربازان ایرانی و افغانی در جبهه‌های جنگهای آشفته وبی پایان کشورهای عربی و پشتیبانی از دیکتاتور‌ها یا گروه‌ها یا بخش‌های شیعه نشین منطقه وارد نمودن ایران به جنگ بی‌پایانی است که بجز ناکامی و بهدردادن جان مردم و ثروت مملکت ثمری نخواهد داشت. ولی فقیه و سپاه پاسداران تصور می‌کنند با حضور نظامی خود در این منطقه پرآشوب می‌توانند غرب را مرعوب و مجبورنمایند تا قدرت ایشان را برسمیت بشناسد و بتوانند به روند غیر مسؤل و غارتگرانه خود در کشور ادامه دهند.

قسم‌خوردگان به حفظ نظام
این نظام مذهبی و استبدادی همراه ولی فقیه آن، قسم خوردگان به نگهداری و حفظ ثبات نظام کم نیستند. بخش عمده ایشان را سپاه پاسداران تشکیل می‌دهد. چرا که نظام مایه حیات و منبع اصلی درآمد ایشان به شمار می‌رود. به دنبال ایشان آخوند‌ها و صاحبان منصب در رژیم هستند که بدون وجود این نظام جائی برای حضور ایشان در صحنه باقی نمی‌ماند و برای بخش اکثریت باز منبع درآمد و ثروت ایشان است. و بخش آخر معتقدین به سیاسی بودن دین و حضور سیاست در دین هستند که تصور می‌کنند با مبارزه مداوم و امر به‌معروف و نهی از منکر می‌توان نظام را آنطور که ایشان می‌خواهند «حکومت عدل حضرت علی» ساخت. و کور کورانه برای رسیدن به بهشت موعود در حرکت‌اند و هرگز نمی‌خواهند صحبتی از تغییر رژیم به میان آید. دایره آزادیخواهی ایشان در این محدود می‌شود که آزادی «خودی‌ها» وجود داشته باشد، دگراندیشان هم حق حیات داشته باشند، ولی وسعت آزادی‌های سیاسی و اجتماعی در جامعه در ذهن ایشان روشن نیست.

و باز معین نکرده‌اند که برچه مبنائی، در دوران خاتمی که بیش از زمانهای دیگر سر کار بودند و قدرت داشتند نام مصدق و جبهه ملی را نه به‌زبان آوردند نه پیش کشیدند؟ با صحبت «جامعه مدنی» آغاز کار کردند که به «جامعه اسلامی» منتهی شد و دمکراسی غربی را منع کردند. حقیقت این بود که ایشان حق و حقوقی برای دگراندیشان قائل نیستند و تنها «نظام مقدس اسلامی» برایشان معنی و مفهوم دارد. لذا بی‌اعتنائی به مصدق و جبهه ملی نیز از این خود بزرگ بینی سرچشمه می‌گیرد.

حقوق زنان و «اصلاح‌طلبان» معتقد به حفظ نظام
«اصلاح‌طلبان» معتقد به حفظ نظام در موضوع زنان که نیمی از جامعه را نظام به‌نام دین به بند کشیده است حرف مشخصی نزدند. اینجا و آنجا یکی دو تای ایشان حجاب اجباری را منع کردند ولی مشخص نکردند که تا چه حد دنبال «مذهبی» کردن لباس «خانم‌ها هستند؟ حتی آن چند نفر که جرأت مخالفت با حجاب اجباری را پیدا کردند، نگفتند که منظورشان ازبرداشتن» حجاب اجباری «تن‌ها چادر است یا پوشش زنان بطورکلی را در بر می‌گیرد. بطور مثال آیا پیراهن زنان می‌تواند کمی بالای زانو باشد؟ یا هنوز غربی و هوس‌انگیز است. یک بند انگشت، دو بند انگشت؟ یقه ییراهن چطور؟ آستین‌ها تا کجا می‌تواند باشد؟ آستین کوتاه برای خانم‌ها جائی در جامعه ایشان دارد؟ حدود آزادی لباس خانم‌ها معین نشده است. اکثریت  اصلاح‌طلبان که علیه حجاب اجباری هم سخنی نگفته‌اند هنوز برای لباس خانم‌ها جا برای تعین تکلیف به ایشان را گذاشته‌اند. اینگونه  اصلاح‌طلبان هنوز به زنان ایران برای حفظ عفت اجتماعی اعتمادی نشان نمی‌دهند. به مادران و خواهران خود اعتمادی ندارند. آخوندی فکر می‌کنند و اعتراضی به حجاب اجباری نشان نمی‌دهند.

اصلاح‌طلبان حرف هائی که مجازاتش بسیار بیشتر از این‌ها است را در این دوران گفته‌اند، علیه ولایت فقیه صحبت کرده‌اند. شدید‌ترین شکنجه‌ها را با اینگونه اظهار نظر‌ها و پابرجا بودن به اعتقادات خویش برای خود خریده‌اند ولی در مورد زنان تنها حکم» پوشش اسلامی «را قبول دارند، بهمین دلیل ساکت مانده‌اند. یا کلی گوئی می‌کنند و در ذهن خود حقی برای زنان قائل نیستند. ایشان از آنجا که خودشان آخوندی فکر می‌کنند، آخوند‌های» متجدد «، هنوز زنان را در تملک خود می‌دانند. معنی عفت و حرمت در جامعه را نمی‌دانند واعتماد به زنان جامعه معنی‌ای برایشان ندارد. سکوت ایشان و عدم اعتراض روشن و کامل ایشان به اسارت زنان در نظام اسلامی بی‌تفاوتی ایشان به آزادی زنان در جامعه را نشان می‌دهد.

آزادی همراه حفظ نظام
آنهائیکه برحسب عقیده و نه بر مبنای استفاده‌های اقتصادی و منصبی پشتیبان جمهوری اسلامی می‌باشند، تصور می‌کنند که با تمام گرفتاری‌های رژیم» اسلامی «با» آزادی «، باز می‌توان در این نظام مردم به شکلی از آزادی برخوردار باشند. هرچند هنوز روشن نیست که» آزادی «در ذهن مذهبی و سنتی ایشان چه معنی‌ای دارد.

همین گروه حضور سپاه پاسداران و غارتگران دیگر مردم را ساخته ونتیجه طبیعی همین رژیم دیکتاتوری با ولی فقیه آن نمی‌بینند. دنیا را با عینک باور‌های سنتی مذهبی نظاره می‌کنند و می‌پندارند همه اصول و باورهای دینی درست و امروزی است و قابل استفاده در دنیای امروز است و تنها معاندین آن را انکار می‌کنند! یا آنکه هر گروه فکری ایشان، تغییراتی جدیدی را در انجام دستورات دینی برای مدرن کردن آن توصیه می‌کند که با گروه دیگر متقاوت است. که خود اشکال اصلی در سیاسی کردن دین و سیاست را با دین درآمیختن است.

و درادامه این صحبت» اصلاح طلبانی «که اصولاً به دین و مذهب و» اسلامی «بودن یا شدن اعتقادی ندارند و تن‌ها» تاکتیکی «دنبال دسته مذهبی‌ها سینه می‌زنند، بخصوص در خارج از کشور کم نیستند و متأسفانه سال‌های اول انقلاب و دنبال کردن فاجعه بار این تاکتیک‌های رنگ باخته فراموششان شده است.

نقش ما در این نزاع‌های جناحی و آتش آزادیخواهی در سینه‌های مردم
اینکه در این بازی و دعوای بین دو جناح جمهوری اسلامی ما چه نقشی داشته باشیم امروز مهم‌ترین موضوع برای چگونگی پیشبرد مبارزات ملی ماست.

آزادی و دمکراسی تنها کلید سازندگی با معنی در کشور و راهی به ایجاد رفاه در جامعه می‌باشد. در سایه آزادی است که مردمان فرصت زندگی آرام و بدون توحشی را خواهند داشت. زندگی در پرتو قوانینی که ناشی از اراده ایشان باشد نه دستورات مکتبی و مذهبی و یا برداشت از افکار این و آن» رهبر «اجتماعی و یا مذهبی. زمانیکه مردم بتوانند در جامعه‌ای با صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی نمایند و در ساختن کشور با یکدیگر شرکت فعال داشته باشند، تا بتوانند افکار خود را عرضه کنند و از قوانین مدون و غیر مدون مشروطه و آنچه در آینده اراده نمایند، در تشکیل احزاب و جمعیت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بهره‌مند شوند و ثروت‌های مملکت را از چنگ غارتگران بیرون بیاورند و در خدمت رفاه و آسایش مردم قرار دهند. بهترین راه برای ما راهی است که در آن بتوانیم آزادی و دمکراسی در مملکت را برقرار نمائیم.

با این ترتیب اگر خواهان آزادی و دمکراسی در مملکت باشیم جائی برای سازش با طرفداران نظام به‌هر صورت و شکل آن برایمان باقی نمی‌ماند. چه با شاخه‌های گوناگون ایشان، چه با آن‌ها که بخشی از کار را در دست دارند و با غارتگران دست خالی به نزاع پرداخته‌اند و به تصور خود می‌توانند در سایه این نظام استبدادی صلح و صفا و زندگی سالم را در مملکت بر قرار نمایند. بنظرشان می‌رسد که می‌توانند با نصیحت غارتگران را به خط راست بیاورند. آقای روحانی به‌روشنی و صراحت می‌گوید که طرفدار ولی فقیه و ولایت فقیه است و انتظار دارد کار‌ها با نصایح او سر و سامان پیدا کنند و اصلاح شوند.

اینکه مردم در یک انتخابات درون خودی‌ها شرکت می‌کنند تا نظر مخالف خود به حکومت را از رأی ندادن به حکومتی‌ها نشان دهند، حکایت از تفوق مردم در عرصه مبارزه دارد. مردم سال‌ها ست که دانسته‌اند که باید گام به گام و مسالمت آمیز به پیش رفت که به معنی تسلیم در برابر دیکتاتور‌ها یا به نوعی قبول ایشان نمی‌باشد و اینکه» انقلاب «مسلحانه که دیکتاتوری دیگری را همراه خود به مردم تحمیل می‌کند به دوران ناآگاهی گذشته تعلق دارد.

ما باید آماده باشیم و به سهم خود مردم را از نظر ذهنی آماده نگهداریم تا اگر فرصتی برای ایجاد زندگی در فضای آزاد پیدا شود آن را استقبال کنیم و هرگز گول سراب هائی که برای مردم ساخته‌اند و می‌سازند را نخوریم. باید یاد آورشد که در تاریخ همه کشور‌ها و ملت‌ها، زمان‌هایی که مردمشان را فریب داده‌اند بسیار یافت می‌شود. و زمان زیادی از فریب بزرگ مردم ایران به بهشت موعود و رفاه ملی نمی‌گذرد و سراب هائی که به مردم نشان دادند در ذهن همه باقی است.

صحبت من این است که فریب عملی بودن» اصلاحات «در این نظام دیکتاتوری مذهبی را نخوریم. بهیچ کدام از سردمداران این نظام با هررنگ و بو اعتماد نکنیم. اگر حرکتی مانند جنبش سبز سال ۸۸ پیش آمد از آن استقبال کنیم و زمانیکه حرکت پا گرفت خود بخود سراب‌های» دوران طلائی خمینی «جای خود را به ادامه مبارزه برای برقراری آزادی در مملکت می‌دهد، چون آتش آزادیخواهی و فکر دمکراسی در ذهن و سینه جوانان مبارز حرکت را به آن سو می‌کشاند. البته باید پذیرفت که افراد می‌توانند طرز تفکراشان تغییر نماید و در کوران یک حرکت آزایخواهی به آزادیخواهان به پیوندند، تاریخ شاهد بسیاری از ایشان بوده است. و مهر باطل به هیچ فردی تنها به دلیل آنکه زمانی نادرست فکر می‌کرده و با مستبدین هم مشرب بوده و امروز به آزادیخواهان پیوسته است را نمی‌زنیم.

تاکتیک‌های مردم در این زمان با شرکت هدفمند در انتخابات وقتی دست و پایشان را بسته‌اند و چاره دیگری در پیش ندارند مغتنم است. ولی اطمینان داریم که آتش آزادیخواهی و دمکراسی همچنان در سینه‌ها زنده خواهد ماند و ما را به پیروزی نهایی خواهد رساند.

محسن قائم مقام – نیویورک
سوم ماه ژوئن ۲۰۱۶

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.