کانال رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه وبیان تقدیم می کند:
میزگرد: “وظیفه وپایبندی های رسانه مستقل وآزاد”
میهمانان: رضا اکرمی، جلال ایجادی، مهران مصطفوی، فرهنگ قاسمی
تنظیم کننده ومجری برنامه : سیروس ملکوتی
فیلمبردار وبخش فنی: فرشاد با دستیاری داوود.
پاریس، ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ برابر با ۴ فوریه ۲۰۱۷
تهیه شده توسط سایت رنگین کمان
فایل صوتی بخش دوم
4 پاسخ
این تیوتر باران کردن و بمب باران کردم رسانه برای آزادی محصورین مرا وا داشت تا این جمله را بنویسم چنانکه مستهظرید بنده هم دانشجو هستم و هم شوفر تاکسی بنا بر این هم از مردمم و هم درون مردم و در در سر کلاس. ایکاش رمقی داشتید و رضا پهلوی را هم دعوتش می کردید. آخر ان بیچاره هم ایرانی ست و شاید بتواند بی تخت و تاج بیدار شود. واقعا اپوزیسیون شرافتمند ایران را ببینید که مردم شریف و خلق قهرمان ایران باید به همین حصریون اکتفا کنند. آگر واقعا ما یک اپوزیسیون داشتیم که خردمند و رهنما بود اگر رضا پهلوی دست از مِن و مِن بر می داشت و باک بر نامه دقیق به میدان می آمد و باور می کرد که دوران پادشاهی و شاهنشاهی به سر آمده است و به عنوان یک لاییک جمهوریخواه وارد میدان میشد همه چیز ممکن بود. تازه رضا پهلوی می تواند با مراجعه به ارثیه ی پدر بزرگش رضا شاه که از ابتدا خواهان جمهوری بود او نیز با این دستمایه وارد میدان شود. اما حیف و صد حیف که او و طرفدارانش در همین موقعیت چسبناک گیر کرده اند و همین برای آنها عین عافیت است. عین شغل و منزلت است. دور و بر رضا پهلوی را کسانی گرفته اند که در حال نیمه بیهوشی بسر می برند و چرب و چاق و چله شده اند و همین طور دلشان میخواهد که روز به شب آید و همین جور در لوس آنجلس یا لندن و نیویورک و پاریس در قبرستانی شرافتمند دفن شوند. این وضع رضا پهلویست هاست. وضع دیگران نیز بهتر از این نیست! مجاهدین که با پول عربستان و قطر دارند به کار رتق و فتق افتخاراتشان در ترور آمریکاییان و انگلیسیان و ایرانیان و عراقیان و کردان مشغولند. آنها چارقد را جانشین عمامه کرده اند و در حال جراحی پاستی گونه ها هستند تا تابانتر شوند. آقای بنی صدر هم همچنان پیامبرگونه در هجرت است و با اعتماد به نفسی نفسگیر هنوز قرار است از مکه پاریسه به مدینه تهران هجرت کند. او به خود ی خود یک حزب است و خودش به تنهایی تشکل هایی یعنی ایشون در واقع جمع است مثلا ایشون پیام مجامع اسلامی ایرانیان به مناسبت سالگرد انقلاب را خود شخصا به صورت جمع تحریر و نگارش و انشاء می کنند. من برای ایشون خیلی ارزش قائلم. در هر حال این مردم اگر یک اپوزیسیون واقعی داشتند اصلا حکومت اسلامی مدتها بود که این بیچاره های محصور را آزاد کرده بود. این از بد شانسی این محصورین است که مردم هنوز به آنها اقبال می کنند. هر قدر مردم بیکس تر می شوند این محصورین می شوند کس مردم و هر قدر اینها کس مردم شوند مورد اذیت و آزار رژیم مقدس ولایت فقیه و اسلام ناب محمدی. این وضع ماست!
آقایانی که حتا یک زن بین شما نیست! آیا احساس تنهایی نمی کنید؟؟؟ در صفحه ی دیگراتان از قولی زنی نوازنده نوشته اید: « واقعا تاسف آور است؛ در سرزمینی که زنانش هزاران سال پیش آزادی آواز خواندن و نواختن ساز داشته اند، اکنون به دلیل یک حکومت مذهبی واپسگرا، زنان از خواندن و حتی نواختن ساز محروم هستند…»
و پرسش من از شما آقایان این است: تقصیر کیست؟؟ این حکومت مذهبی ای که دارد ما را بدون هیچ وقفه ای شکنجه می کند دارد ما را زجرکش می کند. روح ما را مورد تجاوز جنسی قرار می دهد تقصیر چه کسی ست؟؟؟ شماها که خودتان را از سران اپوزیسیون می دانید غیر از این است که دارید جلق سیاسی میزنید و برای خالی نبودن عریضه چیزکی می گویید تا شب را آسوده تر بخوابید. شما را به خدا بروید از کسانیکه شماها نامشان را بر خود گذاشته اید در همان غربی که هستید و نامشان روشنفکر و کنش گران سیاسی ست نگاه کنید و بعد خودتان را در آینه ببینید. احتمالا این نظر مرا سانسور خواهید کرد. اما چه سانسور بکنید و چه نکنید فرقی نمی کند که به قول بیقهی: و البته در تمام کارها ناتمامید. از چپتان گرفته٬ یا بهتر است بگویم از چپمان گرفته که پدر و مادر بر منقل نشسته ی من جزوشان بودند و تا راستتان و راستمان و چه لیبرالمان و چه رادیکالمان همه و همه از پوکی و پوچی سرشارند. متاسفانه در میان ما ایرانیان و از آنجا که اهل خرد ورزیدن نیستیم و کتاب خواندن و تعقل از کودکی و حتما به خاطر ورود اسلام ناب به ایران آموختن تفکر و اندیشیدن را از کودکی نمی آموزیم. وقت عزیزمان صرف کشتنش می شود. کشتن وقت! من با دقت سخنان شما را گوش کردمو عجبا که به قول اخوان از تهی سرشار است. حیف و صد حیف که در این وانفسای هیتلریسم که کاست روحانیت و تشیع بر ما حکومت می کند ما نمی توانیم همانند یهودیان متفکر از پس هیتلر زمان خودمان و نازی های روحانی و مداحانی که به مراتب از استالینیستها و نازیها بدترند بر آییم. یهودیان آنگاه که پوست و استخوان هم شده بودند همه ی وجودشان تفکر بود و به نوعی از معنویت زمینی و تفکری و اندیشمندی رسیده بودند و به اتاقهای گاز می رفتند. اما شما ها لطف کنید و خودتان را با فراریان یهودی که از ترس نازیها به انگلستان و فرانسه فرار کرده بودند و نطقهاشان در آن زمان مقایسه کنید. ارتباط خودتان را با مردم مقایسه کنید. و البته مردم آنها را نیز با مردم بی هویت و بی فرهنگ مقایسه کنید. من که واقعا شرم دارم حتا از خودم. اگر شنید که که آدمی بنام بیژن… خودش را در میدان شوش آتش زد بدانید که منم. نامم را فعلا افشا نمی کنم چرا که شاید پیش از عمل ایست قلبی کنند … ببخشیدم پر واضح و روشن و شفاف و رک نوشتم. دردم بسییار است و درمانی نیست مرا. دارم دیوانه می شوم. دیوانه از نفاق و دورویی و تذبذب این مردم. دیوانه از پدر و مادر چپیم که به جای تفکر به تریاک روی آورده اند تا فراموش کنند آن جنایت و آن حیانت ناخواسته را در همدستی و همداستانی با خمینی جلاد. بیژن از تهران جنوبی
بیژن جان دردت به جانم. ازت متشکرم که خبر دادی. اما برادرم و خواهر نانین تو که خواهر من هم هست بمان تا شاید فرجی شود و اتفاقی بیفتد. قاتلان بر قدرتند و شاید به همه ی رنجی که تو می کشی و من هم میکشم و پدر و مادر تو که دوستان پدر و مادر منند و میکشند و به دیوار ارزان اعتیاد پناه برده اند بله با همه ی اینها شاید بیرزد که به مانی و خودت را آتش نزنی که این کفتار به قول ن الف جادوگر پیر را آتش تو نخواهد لرزاند. من با دردهای تو همدردم و دردت را به جان خریدارم. آری من نیز به سحنان این آقایان گوش کردم و شگفتا که بی رمق بود. و حتما که تقصیر بسی گسترده تر است و همه ی مردم ایران در یک خودکشی جمعی شرکت کردند. من با تو موافقم که مردم و اپوزیسیون دائر مدار یکدیگرند. اما براستی آیا این مردم آنقدر سیاهند که تو می بینی؟ من فکر نمی کنم. من فکر می کنم که این اسلام و این روحانیت بسان مواد تخمیری در معده ی ایرانیان بودند که بد چیزی خورده بودند و حالا البته در روده ی خلق ایرانند و در حال دفعند. آری اینر از کس دیگری که چندین سال پیش چیزی نوشته بود یاد گرفتم. و اما یک مطلب و آن شبهت و تقلید و مقلد یا بهتر است بگویم مرجع تقلید و مقلد. حکومت اسلامی ما و حکومت فقاهتی کره ی شمالی. جالب است رهبر معظم کره ی شمالی که برادر ناتنی خود را کشت در واقع مرجع تقلیدش رهبری معزم ما بود. رهبر معزم نیز همین چند هفته پیش حکم قتل برادر دیروز امروز فردای خودش را حاج علی اکبر حجت الاسلام رفسنجانی صادر کرد. خوب نگاه کنید چقدر کیم جونگاون رهبر عظم الشان کره شمالی دقیقا مقلد آقا هستند. اما خب چون یکی در تهران بوده و دیگری در کولالالامپور خب اندکی سناریو فرق میکنه ولی نگاه کنید هر دوتاشان سرشون میره زیر آب. رفسنجانی اندکی زودتر ایست قلبی میکنه که در تهران بهش میگن ایست قبلی. اول هم گفته میشه که ایشون نه در استخر و نه زیر آب و نه زیر دستان دراز آقا که از بیت تا تو استخر اومده بلکه در امبولانس رفته به روضه ی رضوان. در مورد کیم جونگنام که اون هم مایعی بوده که ریخته شده تو صورتش و در امبولانس ایست قلبش فوری و ضروری میشه. این مرتجع تقلید و این مقلد هر دو کارشان مورد قبول حظرت حق عزتهو و تعالی هستش. هر دو برادر هم حاج علی اکبر خان حجت الاسلام ولا مسلمین و هم کیم جونگنام مزاحم رهبران دو کره بودند برای روشنی یعنی اینکه رهبری مغزم ما بیست و هفت سال پیش در کره فرموده بودند که ما بیست سال دیگه از کره جلو می زنیم. یعنی الانه هفت ساله که رهبری ما رهبری کره ای ها هم هست و مرجع تقلید حضرت کیم جونگاون برادر کیم جونگنام و ما یه پا خودمون کره هستیم٬ ایران شده کره ی غربی. برای همین باید برای بیت و ورثه ی این رفسنجانی این مرد پاکی و صداقت که در جنگ افروزی و اختناق و آدمکشی و روکم کنی ابر مرد دوران بود سوآل ایجا کند که چرا چنین شباهت شگفتی در این برادر کشی موجود است. والسلام بروی مبار امام رهبر فرزانه… دوباره می بوسمت بیژن عزیز و پایدار باش تا با هم برویم پای دار رهبری معزم انقلاب و آنهایی که کشتند و زدند و بستند و سی و هشت سال است که ایران و ایرانی را به گروگان گرفته اند. و البته در همان پای دار همشان را ببخشیم تا به مسجد برگردند و صداشان در همان مسجد بماند و حسینیه. این همان چیزی بود که آن شب با بیشتر از پانزده دختر و پسر دانشجو که همشان دوستانمان بودند گفتیم و پای فشردیم. آری برای رسیدن به صلحی پایدار و خلع سلاحی عمیق باید بخشید و ریشه قصاص در قصاص کمحوی قرآنی را خشک کرد. روزگارت با نشاط باشد
بیژن عزیزمن و ما بدان که باید شاهد فرداها باشی. خودت را لفنه نکن. می دانم که عرصه بر تو تنگ است. اما باش شاید صبحی دمید. اگر تو نباشی که وای بر ما. من با نظرت موافقم. حکومت اسلامی بنیانهای فکری خانوادگی شرافتی و تقوا و پاکی را در ایران نابود کرده. اما جالب این است که آنچه را از همه بیشتر نابود کرده همانا دین مبین اسلامش و شیعه ی شهید پرورش است. نگران نباش ما تب کرده ایم تبی چهل ساله. با آنچه من در اجتماع می بینیم به رغم دود و دمی که دیده می شود در پشتش خورشیدی پنهان است. ساست تعطیلی نمی پذیرد و به زودی زنان و مردانی بر پا خواهند شد. خواهی دید. من به هم نیازمندیم.