آه از این خلایق در غل و زنجیر
مسخ پرواز ملائک شمشیر بدست
با بال های طلایی به رنگ دوزخ
و بهشت موعودشان به شرط بندگی.
شمشیر ملائک آغشته است به خون
بی گمان از زخمهای قادسیه
و هر بار آغشته تر به خون آزادگان
و بدین گونه تاریخ می خورد ورقی.قرن ها می گذرد و خلایق خوش باور
با چک چک زنجیرهای پوسیده
بیدارمیشوند برای دو رکعت بخشش
تا ترحمی شاید از ملائک کینه توز
شاید که اجرتی یابند در بهشت آنان
با توبه هفده رکعت بندگی خود
که هر رکوع و سجود ان ندامت است
بر وسوسه پر گناه آزادگی.قرن ها می گذرد و گناهی بخشیده نشد
خوابی تعبیرنشد که در ان وعده شود
دستانی گسسته ازغل و زنجیر
و طوقی گشوده از گردن زنان ما.
مسخ پرواز ملائک شمشیر بدست
با بال های طلایی به رنگ دوزخ
و بهشت موعودشان به شرط بندگی.
شمشیر ملائک آغشته است به خون
بی گمان از زخمهای قادسیه
و هر بار آغشته تر به خون آزادگان
و بدین گونه تاریخ می خورد ورقی.قرن ها می گذرد و خلایق خوش باور
با چک چک زنجیرهای پوسیده
بیدارمیشوند برای دو رکعت بخشش
تا ترحمی شاید از ملائک کینه توز
شاید که اجرتی یابند در بهشت آنان
با توبه هفده رکعت بندگی خود
که هر رکوع و سجود ان ندامت است
بر وسوسه پر گناه آزادگی.قرن ها می گذرد و گناهی بخشیده نشد
خوابی تعبیرنشد که در ان وعده شود
دستانی گسسته ازغل و زنجیر
و طوقی گشوده از گردن زنان ما.
به یاد آوریم که ملائک شمشیر بدست
پیوسته اخطارکرده اند گناه آزادگی
و بر گرده شب با بال های آتشین
پرواز می کنند درشیارهای دوزخ.
از گناه نامسلمانی نیاکان قرن ها می گذرد
خشم ملائک فرو ننشسته هنوز
جغد آنان بر بام ما لانه می کند
یک همای سعادت پرواز نمی کند اینجا.