“مظلومیت” اهل تسنن در سوریه!

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

13910529000091_PhotoL

چهار سال بعد از شروع انقلاب در سوریه مسئلۀ ما محدود شده است به “مظلومیت سنی”ها  ونه جنبش انقلابی علیه مافیای استبدادی حاکم. مسئلۀ سوریه مدتهاست به “حق طبیعی” اکثریت جمعیت سنی مذهب” فروکاهیده شده که باید به جای “اقلیت علوی” غاصب، قدرت را تسخیر کند. این چکیدۀ نظرات یک استاد عالیمقام بنام (صادق العظم) است و این روزها توسط برخی کسانی که سوار انقلاب شده اند تکرار می شود. آنها از ما می خواهند که این مؤلفه را بعنوان یک حقیقت بلامنازع به رسمیت بشناسیم.

بنابراین نظریه، که مدام هم تکرار می شود، ما خواستار انقلابی در خدمت “آزادی و کرامت انسانی” نیستیم. ما دنبال جنبش “اهل سنت” برای احیای “موقعیت طبیعی آنها بعنوان نیروی غالب جامعه” در کسب قدرت هستیم. بنابراین برمی گردیم به اندیشۀ “انقلاب اهل سنت علیه رژیم اسد”، اندیشه ای که بر بخشی از اپوزیسیون غلبه کرده و می خواهد خود را بعنوان تئوری انقلاب جا بیاندازد. همین دیدگاه است که ما را به وضعیت کنونی یعنی گسترش دامنۀ نفوذ داعش، جبهۀ نصرت، جیش الاسلام و سایر گروههای بنیادگرای ویرانگر دچار کرده است.

اگر از این زاویه حرکت کنیم اولاً، ما باید همۀ آن شرایطی را که بر عراق حاکم شد مورد تائید قرار دهیم. آنجا هم یک گروه از طایفۀ شیعه از نقطه نظر “مظلومیت شیعه” علیه حکومت ” اقلیت سنی” در کشور حرکت کرد. بنابراین ما هم باید به آنچه در آنجا بوقوع پیوست گردن بگذاریم. این نظریه با واقعیت در تضاد است و به تمام معنی “ارتجاعی” است چرا که جامعۀ عراق را قرنها به عقب راند. ثانیاً با این نظریه چگونه می توان حضور وابستۀ تجار “سنی مذهب” دمشق و حلب را که تاکنون هم ادامه دارد توجیه کرد؟ صرفنظر از وابستگی متقابل آنها و رژیم و مافیائی که پایۀ اصلی و مسلط بر حکومت اسد است، آنها هنوز همچنان حامی حکومت هستند و در واقع از منافع سلطه گرانۀ خود دفاع می کنند نه از سلطۀ نظام طایفۀ علوی. سوم اینکه ساکنان مناطق ساحلی سوریه در سایۀ همین “حکومت علوی ” جزء فقیرترین مردم سوریه محسوب می شوند. یعنی اینکه آنها به هیچوجه از امتیاز وابستگی طایفه ای به رژیم آنطور که تجار دمشق و حلب بهره می برند، برخوردار نیستند. بنا براین اگر ساکنان این منطقه در کنار رژیم قرار گرفته اند باید دلایل این امر را بررسی کرد، نه این که به یک گذارۀ منطبق بر اندیشه قوم گرایانه و پیش ساخته استناد کرد.

درست است که یک ملت به اقوام و طوایف مختلف تقسیم می شود اما این نظریه که این انقلاب، انقلاب اهل سنت علیه حکومت علویها است برخی از مردم را وحشتزده کرد ( البته باید به فعالیت اخوان مسلمین و انبوه تبلیغات بنیادگرایانه ای که خواستار اسلامی کردن انقلاب است و شمار زیادی از نخبگانی که پشت این ایده به صف شده اند نیز توجه داشت) و در این میان به جای طرح مطالبات واقعی، چشم اندازهائی برای انقلاب ترسیم شد که پایه و اساس آنرا منافع قبیله ای تشکیل می داد.

در اینجا می خواهم بگویم اگر صحبت از مظلومیت به میان بیاید باید از مظلومیت گروههای اجتماعی فقیر شده ای صحبت کرد که توسط باند سرمایه داران حاکم، شامل سنیها وعلویها، غارت شده اند نه “مظلومیت” طایفه و قبیله ای که فکر می کند خودش باید به قدرت برسد یعنی خودش بر دیگران تسلط پیدا کند. البته نظریه پردازی دربارۀ مفهوم اکثریت و اقلیت از دیدگاه دینی در واقع نخست با حرفهای آقای برهان غلیون – نویسنده سوریه ای و نخستین رئیس مجلس ملی سوریه مورد حمایت قطر و ترکیه- در نوشته ای تحت عنوان “بیانیه در خدمت دمکراسی” پیش کشیده شد. این نگرش بعدها به نظریۀ “مظلومیت اهل سنت” و تضاد اهل سنت با رژیم علوی فراروئید و پایه هایش نزد برخی نخبگان با این استدلال محکم شد که پایه های توده ای انقلاب در مناطق سنیها شکل گرفت و بسط یافت، بی آن که به این پرسش توجه کنند که چرا هم رژیم وهم اخوان مسلمین و دولتهای منطقه مجدانه سعی و اصرار دارند که این جنبش را به آن مناطق محدود کنند و این صفت را به آن بچسبانند.

در بازگشت به موضوع “مظلومیت اهل سنت” من می گویم داعش و نصرت و جیش الاسلام همگی بنام اهل سنت دارند قدرت نمائی می کنند. عمر بشیر در سودان بنام اهل سنت و بطور کامل علیه همۀ مردم دارد حکومت می کند و همۀ آنها را غارت می کند و تحت سلطۀ استبدادی خود قرار می دهد. بنابراین چنین مظلومیتی تنها یک پوشش است که توسط رژیمهای استبدادی به عاریت گرفته شده است تا با توسل به بنیاد گرائی مردم را به زنجیر بکشند. درست مثل ایران وعراق؛ این هیچ ربطی به مظلومیت یک طایفه از اهالی یک کشور ندارد، تمام مسائل به ستمی برمی گردد که بر یک ملت در اثر اِعمال سرکوب و غارت ثروت و دسترنج آن ملت روا می شود. آنچه در سوریه می گذرد و در حال  تکرار است نیز از این قاعده خارج نیست. برخی دستجات در سوریه کوشش می کنند تا با نام مظلومیت، به قدرت برسند و همان اعمال را انجام دهند. بنابراین باید به شعارهائی برگردیم که جوانان انقلابی در همان آغاز فریاد زدند: “نه سلفی! نه اِخوان! انقلاب، انقلاب جوان” جوانان بیکار، فقرزدگان، به حاشیه رانده شدگان و سرکوب شدگان. اینها بودند که انقلاب را برپا کردند.

برگرفته شده از نشریۀ مجازی “العربی الجدید”، ششم اوت 2015

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*”سلامه کیله” نظریه پرداز کمونیست سوری- فلسطینی است با بیش از پنجاه سال سابقۀ مبارزه در صفوف انقلاب فلسطین، سالها سابقۀ اسارت در شکنجه گاههای رژیم اسد که سرانجام به تبعید او به اردن انجامید. وی در حال حاضر مقیم مصر است.

  • نوشتۀ  سلامه کیله  – ترجمۀ  حماد شیبانی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.