تروریسم حکومت اسلامی ایران و فشار های آمریکا

مذهب خرافه و ابزاری در دست سیستم سرمایه‌داری جهانی است!: بهرام رحمانی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

تروریسم حکومت اسلامی ایران و فشار های آمریکا

همه مذاهب خرافه‌اند و در این میان مذهب شیعی از همه مرتجع‌تر و خرافی‌تر و جانی‌تر است. حتی افسانه‌ها و تئوری‌هایی که روحانیون و دست به‌قلم‌های مذهبی ریز و درشت بافته‌اند یک مشت خرافات و داستان‌سازی‌هایی هستند که امروزه نمونه مدرن آن‌ها را در فیلم‌های هالیوودی ترسناک، تخیلی و پلیسی مشاهده می‌کنیم. بنابراین، مذهب خرافه و ابزاری در دست سیستم سرمایه‌داری جهانی است! و در ظول تاریخ بشر، هر جای جهان مذهب به‌قدرت رسیده فجایع بی‌شمار انسانی آفریده است و کابوس بزرگی برای زنان و دختربچه‌ها است.
اکنون در ایران، ماه هولناک محرم و عاشورا و تاسوعا در جریان است. محرم یکی از ماه‌های پررونق و پردرآمد و پرجنب و جوش بازار مکاره تبلیغ و ترویج و درآمد آخوندها و دار و دسته‌های مذهبی است. حکومت اسلامی ایران، سعی دارد به‌مناسبت‌های مختلف از جمله ماه محرم، ایدئولوژی ارتجاعی مذهبی خود را هر چه بیش‌تر تبلیغ و ترویج کند و با بهره‌برداری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از ناآگاهی و شعور پایین بخشی از شهروندان جامعه، احساسات آن‌ها را تحریک کند تا همه مسایل جامعه، از مسابقات فوتبال و کنسرت گرفته تا تشدید و سانسور و اختناق و بی‌حقوقی در جامعه، تشدید سرکوب زنان، کارگران، دانش‌جویان، جوانان، هنرمندان، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و فعالین عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و انسانی را تحت تاثیر این روزهای مذهبی قرار دهد و موقعیت ارتجاعی خود را باز هم تحکیم بخشد.

15-oct-2016-11-16-05

در چنین شرایطی، برخی‌های با ظاهری بسیار مدرن و سیمایی جوان «سوپر ایرانی‌-‌اروپایی»، اما با کله‌ای پر از خرافات ملی و مذهبی، که اکنون در فیس‌بوک و غیره فیلم‌ها و برنامه‌های محرم و تاسوعا ئ عاشورا را پخش می‌کنند و به‌حسین مدال رزمنده و انقلابی در برابر ظلم می‌دهند، و به‌اصطلاح خاطرات کودکی و جوانی‌شان را زنده می‌کنند، من نه تنها اکنون، بلکه از دوران کودکی‌ام از این روزها و حرکت‌های مذهبی وحشت داشتم. چرا که قمه‌زنی و زنجیرزنی و فوران کردن خون از کله و شانه‌های آدم‌ها، کاری وحشیانه و ترسناک، به‌خصوص مضر برای کودکان و نوجوانان است. من در عمر خودم هرگز وارد صف‌های دسته‌‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی و قمه‌زنی نرفته‌ام. اما از روزی که خودم شناختم و وقایع پیرامونم را درک کردم، همواره روزهای سوگواری و محرم، به‌ویژه قمه‌زنی را ترسناک و هولناک ‌دیدم. اما من هم مانند همه تماشاگران به‌تماشای این صحنه‌های خودزنی و وحشیانه و از خودبیگانگی مطلق انسان می‌ایستادم. به‌خصوص در صف نخست قمه‌زن‌ها، کسانی را می‌دیدم که به‌لات‌ها و چماقدارها و قداره‌بندهای و دعواکن‌های شهرمان مشهور بودند. آن‌ها قمه‌های بزرگ در دست داشتند و آن‌چنان با فریاد «یا حسین» آن را در هوا می چرخاندند و لبه تیغ قمه را بر سرشان فرود می‌آورند که در یک چشم به‌هم زدن، کفن سفیدشان رنگ گلگون و قرمز، یعنی رنگ خون به‌خود می‌گرفت. گاهی کسانی مداخله می‌کردند تا قمه از دست آن‌ها را بگیرند که بیش‌تر به‌خود آسیب نرسانند. برخی مواقع دیده می‌شد که کسی از بین آن‌ها، چند نفری هم در خون خود طوری می‌غلطیدند که با آمبولانس به‌بیمارستان می‌رساندند. کسانی هم عبادت‌شان این بود که در بیمارستان‌ها به‌آن‌ها خون خود را اهدا کنند.
اما جالب است که من شخصا در همه دورانی که در ایران زندگی کردم و گاهی تماشاگر صحنه‌های تاسوعا و عاشورا هم بودم کم‌تر دیده‌ام که آخوندها و یا فرزندانشان در این مراسم‌های قمه‌زنی و زنجیرزنی شرکت کنند. اما آن‌ها مردم مذهبی هوادار خود را، همواره در مساجد و غیره تشویق و تحریک می‌کنند تا در این روزها و در چنین مراسم‌هایی فعالانه شرکت کنند. البته ناگفته نماند که این مشاهدات عینی من، به‌سال‌ها قبل از انفاتب ۱۳۵۷ مردم ایران برمی‌گردد. و در نزدیک به چهار دهه گذشته، مستقیما شاهد چنین صحنه‌های وحشیانه‌ای نبودم. از این‌رو، امروز نمی‌دانم آخوندها و فرزندان و نزدیکان آن‌ها در چه سطحی در چنین صف‌هایی حضور پیدا می‌کنند. در عین حال برخی آخوندها با قمه‌زنی موافق نیستند.

در هر صورت در داستان‌های مذهبی آمده است که تاسوعا، روز نهم ماه محرم است. تاسوعای سال ۶۱ هجری قمری «امام حسین» و یارانش در محاصره جدی نیروی عمر سعد قرار گرفتند. در این روز، عمر به‌حسین و یارانش امان نامه فرستاد. ولی آنان نپذیرفتند و جواب منفی وسربالایی نیز دادند.
تا این که عصر روز تاسوعا، عمر سعد اعلام جنگ کرد، ولی با درخواست حسین تا روز عاشوا مهلت دادند.
عاشورا روز دهم محرم، در حال جنگ حسین و فرزندان و برادران و یارانش در کربلا کشته شدند. گفته می‌شود حسین که از مکه عازم کوفه بود تا به‌شیعیان جنگ‌طلب بپیوندد و فرماندهی آنان را به‌عهده گیرد، پیش از رسیدن به‌کوفه، در کربلا به‌محاصره نیروهای ابن زیاد درآمد و چون حاظر به‌صلح نشد بالاخره در روز عاشورا سپاه کوفه با او جنگیدند و آن‌ها را مغلوب کرده و کشتند. گفته می‌شود در این روز، حسین با هفتاد و دو تن از یارانش جان خود را از دست دادند. از آن تاریخ تاکنون، دست‌اندرکارن و مبلغان و حامیان شیعه‌مذهب، در راستای اهداف سیاسی و ایدئولوژیکی خود، با اتکا به‌سنت حسین، گاهی افراد خود را آگاهانه به‌کشتن می‌دهند تا با سر دادن «شهید شهید» نگذارند فرهنگ «شهیدپروری»‌شان از رونق بیافتد. بنابراین، بیش از ۱۴۰۰ سال است که سران و مبلغان شیعه، عظیم‌ترین مراسم سوگواری را در کشورهای و شهرها و روستای مختلف به‌یاد تاسوعا، عاشورا و اربعین حسینی با قمه‌زنی، زنجیرزنی، تئاترگونه و.. بر پا می‌کنند؛ مراسم‌هایی که با اهداف سیاسی و اقتصادی برگزار می‌گردند.

برای این که به‌گوشه‌ای از خرافات اسلامی پی ببریم معتبرتر از همه روایات و کتاب‌های شیعی و غیره، مرجعه مستقیم به‌خود قرآن است؛ در سوره‌ صافات به‌مسئله اشاره شده است:
إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ‌(صافات/۷) ما آسمان دنیا را با ستارگان زینت دادیم‏ وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ‌(صافات/۸) و از هر شیطان سرکشى محفوظ داشته‏ایم‏ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ(صافات/۹) به [اسرار] ملأاعلى گوش نتوانند داد و از هر طرف به سویشان‌(با شهاب سنگ) پرتاب میشود دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ‌(صافات/۱۰) به راندنى سخت، و عذابى پاینده [در پیش‏] دارند إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ‌(صافات/۱۱) مگر کسى که ربایشى برباید‌(اطلاعاتی به‌دست آورد و فرار کند) که در این صورت شهاب سنگی درخشان به‌سویش پرتاب می‌گردد!

اگر در قرن بیست و یکم کسی چنین خزعبلاتی را بپذیرد واقعا کاهش پس هواست. آیا این خرافه نیست که بپذیریم، الله شهاب سنگ را به‌قصد زدن به‌جن‌ها پرتاب می‌‌کند؟ شاید باورش سخت باشد اما، واقعیت دارد و در کتاب «کویر» دکتر علی شریعتی، به‌این موضوع اشاره شده و هم‌چنین کویر نشینان به‌این خرافه کاملا معتقد بوده‌اند. دلیل معتقد بودن آن‌ها، مشاهده کردن این مسئله با چشم خودشان بوده است. چرا که آسمان کویر صاف است و شهاب سنگ‌ها کاملا قابل رویت‌اند آن‌ها بعد از هر شهاب سنگی که به‌جو برخورد می‌کرده فریاد الله‌اکبر سر می‌دادند و شادی می‌کردند که الله یک جن دیگر را هم زد!
شاید محمد پیامبر مسلمانان که این کتاب به‌نام و خدایش معروف شده در کویر عربستان می‌زیسته، این داستان سروهم کرده است؟!

همه‌ ستارگان مشغول سجده کردن الله هستند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ حج/۱۸ آیا ندیدی که سجده می‏کنند برای الله تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند و هم‌چنین خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جنبندگان، و بسیاری از مردم، اما بسیاری ابا دارند و فرمان عذاب در باره آن‌ها حتمی است، و هر کسی را الله خوار کند کسی او را گرامی نخواهد داشت، خداوند هر کار را بخواهد انجام می‌دهد!

لازم به‌ذکر است که سجده‌ ماه، خورشید و ستارگان، هنگامی است که در مسیر گردش‌شان به‌دور زمین، به‌پایین‌ترین جایی که خورشید در هنگام گرش به‌دور زمین، به‌آن نقطه می‌رسد و زمین بر روی آن قرار دارد می‌رسند. قرآن با اصرار اعتقاد دارد زمین بر روی پدیده‌ای موهوم به‌نام «ثری» ثری کجاست.

قرآن در طه/۶، به‌این نقطه اشاره کرده است:
لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى برای اوست‌(الله) آن‌چه را که در آسمان‌ها و زمین و آن‌چه که بین این دو است و آن‌چه که پائین ثری است.
آسمان طبق قرآن، دارای جرمی است که هر آن‌گاه ممکن است تکه‌ای از آن به‌زمین بیفتد خرافه بیش‌تر از این؟ حالا چرا قرآن این قضه را مطرح می‌شود جوابش را از زبان محمد بشنوید: زمانی‌که پیامبر اسلام، شروع به‌دعوت مردم به‌اسلام نمود؛ دگراندیشان‌(کفار) می‌گفتند که اگر شما راست می‌گوئید؛ از الله بخواه تا تکه‌ای از آسمان را پائین بیندازد. قرآن در پاسخ آن‌ها گفت که اگر من این کار را انجام دهم، شما هنگامی‌که این تکه از آسمان را مشاهده نمودید، خواهی گفت که ابری است متراکم:
وَإِن یَرَوْا کِسْفًا مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ و اگر ببینند که تکه‌ای از آسمان در حال سقوط است مى‏گویند ابرى متراکم است!

خرافه‌های جهان، هم‌چنان در قرآن ردیف شده‌اند: ابتدا آسمان‌ها به‌زمین چسبیده بودند! از نظر قرآن، ابتدا زمین را آفریده شد و سپس الله بر روی زمین قرار گرفت و آسمان را خلق نمود، در این هنگام بود که این دو به‌هم چسبیده بودند، سپس آن‌را‌(آسمان) بالا برد در سوره نازعات/۳۰ و آیات قبل از آن‌(ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها / رفع سمک‌ها و سواها) این موضوع را قرآن آشکارا در انبیاء/۳۰ می‌گوید:
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ آیا کفار ندیدند(نمی‌دانند) که آسمان و زمین(نه زمین ها) (در ابتدا) به‌هم چسبیده بودند، پس ما آن‌ها را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده‏اى را از آب پدید آوردیم آیا ایمان نمى‏آورند!

البته در آن زمان، طبق بعضی از اسطوره‌های یونانی، بر این تصور بودند که آسمان و زمین در ابتدا به‌هم چسبیده بودند و سپس یکی از الله‌های آن‌ها، آن دو را از هم جدا کرد.
ابر از دریای آسمان‌(معصرات) می‌روید. این هم یکی دیگر از خرافات اسلامی. الله آب باران را مسقیما از دریای آسمان (معصرات) نازل می‌کند:
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/۱۴) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد؛ یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان؛ دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است: هم‌چنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور می‌باشد: وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/۵۳ اوست کسى که دو دریا را به‌سوى هم روان کرد این یکى شیرین و گوارا‌(دریای آسمان که آب باران از اوست) و آن یکى شور و (دریای زمینی) است و میان آن دو مانع و حریمى استوار قرار داد.
بر طبق همین آیه، الله معتقد است آب باران از دریای آسمان سرازیر می‌گردد منشا این داستان را نیز به‌راحتی می‌توانید در اساطیر یونانی قبل از اسلام و داستان‌های فارسی بعد ار اسلام بیابید.
در داستان طوفان نوح نیز اشاره شده که ما در آن هنگام، در آسمان را باز کردیم و آب با شدت تمام بر زمین ریخت:
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ‌(قمر/۱۱) آن‌گاه درهاى آسمان را به‌آبى سیل‏آسا گشودیم‏.

بسیاری از مفسرین «دانشمند!» اسلامی، از جمله علامه طباطباعی این «دانشمند و فیلسوف بزرگ» برای رفع این تناقض که چرا سلیمان که تنها زبان ماکیان می‌دانسته است، زبانه مورچه را نیز فهمیده است، اشاره کرده‌اند که آن مورچه که حضرت سلیمان با وی صحبت کرده است احتمالا مورچه بالدار بوده است، و مورچه‌های بالدار نیز جزو پرندگان به‌حساب می‌آیند پس حضرت سلیمان زبان آن‌ها را نیز درک می‌کرده است، علامه بعدا در «المیزان» اشاره می‌کند که گویا جانورشناسان معتقدند مغز پرندگان و جانوران آن‌قدر پیشرفته نیست که بتوانند با یکدیگر صحبت بکنند و یا این‌قدر پیچیده فکر بکنند، لذا احتمالا خداوند متعال به‌پرندگان در دوران سلیمان این قدرت فکر کردن را داده بود است و بعدا از آن‌ها گرفته است. البته علامه هیچ کدام از این‌ها را از خود در نیاورده، بلکه از دیگر بزرگان دینی قبل از خود، نقل قول می‌کند. ماجرای صحبت کردن هدهد و خبرچینی او نیز همانند خبرچینی شیلا، کلاغ سندباد در کارتون زیبای «سندباد و علی بابا» است.
جن یکی از خرافات شاخص قرآن است چرا که در قرآن سوره‌ای به‌نام جن نیز وجود دارد، مردمان باستانی چون علت بسیاری از چیزها را نمی‌دانستند، همواره خود را محصور بین موجودات ناپیدا و گم می‌دیدند و گمان می‌کردند اتفاق‌هایی که دوروبرشان روی می‌دهند معلول فعالیت‌های این موجودات نامرئی است. جن از موجودات خرافی محلی جامعه محمد بوده است. واژه جن به‌معنی مخفی است، مشتقات و کلمات هم‌خانواده جن نیز در عربی به‌همین معنی دلالت دارند، مثلا جنان و جنین هردو در بدن پنهان هستند.
همان‌طور که در قرآن آمده است پیامبران برای اجنه نیز ارسال شده‌اند، اما شیعیان معتقدند تمامی اجنه مسلمان شیعه هستند! چون در ماجرای غدیر خم در محل حضور داشته‌اند. اما روایاتی نیز آمده است مبنی بر این‌که امام علی با لشکر جنیان جنگیده است! هم‌چنین ماجرای بسیار مضحکی در مورد جعفر جنی، شخصی که در روز عاشورا با لشکر جنیان به‌کمک امام حسین آمد تا به‌او کمک کند و به‌امام حسین گفت اجازه بده تا با لشکر جنیان در لحظه‌ای تمام یزیدیان را نابود سازم، و امام حسین این را قبول نمی‌کند. در کتاب‌ها مذهبی، چنین تناقضاتی به وفور دیده می‌شود.

در سوره نمل آیه ۸۲، به یک جانور اشاره شده است:
وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ
چون فرمان قیامت مقرر گردد، برایشان جنبنده‌ای از زمین بیرون می‌آوریم که با آنان سخن بگوید که این مردم به‌آیات ما یقین نمی‌آوردند.
این جانور افسانه ای نیز از حکایات هیجان‌انگیز قرآن است؛ الهی قمشه‌ای بر این عقیده است که این جانور همان حضرت امیر‌(ع) است که در زمان ظهور حضرت قائم یا خود ولی عصر عجل‌الله تعالی فرجه تفسیر شده است».

زیستن در شکم ماهی؛ سوره صافات آیه ۱۳۹ تا ۱۴۵:
وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ؛ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ؛فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ؛ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ؛ فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ؛ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِیمٌ.
و یونس از پیامبران بود؛ ماهی ببلعیدش و او در خور سرزنش بود؛ قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد؛ چون به‌آن کشتی پر از مردم گریخت، پس اگر نه از تسبیح گویان می‌بود، تا روز قیامت در شکم ماهی می‌ماند، پس او را که بیمار بود به‌خشکی افکندیم.

واقعا حیرت‌انگیز است که یونس چگونه از آرواره‌های قدرتمند ماهی یا نهنگ و اسید معده آن گذشت و مهم‌تر از همه، چگونه زیر آب تنفس می‌کرده است.

گوساله طلایی که صدای گاو می‌داد؛ سوره طاها آیه ۸۸:
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ.
و برایشان تندیس گوساله‌ای که نعره گاوان را داشت بساخت و گفتند: این، خدای شما و خدای موسی است و موسی فراموش کرده بود.

سوره اعراف آیه ۱۴۸:
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَالِمِینَ.
قوم موسی بعد از او از زیورهایشان تندیس گوساله‌ای ساختند که بانگ می‌کرد آیا نمی‌بینند که آن گوساله با آن‌ها سخن نمی‌گوید و ایشان را به‌هیچ راهی هدایت نمی‌کند؟ آن را به‌خدایی گرفتند و بر خود ستم کردند.
در این‌جا الله می‌گوید گوساله‌ای که بنی اسرائیل از طلا و جواهرات ساخته بود، صدای گاو از خود در می‌آورد؟! عجب گوساله طلایی نعره گاو داشت و بانگ می‌کرد؟

آسمان‌ها زمین و کوه احساس می‌کنند و حرف می‌زنند؛ سوره احزاب آیه ۷۲:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.
ما این امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند انسان آن امانت بر دوش گرفت، که او ستم‌کار و نادان بود.

سوره الزلزال آیه ۴:
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا.
در این روز زمین خبرهای خویش را حکایت می‌کند.
صحبت کردن مورچه‌ها و هد‌هد؛ سوره نمل آیات ۱۸ تا ۲۳:
وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ؛ حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ؛ وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ؛ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ؛ فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ؛ إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ.
سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمدند و آن‌ها به‌صف می‌رفتند؛ تا به‌وادی مورچگان رسیدند مورچه‌ای گفت: ای مورچگان، به‌لانه‌های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را بی‌خبر در هم نکوبند؛ سلیمان از سخن او لب‌خند زد و گفت: ای پروردگار من، مرا وادار تا سپاس، نعمت تو را که بر من و پدر و مادر من ارزانی داشته‌ای به‌جای آورم و کارهای شایسته‌ای کنم که تو خشنود شوی، و مرا به‌رحمت خود در شمار بندگان شایسته‌ات در آور؛  در میان مرغان جست‌و‌جو کرد و گفت: چرا هدهد را نمی‌بینم، آیا از غایب شدگان است؟؛ به‌سخت‌ترین وجهی عذابش می‌کنم یا سرش را می‌برم ، مگر آن‌که برای من دلیلی روشن بیاورد؛ درنگش به‌درازا نکشید بیامد و گفت: به‌چیزی دست یافته‌ام که تو دست نیافته بودی و از سبا برایت خبری درست آورده‌ام؛  زنی را یافته‌ام که بر آن‌ها پادشاهی می‌کند از هر نعمتی برخوردار است و، تختی بزرگ دارد.

بی‌تردید این آیات خنده‌آور و مضحک، شاید شما را به‌یاد کارتون معروف «سیندرلا» می‌اندازد که در آن موش‌ها و گنجشک‌ها و سگ و گربه با یکدیگر حرف می‌زنند و به‌خانم سیندرلا کمک می‌کنند و برایش لباس می‌دوزند و اورا یاری می‌دهند. البته حتی در این داستان موش‌ها نمی‌توانند با سیندرلا گفتگو کنند، بلکه با ایما و اشاره منظور خودشان را به‌سیندرلا می‌فهمانند.
مهم‌تر از همه در این داستان قرآنی نیز که مثل سایر داستان‌های سامی در آن توحش و بربریت موج می‌زند و پیامبر خدا به‌دلیل غیبت هد‌هد می‌خواهد سر او را ببرد و…

یا به‌یاد رمان «قلعه حیوانات»‌(یا مزرعه حیوانات – به‌قلم جورج اورول) می‌افتید که رمان کوتاهی تمثیلی درباره گروهی از حیوانات است که انسان‌ها را از مزرعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند بیرون می‌کنند و خود اداره مزرعه را به‌دست می‌گیرند، ولی پس از مدتی این حکومت به‌حکومتی خودکامه با شرایط مشابه قبل تبدیل می‌شود. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد، ولی در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی محبوب شد. معروف‌ترین جمله این کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساوی‌ترند» است در زبان انگلیسی به‌صورت یک ضرب‌المثل و جمله کنایه‌آمیز وارد شده‌ است.
در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی می‌کنند که دست به‌انقلابی برای بهبود زندگی خود می‌زنند اما حاکمانی که اختیار می‌کنند همان‌هایی می‌شوند که زندگی آن‌ها را به‌فنا می‌کشند. قوانین اورول در قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ مثل همه برابرند اما برخی برابرترند آن‌قدر عمیق و گسترده است که در همه دیکتاتوری‌ها مصداق دارد.
برخی‌ها از اسلام می‌گریزند اما به‌مذاهب دیگری هم‌چون مسیحیت، یهودیت، زرتشت و غیره روی می‌آورند به‌نوعی تکرار همین ماجراهاست! یعنی از چاله درنیامده به‌چاه دیگری سقوط می‌کنند. یا روحانی و خامنه‌ای و خمینی مسلمانند اما اردوغان، شیوخ عربستان، ملاعمر و بن‌لادن و خلیفه داعش مسلمان نیستند! در حالی که همه این‌ها در جهت پیاده‌کردن شبه‌حکومت مذهبی و فاشیستی محمد می‌کوشند و همه جنایاتی که محمد، علی، عمر، ابوبکر، عثمان و امامان شیعه در دوران جاهلیت بشر انجام داده‌اند اکنون در قرن بیست و یکم تکرار می‌کنند نه تنها به‌لحاظ ایدئولوژیکی و پرستش خدا و غیره تفاوت چندانی با همدیگر ندارند، بلکه در دشمنی و خصومیت بر جهان آزاد و برابر و بدون جنگ و خشونت با همکاری حاکمان جهان سرمایه‌داری به‌اصلاح متمدن و سکولار خود، با همدیگر مسابقه خشونت‌طلبی و جنگی می‌دهند. بنابراین اختلافات‌ آن‌ها، نه بر سر منافع مردم و آزادی‌هایش، بلکه بر سر تقسیم ثروت و قدرت و حاکمیت است!
محمد و علی، حداقل صدها بار با شمشیرهایشان و با دست‌های مبارک‌شان، سرهای انسان‌های کافر بی‌شماری را از تن‌شان جدا کرده‌اند؛ قربانیان خود را به‌دو یا چند قطعه تقسیم کرده‌اند و… بنابراین، ترور و تکه‌تکه کردن مخالفین توسط سربازان گمنام امام زمان حکومت اسلامی ایران، بریدن سر روزنامه‌نگار، کارگران و…، توسط داعش و گردن زدن توسط حکومت عربساتان و…، ادامه همین وحشی‌گری‌های محمد و علی است.

15-oct-2016-11-15-49

البته این نمونه‌ها تنها اندکی از خرافات قرآنی است و قرآن سراسر پر از این‌گونه ادعاهای تخیلی و خرافی است. اما همین چند نمونه به‌خوبی نشان می‌دهند که قرآن این کتاب زمینی و دست ساخته و پرداخته ذهن بشر، کتابی‌ست خرافی و تخیلی افسانه‌ای همانند صدها داستان تاریخی دیگر در سراسر جهان. البته در داستان‌های دیگر هدف نویسنده این نبوده است که مخاطبانش را شستشوی مغزی دهد و آن‌ها در جهت اهداف ارتجاعی رهنمون سازد. اما نویسندگان قرآن، مانیفست حکومت محمد و فتواهای او را به‌عنوان برنامه حکومت مذهبی تدوین کرده‌اند و قصد تحمیق و تداوم استثمار مردم و حاکمیت مذهبی سرمایه‌داری را دارند. بنابراین، واقعیت این است که قرآن چیزی نیست جز مشتی افسانه و داستان تخیلی و قرون وسطایی و. اما این کتاب کهنه و پوسیده، به‌شدت برای انسان، به‌ویژه برای نوجوانان و جوانان بسیار مضر است و آن‌ها را خشونت‌طلب و جنگ‌طلب و مردسالار و خرافی بار می‌آورد.
بدین ترتیب، بزرگ‌ترین دشمن انسان‌های آزاده و نیازها و آزادی‌هایش در تاریخ بشر، مذاهب انبیاء و امامان و روحانیون و دربارها و در جامعه مدرن نیز مذاهب و سرمایه‌داری بوده‌اند و افراد و سیستم‌هایی‌که از خرافات ملی و مذهبی، در راستای منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بقای حاکمیت خود بهره می‌جویند.

15-oct-2016-11-15-31

شاید بتوان سه دلیل عمده را برای گرایش انسان‌ها به‌مذهب و خرافات در طول تاریخ عنوان کرد:

۱- ترس از طبیعت
انسان، همواره در برابر حوادث طبیعی از قبیل طوفان، زلزله، سیل، ساعقه و غیره خود را بی‌دفاع و ضعیف دیده است. از این‌رو برای خود نیرویی فراتر از طبیعت متخیل شده است تا به‌آن پناه ببرد. حال آن‌که این نیروی خیالی هیچ تاثیری بر روند کار طبیعت ندارد و تمام قوانین فیزیکی و طبیعی دنیا بر انسان و تخیلات او حاکم است. برای مثال قانون گردش زمین که بدون توجه به‌نوع اعتقادات انسان‌ها، توجه آن‌ها را به‌سمت خود جلب می‌کند.
اما در همه این حوادث، مذهب وارد عمل شده و از آن نیروی خیالی مافوق طبیعت می‌سازد که مثلا خداوند خشمگین شده است و این‌گونه خشم خود را بروز داده است و…
قدر مسلم انسان‌ها با دانش و تکنیک و آگاهی و شناخت در تلاش می‌کنند تا از گزند بلاهای طبیعی ایمن بمانند.

۲- ترس از مرگ
مرگ مسئله‌ای‌ست که همواره ذهن انسان‌ها را در طول تاریخ به‌خود مشغول کرده است. عموم انسان‌ها این را نمی‌پذیرند که بخشی از طبیعت هستند و مرگ مانند هر موجود زنده دیگر، پایان کار آنان نیز است. اما مذهب این وعده را داده که پس از مرگ، حیات در دنیایی دیگر ادامه پیدا خواهد کرد و برای این دنیای فرضی، به‌صورت مدون اطلاعاتی را در اختیار انسان‌ها قرار می‌دهد. این اطلاعات شامل تصویرگری از آن دنیا! از این‌رو، انسان‌های نااگاه مذهبی، به‌راحتی جذب این اطلاعات ساختگی می‌شوند. یکی از ویژه‌گی‌ها مهم این دنیا، تقسیم انسان‌ها به‌سیاه و سفید، به‌اروپایی و آسیایی و…، به‌ستم‌گران و ستم‌دیدگان، سرمایه‌داران و مزدبگیران و یا استثمارگران و استثمار‌شدگان است. به‌این دلیل است که عموما انسان‌های تحت ستم و استثمارشده تلاش می‌کنند خود را از این وضعیت رها سازند. باز در این‌جا نیز مذهب در دفاع از سرمایه، به‌طور فعالانه و با تمام قدرت وارد صحنه می‌شود و به‌انسان‌ها می گوید اگر در این دنیا به‌شما ظلم شده نگران و ناراحت نباشید، بلکه منتظر بمانید تا در آن دنیا، اجر و پاداش خود را با رفتن به «بهشت موعود!» از خداوند بگیرید؟ البته تصاویری هم که از زندگی در بهشت می‌دهند بسیار فریبنده است.
به‌قول ریچارد داوکنیز، بزرگ‌ترین خیانت ادیان به‌انسان، این است که به‌‌آن‌ها آموخته مرگ پایان زندگی نیست…
اگر عموم انسان‌ها می‌دانستند که تنها یک‌بار و آن هم در این دنیا، فرصت زندگی دارند شاید فلسفه زندگی خود را بر مبنای آزادی، شادی و برابری بنا می‌کردند و زندگی و سرنوشت خود را به‌دست قضا و قدر چیز موهومی به‌نام «الله» و دین‌هایش نمی‌دادند. در این نوع زندگی، جایی برای تبعیض، نابرابری، خشونت، جنگ و تباهی و نابودی زندگی دیگر انسان‌ها باقی نمی‌ماند.
۳- فقدان امنیت رفاهی و اقتصادی
عمیق‌شدن دایمی فاصله طبقاتی در همه جوامع بشری، فقر، بیکاری، و درماندگی و ناچاری با اعتقاد به‌خرافات و باورهای مذهبی رابطه تنگاتنگی دارد. هر چه افراد از امنیت رفاه و هم‌چنین آگاهی کم‌تری برخوردار باشند اعتقاد آن‌ها به‌یک نیروی برتر و مافوق بشر، که می‌تواند زندگی آنان را متحول کند، بیش‌تر است. البته ناگفته نمی ند که این درماندگی با تفکرات مذهبی بین پولداران متفاوت است. به‌بیان دیگر، یا «الله»، یا «ابوالفضل» و یا «دست علی به‌همراهت» و…، بر روی دیوارهای درونی مغازه‌ها، ادارات، در شیشه خودروهای لوکسی هم‌چون پورشه، مرسدس بنز، فراری، لامبورگینی و ماشین‌هایی در این سطح از جمله در جامعه ما، ایران نیز دیده می‌شود و یا بر روی ماشین‌های باری، وانت‌بار، پیکان، پراید و ماشین‌هایی از این دست که معمولا طبقه متوسط و ضعیف جامعه خریدار آن‌ها هستند را نیز می‌توان دید. بنابراین، تبلیغ خرافات مذهبی، تنها به‌مساجد، امام‌زاده‌ها و دیگر اماکن مذهبی محدود نبوده و به‌عناوین مختلف در کل جامعه صورت می‌‌گیرد.
راسل در کتاب جهانی که من می‌شناسم، چنین نوشته است: اعتقاد و ایمان نسبت به‌لطف پروردگار؛ با شواهد و آثاری که از آن مشاهده می‌شود، نسبت معکوس دارد!
همان‌طور که راسل نوشته، این در واقع فقدان امنیت اقتصادی و رفاه است که از دلایل عمده گرایش انسان‌ها به‌مذهب و خرافات است. اگر مشکلات اقتصادی رفع شود و امنیت رفاهی برای انسان‌ها فراهم شود، بسیاری از انسان‌ها از پرستیدن نیروی خیالی مافوق طبیعت که گاه خود را در غالبی نامریی ارایه می‌دهد و در جایی دیگر در غالب سنگ و چوب و فلز و گاو و الت و غیره دست خواهند کشید و ظرفیت خود را مصروف کارهای مفیدتری خواهند کرد. در این حالت دنیای بهتری در انتظار تمام انسان‌ها خواهد بود تا در کنار یکدیگر بدون جنگ و نفاق و خونریزی زندگی کنند و دنیای سعادت‌مندی را برای خود و انسان‌های پس از خود خلق کنند.

امروز متاسفانه اگر در بسیار از کشورها آسیایی و آفریقایی، اگر کسی بگوید من هیچ مذهبی را قبول ندارم و آته‌ئیست و کمونیست هستم اگر ترور نشوید اما عمدتا به‌عنوان «مرتد» و «کافر» تحت آزار مسلمانان قرار می‌گیرید. بنابراین، مطلقا مذهب دشمن آزادی و اگاهی و برابری به‌ویژه مخالف سرسخت برابری زن و مرد است!
در حالی که دقیقا قوت و کمال انسانی در رفتار، اخلاق، همبستگی، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و مبرازه با هرگونه عقب‌ماندگی و تبعیض و ظلم و ستم است نه در باورهای مذهبی آن. چرا که مذهب امر خصوصی است و نباید در زندگی عمومی انسان دخالتی داشته باشد. به‌خصوص انسان باید بدون حد و حصر از آزادی بیان و اندیشه و فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار گردد. به‌عبارت دیگر، هیچ‌کس و هیچ حزب و حکومتی حق ندارد این آزادی‌ها، یعین این حق مسلم شهروندان را محدود و یا ممنوع کند.

مطلب فوق را با نقل قولی زیبا و با تحلیلی عمیق از کارل مارکس به‌‌پایان می‌برم:
این انسان است که مذهب را می‌آفریند و مذهب نیست که انسان را می‌آفریند. و در واقع مذهب خود آگاهی و عاطفه انسانی است که یا هنوز خود را نیافته و یا آن‌که تاکنون خود را دوباره گم کرده است. البته انسان، موجودی انتزاعی نیست که خارج از جهان لمیده باشد. بلکه انسان در رابطه با جهان بشر، حکومت و جامعه است. این حکومت و این جامعه است که مذهب‌(یعنی) جهان آگاهی وارونه را می‌سازد. زیرا که جهان وارونه است و مذهب، تئوری عمومی این جهان‌ست، خلاصه‌ای از دائره المعارف آن‌ست، شکل عامه‌پسند منطق آن‌ست، جوهر شرف معنوی آن‌ست، شور و حرارت آن‌ست، تائید اخلاقی آن‌ست، مکمل تشریفاتی آن‌ست، بنیان کلی تسلی و توجیه آن‌ست. مذهب تحقق افسانه‌ای ذات انسانی است زیرا سرشت بشری دارای واقعیت حقیقی نیست. بنابراین مبارزه علیه مذهب، مبارزه مستقیم علیه آن جهانی است که عطر معنوی آن، مذهب می‌باشد. فقر مذهب ضمن آن‌که بیان فقر واقعی است، در عین حال اعتراض علیه فقر واقعی نیز می‌باشد. مذهب آه و فغان مخلوق در تنگنا افناده است، احساس به‌یک جهان بی‌احساس است، همان‌طور که روح یک کیفیت بی‌روح است. مذهب تریاک مردم است.
مذهب به‌مثابه خوشبختی تخیلی مردم است و از بین بردنش به‌مثابه مطالبه خوشبختی واقعی آن‌هاست. مطالبه کنار گذاشتن خیال‌پردازی‌ها در مورد کیفیت آن‌ست، مطالبه کنار گذاشتن کیفیتی است که به‌خیال‌بافی‌ها احتیاج دارد. بنابراین نقد بر مذهب، نطفه نقد برزخی است که جلوه قدس آن، مذهب است.
نقد، گل‌های سیالی زنجیرها را پر پر کرده است، نه به‌خاطر آن‌که انسان زنجیر خشک و کسل کننده‌ای را حمل کند بلکه به‌خاطر آن‌که زنجیر را به‌دور افکند و گل‌های زنده را بچیند. نقد بر مذهب، انسان را از اشتباه بیرون می‌آورد تا به‌این ترتیب فکر کند، عمل نماید، واقعیت خود را هم‌چون انسان از اشتباه بیرون آمده و بر سر عقل آمده‌ای، ترسیم نماید و به‌این ترتیب بگرد خود و بگرد خورشید واقعی خویش بچرخد. تا زمانی‌که انسان بگرد خود بچرخد، مذهب فقط خورشید تخیلی ایست که بگرد انسان می‌چرخد. بنابراین وظیفه تاریخ است که بعد از آن‌که حقیقت آخرت از میان رفت، حقیقت دنیا را مطرح سازد. وظیفه فلسفه – که در خدمت تاریخ قرار دارد – این‌ست که بعد از بر ملا شدن اشکال مقدس از خودبیگانگی انسان، در وهله اول از خود بیگانگی را در اشکال نا مقدس آن افشا نماید. به‌این ترتیب نقد به‌آسمان مبدل به‌نقد زمین، نقد مذهب تبدیل به‌نقد بر حقوق و نقد الهیات مبدل به‌نقد بر سیاست می‌گردد.‌(برگرفته از: از مقدمه نقد بر فلسفه حقوق هگل).
سه‌شنبه بیستم مهر ۱۳۹۵ – یازدهم اکتبر ۲۰۱۶

bahram.rehmani@gmail.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.