قومیت گرایی و ملیت گرایی، خودمختاری و تجزیه طلبی۲
این نوشته دنباله مطلبی است که قبلاً تحت عنوان قومیت گرایی و ملیت گرایی، خودمختاری و تجزیه طلبی انتشار یافته است. در این نوشته به مباحث ملت، دولت – ملت و حاکمیت قانونمدار میپردازیم زیرا اعتقاد داریم از این طریق است که میتوان یک دریچه عقلایی را در ارتباط با مسئله حاد قومیت ها و ملیت ها باز کرده و هنجارها و ناهنجاریهای آن را مورد بررسی قرار داد.
ما در این مبحث به ریشه لغوی ملت[i] و تعاریفی که از آن در تاریخ و ادبیات و فرهنگ ایرانی[ii] قبل از انقلاب مشروطه وجود دارد نمیپردازیم.[iii] فقط تعاریفی را که میتوان برای ملت[iv] در محدوده متون و مفاهیم علوم سیاسی یافت مورد مداقه قرار می دهیم. در این رابطه بسیاری عقیده دارند که یک ملت مجموعهای از انسانها را تشکیل میدهد که دارای هویت تاریخی، فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترکی هستند و در سرزمینی با مرزهای مشخصی زندگی میکنند که آن سرزمین توسط حاکمیتی اداره میشود.
در سال ۱۸۸۲ تقریبا یک قرن پس از انقلاب فرانسه، ارنست رنان ” Ernest Renan”[v] طی کنفرانس خود دردانشگاه سوربن تعریف تازه و دقیقی از ملت ارائه داد که نه تنها در زمان خودش تازگی داشت بلکه تا به امروز در محافل علمی از اعتبار قابل توجهی بر خوردار است، این فیلسوف و اندیشمند علوم اجتماعی اعتقاد دارد که:
«ملت یک روح است، یک اصل معنوی. دو چیز، در واقع یکی، این روح و این اصل معنوی را میسازند. یکی از این چیزها در زمان گذشته و دیگری در زمان حال جاریست. یکی میراثی مشاع از خاطرات غنی است و دیگری وفاق کنونی در تمایل به زندگی مشترک جهت ارزشمند ساختن میراث دست ناخورده پیشینیان. انسان فی البداهه بوجود نمی آید. ملت نیز همچون انسان ثمره گذشته ای طولانی از کوششها، از خودگذشتگیهای ها و فداکاریها می باشد. ارجگزاری نیاکان، مشروعترین ارجگزاریهاست؛ نیاکانمان ما را چنانکه هستیم بوجود آوردهاند، گذشته ای غرور آفرین، مردانی بزرگ و افتخار به معنای حقیقی آن، اینست آن سرمایهء اجتماعی که فکر ملی بر آن استوار است. افتخارات مشترک در زمان گذشته، اراده مشترک در زمان حال؛ انجام کارهای بزرگ باهم، خواست مجدد انجام آنها باهم، اینست شروط اساسی یک ملت بودن. »[vi]
بر اساس این تعریف ملت نوعی همبستگی بزرگ ناشی از فداکاریهای انسانهایست که در گذشته به انجام رسیده است، فداکاریهائی که بازهم آمادگی انجامشان وجود دارد. پس ملت وجود یک گذشته را ایجاب میکند، موجودیت آن در زمان حال شکل می گیرد و بیش از هر چیز درآن وفاق و تمایل اشتراکی دیده میشود.
تعریف فوق از ملت به جنبه سیاسی اجتماعات با هویت تاریخی، فرهنگی، زبانی و مذهبی در یک محدوده جغرافیائی با یک حاکمیت و احتمالا با یک قانون اساسی می پردازد. اما از آنجا که این تعریف به مفهوم حقوقی و امر مشروعیت قدرت بی توجه است می تواند به حاکمیت یک فرد، یک خانواده یک گروه یا قدرتی آسمانی متکی شود و قانون اساسی آن می تواند بنا بر مصلحت حاکمیت فردی، خانوادگی، گروهی یا بر اساس قوانین الهی تدوین گردد. چنین حاکمیتی حق و مسئولیت انسان را پوشش نمی دهد و حرمت و حیثیت انسانی او راتضمین نمیکند و توجه ندارند که حاکمیت های ملی به دلیل اتکا به نیروی ملت در فرایند شکل گیری دموکراتیک قدرت، در مقابل حاکمیت های سلطنتی قدیمی، حاکمیت های الهی و حاکمیت های قدرت های استعماری قرار می گیرند. بدین ترتیب نه فقط صرفا وجود یک قوم یا یک ملت به تنهائی کفایت حاکمیت ملت را نمی کند، بلکه حاکمیت آن قوم یا آن ملت می تواند به انواع و اقسام حاکمیت های دیگر غیر از حاکمیت ملت منجر شود. دراین رابطه بیدرنگ میتوان نمونههایی زیادی را در تاریخ یافت. بطور مثال حاکمیت شارلماینی” Charlemagne” در فرانسه، امپراتوری های عثمانی در زمان سلیمان و پطر کبیر در روسیه، پادشاهی آغا محمدخان قاجار و نادر شاه افشاردر ایران… نمونه های شایان توجهی هستند؛ در حاکمیت آنان هم مردم، هم محدوده جغرافیائی مشخص، هم هویت های مشترک تاریخی، فرهنگی، زبانی و مذهبی، هم قانون وهم دستگاه اداری وجود داشت، اما آنچه در این حاکمیت ها حضور عینی نداشت مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود می بود. البته پذیرفتن حق مردم در تعیین سرنوشت خود با امر وفاق و تمایل اشتراک که ارنست رنان در تعریف ملت ارائه میکند تفاوت دارد؛ زیرا از نظر هویت سیاسی و تعریف امروزی، ملت مفهومی است که با بنیانگذاری دولتهای بزرگ اروپایی هستی نظری خود را می یآبد، اما تحقق آن به تحولات فردی، اجتماعی و ساختاری نیاز دارد. میبینیم که بیش از یک قرن طول میکشد تا این جوامع در اثر مبارزات مرحله به مرحله خود زمینههای عملی و عینی آنها را فراهم آورند و در نتیجه منشاء قدرت بتدریج و در اثر تحولات سیاسی و اجتماعی از یک فرد یا گروه انسانی به نهادی انتحابی، برای اداره کشور نمنتقل می شود ومفهومی توأما سیاسی و حقوقی کسب می کند که در اصطلاح سیاسی، تحت عنوان دولت – ملت ( ( Etat-Nation از آن یاد می شود. در متون علوم سیاسی به جای دولت – ملت ترکیب دولت ملی یعنی دولتی که منبعث از ملت است نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در دولت – ملت منشاء مشروعیت قدرت به روشنی بیان می شود و آن ساختاری است که ستون هایش بر یک دولت و یک ملت در یک محدوده جغرافیائی مشخصی استوار می گردد و تنها همسازی دموکراتیک مردم آن محدوده جغرافیائی که هویت مشترک تاریخی، فرهنگی، زبانی و مذهبی دارند به موجودیت دولت – ملت مشروعیت می بخشد. به عبارتی دیگر، مفهوم دولت- ملت اشتراک مساعی مفهوم سیاسی- حقوقی ( دولت ) و مفهوم هویتی ( ملت ) متکی بر حاکمیت برخاسته از ارادهشهروندانی است که مشروعیت حاکمیت ملت را از اجتماعات سیاسی و فرهنگی و قومی جامعه خود اخذ و اعمال می کند.
با توجه به طرح زیر کوشش می کنیم تفاوت های ساختاری “ملت” و “دولت – ملت” را ارائه کنیم:
با توجه بهمراتب فوق من تحول ملت به دولت – ملت و فراروند آنرا در جهان امروز چنین فرمول بندی میکنم:ملت تبلوری آرمانی از تعلقات مشترک اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، زبانی دینی و فرهنگی یک مردم است؛ در حالی که دولت – ملت یا دولت ملی ساختاری است عینی از واقعیتهای مشترک فرهنگی اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، زبانی، دینی- مرامی یک مردم که خاصیتی روانه ای و پویا دارد و خود را با تغییرات و تحولات جامعه مدرن در سطح ملی و بینالمللی و در راستای مشارکت هرچه وسیعتر مردم در سرنوشت خود و برای استقرار حاکمیت ملت و برقراری برابری، عدالت و استقلال تطبیق میدهد. امروز تدابیر و تعبیه های کلان آموزشی، زندگی حقوقی، ارزشهای فرهنگی، تحولات اجتماعی، اقتصادی، اطلاعاتی، ارتباطاتی، معادلات مالی و راهبردهای رشد قانونی اینها حاکمیت قانونمدار را میسر می سازد. حد و مرز قدرت دولت – ملت را ضوابط قانونی مشخص میکند.
برخلاف قدرتهای دیگر، منشأ قدرتِ دولت – ملت مردم است و حاکمیت قانونمدار قدرت خود را در چارچوب قوانین و ضوابط دولت – ملت اعمال میکند، ضوابطی مدون که برای همگان برابر است و برای شهروندان ایجاد حق میکند و حق مسئولیت بوجود میآورد و به روابط فردی و گروهی جامعه انتظامی قانونمدار میبخشد. قانونمداری هم یک شبه به دست نمیآید.
“یک کلمه” را مستشارالدوله بیش از صدسال پیش نگاشت. چه میشود که هنوز ما در منتهای بیقانونی غوطه میخوریم و خودمداری، قانونگریزی واستبداد را برقانونمداری و تعهدات و قراردادها ترجیح میدهیم؟ در فرا روند رشد قانونی رعایت هر چه کامل تر و دقیق تر مرحله ها بسیار اهمیت دارد. مشاهده میشود که در قرن اخیر بسیارند جوامعی که زمانهای طولانی زیر سلطه استبداد و دیکتاتوری به سر برده اند ناگهان دچار دگرگونی های اجتماعی شتاب زده می شوند، حتی با وجود اینکه این دگرگونی ها منجر به نوسازی و بهبود شرایط زندگی اقشاری از جامعه می شود اما فرصت برای انطباق ذهنیات و عملکرد ها و فاصله ای که بین شرایط و وضعیت جامعه و حالات و کیفیات جدید بوجود آمده، اثرات ناهنجاری را از خود در جامعه بجای میگذارد که در نتیجه آن نمیتوانند به درستی مرحله رشد دولت – ملت را طی کنند. غالباً در اثر جهشهای اجتماعی و اقتصادی و مالی و ارتباطاتی حتی علمی و فرهنگی – تظاهرات جامعه مدرن – در ظاهر و بطور ناهنجار به مرحله کشور مدرن پرتاب میشوند، اما چون عوامل اساسی رشد یعنی دموکراسی و آزادی و قانونمداری را در مرحله دولت – ملت کسب نکرده اند، حاکمیت استبدادی آنان با خواست های انسانی مردم جامعه در تقابل قرار میگیرد؛ در اثر این تقابل، دگرگونیهای تازه خود ناهنجاریهای جدیدی را به وجود میآورند و این دور تسلسل باطل تا موقعی که شرایط دولت – ملت تأمین نشود ادامه پیدا میکند. چیزی که امروز اکثر جوامع به دنبال آن هستند استقرار یک حاکمیت قانونمدار می باشد که مراحل رسیدن به این حاکمیت، با ملت شروع میشود به مرحلهی دولت – ملت میرسد و اگر این مرحله با موفقیت پشت سر گذاشته شود به مرحله سوم که حاکمیت قانونمدار و کشور مدرن است دست می یابد. متأسفانه در جهان امروز نمونههای بیشماری را میتوان نام برد که به دلیل دست نیافتن به مرحله دوم دچار این دور تسلسل باطل هستند. میهن ما یکی از این جوامع به شمار میآید که چون از رشد دموکراتیک برخوردار نبوده به رشد قانونی نیز نرسیدهاست. پس یک بار دیگر برای همه، از جمله ملیت گرایان و قومیت گرایان مشخص میشود که مهمترین پیش شرط دست یافتن به اهداف قومی و ملی استقرار دولت – ملت است و بهتر است به جای جستجوی راهحلهای آسان و ایجاد خصومت های فرقه گرایانه، در تحقق حاکمیت ملت که لازمه آن بر زمین زدن حاکمیت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی است گام برداشته شود.
وقتی بدرستی نویسندگان قانون مشروطه بیان می کنند که قوای مملکت ناشی از ملت است، برای آنها حاکمیت ملت بدیلِ حاکمیت الهی و قدرت مطلقه است و آنان بدین ترتیب با آگاهی و هوشیاری به بعد لائیسیته و سکولاریسم این انقلاب صحه میگذارند. این مبارزه تا بدانجا پیش میرود که طرفداران سکولاریسم ولائیسیته، شیخ فضلالله نوری را که سمبل دخالت دین در دولت بود به چوبه دار می آویزند. ملاحظه میشود نهضت مشروطه در نظر دارد مفاهیم ملی را در عرصه سیاست عملی کرده و به دموکراسی و سکولاریسم یعنی برابری آحاد ملت ایران، که دربرگیرنده مردم با اقوام، ادیان و زبانهای گوناگون است، عینیت بخشد.
با اینکه در قرن اخیر در ایران واژه “ملت” از احترامی تا حد تقدس برخوردار شده و اما تفاوتی بین ملت و مفهوم دولت – ملت گذارده نمیشود. از سوی دیگر در ادبیات سیاسی ایران غالبا در بکارگیری واژه ملت دقت کافی ملحوظ نمی شود، این بی توجهی بمراتب شامل حال جریانات قومیت گرا و ملیت گرا نیز می گردد. دوعلت اساسی باعث هستی یافتن این شرایط شده اند و اگر خوب نظر اندازیم می بینیم که این دو علت مکمل یکدیگرند.
اول اینکه بسیاری در بیان ملت یا فقط به تعریف ارنست رنان – دانسته یا ندانسته – بسنده میکنند یا اینکه ملت را تنها به مواردی از آن یعنی: گذشته غرور آفرین، مردانی بزرگ، افتخارات ملی، ارجگزاری نیاکان… محدود میسازند. کسانیکه چنین مفاهیمی از ملت را ارائه می دهند به پرباری تاریخی و غنای فرهنگی ما، همانند بسیاری از ممالک دیگر از قبیل چین و روسیه و ژاپن، تکیه می کنند. جستحوی حد تعادل در افتخارات تاریخی و فرهنگ گذشته از یکسو و واقعیتی که امروز در برابر چشم ما قرار دارد از سوی دیگر شاید قادر باشد این تقدس گرائی ملی را که در محافل افراطی اقشار جامعه ما مورد استفاده قرار میگیرد مهار سازد.
دوم آنکه در میهن ما، به غیر از دوران بسیار کوتاهی، وجود حکومتهای استبدادی و تمرکز قدرت مرکزی اجازه نداد تا حاکمیت ملی یا دولت – ملت قد راست کند. فراموش نکنیم که در حاکمیت های ایرانی حکام و فرمانداران (دارندگان فرمان) و “نمایندگان” مجلس شورای ملی در دوران پادشاهی، همانند کارمندان “متدین” مجلس شورای اسلامی دوران ولایت فقیه حاکم، همواره توسط قدرت مرکزی انتصاب شدهاند. این رفتار با اصل حاکمیت ملت و با منشور جهانی حقوق بشر و مصوبات سازمان ملل، به ویژه با ماده چهارم اﻋﻼﻣﻴﻪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﻘﻮق اﻗﻠﻴﺖهای ملی ﻳﺎ ﻗﻮمی، دﻳنی و زﺑﺎنی ﻣﺼﻮب ﻣﺠﻤﻊ ﻋﻤﻮﻣﻲدر ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ ۴٧/١٣۵ ﻣﻮرخ ١٨ دﺳﺎﻣﺒﺮ ١٩٩٢ [vii]در تناقض است.
برعکس ممالکی که دارای این غنای فرهنگی نیستند (یا حداقل در باره آن اغراق نمیکنند) اما از نعمت عدم تمرکز قدرت برخوردارند راحت تر توانسته اند برای مسئله قومیت و ملیت در چارچوب یک حاکمیت ملی پاسخ پیدا کنند. در این جوامع دولت – ملت الزاماً از یک ملت یا قوم به وجود نمی آید. دولت – ملت هائی وجود دارند که دارای چند ملت اند، مانند سوئیس، کانادا، بلژیک، ایالات متحده آمریکا و … اما همه آنها دارای یک ملیت واحد هستند. بطور مثال، در سوئیس چهار شهروند آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رمانی وجود دارد که با یکدیگر همزیستی و همسازی میکنند، بطوری که به همدیگر پیوند خوردهاند و هر یک هویت فرهنگی زبانی، مذهبی … خود را حفظ کردهاند. اما همه آنها دارای یک ملیت یعنی ملیت سوئیسی هستند. هر چهار ملت خود را سوئیسی میدانند و این کشور متعلق به همه آنها می باشد؛ اما هرگاه بخواهند تفاوت هویتی و اصلیت خود را بیان کنند میگویند سوئیسی فرانسه زبان یا سوئیسی آلمانی زبان … در ترکیه، ترک و اسلاو و یونانی و ارمنی و عرب و سوری و کرد از یکدیگر متمایزند؛ اما اگر فرض را بر این بگذاریم که کشور ترکیه تحت یک حاکمیت ملی اداره میشود و این مردم هستند که حاکمیت را تعیین میکنند میتوانیم بگوییم که همه این اقوام یا ملت ها جزئی از حاکمیت ملی ترکیه محسوب میشوند. در ایران که چیز تازهای نیست اگر گفته شود حاکمیت ملی و دولت – ملت، وجود ندارد فارس ها، ترکها، عرب ها، کردها، لرها، بلوچ ها … هر کدام خود را ملتی یا قومی مینامد، اما ملیت همه آنها ایرانی است.
از آنجا که استفاده از واژه ها، به ویژه در متون سیاسی جنبه ارزشگزاری مهمی را به دنبال می آورد، لازم است در اینجا به موارد استفاده سیاسی واژه های ناسیونالیسم و ملی و همینطور، به مفاهیم ملت و قوم بپردازیم. برگردان واژه ناسیونالیسم بعنوان کلمه ملی با واقعیت سیاسی و اجتماعی جامعه ما انطباق ندارد، زیرا واژه ناسیونالیسم در اصطلاحات سیاسی اروپا یک مفهوم تهاجمی و ارتداد غیرخودی و تبعیض گرایانه دارد که بشر دوستی و حرمت انسانی و حتی دمکراسی را نفی میکند و احساسات و انگارههای خونی و نژادی و خصوصیات فاشیستی را تقویت مینماید. در صورتی که در ادبیات سیاسی نیم قرن اخیر ایران مفهوم واژه ملی،بویژه در نهضت روشنگری ملی، از انقلاب مشروطه، در دوران حکومت دکتر مصدق، و تا به امروز، مفهوم پاسداشت هویت جمعی و فرهنگی مردم، میهن دوستی، عشق به خاطره تاریخی مشترک، اتحاد انسانها برای به دست آوردن عدالت، حاکمیت ملی، آزادی، برابری، مبارزه با استعمار و نبرد با چپاول ملت توسط قدرت خارجی و عوامل داخلی آن و دفاع از حیثیت و منافع کشور داشته است و کنشگر ملی گرا همان کسی است که برای احقاق این حقوق و این ارزشها در چار چوب دولت ملی و حاکمیت قانونمدار مبارزه می کند.
اما به کار گیری واژه ملت و واژه قوم در ادبیات سیاسی امروز ما، بلافاصله جنبه صف بندی و موضعگیری سیاسی پیدا میکند. جمعی ازمردم میهنمان معتقدند که به کارگیری کلمه ملت توسط اقوام و جایگزین کردن واژه ملت به واژه قوم جایز نیست و میتواند به دنبال خود زمینههای جدایی خواهی و تجزیه طلبی را بوجودآورد. شمار کسانیکه از تجزیه و تکه تکه شدن ایران هراس دارند و از یکپارچگی آن دفاع میکنند کم نیست. بطور مثال آقای نوری علا در یکی از مقالات خود تحت عنوان “معنا شناسی سیاسی ملت” درباره ملت چنین مینویسند: “این معنا را برساند که قوم مورد نظرش یک ملت «دولت از دست {رفته}» است و تحت اشغال یک نیروی خارجی بسر می برد و، لذا، می تواند علیه اشغالگران دست به مبارزات «استقلال طلبانه» بزند و بکوشد تا سرزمین خود را از قید حاکمیت اشغالگران آزاد کند. یعنی، استفادهء تعمدی از واژهء «ملت» در مورد یکی از اقوام یک کشور می تواند معنائی «تجزیه طلبانه» داشته باشد. جالب اینکه با این زمینهء علمی، هنوز هم می توان دید که در بسیاری از متون منتشر شده از جانب فعالان سیاسی بلوج، یا کرد، یا آذری یا عرب زبان و یا ترکمن ـ بی توجه به جدا شدن معنای امروزی این واژه از معنای «گروه مردم» و «قوم» ـ همچنان از ملت کرد و ملت بلوچ و ملت ترک و ملت عرب نام می برند.”[viii] باید توجه داشت که در بسیاری از نوشتهها به تفاوت های میان ملت و دولت – ملت توجه نمیشود. اگر در اینجا منظور از کلمه ملت، مفهوم دولت ملی یا دولت – ملت ی که ما کوشش کردیم در نوشته ارائه دهیم، باشد استدلال اقای نوری علا درست است. در غیر این صورت در مورد استفاده از کلمه ملت و ملی توسط اقوام باید تساهل نشان داد مشروط بر اینکه با توجه به آنچه که نویسنده این سطور در مورد کشور سوئیس به کار برد میتواند در کشور ما نیز صادق باشد یعنی ملیت این ملتها باید ایرانی و در چارچوب مرزهای ایران باشد. اما چرا تساهل لازم به نظر میرسد؟ بسیاری از گنشگران قومی و ملی چنین تحلیل میکنند که در دنیای مدرن قومیت حکایت از عشیره و طایفه می کند و تحقیرآمیز است. اگر به ادبیات سیاسی، اجتماعی و تحقیقات اتنولوژیک دهه های اخیر حهان نظر بیندازیم متوجه خواهیم شد که این ادعا دور از واقعیت نیست. از این گذشته در متون و اسناد سازمان ملل متحد به ویژه در دهههای اخیر هر گاه صحبت از اقلیتها میشود از دو کلمه ملی و قومی استفاده میگردد. پس چرا باید استفاده از کلمه ملی و ملت در ادبیات سیاسی ایران جنبه منفی داشته باشد؟ نباید چنین استنباط کرد که همه کسانیکه از کلمه ملت به جای واژه قوم استفاده میکنند تجزیه طلب هستند یا تجزیه طلب نیستند. قضاوت در مورد تجزیه طلبی برخی از جریانات قومی و ملی می تواند به طور کاملاً مستقل از این بحث و با توجه به اقدامات وموضعگیریهای آنان انجام پذیرد. نا گفته نماند که در میان اقوام و ملتهای ایرانی بنیادگرایانی وجود دارند که صفت ملی را به مفهوم ناسیونالیسمی که در اصطلاحات سیاسی اروپا مرسوم است مورد استفاده قرار میدهند مورد نظر ما نیستند و آن حکایتی است دیگر و بس مخاطره انگیز.
ادامه دارد
اکتبر ۲۰۱۲ پاریس
فرهنگ قاسمی farhang.ghassemi@orange.fr
ملت در عربی به معنی مردمی با دین مشترک به کار میرود که در اینجا مد نظر من نیست: ناصر فکوهی
[ii] ملی چیست؟ در باره یک واژه و مفهوم نوساخته رضا مرادی غیاث آبادی شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱
واژه «ملی» از نظر دستوری از معادل عربی ملت یعنی «مله/ المله» گرفته و ساخته شده است. این در حالی است که در زبان عربی نه این لغت و نه مفهوم آن وجود خارجی ندارند و از ساختههای فارسیزبانان است.
واژه «ملی» از نظر لغوی معنای «منسوب به ملت/ متعلق به مردم» را میدهد و عموماً نیز چنین پنداشته میشود. در حالیکه در عمل دچار معانی اصطلاحی متعدد و متناقضی شده است که در ادامه به برخی از آنها میپردازیم.
ملی چیست؟ در باره یک واژه و مفهوم نوساخته رضا مرادی غیاث آبادی شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱
[iii] معنا شناسی سیاسی ملت
معنی واژهء «ملت» در زبان فارسی برابر دین، آئین، شریعت گروه مردم، یک قوم و مجموعهء افراد یک کشور است. امروزه واژهء «ملت» نه تنها از همهء معانی قدیمی خود جدا شده بلکه با یک قلمرو معین، که «زبان سیاست» باشد، ارتباطی «علمی» پیدا کرده و در برابر تفسیر و قرائت های گوناگون مقاوم شده است.”
ملت از واژه Nation است که در زبانهای اروپایی از ریشه لاتین Natio و naissance به معنی زایش و تولد میآید.
Ernest Renan
تاریخ نگار، فیلسوف و نویسنده فرانسوی ۲۸ فوریه ۱۸۲۳ – ۲ اکتبر ۱۸۹۲
Une nation est une âme, un principe spirituel. Deux choses qui, à vrai dire, n’en font qu’une, constituent cette âme, ce principe spirituel. L’une est dans le passé, l’autre dans le présent. L’une est la possession en commun d’un riche legs de souvenirs ; l’autre est le consentement actuel, le désir de vivre ensemble, la volonté de continuer à faire valoir l’héritage qu’on a reçu indivis. L’homme, Messieurs, ne s’improvise pas. La nation, comme l’individu, est l’aboutissant d’un long passé d’efforts, de sacrifices et de dévouements.
Le culte des ancêtres est de tous le plus légitime ; les ancêtres nous ont faits ce que nous sommes. Un passé héroïque, des grands hommes, de la gloire (j’entends de la véritable), voilà le capital social sur lequel on assied une idée nationale. Avoir des gloires communes dans la passé, une volonté commune dans le présent ; avoir fait de grandes choses ensemble, vouloir en faire encore, voilà les conditions essentielles pour être un peuple.
Ernest Renan, Qu’est-ce qu’une nation, présentation de Joël Roman, Presses Pocket, 1992
Conférence donné en Sorbonne e 1882
” ١ – کشورها، هر ﺟﺎ که ﻻزم ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮای ﺗﻀﻤﻴﻦ اﻳﻦ که اﺷﺨﺎص ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻗﻠﻴﺖ ها ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺗﻤﺎم ﺣﻘـﻮق ﺑﺸـﺮ و ﺁزادیهـﺎی ﺑﻨﻴـﺎدی ﺧﻮد را ﺑﺪون هیچ ﺗﺒﻌﻴﺾ و با ﺑﺮاﺑﺮی کاﻣﻞ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮن، ﺑﻪ ﻃﻮر کاﻣﻞ و ﻣﻮﺛﺮ اﻋﻤﺎل کنند، ﺗﻤﻬﻴﺪاﺗﻲ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﺁورﻧﺪ. ٢ – کشورها ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮای اﻳﺠﺎد ﺷﺮاﻳﻂ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ ﺳﺎﺧﺘﻦ اﺷﺨﺎص ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻗﻠﻴﺖها ﺑـﻪ اﺑـﺮاز وﻳﮋﮔـﻲهـﺎی ی ﺧـﻮد و ﺗﻮﺳـﻌﻪ ﻓﺮهﻨﮓ، زﺑﺎن، دﻳﻦ، ﺳﻨﺖ ها و رﺳﻮم ﺁﻧﺎن ﺗﻤﻬﻴﺪاﺗﻲ اﻧﺠﺎم دهند، ﻣﺸﺮوط ﺑﺮ اﻳﻦ که روش ها و اﻋﻤﺎل وﻳﮋﻩ ﻣﻐﺎﻳﺮ ﻗﺎﻧﻮن ﻣﻠی و ﻣﺘﻀـﺎد ﺑـﺎ ﻣﻌﻴﺎرهای ﺑﻴﻦاﻟﻤللی ﻧﺒﺎﺷﺪ.٣ – کشورها ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻤﻬﻴﺪات ﻻزم اﻧﺠﺎم دهند ﺗﺎ هر ﺟﺎ ﻣﻤﻜﻦ ﺑﺎﺷﺪ، اﺷﺨﺎص ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻗﻠﻴﺖها ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ اﻣﻜﺎﻧﺎت کافی ﺑﺮای ﻳـﺎدﮔﻴﺮی زﺑـﺎن ﻣﺎدری ﺧﻮد ﻳﺎ ﺑﺮای داﺷﺘﻦ دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞهائی ﺑﻪ زﺑﺎن ﻣﺎدری ﺧﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ۴ – کشورها ﺑﺎﻳﺪ، هر ﺟﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﻤﻬﻴﺪاﺗﻲ در زﻣﻴﻨﻪ ﺁﻣﻮزش اﻧﺠﺎم دهند ﺗﺎ ﺷﻨﺎﺳﺎئی ﺗﺎرﻳﺦ، ﺳﻨﺖها، زﺑﺎن وﻓﺮهﻨـﮓ اﻗﻠﻴـﺖهـﺎی ﻣﻮﺟﻮد در ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺧﻮد را ﺗﺸﻮﻳﻖ کنند ۵ ـ کشورها ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻤﻬﻴﺪات ﻣﻨﺎﺳﺐ اﻧﺠﺎم دهند ﺗﺎ اﺷﺨﺎص ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻗﻠﻴـﺖهـﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻨـﺪ ﺑـﻪ ﻃـﻮر کاﻣـﻞ در ﭘﻴﺸـﺮﻓﺖ و ﺗﻮﺳـﻌﻪ اﻗﺘﺼـﺎدی کشورﺷﺎن ﺷﺮکت کنند”
معنا شناسی سیاسی ملت