نزدیک به چهار دهه از حاکمیت ارتجاعی و قرون وسطایی حکومت اسلامی ایران و فرهنگ ارتجاعی اسلامی حاکم آن بر جامه ما میگذرد، اکنون بیش از هر زمان دیگری از تاریخ ایران، ابتذال و فساد از اقتصاد و سیاست گرفته تا هنر و فرهنگ و همچنین دروغ، تحریف، ریاکاری و چاپلوسی مانند یک بیماری مهلک و مسری سراسر جامعه را فراگرفته است. برخی از شهروندان ایرانی هم که احتمال دارد طرفدار حکومت اسلامی نباشند باز هم این فرهنگ ارتجاعی و ایدئولوژی اسلامی حاکم را در داخل و حتی در خارج کشور اشاعه میدهند و بهاین ترتیب، آگاهانه و ناآگاهانه آب در آسیاب حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی میریزند. البته در این میان، کمبودهای شخصیتی و عقدهها و بههر بهایی مطرح شدنها نیز بیتاثیر نیستند.
برای نمونه، در ماههای اخیر، بحث و حدیثهای زیادی در شبکههای اجتماعی برای «رمزگشایی» از روابط ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد افزایش مطرح شده و نقل قول تازهای کشف و زندگی خصوصی این شاعر، حتی بیش از اشعارش مورد توجه برخی قرار میگیرد.
چندی قبل فردی بهنام فرزانه میلانی نویسنده ساکن آمریکا گفته است که بهزودی کتابی را منتشر میکند که در آن برخی نامههای خصوصی فروغ بهابراهیم گلستان برای اولین بار منتشر خواهد شد.
این اقدام میلانی، با واکنش پسر و خواهر فروغ بهعنوان تنها بستگان وی که در قید حیات هستند مواجه شد و پوران فرخزاد خواهر فروغ گفت اینکه زندگی یک شخص نظیر فروغ را علنی کنیم، بسیار زشت است.
اما فرزانه میلانی در جواب آنها گفت بهگمان من فروغ در خانواده نابسامانش بیش از آنچه تا امروز بیان شده آسیب دیده است! و با این کلمات نه تنها اعتراضهای این بستگان فروغ را نادیده گرفت، بلکه بیش از پیش خانواده و زندگی شخصی فرخزاد را نیز مورد تهمت قرار داد.
این ادعای میلانی، با انتقادات گستردهای از جانب دوستداران فروغ فرخزاد مواجه شد و وی بهسودجویی و سوءاستفاده از اطلاعات در اختیار گذاشته شده از طرف دوستان فروغ مواجه شد.
بهگزارش رسانهها، مسعود کیمیایی در گفتوگوی تازهای، سخنان عجیبی بر زبان آورده و برخی از شخصیتهای تاریخی را بهشکل باورنکردنی بهگوشههایی از زندگیاش گره زده است. او در بخشی از این گفتوگو عنوان میکند: «گرایش به چپ گرایش غالب آن روزگار بود من بحثهای زیادی با باقر پرهام داشتم. قبلتر، با (امیر پرویز) پویان داشتم…» و در بخشی دیگر بهسراغ صادق هدایت میرود. گویا همه اینها قابل پذیرش و هضم بوده، تا آنجا که به فروغ فرخزاد میرسد و مسعود کیمیایی در مقام غسل دهنده فروغ و چهره موثر در تشییع این شاعر جوان حضورش را برای نخستین بار مطرح میکند.
پوران فرخزاد خواهر فروغ همان زمان در جواب این داستان پردازیها گفته بود از دوستان فروغ درخواست میکنم برای کسب شهرت یا در جایگاه شهرت ماندن، راههای دیگری بیابند و خانواده من را رها کنند.
اکنون پس از ترورهای شخصیتی که از جانب برخی بهفروغ روا داشته شده مسعود بهنود نیز سعی کرده از این قافله عقب نماند و در متنی که در صفحه فیسبوک خود منتشر کرد ادعاهایی را مطرح کرده که بار دیگر اعتراض خانواده وی را بههمراه داشته است.
یا داستان خواننده بهاصطلاح «زیرزمینی» ایران که بر روی ناو جنگی حکومت اسلامی در وصف سلاح هستهای میخواند و یا آن یکی دوست رپخوانش در لندن در روزهای عاشورا و تاسوعا بساط آش نذری راه میاندازد و از جمله چهرههای معروف هنری خانمها و آقایان نیز با آخرین مدل لباسهایشان در این مراسم آش نذری شرکت میکنند و…
با این مقدمه بهچند نمونه از این ابتذال فرهنگ و اجتماعی اشاره میکنم.
ادعای مسعود کیمیایی درباره فروغ فرخزاد
در خرداد ماه 1393، یک مصاحبه کارگردان سینمای ایران، مسعود کیمیایی بسیار جنجالی بوده است. او که در آن دوره فیلم «مترو پل» را بر روی پردههای سینما داشت در مصاحبهای عجیب بهبرخی از خاطرات خود پرداخته و از رابطه خود با صادق هدایت، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی و چند تن از افراد نامی روزگار قدیم و همچنین کانون نویسندگان ایران، سخن گفته است.
اما جنجالیترین سخن مسعود کیمیایی درباره شاعره معروف ایرانی، فروغ فرخزاد است که سرنوشتی غمانگیز برایش رقم خورد. مسعود کیمیایی کارگردان فیلم قیصر مدعی شده است، از آنجایی که غسال زن در زمان کفن و دفن فروغ فرخزاد نبود، وی با خواندن صیغه برادری فروغ را غسل داده است! اما پوران فرخزاد این ادعای کیمیایی را تکذیب کرده است.
مسعود کیمیایی در این رابطه میگوید: «فروغ فرخزاد در حادثه رانندگی سرش به جدول میخورد و کشته میشود. باید فردا برویم از پزشکیقانونی جنازهاش را تحویل بگیریم و تشییع کنیم. اتومبیل خواهرم را میگیرم. نوزده سالهام. تصدیق رانندگی ندارم. همه سوار میشوند. «محمدعلی سپانلو»، «مهرداد صمدی»، «اسماعیل نوریعلا» و «احمدرضا احمدی». راه میافتیم به سمت پزشکیقانونی. جنازه را با آمبولانس حمل میکنند. تند میرود. همه جا میمانند».
کیمیایی ادامه میدهد: «جا ماندهها میروند ظهیرالدوله. ما به دنبال آمبولانس میپیچیم زرگنده، آنجا یک غسالخانه هست. مردی از غسالخانه بیرون میآید. میگوید: غسال زن نداریم. باید به مرحوم محرم شوید. خطبهای خوانده میشود. دونفر از ما به فروغ محرم میشویم. میشویم برادران او. روی او آب میریزیم…»
بحث شرعی و غیرشرعی بودن چنین عملی است و اینکه اساسا مگر امکان دارد دو مردی که نسبت فامیلی و برادری با فروغ ندارند، برایشان خطبه برادری با یک دختر مرده خوانده شود؟! مگر خود فروغ در این مراسم هیچ فامیلی نداشت؟!
پاسخ قاطع را خانم «پوران فرخزاد» خواهر بزرگ «فروغ فرخزاد» میدهد و از اساس این موضوع را تکذیب و تاکید میکند «حتی در نزدیکی محل غسل فروغ نیز مسعود کیمیایی نبوده است».
پوران فرخزاد
مسعود کیمیایی
پوران فرخزاد در گفتوگو با «تابناک»، درباره وقایع منجر به غسل فروغ تصریح نمود: اینکه در زرنگه مرده شور نبود، درست است و پس از این، فروغ را به ظهیرالدوله آوردند. در ظهیرالدوله یک اتاق کوچک و متروکی که انگار صد سال است کسی آنجا نرفته، وجود داشت و فروغ را آنجا بردند. مقداری طول کشید تا کسی برای غسل بیاید و در نهایت زنی را پیدا کردند که آمد و غسل فروغ را انجام داد.
وی تاکید کرد: تنها من بههمراه دختر عمهام، احمدرضا احمدی، علیرضا میبدی و اسماعیل نوری علا(نوری علا را مطمئن نیستم) حضور داشتیم که رفتند و فروغ را برای آخرین بار در آن اتاق دیدند. دختر عمهام اصرار کرد که برای آخرین بار بیا و فروغ را ببین و گفت: «مثل ماه شده است» و من نتوانستم بروم و از آنجا آوردند و به خاک سپردند. شاهد حرفهای من هم اشخاصی که نام بردم، هستند.
تشییع فروغ فرخزاد
فرخزاد ضمن اظهار تعجب از روایت مسعود کیمیایی از این واقعه یادآور شد: با کمال احترامی که برای آقای کیمیایی قائلم، گفتههایشان را تکذیب میکنم و متاسفانه تمام اینها که گفتهاند، داستان است. ایشان هیچ نقشی در غسل فروغ نداشت و من یادم نمیآید اصلا ایشان را دیده باشم. تصاویر این تشییع جنازه نیز ثبت شده و مشخص است که جایگاهها چگونه بوده است.
پوران فرخزاد در پایان یک خواسته بهحق را در میان گذاشت و گفت: از همه درخواست میکنم برای کسب شهرت یا در جایگاه شهرت ماندن، راههای دیگری بیابند و خانواده من را رها کنند. من اهل جاروجنجال و مبارزات مطبوعاتی نیستم و بههمین دلیل توقع دارم، مطالب اینچنینی نیز گفته نشود.
دیگر اظهار نظر کیمیایی درباره صادق هدایت است. کیمیایی در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود: « من 10 سالهام و همه این وقایع دارد پیرامون من رخ میدهد. در گوشهای از همین شهر هیاهوزده «گریکوپر» هم هست که میتوانی بروی آن را روی پرده ببینی. مرد آرام و بلندقدی که با شیاطین میجنگد. در همان گوشه آرام شهر، «صادق هدایت» هست. یا «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «ابراهیم گلستان»، «احمد محمود» و «غلامحسین ساعدی» که گاه با آنها دیدار میکنی. داری قد میکشی.»
اما جهانگیر هدایت، برادرزاده صادق هدایت نیز بهاین مساله واکنش نشان داده است و درباره بخشی از این مصاحبه که مسعود کیمیایی در آن به دیدار با صادق هدایت اشاره شده است گفت: مسعود کیمیایی متولد 1320 است بهاین معنا که در 19 فروردین سال 1330 زمانی که صادق هدایت خودکشی کرد کیمیایی نه سال بیشتر نداشته است. ایشان در چند سالگی آقای هدایت را میدیدند؟
جهانگیر هدایت میگوید: فرض میکنیم ایشان هدایت را دیده است با دیدن لحظهای یک فرد در کوچه یا خیابان که ارتباطی برقرار نمیشود. یک بچه ده ساله که آثار نویسندههای این چنینی را نمیشناسد با یک بار دیدن یک نویسنده چه ویژگی برایش ایجاد میشود؟ من از آقای کیمیایی تعجب میکنم که تعریف دیدار با یک نویسنده در ان سن و سال چه سودی برایشان داشته است؟ حال اگر بچهای بود که با آن فرد زندگی کرده بود و یا بهواسطه داشتن پدر یا مادری هنرمند در چنین مکانهایی آمد و شد داشت شاید تاثیراتی در آیندهاش ایجاد میشد اما صرف دیدن یک نویسنده در بچگی چه اتفاق مثبتی محسوب میشود؟
محمدعلی سپانلو هم درباره روایت کیمیایی از غسل فروغ فرخزاد بهخبرآنلاین گفت: «این روایت واقعیت ندارد. اصلا چنین اتفاقی نیفتاده است. آن روزها آقای کیمیایی هنوز فیلمی نساخته بودند و اصلا سرشناس نبودند که بخواهند در چنین موقعیتی قرار بگیرند.»
سپانلو، همچنین درباره بخش دیگری از صحبتهای کیمیایی در خصوص پیشنهاد این شاعر و دوستان نویسنده دیگرش در کانون نویسندگان ایران، بهاو مبنی بر رفتن بهتلویزیون گفت که این ماجرا برعکس بوده است.
کیمیایی در مصاحبه خود با شرق در مورد این ماجرا اینگونه میگوید: «یک شب در کانون نویسندگان با گروهی از نویسندگان بودیم. احمد شاملو، باقر پرهام، محسن یلفانی، محمدعلی سپانلو، غلامحسین ساعدی و خیلیهای دیگر بودند، به من گفتند که باید به تلویزیون بروی. گفتند تو به آنجا برو. ما هم بهاداره نگارش میرویم.»
اما سپانلو میگوید: «واقعیت این است که یک شب کیمیایی به کانون نویسندگان ایران آمد و از طرف قطبزاده بهما پیشنهاد کار در تلویزیون را داد. البته کانون نویسندگان آن پیشنهاد را قبول نکرد و حتی در بیانیهای که در روزنامهها هم منتشر شد، اعلام کرد که بهاین همکاری تن نمیدهد. من در کتابی که درباره کانون نویسندگان نوشتهام و متاسفانه در ایران اجازه چاپ پیدا نمیکند، آن بیانیه و روزنامه را آوردهام.»
واکنشها بهاین سخنان کیمیایی آنقدر زیاد بود که این کارگردان معروف سینمای ایران مجبور بهپاسخگویی درباره اظهاراتش شد. وی در مصاحبه جدید خود ادعا کرد: «نه تاریخ را تحریف کرده، نه به کسی بیحرمتی کرده و نه کسی را زیر سئوال برده است و کسانی که اندک علاقهای بهنوشتهها و فیلمهایش داشته باشند میدانند او اهل تحریف نیست و فقط و فقط روایت خودش از اتفاقات مهم تاریخی را روایت کرده است.»
بهنظر میرسد آقای کیمیایی دچار عدم تمرکز فکری شده است. نزدیک به 50 سال از مرگ فرخزاد میگذرد. آیا واقعا آن موقع، کسی مناسبتر و معتمدتر از ایشان نبود که فروغ را غسل دهد؟!
یا کانون نویسندگان ایران، پیشنهاد همکاری به تلویزیون حکومت اسلامی را پذیرفت نیز برای اولین بار از زبان کیمیایی جاری میشود و در هیچ جای تاریخ این کانون و یا در گزارشات دیگری درباره آن درج نشده است.
فروغ الزمان فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. بهگفته پوران فرخزاد(خواهر فروغ)، او در هشتم دی ماه 1313 متولد شده است، اما مطبوعات اصرار دارند تاریخ تولد او را پانزدهم دی قید کنند.
نخستین کتاب شعر فروغ «دیوار» بود که در 1335 منتشر شد و کتاب «عصیان» در 1337 بهچاپ رسید.
در شهریور 1337 با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز پیشرو آشنا و در «گلستان فیلم» که متعلق بهگلستان بود، مشغول کار شد. این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر داد و او را متحول کرد.
فروغ در گلستان فیلم با فیلمسازی آشنا شد و در پاییز 1341 فیلم «خانه سیاه است» را در آسایشگاه جذامیان تبریز ساخت. در 1342 فروغ در نمایش «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» نوشته لوئیجی پیر اندلو و بهکارگردانی پری صابری بازی کرد و در اواخر همان سال مجموعه «تولدی دیگر» با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر شد. در زمستان 1343، فیلم خانه سیاه است جایزه بهترین فیلم را در جشنواره اوبرهاوزن را برد. در آبان1343 «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» منتشر شد.
فروغ در ساعت چهار و نیم بعد از ظهر دوشنبه بیست و چهارم بهمن 1345 در یک حادثه هولناک رانندگی در جاده دروس- قلهک درگذشت.
گذشت حدود 50 سال از مرگ فروغ، تاثیری بر جایگاه بلند او در شعر نو ایران نداشته است.
ادعای مسعود بهنود درباره فروغ فرخزاد
مسعود بهنود روزنامهنگار و نویسنده ایرانی و همکار بیبیسی ساکن انگلستان، اخیر مدعی شد بر اساس اطلاعاتی که او دارد، ابراهیم گلستان در مورخ 9 شهریور 1342 خورشیدی، فروغ فرخزاد را بهصورت شرعی بهعقد موقت خود درآورده است. این برای نخستینبار است چنین موضوعی که در محافل ادبی و اجتماعی ایرانی مطرح میشود.
بهنود که بهبهانه همزمان شدن دو رویداد یکی تخریب منزل مسکونی ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد در منطقه دروس تهران و دیگری انتشار کتاب «فروغ فرخ زاد، کارنامه ادبی و چند نامه منتشر نشده» گردآوری و نوشته فرزانه میلانی، دست بهقلم برده است در متنی نسبتا طولانی که برای نخستین بار آن را در فیسبوک شخصی خود منتشر کرد مدعی شد، فروغ فرخزاد بهخواست پدر ابراهیم گلستان(تقی گلستان) و نیز با خطبه آیتالله تقوی شیرازی بهعقد(صیغه) ابراهیم گلستان درآمده است.
مسعود بهنود، در این مورد نوشته است: «… پدر و پسر با فروغ راهی زرده بند شدند گفتگوکنان. در همه راه گلستان بزرگ با فروغ سخن میگفت. تا ناگهان از این دو پرسید چرا ازدواج نمیکنید… مخاطبان بهطبع لبخند میزدند و پاسخی در کار نبود. اما آقای پدر پیگیر بود و صلاح نمیدید ارتباطی که همه از آن باخبر بودند، چنین بماند. ابراهیم گلستان سنگ انداخت و پرسید شما به فخری میگویید. و از پدر جواب شنید بله. فردایش وقتی آنان به دیدار آیتالله تقوی شیرازی رفتند، آقای گلستان پدر که برای فخری خانم گلستان عمو و بزرگتر و عزیز بود و علاقه سرشاری هم بهوی داشت، پاسخ آورده است که گفتهاند موافقم بههر چه صلاح میدانید. و بدینگونه بود که روز نهم شهریور 1342 آیتالله تقوی شیرازی، خطبه عقد شرعی فروغ فرخزاد فرزند سرهنگ محمدباقر فرخ زاد را با سیدابراهیم گلستان فرزند سیدتقی خواند. هم او بیست سال قبل دو برادرزاده خود فخری و سید ابراهیم را هم برای هم عقد کرده بود».
البته شایان ذکر است که بهنود هیچ سندی دال بر صحت ادعای خود ارائه نکرده اما مدعیست که در خصوص این موضوع بهجز با ابراهیم گلستان و پرویز شاپور با همه کسانی که در جریان رابطه آن دو بودهاند سالها پیش سخن گفته است.
بهنود در نوشته خود که در بخشهایی از آن بهصورت «رازگونه» با اشاره به دو قطعه قبر خالی کنار آرامگاه فروغ در گورستان ظهیرالدوله شمیران و خریدار امروز آن و یا اشاراتی کور بهفردی بهنام حیدر از پرسنل استودیو گلستان، کوشیده نشان دهد در جریان موضوعاتی خاص است، میگوید نخست قصد داشته در سی امین سال درگذشت فروغ(بیست سال قبل –1375 خورشیدی) در کتابی این راز را افشا کند اما حالا و با بیست سال تاخیر این نکته را مطرح کرده است.
بهنود متولد 1325 خورشیدی است و در زمان درگذشت فروغ فرخزاد 20 سال داشته است.
این اظهارات زشت و سخیف از جانب مسعود بهنود، باعث شد که بار دیگر خواهر فروغ صدایش بهاعتراض بلند شود و در گفتگویی اینچنین بهتحلیلگر بیبیسی بگوید: «فروغ رفته و متاسفم که عدهای زندگی و خانوادهاش را رها نمیکنند. من برای کسی که این ادعا را کرده متاسفم و بهایشان پیشنهاد میکنم اگر بهاین نتیجه رسیده که تمام شده، بهجای آنکه بهدیگران ضربه بزند، همان حرکتی را انجام دهد که همینگوی وقتی حس کرد رو به افول است، انجام داد و اسلحه را زیر گلویش بگذارد و شلیک کند».
علی علیزاده؛ تحلیلگر نوظهور
او از آشنایان نزدیک غنچه خانم قوامی هستند که بعد از رای دادن به شیخ حسن روحانی در لندن، طی پروسهای که آخرش معلوم نشد دقیقا چگونه بوده، از انگلستان بهایران سفر کرده و بازداشت شدند و بعد هم بیسر و صدا آزاد شدند و به انگلستان بازگشتند؛ و یکشبه تبدیل بهفعال حقوق زنان شدند و رسانههای اصلاحطلبان حکومتی او را بهچهرهای معروف تبدیل کردند.
علیزاده که شاید بهپشتوانه همین صحنهسازیهای اصلاحطلبان حکومتی، بهعنوان تحلیلگر در بیبیسی و صدای آمریکا ظاهر میشود، طوری سنگ حکومت اسلامی را بهسینه میزند که خود سران و مقامات حکومت اسلامی نمیزنند!
علیزاده، چندی پیش در برنامهای از صدای آمریکا بهنام افق – که تمایلات اصلاحطلبانه آن برای همگان آشکار است؛ در میزگردی شرکت کرد و بهقدری سطحی سخن گفت و غلو کرد که مجری برنامه هم شرمسار این همه دروغهای او شد و بارها و مستقیم و غیرمستقیم تلاش کرد به علیزاده بفهماند که این همه دروغ چرا؟
موضوع برنامه، پیامدهای توافق هستهای برای منتقدان و مخالفان حکومت اسلامی بود. معرفی میهمانان برنامه با حسن شریعتمداری شروع میشود بعد حسن داعی و بعد علی علیزاده.
شریعتمداری فرزند آیتالله شریعتمداری، همان ابتدای صحبتهایشان جای خودش مانند همیشه موضع میانگین گرفت که دوستان خود را نرنجاند و در عین حال تاکید میکند: «من نه اصلاحطلب هستم نه برانداز نه با رژیم هستم و نه چیزی…».
داعی آسیبها و جریانات توافق هسته را بررسی میکند و مخالفت خودش را با این توافق اعلام میکند و خود را برانداز معرفی میکند و…
نوبت «پژوهشگر و تحلیلگر» نوظهور مسائل سیاسی «علی علیزاده» میرسد. او همان ابتدا مرز خود را با جریانات سرنگونیطلب ضدحکومت اسلامی میکشد. طوری جناح اصلاحطبان را بهاوج میبرد که گویا همه زیر پرچم آنها سینه میزنند. بهاپوزیسیون برانداز میگوید، جریانی هستند که منافع شخصی دارند و اصلا ملی نیستند و بحثشان هم ایران و مردم ایران نیست، بلکه صرفا مشکل شخصی دارند.
بعد او از ائتلافی سخن بهمیان میآورد که دشمن ایران، دشمن منافع ایران، و از همه مهمتر دشمن مردم ایران بودند که الان با دوستان و همفکران ایشون همسو شدند و او از این بابت، آزرده خاطر شده است و…
علی علیزاده با پسر کروبی
علیزاده بهجای تجزیه و تحلیل کردن مسائل، بلافاصله بحث را شخصی میکند و دست بهداوری و قضاوت داعی میزند و وی را محکوم میکند که ادعای شما این است که شما از آمریکا و روسیه و چین و آلمان و فرانسه و انگلستان، بیشتر میفهمید؛ و میگوید: «طبق بند 27 «به خاطر قدمت بیشتر آن هم 300 سال» فقط با ایران این توافقنامه و امتیازات را امضاء میکنیم و میدهیم» نه عراق و ترکیه و…
بعد اضافه میکند که ایران و آمریکا تابو را شکستند و الان رابطه دو کشور گل و بلبل شده و مابقی اراجیف دیگر… مجری میگوید که «علیزاده جان! هم خامنهای و هم اوباما این رابطه که شما جشنش گرفتهای را رد کردند…
نهایت این برنامه بهدلیل پخش دفاع جان کری از توافقنامه هستهای در کنگره آمریکا، قطع میشود!
امیر مقصود معروف به «امیر تتلو»
امیرحسین مقصودلو با نام هنری «تتلو» از خوانندگان رپ نیز دوم شهریور 1395، برای دومین بار بهاتهام «تشویق جوانان به فساد و فحشا» بازداشت شد و عصر روز سوم آبان پس از مدتی زندان به قید وثیقه آزاد شد.
تتلو در این ویدیو موزیک که با همکاری نیروی دربایی و خیلی شیک ساخته شده، خلیج مسلح فارس را هم حق مسلم ما دانسته است! واقعا چنین هنری و هنرمندی از «دستآوردهای» مهم عرصه «هنری» حکومت اسلامی محسوب میشود که باید در تاریخ ثبت شود!
تصاویر حرفهای و قابهای هوشمندانه و کارگردانی که در یک کلیپ با مضمون انرژی هستهای دیده میشود، هم بهلحاظ ساختار و هم از نگاه مضمون بسیار حرفهای پر خرج درست شده و در نهایت «کلیپ انرژی هستهای» را جذابتر کرده است. امیرحسین مقصودلو معروف به امیر تتلو خواننده «زیرزمینی؟!» آن را اجرا کرده است.
اما برخی نهادهای حکومت اسلامی، پس از انتشار این ویدئو کلیپ، در رسانهها و شبکههای اجتماعی و البته با هدف بازارگرمی، هیاهو راه انداختند که این ویئو مجوز نداشته است!
در حالی که برای دادن چنین امکانی بیتردید تمامی ارگانها پیش از هر چیز در خصوص داشتن و یا نداشتن مجوز از هنرمند اطمینان حاصل میکنند.
حالا این سئوال پیش میآید که چطور بسیاری از هنرمندان و خوانندگانی که حتی دارای مجوز از وزارت ارشاد هستند در این سطح و کیفیت نمیتوانند از امکانات نظامی استفاده کنند، اما یک خوانندهای که توسط رسانههای حکومتی خواننده «زیرزمینی» با سابقه مشخص «مجرمیت» در گذشته معرفی میگردد چگونه بهراحتی اقدام بهتهیه چنین کلیپی میکند!؟
امیر حسین مقصدولو(امیر تتلو)؛ متولد 1362 در تهران است. قبل از هرچیز یک فروشنده بود و البته همیشه در آرزوی شهرت. از طریق یک وبلاگ آهنگهایش را معرفی کرد تا این که در سال 84 به کمک انتشار آهنگهای شاد و بهسبک 6 و 8 معروف شد.
چنین مواضع و برخوردهایی ارگانها و مقامات حکومت اسلامی از کجا ناشی میشود؟ آیا نشان از سیاست دوگانه مسئولان فرهنگی ارشاد در قبال این ماجرا است و یا بهنوعی بازار گرمی برای این عنصرشان!؟
حالا بهسخنان «حسین نوشآبادی» سخنگوی وزارت ارشاد در گفتگو با خبرنگاری، در خصوص کلیپ منتشر شده توسط امیرحسین مقصودلو با محوریت انرژی هستهای، توجه کنید: «وزارت ارشاد از چنین موضوعی بیاطلاع بوده و بدون هماهنگی انجام شده است، زیرا مقصودلو نه تنها برای انتشار این خبر، بلکه برای کسب کار و ماهیت فعالیتش مجوزی ندارد».
او در عین حال ادعا میکند: «بعید میدانم که نیروی دریایی چنین موضوعی را به وی محول کرده یا حتی سفارش ساخت داده باشد. اما ممکن است برای داخل یک نیرو باشد که باید مسئولان فرهنگی، عقیدتی آنها پاسخ دهند و مسئولان ارتش حتما باید موضوع را رسیدگی کنند، زیرا اگر قرار بر صدور مجوز بوده باید با وزارت ارشاد هماهنگی میکردند».
«موسیقی رپ» خیلی سریع و غاقلگیر کننده فضای کشور و البته استدیوهای زیر زمینی را فرا گرفت. دو مشکل عمده وجود داشت که دیگر اجازه نمیداد موسیقی زیرزمینی را کنترل کرد. اولی سبک رپ بود که بههیچ عنوان امکان ارائه مجوز بهآن وجود نداشت و دیگری فراگیر شدن روزافزون امکانات ارتباطی میان هنرمندان و مخاطبان بود که ارتباط آنها را فراتر از قالب یک آلبوم موسیقی گسترش داد. در چینن شرایطی، حکومت اسلامی این امکان را نیز از دست نداد و خوانندگان خود را زیرزمینی معرفی کرده به طوری برخی از آنها مانند «تتلو» را نخست دستگیر و زندانی کند تا سپس آنها را آزاد کند و از این طریق، جایگاه آنها را در میان مردم و حتی مخالفین حکومت نیز محکمتر کنند.
تصویر پخش کردن نذری «حسین تهی» در روز عاشورا 1395 در لندن
«حسین تهی خواننده جوان و یا و غار امیر تتلو که در خارج از کشور بهسر میبرد در روز عاشورای محرم 95 در شهر لندن به پخش کردن نذری در بین ایرانیان مقیم این شهر پرداخت.
لینک فیلم این مراسم: https://www.youtube.com/watch?v=U0-zlGlsypk
در گفتوگویی با وی آمده است: حسین تهی خواننده موسیقی رپ در گفتوگویی از زندگی شخصی و شفا گرفتنش در محرم میگوید. او هدفش از خوانندگی را گسترش رپ فارسی و انسجام میان ایرانیان عنوان کرده است میگوید رپ فارسی تقلیدی از غرب نیست، بلکه در اشعار شاعرانی چون مولانا ابیاتی شبیه به رپ داریم. دورهای را با تتلو در قالب گروه T&T همکاری کرد و همین باعث شد این دو در کنار هم بیشتر و بیشتر دیده شوند.
او هنوز هم اعتقادات قلبی خود را حفظ کرده و محرم امسال هم بهسبک سالهای قبل نذرش را ادا کرد و در قلب لندن دهل زد و شربت پخش کرد تا ویدئوی این کارهای او خیلی زود در اینترنت جزو پربینندهترینها شود. عاشورای امسال«حسین تهی» کیلومترها آن طرفتر، بهسئوالات من درباره همه سالهای فعالیتاش جواب داد. گفتوگویی که اولین گفتوگوی رسمی این خواننده با یک رسانه داخل ایران است و بسیاری از ناگفتههای این خواننده را دربر دارد.
گفتگو کننده: از اینجا شروع کنیم که تو چه زمانی که در ایران بودی و چه الان که در لندن هستی، در ایام عاشورا همیشه ارادت ویژهای بهمراسم آئینی این ایام داشتهای و بارها در ویدئوهایی که از تو منتشر شده، در حال طبل زدن در دستههای عزاداری و نذری دادن هستی. این حس درونی تو در این ایام سالهاست که همینطور باقی مانده و امسال هم تکرار شد. ریشه این علاقه در تو از کجاست؟
حسین تهی: من از امام حسین(ع) در کودکی شفا گرفتهام. اعتقاد من و خانوادهام به امام حسین(ع) از انتخاب اسمم معلوم است. بهایشان یک اعتقاد قلبی داریم. وقتی حدود پنج شش سالم بود یک بیماری عجیب و بدی سراغم آمد و درست در ایام دهه اول محرم بستری شدم. یک شب روی تخت بیمارستان بهشدت حالم بد بود. تب شدیدی داشتم و از پنجره بیمارستان دستههای عزاداری را میدیدم.
مادرم بالای سرم بود و تنها بودیم. با حسرت بیرون بیمارستان را نگاه کردم و گفتم: کاش حالم خوب بود، توی دسته دهل میزدم و شربت میدادم. مادرم این حرفهای من را ناخودآگاه شنید و گریه کرد. زیر لب دعا میخواند و از امام حسین شفای من را میخواست. شب خوابیدم و روز بعد حالم به طرز معجزه واری بهتر شد.
حتی جوری که صبح روز عاشورا از بیمارستان مرخص شدم و توانستم نذرم را ادا کنم. از آن زمان تا حالا هیچ تغییر در عقیده من نسبت به محرم و روز عاشورا بهوجود نیامده و همین باعث شده هر سال عاشورا با همان حس و حال آن سالها دهل بزنم. روزها گذشتند و در سن 15 سالگی قطعه «آقاجون» را برای امام حسین(ع) ساختم. قطعهای که در آن، همه احساسم به آقا را آورده بودم و هنوز هم زمانی که آن را میشنوم، یاد آن لحظات میافتم.
امسال هم که برای چندمین سال پی در پی در ایران نبودی و در لندن نذرت را ادا کردی و فیلم دهل زدن و نذری دادنات خیلی زود در صفحات شخصی خودت و فضای مجازی رکورد بازدید را زد.
امسال هم مثل هر سال بهمراسم عزاداری امام حسین(ع) در لندن رفتم. دلم برای محل خودمان و حال و هوایی که در محرم داشتیم، تنگ شده بود. یادش بهخیر.
تو زاده و بزرگ شده کدام محله تهران هستی؟
من متولد و بزرگ شده تهرانپارس هستم. همه دوران کودکی و نوجوانیام در آن محل گذشت. البته سالهای آخری که در ایران بودم در خیابان پاسداران ساکن بودم.
محله تهرانپارس حتما یک چیز خاصی در آب و خاکاش دارد که تقریبا اکثر خوانندههای رپ از آنجا سر بلند کردهاند.
جالبه نه؟ علاوه بر رپرها، خیلی از هنرمندان دیگر حوزهها هم از این محل معرفی شدهاند. …(منبع: هفته نامه تماشاگران – / ک)
حسین تهی و پخش نذری او در لندن
حسین تهی، از سال 1379 بهطور غیرحرفهای وارد عرصه موسیقی شد و ترانههایش را در استودیوی خانگیش ضبط و تکثیر میکرد. حسین تهی با ترانه «رقص» خودش را در دل مخاطبانش جا کرد و با ترانه «کلید» بهاوج معروفیت رسید.
حسین تهی با ترانه «رقص اندام» و با ترانه «کلید» به معروفیت دست یافت. حسین تهی، بههمراه گروه 021 (امیر تتلو) و روزبه قائم ویدئو کلیپی را برای آهنگ «برو از پیش من» ساختند که این کار محصول سال 1384 است.
او در سال 1388، راهی کشور امارات و شهر دوبی شد تا آثارش را با امکانات وسیعتر ضبط و تنظیم نماید. حسین تهی بهمدت 2 سال در آنجا سکونت داشت و کنسرتهای متعددی را نیز در این شهر برگزار کرد اما پس از مدتی راهی کشور انگلستان و شهر لندن شد و در این کشور سکنا گزید.
شهاب حسینی و برخی هنرمندان در شب تاسوعا در ایران
حجاب اجباری برای گرفتن عکس در کنسرت گروه «چارتا» در کادانا
کنسرت گروه چارتار در حالی در کشور کانادا، در شهریور ماه سال جاری برگزار شد که توزیع روسری برای گرفتن عکس یادگاری بین حاضرین یکی از حاشیههای عجیب این کنسرت بود.
گروه چارتار، یک پیش شرط برای عکس یادگاری با حاضران در کنسرتهایش در خارج از کشور مطرح کرده و عکس یادگاری را موکول بهحجاب حاضران در عکس یادگاری نموده است.
گروه موسیقی چارتار، از زنانی که خواستهاند با آنها عکس یادگاری بگیرند، تقاضا کرده که حجاب داشته باشند و برای این کار روسریهایی را هم بهاین زنان داده است. این اقدام گروه موسیقی چارتار واکنشهایی را در شبکههای اجتماعی ایجاد کرده و گروهی از کاربران، هم تقاضای گروه و هم پذیرفتن این خواسته را از سوی زنان مورد انتقاد قرار دادهاند.
یکی از زنانی که در کنسرت این گروه در شهر کلگری کانادا با آرمان گرشاسبی، خواننده چارتار، عکسی به یادگار گرفته، این عکس را در اینستاگرامش منتشر کرده است که در آن حجاب دارد.
در کامنتها از این زن پرسیده شده که چرا با وجود بیاعتقادی به حجاب روسری به سر دارد و او پاسخ داده که «گروه چارتار اگر با خانمهای بیحجاب عکس داشته باشند، در ایران دچار مشکل میشود».
این کاربر در ادامه، در پاسخ به این سئوال که «روسری از کجا آوردی؟» جواب داده که: «روسریها را خودشان آورده بودند».
گروه چارتار این ادعا را در اینستاگرام خود تایید کرده اما بعد برخی از کامنتهای اعتراضی را پاک کرده است. همچنین این گروه به هیچ کدام از کامنتگذارانی که درباره صحت این رویداد از اعضای گروه سئوال کردهاند، پاسخ نداده است.
کنسرت گروه چارتا در کانادا
گروه چارتار در سال 1390 تشکیل شده است. سبک این گروه تلفیقی است و موسیقی الکترونیک را با آواز ایرانی تلفیق کرده است. اشعار و ترانهها و همچنین لحن و صدای خواننده که برگرفته و استوار بر ادبیات و موسیقی کلاسیک ایرانی است.
با این حال برخی از شرکتکنندگان در کنسرت برخی از گروههای دیگری هنری که از ایران برای کنسرت بهخارج از کشور رفتهاند، چنین مشکلی نداشتهاند.
نکته آخر این است که حتی برخی از سران و مقامت حکومت اسلامی نیز بهوجود فساد گسترده و عمیق و سراسری در همه ارگانها و سران و مقامات حکومتی و ادارات، بارها و بارها اقرار کردهاند. در واقع فساد اقتصادی و سیاسی حاکمیت، نهایتا بهابتذال اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در جامعه ایران منجر شده است.
فساد حکومتی و اداری با باندهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، در هم تنده شدهاند. فساد اخلاقی شهروندان نیز رابطهای مستقیم با فرهنگ غالب مبتذل بر جامعه دارد و فساد رایج در اجتماع و سقوط ارزشها و انحطاط فرهنگی و تبهکاری طبقه حاکم و گردانندگان جامعه منجر شده است.
جریانها مافیایی و تبهکاری و دزدی، باجگیری و رشوهخواری اداری، توسعه شبکه مواد مخدر، احتکار و قاچاق محصولات، سوءاستفاده از نفوذ برای کسب مدارج شغلی، رانتخواری، زمینخواری، پارتیبازی، پولپرستی و حقهبازی و کلاهبرداری در اجتماع و خانواده، عوامفریبیهای مذهبی، چاپلوسی و دروغگویی و سقوط آزاد ارزشهای انسانی و اخلاقی از جمله اشکال این فساد حاکمیت است.
مطالعات نشان میدهد که سن فحشا در ایران به 10 سال کاهش یافته است. آمار دولتی نشان میدهد که سرقت، ایراد ضرب و جرح، ایجاد صدمه، توهین، توزیع انواع و اقسام موادمخدر توسط باندهای مافیایی حکومتی و غیرحکومتی،، استعمال مواد مخدر، تهدید، تخریب محیط زیست، صدور چک بلامحل و … جرم ردیف اول کشور هستند. حکومت اسلامی ایران در عرصه اعدام نیز همواره برای رسیدن به ردیف اولی و دومی در جهان با چین رقابت میکند. حتی سالهاست که سیدعلی خامنهای رهبر حکومت اسلامی ایران، بهعنوان دشمن درجه یک آزادی در جهان معروف شده است.
حتی برخی از سران و مقامت حکومت اسلامی نیز بهوجود فساد گسترده و عمیق و سراسری در همه ارگانها و سران و مقامات حکومتی و ادارات، بارها و بارها اقرار کردهاند. در واقع فساد اقتصادی و سیاسی حاکمیت، نهایتا بهابتذال اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در جامعه ایران منجر شده است.
فساد حکومتی و اداری با باندهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، در هم تنده شدهاند. فساد اخلاقی شهروندان نیز رابطهای مستقیم با فرهنگ غالب مبتذل بر جامعه دارد و فساد رایج در اجتماع و سقوط ارزشها و انحطاط فرهنگی و تبهکاری طبقه حاکم و گردانندگان جامعه منجر شده است.
جریانها مافیایی و تبهکاری و دزدی، باجگیری و رشوهخواری اداری، توسعه شبکه مواد مخدر، احتکار و قاچاق محصولات، سوءاستفاده از نفوذ برای کسب مدارج شغلی، رانتخواری، زمینخواری، پارتیبازی، پولپرستی و حقهبازی و کلاهبرداری در اجتماع و خانواده، عوامفریبیهای مذهبی، چاپلوسی و دروغگویی و سقوط آزاد ارزشهای انسانی و اخلاقی از جمله اشکال این فساد حاکمیت است.
ابتذال در همه ارگانها حکومتی از بالاترین تا پایینتر آنها، داشنگاهها، سینما و تئاتر و موسقی ایران، بیش از سه دهه است که بهموضوع روز تبدیل شدهاند و امروز علاوه بر مشکلات عظیم مسئلهدار و هنجارها و آسیبهای اجتماعی، برخی از نویسندگان و هنرمندان نیز بیشرمانه بهبازیگران این ابتذال تبدل شدهاند.
اکنون فروپاشی ایدئولوژیکی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حکومت اسلامی اسلامی ایران آغاز شده است. فروپاشی نیز مانند ماشینی است که بههر میزان جلوتر میرود سرعت آن بالا میرود. چون زمانی که ساختار اقتصادی، سیاسی، انسانی، فرهنگی، ارتباطات و علوم انسانی نتواند با پیشرفتهای علمی و انسانی و اخلاقی خلاق و پوینده و شکوفا جلو رود گرفتار ابتذال و فروپاشی میشود. یعنی پیشرفت و خلاقیتهای انسان را نابود میکند. اما در حال حاضر این فروپاشی، بهصورت نرم پیش میرود و حتی عدهای از جامعه دینی نیز به سمت بیدینی در حرکت هستند.
دین بهصورت ساختاری ارتجاعی و مبتذل و در حال کنار رفتن است و حتی در این نزدیک به چهار دهه، تنها و تنها فرهنگ مبتذل و فساد اسلامی و حکومت اسلامی تولید شده است و در مقابل جلو رشد و گسترش فرهنگ پیشرو و مترقی و انساندوستانه و آزادیخواهانه را گرفتهاند.
متاسفانه در ایران، ارتباطات و ورابط و مناسبات انسانی بهشدت آسیب داده و ترویر و ریا و دروغ جای آن را گرفته است.
وقتی عدهای روشنفکر بیخرد، تاریخ را جعل میکنند و اتفاقا از حمایت جناحهای حکومتی و رسانههای دولتهای سرمایهداری جهان نیز برخوردارند، اکنون افتخارشان این است که گویا ناگهان بهکشف جدیدی از وقایع تاریخی دست یافتهاند که قبل از آنها هیچ وقایعنگار و تاریخنویسی بهآنها آگاهی و دسترسی نداشته است!
واقعیت غیرقابل انکار در جامعه ما، این است که حکومت ایدئولوژیک و دینی حاکم بر ایران، بهاهرمی برای فساد بیشتر تبدیل شده است. حکومت اسلامی و مجموعه سیاستها و عملکردهای آن، اصلیترین و مهمترین عامل تولید و پخش فساد در ایران است. طبقه حاکم و گروهبندهای اجتماعی – مذهبی و حتی بخشی از جامعه غیرمذهبی و غیرحکومتی ایران نیز همه و همه در فضای آموزههای ارتجاعی و غیرانسانی این حکومت و تربیت یافتهاند. در این میان بخش عظیم شهروندان ستمدیده و رنجکشیده و استثمارشده جامعه ایران، زندگی بسیار سخت و طاقتفرسا و تیره و تاری دارند و برای برچیده شدن بساط کلیت حکومت اسلامی ایران، لحظهشمار میکنند!
سهشنبه بیست و سوم آذر 1395 – سیزدهم دسامبر 2016