سیرى در سابقه ى ساقى نامه سرایى در ادبیات ایران: منوچهر برومند

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

منشاء و چگونگى ساقى نامه ها :

ساقى نامه که مطاوى ابیاتش غالباً مجزا از قسم نامه نیست .از اقسام شور انگیز ادبیات منظوم ماست.که به اقتباس ازخمریات ادب عرب مورد توجّه وتقلید شاعران ایران قرار گرفت.در بدو امر در قصائد وقطعات منظوم رودکى سمرقندى وبشار مرغزى وسپس در قصیده ها ومسمطات منوچهرى دامغانى در وصف مى ظاهر شد، به مرور با ظهور وبروز مضامین دیگر در سروده هاى سخنوران ایرانى ،کاربردى جدید یافت .که مقرون به معانى بلند،حاصل از تدقیق در نفسانیات بود. درپى این تطوّر معنوى به صورت ابیات پراکنده در سروده هاى نظامى گنجوى مُّبِین بى وفایى و ناپایدارى مظاهر مادى جهان شد.بدین سان که نظامى با یاد آورى سرانجام نا خجسته زندگانى زود گذر آدمى ،معانى بلند حکمى را با بیانى مؤثر که سبک و سیاقى ویژه دارد ،در تلو ابیات پراکنده اى به رشته نظم کشید. جولانگاه اندیشه اى در گذر گاه بینش سرایندگان دیگر گشود. که موجب شد ،با دیدى ژرف نگر به مظاهر جهان هستى بنگرند . واز نادیدنى هاى پنهان درحجاب پندار، به نیروى کلک حقایق نگار پرده بر گیرند.
نظامى در کتاب پنج گنج ،دو سوگند نامه ى جانسوز سرود. یک جا در داستان خسرو وشیرین هنگام زارى کردن شیرین در دورى خسرو و جاى دیگر در اسکندر نامه ،هنگامى که اسکندر در نامه اى که از بستر مرگ به مادرمى نویسد،اورا سوگند مى دهد. که با شکیبائى بر ماتم پور به قضاى آسمانى تن در دهد.
دو سوگند نامه نظامى درد ناک ترین قسم نامه هاى سروده شده در ادب ایرانى است .همه گویندگانى که پس از او در این باب سخن سرایى کرده اند ،به دو سروده ى وى نظر داشته اند. و تحت تاثیر او بوده اند.
همچنین نخستین شاعرى که در بین پیشینیان ،به سرودن ساقى نامه پرداخت ، نظامى بود که ابتدا در کتاب لیلى ومجنون ساقى نامه مختصرى سرود که ابیات آغازینش چنین است : (ساقى مى لاله رنگ بر گیر/ جامى به نواى چنگ برگیر/ آن مى که منادى صبوح است / آباد کن سراى روح است)
نظامى بعد از آن تاریخ ضمن داستان اسکندر ( در شرفنامه واقبال نامه) تلو ابیاتى پراکنده در بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف (١) رشحات طبع گهر بارى ظاهر ساخت که عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى در قرن یازدهم هجرى با ذوقى سرشار ،از مجموع دویست بیت پراکنده وى ساقى نامه اى فراهم ساخت . که در تذکره میخانه مندرج است .واغلب شعراى بزرگ و سخنوران نامى،به پیرویش در عرصه سخنورى طبع آزمایى و ساقى نامه سرایى کردند٠(٢)
گرچه امیر خسرو دهلوى،خواجوى کرمانى ، خواجه حافظ شیرازى ،هاتفى ، جامى وبسیارى از شعراى عهد صفوى ودیگران ساقى نامه ى نظامى را تقلید کردند. وبه پیروى ازآن حکیم بزرک وشاعر فحل سترگ ساقى نامه هاى پر شمار به صورت متّصل یا منفصل از سروده ها بر دو وجه موجز و مختصر یا مطوّل ومفصّل سرودند.باز هیچ یک ازحیث فضیلت تقدّم ونیز به لحاظ ذوق سلیم و فخامت کلام وقدرت بیان که مقرون به انسجام الفاظ ورقت معانى است،لطف سخنشان به پایه ى سروده سخته نظامى نرسید.

سخنوران بزرگى، مانند امیر خسرو دهلوى وپس از او خواجوى کرمانى که در تلو ابیاتى به بحر متقارب در اسکندر نامه و هُماى وهمایون ، با ساقى ومغنّى از بیش وکمى وناپایدارى جهان، باعنوان نکوهش وطلب روزگارونه عنوان صریح ساقى نامه سخن گفتند. ونیزخواجه حافظ شیرازى که در سلک مثنوى کوتاهى با عنوان ساقى نامه نغماتى دلچسب به رشته نظم کشید ،هیچ یک به بیان معنى ژرف ترى از سروده نظامى توفیق نیافتد . وبه ارائه ى سخنى که جلوه ى تازه تر وجذابیتى بیشتر داشته باشد، نائل نیامدند!

در فاصله زمانى سده ى ششم تا آغاز سده ى دهم تحولاتى در زمینه ى ساقى نامه سرایى پدید آمد. که علاوه بر آنکه منجر به نظم ساقى نامه هاى (منفصل ) در همان قالب مثنوى به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف شد، ،ساقى نامه هاى نو آیینى در قالب ترکیب بند ،یا ترجیع بند باب کرد . به این نحو که فخرالدین عراقى که شیدایى ِ شاعرانه وعاشقى صوفیانه را توأمان داشت .بر خلاف دیگران در راه تازه یى قدم نهاد. ترجیع بندى سرود به ترجیعِ (در میکده مى کشم سبوئى /باشد که بیابم از تو بوئى )در غالب بند ها،در جایگاه صوفى وارسته یى حقیقت جوى، ازساقى پیمانه پیماى ازلى ،پیمانه مى الست طلبید . خواستارِ جام جهان نمایى شد. که سرانجام جهان را در پى تابش ِروى ساقى درآن بنگرد. به این ترتیب عراقى بانى ساقى نامه اى شد .که از حیث قالب با ساقى نامه هاى پیشین همانندى نداشت.ولى به لحاظ معنى ومضمون متضمّن همان معانى ومضامین سابق بود.به همین سبب بود که فخرالزمانى قزوینى آنرا در شمار ساقى نامه ها در تذکره میخانه نقل کرد.

سرودن ساقى نامه هاى( متّصل ) در شعر فارسى تا پایان عهد تیمورى وآغاز دوران صفوى متداول بود. وبعد از آن ساختن ساقى نامهاى (منفصل ) به شیوه ى حافظ نیز باب شد . پیشگام این دسته از ساقى نامه گویان ( امیدى تهرانى) مقتول به سال ٩٢٩هجرى است که ساقى نامه ى مجزاى او جاذبه وگیرندگى ویژه اى دارد

از سده ى دهم به بعد سرودن ساقى نامه بیش از پیش باب شد . به گونه اى که رکن رکین شاعرى به حساب آمد و کمتر سخنورى از جمع سخنوران شناخته شده ى دوران بود،که در صدد طبع آزمایى در زمینه ى ساقى نامه سرایى بر نیاید. ساقى نامه اى مجزا ومستقل از سایر سروده ها ویا در مطاوى ابیات منظومه اى دیگر به بحر متقارب نسراید.

نوع اندیشه در ساقى نامه ها تقریباً یکسان وبیشتر بر روال سابق است.یعنى همان اظهار عواطف مشعر بر ناپایدارى وبیهودگى زندگى و سرانجام نابه سامان وناستوده حیات فنا پذیرِ آدمى ،تعلّق گریزى وپناه بردن به عوالم مستى براى رهایى از بار منّت ایمان و تهمت کفرِ هستى، آرزوى دسترسى به جلوه ى شهود راستى،جست وجوى گمشده ى آرزو در پاى مصطبه ى پیر مغان ،گوشه گیرى در خلوتگه دل وسلوک باطنى درعرصه ناسوتى جهت حصول ِسیر در عوالم لاهوتى وملکوتى بامخاطب قرار دادن ساقى وگاه آویختن به دامان مغَّنى براى نیل به مستى، که البته مستى در ساقى نامه ها جنبه ى عرفانى دارد.
مى به آن جرعه ازجام حقیقتى اطلاق مى شود که باعث رهایى از عالم مجاز مى گردد. و جلوه ى شکوه مند هستىِ پایدار را مى نماید . اساساً واژه هاى مى ومى فروش ومى آشام و میگسار و میخانه ونیز واژه هاى چنگ ودف ونى و مانند آن ،از زمره مصطلحات ویژه ى نمادینى است ،که در جرگه ى کاربران عرفان مدار وشاعران ساقى نامه سرا، معنى ومفهوم ظاهرى ندارد.
چنانکه نظامى پس از آنکه مى گوید:( بیا ساقى آن آتش توبه سوز / بآتشگه مغز من بر فروز) ( شرابى بمن ده که مستى کنم / بدان آب آتش پرستى کنم) ( مغنى مدار از غنا دست باز / که اینکار بى سازناید بساز) و ابیاتى دیگر از این دست ،در پایان مقال اظهار مى دارد : ( تو پندارى اى خضر فرخنده پى / که از مى مرا هست مقصود مى ) ( از آن مى همه بیخودى خواستم / وزان بیخودى مجلس آراستم ) ( مرا ساقى از وعده ى ایزدیست /صبوح از خرابى ،مى از بى خودیست ) ( وگرنه بایزد که تا بوده ام / بمى دامن لب نیالوده ام )

با اینکه ساقى نامه سرایى، در عرصه ى ادب ایران ،فراورده ى نوینى از دریاى طبع وقریحه شاعرانى است،که به سائقه علائق عرفانى وجنبه نو آورى فکرى ،متوّجه به عوالم معنوى بودند و به تقابل با ستایشگرى قصیده سرایان مدّاح نظرداشتند بازبرخى از ساقى نامه ها به مدح پایان مى یابد ! اعم مدح امامان ،خاصه ستایش حضرت على (ع) مانند ساقى نامه شرف جهان (تذکره ى میخانه ص ١۶١) ویا مدح پادشاهان وبزرگان ،مثلِ ساقى نامه ى قاسم گنابادى درستایش شاه تهماسب (تذکره میخانه ص١٧٣) ونیز ساقى نامه قدسى ( تذکره میخانه ص ٢۴٣) که به مدح شاه عباس ختم سخن مى شود.
از حیث بیان ونحوه ى تنظیم سخن نیز برخى از سرایندگان ساقى نامه ها مبدع ابداعاتى شدند. مانند ِ مولانا پرتوى شیرازى (متوفى به سال ٩۴١ه) که سیاق سخنش در ساقى نامه سرایان معاصر وپس آیندش مؤثر بود .

حکیم پرتوى شیرازى، زاده ى لاهیجان ، نشو نما یافته ى شیراز ، همدوره ى شهیدى قمى و اهلى شیرازى ،از شاگردان ملّا جلال الدین محمد دوانى ، وازمعاصران شاه تهماسب صفوى بود، ساقى نامه وى به قدرى نغز ومؤثر است .که برخى بانسبت دادن به فردوسى ،اظهار داشته اند ، حکیم ابولقاسم در آغاز پرتوى تخلص مى کرده، مطلبى که فخر الزمانى قاطعانه فاقد اعتبار مى داند .( میخانه ص ١٢۴)
ابیات مطلع ِساقى نامه ى حکیم پرتوى شیرازى به شرح زیر است:
( دلا پرده بردار از روى کار / به مستى بدر پرده ى روزگار ) ( به مستى چو گل چاک زن پیرهن/ که نتوان زدن دست
وپا در کفن ) ( چنان پرده ى این دغا را بدر / که اسرارش از پرده افتد بدر ) ( بکن نا خوش دهر بر خویش خَوشْ /
به مستى ازو انتقامى بِکَش ) ( بِکَش پرده ى چرخ ِانجم نَما / که بر روى کار افتدش بخیه ها ) ( ز بیداد چرخ مرقع لباس / علم وار دارم بگردن پلاس )
عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى مؤلف تذکره میخانه نیز در باره ى ساقى نامه ى پرتوى شیرازى مى گوید:” …در
ساقى نامه داد سخنورى داده وآنچه لازمه ى شعر وشاعرى باشد،در اشعار آن بجا آورده است. باعتقاد این بى
بضاعت معلوم نیست تا لغایه کسى باین خوبى ساقى نامه یى بنظم آورده ،واین همه شعرى که در میخانه بر
بیاض رفته به متانت مثنوى حکیم مذ کور بوده باشد” ( میخانه ص١٢۴)

تقى الدین اوحدى بلیانى مؤلفِ (عرفات عاشقین ) ومصنِّف (نشأه ى بى خمار )مى گوید :ساقى نامه ى مولانا پرتوى شیرازى در کمال به مرتبه اى است که نه هرکس چنان شعرى تواند گفت .و” اکثر متأخرین در ساقى نامه تتبع طرز وروش پرتوى شیرازى کرده ومى کنند. و اکثر حضرات از معاصرینم به آن طرز وروش ،ساقى نامه گفته اند ،امّا از وى ممتاز ست .”( احمد گلچین معانى ،زیر نویس ،تذکره ى میخانه ص ١٢٧)
به نظر زنده یاد استاد ذبیح الله صفانیز شیوه ى حکیم پرتوى شیرازى در این قسم از شعر، نو بود.دمادم ساقى را به فریاد رسى فرامى خواند ! مى خواست به مستى پرده روزگار را بِدَرَدْ ! انتقام ناکامیهاى خود را از او بگیرد ! چون در عالم هشیارى آرامش وسکون نمى یافت ، به عالم بى خودى وجنون پناه مى بُرْد . سر انجام بر سر راه این بى خودى ودل آزردگى از میوه ىِ جهل آلوده زندگى ، که مقرون به محرومى دانشوران وبر کنارى پرهیزکار کاران از سر افرازى متقیانه بود .کارش به التجاء به در گاه خداى چاره سازمى کشید .از او به سوگند گران راه رستگارى مى جست!

افاضات استاد صفا اشاره به ابیات زیر است:
( حلاوت نماندست در شهد عمر/ همه طفل جهلست در مهد عمر) (نه دانشوران را ز دانش برى / نه تقوى ورانرا به
تقوى سرى ) ( عجب روزگارى گران محنتست / که بر مردگان زنده را حسرتست ) ( مه زندگى را شده غرّه ،سلخ/
به کام انگبینِ حیاتست تلخ )( جهان چون دلِ عاشقان ِحزین / به یکباره زیرو زبرشد چنین ) ( ز قحط ِوصال وغلوى
فراق / کند کار زهر انگبین در مذاق ) ( بلا ریز گردیده گردون ِدون / شده کارِ دین همچو دنیا زبون ) ( چه شاه وگدا
و چه نیک وچه بد/ فروماندگانند در کار خَود ) (چو زلفِ بتان عالم آشفته است / به هر دل ،سیه مار غم خفته است )
( چو در عالم هوش نبود سکون / من وعالم بى خودى و جنون ) ( دهم همچو چشم سیه مست یار / سر و کار خود را به مستى قرار ) ( به مستى زدنیا ودین وارهم / که این هردو کوهند سدّ رهم ) ( مى از نقش هستى کند ساده ام /
رهاند ز رنگ ِریا باده ام ) (شرابم کند از ریا صاف وبس / شراب آتشست و ریا خار و خس ) ( شراب ریا سوز هستى گداز/ گدا را زشاهان کند بى نیاز) (بده مى که در مذهب و کیش دل / چه کعبه چه بتخانه در پیش ِدل )
(بزن شیشه ى کفر وایمان به سنگ / بنه خشت خم بر سر صلح وجنگ )( غرض راچو یکسو نهد بلهوس / سر صلح
وجنگش نماند به کس )( مشو پاى بندِ گِلِ کفر ودین / به مستى فشان دست بر آن واین ) ( سوى عالم بى خودى کن
گذر/ که از کفر وایمان نماند اثر) ( درین بیشه پا برکش از آب وگل/ که هم شیر مردى وهم شیر دل )( سمند طبیعت
فلک تاز نیست/ تذرو هوس عرش پرواز نیست ) (ز میخانه کن کسب آب وهوا/ مینداز خود را زنشو ونما )………. ….

افزون بر فخرالزمانى و تقى الدین اوحدى، تقریباً عامه تذکره نویسان پیشین قریحه ى شاعرانه وحسن شیوه ى حکیم پرتوى شیرازى را در انشاد ساقى نامه ى شیوایش ستوده اند . چنانکه امیر مختار مؤلف مخزن اخبار از پرتوى با عنوان افصح الفصحاء یاد مى کند . مى گوید دیوانش را به هنگام سفر حجاز دیده نزدیک به چهار هزار بیت داشته در سال( ٩۴١ ه) حین سفر در بغداد درگذشته است.( میخانه ص١٢۶) .سام میرزاى صفوى نیز در باره اش مى نویسد :پرتو کلام بلاغت انجامش همه جا تافته و قبول سخنان مقبولش در دل اهل وفا جا یافته ( تحفه سامى ص ١٢۶). امین احمد رازى نیز ذیل شیراز مى نویسد: پرتوى اشعار دلفریب بسیار دارد. ( هفت اقلیم ص٣١١)

به لحاظ تعداد ابیات و وسعت وقلّت گستردگى دامان سخن ،برخى از ساقى نامه ها موجز و مختصر وبرخى مفصَّل و مطوَّل است . من باب مثال ساقى نامه ى نوعى خبوشانى ( میخانه ص٢۶٢) شماره ابیاتش به ٣۵٠ مى رسد . ساقى نامه سنجر کاشى ( میخانه ص ٣٢۵ ) افزون از پانصد بیت دارد. ساقى نامه ى ظهورى نیز (میخانه ص ٣۶۵) مشتمل بر۴۵٠٠بیت است (چاپ کانپور١٨٧۶ میلادى) .

علاوه بر ساقى نامه هایى که سرایندگان به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف سرودند .نوع دیگر ساقى نامه آنست که سرایندگان در قالب ترکیب بند یا ترجیع بند،در بحرهزج مثمن اخرب مکفوف محذوف مفعولُ مفاعیل ُ مفاعیلُ فَعولن سرودند.
از فخرالدین عراقى همدانى پیروى کردند . که ترجیع بند معروف خود را باترجیع ِ( در میکده مى کشم سبویى/ باشد که بیابم از تو بویى) ،به بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف که همان وزن لیلى ومجنون نظامى است ،سرود .
ترجیع بند عراقى پس از آنکه مورد توّجه شاعران قرار گرفت ، موجب شد، سخن سرایان ،ساقى نامه گویى را منحصر در پیروى از شیوه ى نظامى نکنند٠ بل که قالب ترکیب بند وترجیع بند را هم ظرف سخن سازند. و وسیله ى گفت وگو باپیر مغان و مغنّى وساقى قرار دهند .براین منوال ساقى نامه هاى دیگر گونى، سروده شد . چنانکه در سده دهم وبعد از آن چند تن از گویندگان، بدین شیوه ترجیع بند هائى ساختند که به بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعولن است مثل ترجیع بند وحشى بافقى ( متوفى به ٩٩١ ه) به ترجیعِ :(ما گوشه نشینان خرابات الستیم/ تا بوى میى هست درین میکده مستیم ) ، بعضى دیگر از شاعران نیز در همین بحر و وزن ،به جاى ترجیع بند ترکیب بند سرودند مانند نظیرى نیشابورى (متوفى به ١٠٢١) .که ساقى نامه اش با مطلع ِ 🙁 آن جلوه که در پرده روشهاى نهان داشت / از پرده بر آمد روشى خوشتر از آن داشت) حاوى دقایق اندیشه ژرف حکیمانه ومتضمن مضامین بلند عارفانه ایست که آنرا در شمار ترکیب بند هاى عالى شعر فارسى قرار مى دهد . یا فصیحى ( متوفى به ١٠۴٩) که در بحر رمل مُسدَّسِ مَخْبونِ مَحذوفْ، فعلاتن فعلاتن فعلن ترکیب بندى سرود که مطلع بند اولش چنین است: (ساقیا آن قدح نور بیار/ آن چراغ دل منصور بیار ) .
منوچهر برومند م ب سها
پاریس دوم خرداد ماه ١٣٩۵

زیر نویس:

١:متقارب مُثَمَن محذوف: فَعولُن ،فَعولُن ،فَعولُن، فَعَلْ
// // مقصور: // // // فَعول

٢:تذکره ى میخانه مشتمل بر تراجم احوال ساقى نامه سرایان وساقى نامه هاى ایشانست . که ملا عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى به سال (١٠٢٨ه) تالیف کرد در سال (١٩٢۶م) به کوشش پروفسور محمد شفیع در لاهور چاب سنگى شد . در سال ١٣۴٠به تصحیح وتحشیه ى شادروان احمد گلچین معانى در تهران تجدیدانتشار یافت .

ملا عبدالنبى فخرالزمانى در باره ى ساقى نامه ى نظامى چنین نوشته: ” بر راى معنى آراى ارباب دانش……. …..پوشیده نماند که حضرت شیخ ساقى نامه ى بسامانى نگفته ،بانى میخانه ……..از آخر هر داستان کتاب اسکندر نامه دوبیت دریوزه نموده،با چند بیت متفرقه ى دیگر که مناسبتى بساقى نامه داشت ،ترتیب داده برسبیل تیمن وتبرک ….اوراق پریشان بر بیاض برد .تا از برکت سخن آن سردفتر اصحاب حقیقت ،این مختصر در نظر ارباب هنر مطلوب جلوه گرآید.(میخانه ص١۵)
منابع و مستندات:
نظامى گنجوى،کلیات به تصحیح وحید دستگردى ، تهران نشر افکار ١٣٨٧

رهى معیرى ،گلهاى جاویدان، تهران نشر پارسا ،چاپ دوم ،١٣۶٧ ،صص ۵٧۴ و۵٧۵ )

ذبیح الله صفا،تاریخ ادبیات درایران، تهران نشر فردوس،چاپ یازدهم ١٣٧٣، ج سوم ،بخش اول ،صص٣٣۴-٣٣۵).
همان // // // چاپ نهم ١٣٧٣،ج پنجم،بخش اول ، صص ۶١۵تا ۶٢١).

عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى ،تذکره میخانه ،به تصحیح و اهتمام احمد گلچین معانى،تهران نشراقبال،چاپ١٣۴٠صص١۶١-١٧٣ -٢۴٣-٢۶٢-٣٢۵-٣۶۵).

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.