« نوروز » ، نخستین جشن ( از ۴ جشن بزرگ ) ایرانیان بر پایهی گردش زمین به دور خورشید یا نیایش همگانی همهی مرمانِ در حوزهی فرهنگ ایران زمین ، است .
نوروز بر برابری ( تعادل ) بهاری قرار دارد . در روز یکم فروردین ماه ، در سرتاسر جهان (نیمکرهی شمالی و جنوبی ) ۱۲ ساعت روز است و ۱۲ ساعت شب و در بیشینهی جایهای جهان ، خورشید در ساعات ۶ بامداد ( به هنگام محلی ) بر میآید و در ساعت ۶ پسین ( بعد از ظهر به هنگام محلی ) فرو مینشیند . خورشید در نیم روز ( ظهر ) این روز ، درست بالای استوای زمین ( مدار صفر درجه قرار دارد ) .
ایرانیان از گاه کهن ، به از آغاز آفرینش آگاه بودند. و میدانستند که آغاز کارجهان :
مینوی اســت (ماده وجود ندارد) و دورانهـای بعــد ، مینوی و مادیاند . در دوران مینوی ، مکان و زمان وجود ندارد و گیتی فـارغ از ماده و حرکت است. دو « هستی» وجود دارد که عبارتاند از جهان اهورامزدا که سرشار از روشنایی ، زندگی ، زیبایی ، دانش ، بویخوش و … ، است و جهان اهریمن که آکنده از تاریکی ، زشتی ، بیماری، درد ، بدبویی و … است : ۱
… در آغاز ، آن دو مینوی همزاد و در اندیشه و گفتار ، [یکی] نیک و [دیگری] بد ، با یکدیگر سخن گفتند …
… در آغاز آفرینش، سپند [ مینو ] آن دیگری [ مینوی ] ناپاک را چنین گفت : نه منش ، نه آموزش ، نه خِرد ، نه باور ، نه گفتار ، نه کردار ، نه دین و روان ما دو [ مینو ] ، با هم سازگاراند … ۲
در دانشنامهی کهن ایرانیان ( اوستا ) ، آغاز دوران مینوی ـ مادی یا آغازِ « ماده و حرکت » ، میخوانیم : ۳
آنگاه که آن دو مینو به هم رسیدند ، نخست زندگی و نـازندگی را [بنیاد] نهادند…
و خیام این دانشِ کهن ایرانیان را اینگونه ، واگویه میکند : ۴
چون ایزد تبارکتعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برکرد تا تابش و منفعت او به همه چبز برسد ؛ آفتاب از سر حمل [ برج بره ] برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن که به هر هزار و چهارصد و شصت و یک سال ، به همان دقیقه و همان روز باز رسید و آن مدت هفتاد و سه با قران کیوان و اورمزد باشد که آن را قران اصغر خوانند و این قران، هر بیست سال باشد و هرگاه آفتاب دورِ خویش سپری کند ، بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندروست ، قران بود با مقابلهی این برج میزان
[ ترازو ] که زحل اندروست ، یک دور اینجا و یک دور آن جا برین ترتیب که یاد کرده آمد و جایگاه کواکب نموده شد. چنانک آفتاب از سر حمل روان شد و زحل و مشتری با دیگر کواکب آن جا بودند ، به فرمان ایزد تعالی ، حالهای عالم دگرگون گشت ، چیزهای نو پدید آمد مانند آنک در خورد عالم و گردش بود.
خیام دربارهی نوروز مینویسد : ۵
چون آن وقت را در یافتند ، ملکان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آنک هرکس این روز را نتوانستندی یافت ، نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند و چنین گویند که کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد هر سال که آفتاب را و چون یک دور آفتاب به گشت… پس دور بزرگ را که سیصد و شصت روز و ربعی از شبانروز است ، سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد. چون چهارقسم از این سال بگذرد ، نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد و بر پادشاهان واجبست آیین و رسم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال. هر که روز نوروز جشن کند ، به خرمی پیوندد [ و ] تا نوروز دیگر عمر در شــادی و خرمی گذراند…
جاحظ دربارهی نوروز اشارهی سرراست به جمِ ویونگهان دارد : ۶
نخستین کــسی که نــوروز را پــدیدار ساخت و برقرار کرد… کیاجم پـسر ویونـدجهان [ ویونگهان ] بود …
همچنین : ۷
نوروز نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت ، روز نو نام کردند ؛ زیرا پیشانی سال نو است…
در فرهنگنامهی جهانگیری میخوانیم : ۸
غره [ یکم ] فروردینماه بود و رسیدن نیر اعظم [ خورشید ] به برج بره و ابتدای فصل بهار و آن را نوروز کوچک نامند و نوروز عامه یا نوروز صغیر و در تسمیه این روز به نوروز، دو وجه در نظر آمده است. وجه اول آن است که حق سبحانه تعالی، عالم و آدم را این روز آفرید و امر کرد که کواکب را به سیر کردن از اول برج بره و وجه دوم آن که جمشید که او را جم نام بود و عربها منوشلح [ منوچهر ] گفتندی ، در جهان سیری کرد و چون به آذربایجان رسید ، تخت زرینی مکلل به انواع جواهر به بلندی رو به مشرق بود نصب فرمود و تاج مرصعی بر سر نهاد و بر زبر آن تخت بنشست. جون نیر اعظم از دریچهی مشرق طلوع نمود و بر آن تاج و تخت تافت ، شعاعی در غایت روشنی پدید آمد. مردمان از دیدن آن شادمان شدند و گفتندی اینروز ، روز نو است . چون به لفظ پهلوی و دری ، شهاع را شید گویند ، این کلمه را به نام جم افزودند [و] او را جمشید خواندند و جشن اعظم کردند و دوم را که روز ششم فرودین ماه باشد ، نوروز بزرگ نام است و نوروز خاصه نیز گفتهاند. تسمیه این روز را به نامهای مذکوره وجه این است که جمشید در این روز ، بار دیگر بر تخت نشست و خاص و عام را بار داد و رسم های نیکو نهاد و روی به خلق کرده و گفت : ایزد تعالی شانه ، شما را بیامرزید. باید به آب پاکیزه غسل کنید و به شکر ایزدی بپردازید و هر سال در این روز، به همین دستور عمل کنید. گویند اکاسره [ ساسانیان ] هر سال از نوروز کوچک تا نوروز بزرگ ، حاجت مردمان را بر آوردندی و زندانیان را رها کردندی و مجرمان را عفو نمودندی…
آذرباد موبد بغداد حکایت کند : ۹
نیشکر در کشور ایران ، روز نوروز یافت شده و پیش از این کسی آن را نمیشناخت و نمیدانست که چیست. جمشید روزی نیای را دید که کمی از آبهای درون آن به بیرون تراوش کرده بود و چون دریافت که آن شیرین است ، امر کرد که آب نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند و آن گاه در روز پنجم ، شکر به دست آمد وازراه تبرک به آن ، مردمان برای یکدیگر شکرها فرستادند.
و سبب آن که میگویند در نوروز مردمان بر یکدیگر آب میپاشند ، دگرگون شدهی رسم به آب شستن ( غسل ) برای انجام نیایش همگانی به درگاه خداوند بوده است :
از این جاست که مردم در این روز [ نوروز و دیگر جشنهای ۴ گانه ] هنگام سپیدهدم از خواب بر میخیزند و با آب… خود میشویند… وسبب این کار همان اغتسال [ غسلکردن ] است .
« گئوسپنتا »
هنگامیکه ایرانیان در ایرانویج نامی ، بر اثر پایین آمدن ناگهانی لبهی یخ ، به زیرزمین پناه بردند و « ور » نشین شدند ، هرازگاه چند تن از « ور » بیرون میشدند ، تا بدانند که آیا سرما کاهش یافته ، شدت یخبندان چگونه است و…
سرانجام روزی که از « ور » بیرون میشوند ، جای پای رمه را بر روی برفها میبینند . بسیار شگفتزده میشوند. زیرا آنان از پیش میدانستند که در پی پایین آمدن لبهی یخ و :
از آن پیش که برفها بگدازند ، اگر ایدر جای پای رمه در جهان استومند، دیده شود ، شگفتی انگیزد .
این گونه بود که ، سخت شگفت زده شدند و آن « ردِ پا » را دنبال کردند و به چند گوزن شمالی برخورد کردند که با سمهای نیرومند خود ، یخها را میشکستند و بنفشــههای کــوهیِ سـرشـار از مواد روغنی را میخورد . بی اختیار فریاد برآوردند :
« گئوسپنتا » یا ( گاو مقدس ) . آن گاوها را به زیر آوردند و نخست خونش را نوشیدند و … ، زندگی از سر گرفتند .
هنگامیکه این آگاهی به ورنشینان رسید ، آن روز را روزنو یا نوروز نامیدند و جشن برپا کردند یعنی با شادی به نیایش کردگار جهان برخاستند .
پایهگذاری نوروز در روزگار جمِ وی ونگهان و کمابیش در سالهای ۹۵۰۰ تا۹۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح ( ۱۰۱۲۱ تا ۹۶۲۱ پیش از هجرت پیامبر / ۷۷۳۲ تا ۷۲۳۲ پیش از میلاد زرتشت ) ، میبوده است .
از آنجا که ایرانیان ، آگاهیهای بسیاری در زمینهی اختر شناسی داشتند ، برای ماندگاری و فراموش نشدن هنگام آن ، تاریخِ آنرا به روز اول فروردین یعنی تعادل بهاری جابجا کردند یا آن روز ، به راستی یکم فروردین ماه بود .
مفاهیم راستین سفرهی هفتسین
ایرانیان به سنت کهن ، در آغاز نو شدن سال، سفرهی نوروزی میگسترانند . سفرهی نوروزی ایرانیان، همهی نمادهای آفرینش استومند ( مادی ) را در بر دارد . امروزه مفاهیم اصلی آن با گذشت هزارهها از دست رفتهاند ؛ اما نمادها همچنان پا برجا ماندهاند .
به باور کهن ایرانیان، اهورامزدا پس از بیهوش شدن اهریمن ، دست به آفرینش مادی میزند . بدینسان از زمان بیکران، زمان کرانمند میآفریند تا هنگام مناسب، آن را به جنبش درآورد . او در شش بار، نخستین نمونههای شش پدیدهی اصلی آفرینش یعنی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را میآفریند .
سالگرد آفرینشهای ششگانه به جشنهای « گاهنبار» یا گهن بار، معروفاند . این جشنها عبارتند از :
۱ـ مدیوم رزگاه (آفرینش آسمان) که معنای آن میانه بهار است و مربوط به آفرینش آسمان میباشد که در ماه اردیبهشت قرار دارد .
۲ـ مدیوشمگاه ( آفرینش آب) ، به معنای میانهی تابستان است و مربوط به آفرینش آب میباشد و در تیر ماه قرار دارد .
۳ـ پتیهشهیمگاه (آفرینش زمین) که معنای آن گردآوری غله و مربوط به آفرینش زمین در شهریور ماه است .
۴ـ ایاسیریمگاه (آفرینش گیاهان) که معنای بازگشت به خانه و مربوط به آفرینش گیاهان است و در مهر ماه قرار دارد .
۵ـ مدیاریمگاه (آفرینش جانوران) که معنای آن میانهی سال و مربوط به آفرینش جانوری است و در دی ماه میباشد .
۶ـ همسپهمدیمگاه (آفرینش مردمان) که معنای آن حرکت همهی سپاه و مربوط به آفرینش انسان در روزهای پایانی سال است.
اهورامزدا ، آسمان را روشن و بیکران میآفریند .
نمونهی نخستِ آب ، قطرهای است به پهنای همهی آبها .
نمونهی نخستِ زمین ، زمینی است گرد و هموار، بدون هر گونه پستی و بلندی .
نمونهی نخستِ گیاه ، یک شاخه است که در برگیرندهی همهی گیاهان است .
نمونهی نخستِ چارپایان سودمند ، گاو « ایوداد» یا « ایوک داده» است که در کنارهی راست رودخانهی « داییتی» نیک در ایرانویج آفریده شد .
نمـونه نخستِ انسـان ، گیومرث یا زندهی میرا یا به گفتهی درستتر : میرای زنده بود . اهورامزدا او را در کنارهی چپ
رودخانهی « داییتینیک » در ایرانویچ آفرید. آفریدگار، گیومرث را برای یاری به خود، آفرید .
همچنین به باور کـهن ایرانیان، اهورامزدا، امشاسپندان را که جلوههایی از ذات او هستند میآفریند .
امشاسپند به معنای ورجاوند یا جاودانه است . تعداد امشاسپندان، شش تاست که عبارتند از: بهمن (منش خوب یا نهاد نیک) ، اردیبهشت (بهترین اشه یا ارته راستی)، شهریور (شهریاری آرمانی یا توانایی مینوی آرمانی یا آرمان شهر) ، سپندارمذ یا اسفند (خردکامل) ، خرداد (رسایی و کمال) ، امرداد (جاودانگی و نامیرایی) .
از میان امشاسپندان یا جلوههای ذات اهورامزدا، سه امشاسپند ، نرینه و سه امشاسپند، مادینهاند . سپندارمذ ، همراه با خرداد و امرداد سه امشاسپند مادینهاند .
نزد ایرانیانِ کهن عدد شش که نشان دهندهی ششگاه آفرینش و نیز شمار امشاسپندان بود، عدد مقدس دانسته میشد ؛ اما با برپایی دین ـ دولت ساسانی و قرار دادن اهورامزدا یا ایزدِ سروش بر سرِ فهرست امشاسپندان، تعداد آن را به هفت رسانیدند و رفتهرفته عدد هفت، جای عدد شش را گرفت .
بدینسان، سفرهای که ایرانیان در سال نو میگسترانند و نمادهای ششگانهی آفرینش استومند (مادی) را بر آن مینهادند، رفتهرفته با جایگزین شدن عدد ۷ به جای عدد ۶ ، نام هفت به خود گرفت .
بعدها که مفاهیم اصلــی از دست رفت و در درازای هزارهها به جای « مغز » ، « پوست » بر جای ماند، سفرهی نوروزی که دارای مفهومِ ویژه و ژرفی بود، دچار دگرگونی شد و سرانجام با نام « هفتسین» به ما رسیده است .
بر سر این سفره، آسمان (در نماد آینه) ، آب (درون تُنگ) ، خاک (به گونهی بستر رویش گیاه) ، گیاه (در قالب سبزه) ، جانور (به گونهی ماهی) و انسانهای گردآمده بر کنار آن که نشان دهندهی ۶ گاه آفرینشاند ، حضور دارند .
بدون دو دلی دیگر اجزای این سفره که امروزه از اصل خود دور افتاده و بدینگونه پس از گذر هزارهها به ما رسیده، دارای مفاهیم ویژه اند :
سیب ، نمونهی نخستین میوهای است که مردم این فلات ، موفق به تربیت آن شدند و این مساله به عهد عتیق (تورات) و از آن جا به عهد جدید (انجیل) نیز راه یافت .
سرکه ، نخستین فرآوردهی صنعتی ایرانیان در قالب تولید انبوه بود . البته میدانیم که سرکه از فراگشت تولید انگور به شراب و سپس دگرگشت شراب به سرکه، به دست میآید .
گندم که به گونهای سنتی به عنوان نماد آفرینش گیاهی به کار میرود، نخستین دانهای است که ایرانیان توانستند آن را به گونهی سازمان یافته، بکارند و بدروند و…
تخممرغ که آن را رنگ میکنند و میآرایند ، نماد فراگشت زندگی از نطفه به جاندار است. در گذشته این نماد ، جای ویژهتری در سفره هفتسین داشت. به گونهای که در دوران صفویان ، افزون بر رنگ کردن ، آن را به گوهرهای گوناگون میآراستند .
اسپند یا سپند را میتوان نخستین گونهی « گندزدا » دانست که ایرانیان آن را شناختند و برای گندزدایی و برطرف کردن بوهای ناخوش به کار گرفتند . ارزش آن برای زمانهایی که انسان و دام در کنار هم زندگی میکردند، بسیار والا و حتا در مواردی حیاتی بود .
سکه نیز بعدها که بازرگانی رونق گرفت و شهرنشینی افزونتر شد و رفتهرفته پول در زندگی مردمان جایگاه ویژهای یافت، راه بر سر این سفره پیدا کرد و …
از این رو شایسته است در تزیین و چیدمان سفرهی هفتسین، به رمز و رازهای آن، بیشتر توجه کنیم و عوامل اصلی آن را در نظر گیریم .
۱۳ مقدس
ایرانیان از عهد کهن تا عهد باستان، بر این باور بودند که عمر جهان دوازده هزار سال است. در پایان هزارهی دوازدهم، با برپایی « رستاخیز » دوباره جهان نو میشــود و « دوازدههی » تازهای آغاز میگردد. با ظهور « استوت ارت » یا سومین و فرجامین سوشیانت که خویشکاری برانگیختن مردگان را دارد ، مردگان به تدریج برانگیخته شده و پس از انجام داوری فرجامــین در حضــور مهر، سروش و رشن، از پل چنوات ( صراط ) میگذرند . این پل برای نیکوکاران پهناور و برای گناهکاران، باریک و تیز چون لبهی تیغ است . نیکوکاران به بهشت و بدکاران به دوزخ میروند .
برپایهی محاسبات روانشاد استاد ذبیح بهروز، زایش زرتشت در آغاز هزارهی دهم قرار دارد و نیز فرجامین روز هزارهی دوازدهم « روز سهشنبه ۳۰ اسفند سال ۶۰۰ یزدگردی رحلت است یعنی روز هفدهم ژانویه ۱۲۳۲ میلادی یا چهارم بهمن ماه ۶۱۰ خورشیدی » .
البته باید توجه داشت که سالشمار دوازده هزار ساله بر پایهی سال یزدگردی یعنی سالِ ۳۶۵ روزه بوده است. از اینرو این دوران برابر است با ۰۰۰ /۳۸۰ /۴ روز و یا ۱۱۹۹۳ سال خورشیدی .
جدول زیر بر پایهی محاسبهی استاد ذبیح بهروز از زادروز زرتشت که برابر با آغاز هزارهی دهم میباشد ، تنظیم گردیده است .
هزاره نام و لقب هزاره آغاز هزاره
میلادی(پ م) خورشیدی (پ هـ )
یکم حمل ( بره ) ـ ایرانویچ ۱۰۷۶۲ ۱۱۳۸۳
دوم ثور (گاو) ـ جمویونگهان ۹۷۶۳ ۱۰۳۸۴
سوم جوزا ( دوپیکر ) ـ کوچ ۸۷۶۳ ۹۳۸۴
چهارم سرطان (کرزمک) ـ کوچ ۷۷۶۴ ۸۳۸۵
پنجم اسد ( شیر ) ـ کیومرث ۶۷۶۵ ۷۳۸۶
ششم سنبله (خوشک)ـ هوشنگ ۵۷۶۵ ۶۳۸۶
هفتم میزان ( ترازو ) ـ جم ۴۷۶۶ ۵۳۸۷
هشتم عقرب ( کژدم ) ـ ضحاک ۳۷۶۷ ۴۳۸۸
نهم قوس (نیم اسب) ـ فریدون ۲۷۶۷ ۳۳۸۸
دهم جدی ( وهیک) ـ زرتشت ۱۷۶۸ ۲۳۸۹
یازدهم دلو ( آورندهی آب ) ـ اخشیت اره ۷۶۹ ۱۳۹۰
دوزادهم حوت ( ماهی ) ـ اخشیت اره ماهی ۲۳۰ ۳۹۱
چنانکه گفته شد با توجه به جدول بالا، پایان هزارهی دوازدهم که رستاخیز میباید بوده باشد، برابر است با ۱۲۳۲ میلادی ( ژانویه ) یا ۶۱۰ خورشیدی ( بهمن ) .
برپایهی همان محاسبات، در سال ۱۷۳۸ پمم، وحی بر زرتشت نازل میشود . وی در سال ۱۷۲۸ پیامبری آشکار میکند . برپایهی همان محاسبات میبایست هوشیدر در سال ۷۹۹ پمم، زاده میشد و خورشید در سال ۷۶۹ پمم یا ۱۳۹۰ پ ه پ، به مدت ده شبانهروز به نشانهی بشارت ظهور وی از جنبش میایستاد . به همین ترتیب، میبایست زایش هوشیدر ماه در سال ۲۰۰ میلادی (۴۲۱ پ ه پ) میبوده و در سال ۲۳۰ میلادی یا ۳۹۱ پ ه پ ، میبایست خورشید به نشانهی بشارت ظهور وی و پایان هزارهی هوشیدر از جنبش بازمیماند . همچنین میبایست زایش استوت ارت در سال ۱۲۰۲ میلادی یا ۵۸۱ خورشیدی ( چهارم بهمنماه ) به وقوع میپیوست و چنان که گفته شد در سال ۱۲۳۲ میلادی ( هفدهم ژانویه ) یا ۶۱۰ خورشیدی میبایست کار جهان به پایان میرسید و رستاخیز آغاز میشد .
برپایهی باور ایرانیان کهن با پیدایی سوشیانت و برانگیختن مردگان ، رفتن نیکوکاران به بهشت و بدکاران به دوزخ، کار جهان پایان نمییابد و از هزارهی سیزدهم، دور ۱۲ هزار سالهی نوینی آغاز میشود . بر پایهی این باور، روز سیزدهم سالنو به عنوان نماد ( هزارهی سیزدهم ) ، روز فرخندهای بود که شگون داشت و مردم با رفتن به دامان طبیعت که زندگی تازهای را آغاز کرده بود، روز سیزدهم یا آغاز دور نوینی از زندگی را جشن میگرفتند .
پس از یورش تازیان و دور شدن مردمان از ریشهی خود، رفته رفته این باورها کمرنگ شدند . پیش از آن که به دست فراموشی سپرده شوند، فرزانگان ایرانی برای نگاهداری و ورجاوندی این تراداد ( سنت) ، به این خرافه دامن زدند که شمار ۱۳ نحس است و باید نحسی سال نو را با رفتن به دامان طبیعت ، به درکرد . گسترش این خرافه، اجازه نداد تا این تراداد کهن به دست فراموشی سپرده شود . این باور توانست این سنت را تا به روزگار ما که دیگر نیازی به خرافه نیست، پایدار نگاه دارد .
این باور در درازای سالیان، چنان بر اندیشهی مردم ما اثر گذاشت که گمان کردند که به راستی این شمارهی پرشگون یعنی ۱۳، بدشگون و نحس است . تا جایی که حتا شمارههای خانههای خود را به ۱ + ۱۲ یا ۲ + ۱۱ بدل کردند .
دیگر عددهای پرشگون در باور ایرانیان کهن، عبارت بودند از عدد هفت به نشانهی هفت امشاسپند .
چنانکه گفته شد ، شمار امشاسپندان ، شش است که قرار دادن نام اهورامزدا بر بالای آنها و گاه ایزد سروش ، شمار آن را به هفت میرسانند . درباره عدد هفت. باید دانست که پایهی گاهشماری است و ۵۲ هفته برابر است با یک سال و…
عدد ۷۲ نیز در میان ایرانیان در عهد کهن و باستان ، جایگاه ویژهای داشته است. این عدد به نشانهی ۷۲ رشتهی کمربندی است به نام « کُشتی » که ایرانیان از دوردستهای تاریخ بر میان میبستند و سپس این کمربند ، به آیین زرتشت نیز راه یافت و آنان پس از رسیدن به سن بلوغ ( ۱۵ سالگی ) ، آن را به میان میبندند.
درفش یگانگی همهی مردمان ایرانیتبار و همهی سرزمینهای ایرانینشین
هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلهی نوروزی، جشن سال نو، آغاز میگردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلهی نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچمِ همبستگی همهی مردمان ایرانیتبار و همهی سرزمینهای ایرانینشین است، چنان دیرین است که در « وندیداد» (پیشداد) از شهر بلخ ، به نام « بلخ افراشته درفش» یاد میشود.
در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیشداد) که از سرزمینهای اهورا آفریده نام میبرد ، میخوانیم :
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من « اهورامزدا » آفریدم، « بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
میدانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایران