روند و نتیجه پروژه «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» (جمعبندی و ارزیابی ما)

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

پس از قریب به چهار سال بحث و گفتگو به منظور تلاش برای غلبه بر پراکندگی چپ میان سه جریان (سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران)، در نهایت فراخوانی مشترک و سه جانبه تحت عنوان  “برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ” در تاریخ ١۵ آبان ١٣٩١ (۵ نوامبر ٢٠١٢) منتشر شد. پس از انتشار این فراخوان، تعدادی از فعالین منفرد چپ با امضای “کنشگران چپ”، بدان پاسخ مثبت دادند و از آن پس تلاش مشترک و چهارجانبه ای با هدف شکل دهی تشکل بزرگ چپ آغاز شد.

این پروژه بر اساس خطوط مشترک سه گانه زیر شکل پذیرفت :

۱ – گسست از سیستم فکری و عملکردی ” سوسیالیسم واقعا موجود” که طی چند دهه در شوروی و تعدادی از کشورها حاکم بود و اساس فکری مسلط در جنبش کمونیستی را تشکیل می ‏داد.

۲-  باورمندی به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم و مبارزه برای تحقق آن ها در ایران. آزادی با عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با دمکراسی پیوندی عمیق دارند. دفاع از حقوق‌ بشر و مبارزه علیه هر گونه‌ ستم‌ و تبعیض ملى‌، طبقاتى‌، جنسى‌، نژادى‌، مذهبى‌ و عقیدتى‌.

۳ – اعتقاد بر این که جمهوری اسلامی مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی است. از این‏ رو هدف برنامه‏ ای ما رفع این مانع از طریق مبارزه مسالمت ‏آمیز به دست مردم و از طریق گسترش جنبش همگانی و استقرار یک جمهوری دمکراتیک مبتنی بر جدایی دولت و دین در ایران است.

لازم به ذکر است که در فرخوان آمده بود : “وارد شدن به روند بحث و گفتگو و تدوین اسناد، لزومأ به معنی تصمیم گیری قطعی از همان ابتدا در مورد امر وحدت نیست، اما به معنی تعهد به مشارکت در این روند است. بعد از اتمام این روند، فعالین چپ و سازمان ها، با توجه به حاصل کارجمعی، خود در مورد وحدت و شرکت در سازمان واحد تصمیم خواهند گرفت”.

جمعبندی و ارزیابی ما

1

صرفنظر از مخالفت‌ها، که به نسبت‌های متفاوت در درون هر سه جریان مطرح بودند، اما در میان موافقان پروژه هم، چه در بین سازمانها، چه در داخل سازمانها و چه در میان کنشگران چپ، برداشت واحدی راجع به آن (هدف، ترکیب، کیفیت، ساختار، نحوه اجرا و …) حاکم نبود. فراز و فرود پیشبرد پروژه هم، گاهی به نزدیکی و یا دوری از برداشتهای مختلف موجود تاثیر میگذاشت. با این وجود تلاشهای گسترده برای اجرای پروژه به کار گرفته شد. «نقشه راه» یعنی برنامه‌ای زمانبندی شده برای اجرا یا پیشبرد پروژه «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» تدوین شد و به تأیید همه طرفهای فعال در آن رسید. تهیه و تصویب نقشه راه، سازمانیابی کنشگران چپ و تعیین نمایندگان (رابطان) آنها در گروه «تدارک و سازماندهی» نیز حدود هفت ماه زمان برد و، درنهایت، در اواسط ژوئن ۲۰۱۳ پروژه آغاز گشت.

در مورد مدت زمان لازم برای اتمام “پروژه”، اختلاف وجود داشت و نظرات در مورد ادامه آن بین یک تا سه سال متفاوت بود که در نهایت دو سال (از ژوئن ۲۰۱۳ تا ژوئن ۲۰۱۵) تعیین شد.

2

در گفتگوهای مقدماتی میان سه جریان، توجه به فعالان منفرد چپ و جلب مشارکت آنان از اهمیت زیادی برخوردار بود در عین وجود توافق اصولی و رسمی هر سه سازمان در مورد ضرورت شرکت آنها به عنوان یکی از چهارطرف تشکیل دهنده این پروژه، اما درعمل، تحرک کافی برای جلب مشارکت عده بیشتری از آنها انجام نگرفت. درچند شهر اروپائی نشستهائی برای این کار برگزار گردید ولی برخی جاها که ظرفیت بالائی هم داشتند، عملأ نادیده گرفته شد. درنهایت، چند ده نفر از کنشگران چپ در این پروژه شرکت کردند (که غالبأ هم از طیف «فدائی» بودند)، در حالی که زمینه برای جلب چند برابر این تعداد، وجود داشت. اما نباید نادیده انگاشت که حضور فعال تعدادی از نیروهای منفرد چپ در این کار و فراهم شدن امکان مشارکت دموکراتیک آنها در بحثها و تصمیم گیری ها، فی نفسه، تجربه ای تازه و مثبت بوده است. بسیاری از احزاب و سازمانها و همچنین فعالان غیرمتشکل براین باور بوده و یا هنوز هم هستند که اساسأ امکان همکاری و مشارکت بین سازمانها و منفردین در یک کار جمعی، در چارچوب مناسبات دموکراتیک، وجود ندارد. پیشبرد این پروژهِ هرچند ناکام نشان داد که همکاری مشترک سازمان ها و منفردین مستقل، به شیوه دموکراتیک، امکان پذیر است.

بر سر تشکیل سه گروه کار (علاوه بر گروه تدارک و سازماندهی و گروه دیگری برای اداره سایت و تبلیغات) متشکل از دو نفر از هر سازمان و دو نفر از کنشگران چپ در هر گروه، توافق حاصل گردید. درهرصورت، گروه نظری- برنامه ای، تقریبأ ۹ ماه و دو گروه «سیاسی و «اساسنامه» هم حدود یک سال پس از اعلام بیرونی فراخوان، تشکیل و مشغول کار شدند. در طول این مدت، روند مباحث نظری، برنامه‌ای و یا ساختاری در گروه های کار، پالتاک‌ها و کنفرانسهای عمومی، استقبال و شور و شوق چندانی در میان بسیاری از شرکت کنندگان ایجاد نکرد. در بین بخش بزرگی از شرکت کنندگان، این گرایش و یا روحیه حاکم بود که اکثر بحثهای نظری و برنامه‌ای، موضوعاتی «نسیه» و یا بحثهائی «بی مورد» و «نا لازم» بودند و یا اینکه برخی مطرح می کردند که: «ما نمی توانیم به مسائلی که حتی جنبش جهانی چپ نتوانسته جواب بدهد، جواب بدهیم». اما متقابلأ، بحث روی مسائل سیاسی، خط مشی و یا استرتژی سیاسی (روی عناوین معینی از استراتژی سیاسی) نسبتأ داغ بود. واقعیت مسئله این است که جدا از خود اعضای گروه‌های کار و چند نفر دیگر، کس دیگری از شرکت کنندگان هیچ طرح و برنامه و پیشنهاد اساسنامه و یا منشور مکتوبی به گروه‌های کار مربوطه ارائه نکرد، در حالی که طبق آئین نامه مصوب گروه تدارک و سازماندهی، وظیفه اصلی آن گروه‌ها ساماندهی و تدوین پیشنهادهای واصله از سوی شرکت کنندگان پروژه بوده است. در نهایت، خود اعضای گروه‌های کار دست به کار شدند و رأسآ به تهیه و عرضه طرحها و منشورهای سیاسی، ساختاری و یا برنامه ای مبادرت کردند.

3

علیرغم صرف انرژی و تقبل زحمات فراوان، اما اعضای گروه کار «تدارک و سازماندهی» که مسئولیت و نقش بسیار مهمی در پیشبرد این پروژه داشتند، نتوانستند که نحوهِ فعالیتهایِ این گروه را بدرستی به پیش ببرند.، وجود تراکم در کارها و مسائل مرتبط با اختیارات و وظایفِ فردی و گروهی و در عین حال تداومِ شیوه هایِ  فعالیتیِ بوروکراتیک، در عمل موجب کندی فعالیتها و تصمیم گیری‌های سازنده شد، در حالی که این گروه می توانست با واگذاری بخشی از وظایف و اختیارات خود به دیگر فعالان علاقمند، از فشار برخود بکاهد و بر بازدهی کارها بیفزاید.

4

این پروژه، به رغم تمایل و تلاشهای همه فعالان آن، طی دوره دو ساله، نتوانست شتاب و اشتیاق لازم را در میان فعالان و علاقمندان جلب نموده و بطور خلاق پیشرفت کند. انتشار فراخوان و کوششهای اولیه، امیدواری‌هائی را نسبت به امکان موفقیت آن، در بینِ فعالانِ در گیر و اطرافیانِ علاقمند به آن بوجود آورد،، اما بخشا بخاطر روند کند و طولانی شدن پروسه، و همچنین بارز شدن اختلاف نظرات غیر قابل حل، موجود، انگیزه ها بتدریج کاهش یافت و نهایتا به بن بست رسید. در فاصله نخستین کنفرانس در نوامبر ۲۰۱۳ تا سمینار- کنفرانس چهارم در مارس ۲۰۱۵، در هر کنفرانس از تعداد شرکت کنندگان کاسته شد و در آخرین نشست نیز بخش عمده صحبتها نه متوجه نقد و بررسی اسناد ارائه شده و بلکه معطوف به «چه کنیم؟» بود، یعنی اینکه حالا با وجود چهار طرح منشور نظری و سیاسی و دو طرح اساسنامه، چه کاری می شود کرد و یا چگونه می توان این پروژه را از این بن بست بیرون آورد.

در طول مدت اجرای این پروژه مشترک، دیگر همکاری ها، فعالیتها، موضعگیری‌های سیاسی و یا صدور اعلامیه های مشترک از سوی چهار بخش شرکت کننده در آن، در قیاس با قبل از انتشار فراخوان، فروکش نمود، در صورتی که زمینه و سوژه فعالیتهای مشترک هم کم نبود و برای بسیاری از فعالان هم این سوال مطرح بود که در حال حاضر که همه این جریانات در راه وحدت و شکل دهی تشکل بزرگ چپ تلاش می‌کنند، چگونه است که نمی‌توانند همکاری‌های بیشتری با همدیگر داشته باشند. فعالیتها و اقدامات عملی نیروهای درگیر دراین پروژه نیز اوقات زیادی از انرژی آنها را به خود اختصاص داده و نتیجتأ، زمان کمتری را برای پرداختن به دیگر کارها باقی می‌گذاشت. اما مهمتر از همه اینها، آنچه پیشرفت درگسترش همکاری‌های مشترک میان جریانات سیاسی فعال در این پروژه را محدود یا دشوار می کرد، اختلاف مواضع و نظرات سیاسی در بین آنها بود.

5

وجود اختلاف نظر در میان نیروهای شرکت کننده در این پروژه، چه در میان سازمانها و چه در بین فعالان منفرد چپ، از همان ابتدا، امری پوشیده برای آنها و دیگران نبود. اما این نیروها، از ابتدا، با علم به وجود این اختلافات و برای غلبه بر پراکندگی و ضعف چپ بود که تلاشهایی را شروع کردند که فراخوان برای «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» ترجمان آن خواست مشترک در آن زمان بود. این امیدواری در جمع شرکت‌کنندگان غالب بود که به رغم وجودِ تفاوت هایِ جدی در مورد چگونگی پیشبردِ میارزه در قبال جمهوری اسلامی و سرمایه داری، امکانِ آن وجود داشت که از طریق بحث و جدل و اقناع، گسترش همکاریهای فیمابین و با ورود و مشارکت نیروهای بیشتر در این پروژه و در عین حال،  روبرو گشتن با واقعیات عینی و تأثیرپذیری از تحولات جاری، امکان شکل‌گیری تشکل جدید و بزرگتری در این طیف چپ وجود دارد. ولی با وجود همه کوششها، عمدتأ به دلیل ناکافی بودن اشتراکات و برجای ماندن اختلافات مهم، آن امیدواری در عمل برآورده نشد و این پروژه با ناکامی مواجه گردید. پاسخ‌های گوناگون چهار طرف شرکت کننده در پایان کار به گروه تدارک و سازماندهی و ناتوانی این گروه در ارائه یک جمعبندی مشترک از چگونگی پیشرفت پروژه نیز براین واقعیت گواهی می دهند. طی پروسه دیالوگ روشن شد که بین مجموعه اندیشه ورزان در این پروژه، بر روی عبور از جمهوری اسلامی و استنباط از سوسیالیسم و چگونگی عبور از سرمایه داری موجود به جامعه مورد نظر، اختلافات فاحش وجود دارند.

با وجود مشترکات مصرح در فراخوان، اما در روند پیش رویِ پروژه، آشکار شد که درک و تلقی این مجموعه از خطوط سه گانه مندرج در فراخوان نه تنها هم سان و سازگار نبودند بلکه در تک تک بندهای آن، دریافت ها و تلقی های متفاوت و گاه بسی متضاد و غیر قابل توافق وجود داشتند. چهار منشوری که در پایان کار ارایه شدند بیانگر این اختلافات می باشند. در طی بحث و گفت و گو های درونی برای تهیه منشور و اساسنامه برای تشکیلات جدید، به تدریج و هر چه بیشتر، به رغم خوش بینی های اولیه در آغاز کار نسبت به امکان هم گرایی این جریان ها، ثابت شد که امکان ایجاد تشکیلاتی واحد، ، پایدار و اثرگذار که جایگزین سازمان های موجود گشته، بر اساس مبانی نظری، سیاسی و تشکیلاتی چپی به واقع سوسیالیستی و سازمانی به واقع اپوزیسیونی علیه تمامیت نظام جمهوری اسلامی و سرمایه داری مبارزه کند، وجود ندارد.

6

پروژه با وجود همه تلاشهای قابل ارج، موفق به تبیین پایه های نظری، برنامه ای و تشکیلاتی مورد توافق چهار جریان تشکیل دهنده پروژه، برمبنای یک منشور و یک سند ساختارمشترک که لازمه ایجاد یک “سازمان واحد چپ سوسیالیستی” است نگردید. با توجه به چنین وضعی، کنگره مشترک بطور منطقی نمی توانست بر اساس پیش بینی نقشه راه برگزار شود.

به رغم ناکامی در رسیدن به هدف خود، پروژه اما توانست با سازماندهی گفت و گو و تعامل میان بخشی از نیروهای سیاسی کشور مان در خارج از کشور، آزمونی شود که ما آن را مثبت و آموزنده در راستای تلاش های تاریخی و مکرر جنبش چپ ایران برای اتحاد و وحدت میان خود ارزیابی می کنیم. حاصل کار جمعی یا دستاورد مکتوب آن پروژه، یعنی چهار منشور برنامه ای و سیاسی، دو طرح اساسنامه و فهرستی از اشتراکات و اختلافات، به هر کیفیت، نشان دهنده توان و ظرفیت این جمع شرکت کننده در این پروژه بوده است. تهیه و انتشار این اسناد، به سهم خود، به روشن تر نمودن و ضرورتِ تاکید بر مرزبندی، بلحاظِ هویت، مبانی نظری و استراتژی سیاسی این طیف وسیع چپ آزادیخواه و در نتیجه مشخص‌تر کردن صف‌بندیها و گرایشهای آن، یاری رسانده است.

7

شکست این پروژه، با همه صدمات و تبعات آن، البته به معنی پایان کار نیست. همه ما از پریشانی و پراکندگی چپ رادیکال و آزادیخواه رنج می‌بریم و در حد توان خود برای غلبه بر آن می‌کوشیم. با بهره‌گیری از تجربیات و دستاوردهای این پروژه، می‌توان و باید برای طرحهای دیگر در راستای همگرائی و انسجام ممکن در میان این بخش از چپ اندیشید.

کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان حلق ایران

شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران

تعدادی از کنشگران چپ

6 خرداد 1396 –  27 ماه می 2017

………………………………………………………….

ضمیمه ها

قرار، فطعنامه و مطالب مربوط به جمعبندی و ارزیابی از پروژه “شکل دهی تشکل بزرگ چپ” را که قبل تر توسط این امضاکنندگان  منتشر شده اند، دوباره وجهت یادآوری درج می کنیم:

…………………………………………………………….

اطلاعیه شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران در مورد

“پروژه شکل دهی تشکل بزرگ چپ”

 شورای موقت سوسیالیستی چپ ایران در نشست عمومی خود در ٩ ماه مه ٢٠١۵، برابر با ١٩ اردیبهشت ١٣٩۴ چشم انداز “پروژه شکل دهی تشکل بزرگ چپ” را با توجه به حاصل کار آن، مورد بحث و بررسی قرارداد و تصمیمات و نقطه نظرهای زیر را، به اتفاق آراء به تصویب رساند:

١ ـ شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران پروژه ای را که با “فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ” در ۵ نوامبر ٢٠١٢ از سوی سه سازمان سیاسی چپ وسپس با پیوستن جمعی از کنشگران چپ به آن، از جانب ۴ جریان آغاز شد، تلاشی مثبت در جهت نزدیکی بخشی از نیروهای چپ دموکرات و سوسیالیست کشور ما در مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی برای آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی وسوسیالیزم در ایران ارزیابی می کند.

٢ ـ شورا براین باور است که پروژه نامبرده دستاوردهائی ارزشمند داشته است:

تدوین چهار منشور نظری ـ برنامه ای، از جمله منشور موسوم به منشور۶ امضاء و دو سند ساختاری و پیدایش هم گرائی های نظری و برنامه ای در روند بحث ها و کنفرانس ها و تهیه اسناد، درمیان فعالان پروژه از جمله این دستاوردهاست.

٣ ـ شورا براین ارزیابی است که پروژه با وجود همه تلاشهای قابل ارج، موفق به تبیین پایه های نظری، برنامه ای و تشکیلاتی مورد توافق چهار جریان تشکیل دهنده پروژه، برمبنای یک منشور و یک سند ساختارمشترک که لازمه ایجاد یک “سازمان واحد چپ سوسیالیستی” است نگردید.

با توجه به چنین وضعی، کنگره مشترک بطور منطقی نمی تواند بر اساس پیش بینی نقشه را شکل گیرد و برگزار شود.

۴ ـ شورا بر این نظر است که خطوط کلی منشور ۶ امضاء می تواند چارچوبی باشد برای دست یابی به وحدت چپ و ایجاد یک سازمان چپ سوسیالیستی در مبارزه علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران.

شورا کماکان آمادگی خود را برای تلاش در این راستا اعلام می دارد.

…………………………………………………………….

اطلاعیه  شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران در باره ی

پروژه ی وحدت چهار جریان سیاسی

آبان ١٣٩۴  – ۱۲ نوامبر ۲۰۱۵

 شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران بدین وسیله اعلام می دارد که پروژه-ای که با “فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ” در تاریخ ١۵ آبان ١٣٩١ (۵ نوامبر ٢٠١٢) به منظور وحدت اتحاد فدائیان خلق، سازمان فدائیان خلق (اکثریت)، شورای موقت سوسیالیست های چپ و تعدادی از کنشگران چپ آغاز شد، به رغم تلاش های فراوان موفق به تبیین پایه های نظری، برنامه ای و تشکیلاتی اساسی و لازم برای ایجاد یک سازمان واحد چپ سوسیالیستی در مبارزه علیه تمامیت نظام جمهوری اسلامی نگردید.

اکنون، با توجه به وضعیت فوق، سازمان ما پروژه ی مشخص نامبرده را پایان یافته تلقی می کند و در نتیجه، وظیفه ی گروه کار تدارک و سازماندهیِ این پروژه را نیز خاتمه یافته می داند.

این پروژه بر اساس خطوط مشترک سه گانه زیر شکل پذیرفت:

۱. گسست از سیستم فکری و عملکردی ” سوسیالیسم واقعا موجود” که طی چند دهه در شوروی و تعدادی از کشورها حاکم بود و اساس فکری مسلط در جنبش کمونیستی را تشکیل می ‏داد.

۲. باورمندی به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم و مبارزه برای تحقق آن ها در ایران. آزادی با عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با دمکراسی پیوندی عمیق دارند. دفاع از حقوق‌ بشر و مبارزه علیه هر گونه‌ ستم‌ و تبعیض ملى‌، طبقاتى‌، جنسى‌، نژادى‌، مذهبى‌ و عقیدتى‌.

۳. اعتقاد بر این که جمهوری اسلامی مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی است. از این‏ رو هدف برنامه‏ ای ما رفع این مانع از طریق مبارزه مسالمت ‏آمیز به دست مردم و از طریق گسترش جنبش همگانی و استقرار یک جمهوری دمکراتیک مبتنی بر جدایی دولت و دین در ایران است.

با وجود این مشترکات مصرح در فراخوان، اما در روند پیش رویِ پروژه، بر ما آشکار شد که درک و تلقی این مجموعه از خطوط سه گانه فوق نه تنها هم سان و سازگار نیستند بلکه در تک تک بندهای فوق، دریافت ها و تلقی های متفاوت و گاه بسی متضاد و غیر قابل توافق وجود دارند. چهار منشوری که در پایان کار ارایه شدند بیانگر این اختلافات می باشند. در طی بحث و گفت و گو های درونی برای تهیه منشور و اساس نامه برای تشکیلات جدید، به تدریج و هر چه بیشتر، به رغم خوش بینی های اولیه در آغاز کار نسبت به امکان هم گرایی این جریان ها، ثابت شد که امکان وحدت و ایجاد تشکیلاتی واحد، جایگزین سازمان های موجود، پایدار و اثرگذار بر اساس مبانی نظری، سیاسی و تشکیلاتی چپی به واقع سوسیالیستی و سازمانی به واقع اپوزیسیونی علیه نظام جمهوری اسلامی در موجودیت و تمامیت آن، با روندهایی از این پروژه و به طور مشخص با سازمانِ فدائیان خلق (اکثریت) وجود ندارد.

افزون بر اختلاف بر سر مقام و جایگاه مبارزه ی سوسیالیستی و ضد سرمایه داری در ایرانِ امروز و مناسبات تفکیک ناپذیر آن با مبارزه برای آزادی و دموکراسی، افزون بر اختلاف بر سر تبیین و تلقی ما از ماهییت نظام جمهوری اسلامی و امکان تحول یا اصلاح آن از درون سیستم، افزون بر اختلاف بر سر دموکراسی و معنا و مفهوم واقعی آن چون امر دخالت گری مشارکتی مردمان در اداره ی امور خود و به دست خود، در راه سوسیالیسمی رهایی خواهانه، افزون بر اختلاف بر سر تبیین شکل سازماندهی و تشکیلاتی چپی از نوعی دیگر و نوین در گسست از شکل ها، شیوه ها و بینش های چپ سنتی و اقتدارگرا، موضع مشخص نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران، اصلاح ناپذیری و تحول ناپذیری آن و در نتیجه ضرورت تاریخی انحلال یا سرنگونی آن، گره گاه اصلی و گذرناپذیرِ تضادی اصلی با روندی شد که خود را صریحاً “تحول طلبِ” جمهوری اسلامی دانسته، بر هم سویی و هم کاری با اصلاح طلبان داخل کشور، بر مبارزه پارلمانی، مبارزه در بالا، بهره گیری از تناقض‌ها و شکاف‌های سیاسی درون حکومتی، بر شرکت در کارزارهای انتخاباتی و بهره گیری از فرصت های ممکن و بر دموکراتیزه کردن نهادهای جمهوری اسلامی تأکید می ورزد.

با این همه اما، این پروژه به رغم ناکامی در رسیدن به هدف خود، توانست با سازماندهی گفت و گو و تعامل میان بخشی از نیروهای سیاسی کشور مان در خارج از کشور، آزمونی شود که ما آن را مثبت و آموزنده در راستای تلاش های تاریخی و مکرر جنبش چپ ایران برای اتحاد و وحدت میان خود ارزیابی می کنیم. هم گرایی و هم سویی نظری و برنامه¬ای در روند بحث¬ها و کنفرانس¬ها در بین بخشی از روندها و فعالان این پروژه که به تبیین منشوری نظری، سیاسی و برنامه ای بر اساس مشی چپی سوسیالیستی و اپوزیسیونی رادیکال انجامید (یکی از چهار منشور تدوین شده موسوم به منشور ۶ امضأ) از نظر ما مهم ترین دستاورد این پروژه به شمار می رود.

سازمان ما بر این نظر است که بر پایه مبانی اصلی منشور نامبرده، می توان چهارچوبی برای نزدیکی میان بخشی از نیروهای چپ و پیش روی به سوی ایجاد یک تشکل چپ سوسیالیستی برای ایران در جهت براندازی رزیم جمهوری اسلامی و تحقق آزادی، برابری، دموکراسی، جمهوری، عدالت اجتماعی، جدایی دولت و دین و سوسیالیسم به وجود آورد.

شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران کماکان آمادگی خود را در این راستا اعلام می دارد و در این راه تلاش و فعالیت خواهد کرد.

شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران

۲۱آبان ١٣٩۴  – ۱۲ نوامبر ۲۰۱۵

…………………………………………………………….

ارزیابی ما از روند آغاز، پیشرفت و حاصل کار پروژه «شکل دهی تشکل بزرگ چپ»

کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران

8 دیماه 1394  – دسامبر ۲۰۱۵

گروه «تدارک و سازماندهی» گزارش خود را زیر عنوان «گزارش چگونگی پیشرفت کار پروژه “شکل دهی تشکل بزرگ چپ” » منتشر کرد. دراین گزارش، شرحی اجمالی از فعالیتهای انجام گرفته طی دو سال و نیم گذشته، و پاسخهای چهارطرف شرکت کننده در این پروژه در مورد «وحدت و شرکت در سازمان واحد» درج شده، ولی این گروه، که مسئولیت عمده پیشرفت پروژه را طی این دوره برعهده داشته، نخواسته و یا نتوانسته است که ارزیابی مشترک و یا یک جمعبندی از حاصل کار آن را ارائه بدهد. اکنون که گزارش گروه «تدارک و سارماندهی» انتشار یافته است، هرکدام از افراد و یا جریانات فعال در این پروژه می توانند، و چه بسا وظیفه دارند، که ارزیابی خودشان را از این روند و سرانجام آن، در اختیار دیگر شرکت کنندگان و عموم علاقه مندان قرار بدهند. این ارزیابی ها راجع به این تجربه جدید تلاش و فعالیت مشترک، می توانند نکات آموزنده ای برای همه فعالان این پروژه و دیگران دربر داشته باشند.

ما هم، به سهم خود، ارزیابی مان از این پروژه را، در سطور زیر، با همه شرکت کنندگان و علاقه مندان در میان می گذاریم. اما، پیش از آن، لازم می دانیم که مروری کوتاه برسابقه این امر، که همواره طولانی شدن بیش از اندازه آن مورد سئوال یا ابهام بوده است، داشته باشیم.

پیشینه مقوله وحدت

۱- تا جائی که به سازمان ما برمی گردد، کنگره هفتم سازمان (تابستان ۲۰۰۶) قطعنامه‌ای را با عنوان «درباره ائتلافها و وحدت حزبی» (با ۹۷ درصد آرا) تصویب کرد که درآن، با اشاره به اینکه «در چند سال اخیر زمینه تفاهم و نزدیکی برنامه ای و بویژه توافق برسر یک برنامه سیاسی در درون جنبش چپ ایران و بویژه چهارسازمان سیاسی چپ یعنی سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران- کومه له، شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران، سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت و ما، دیده می شود» و با تأکید بر «لزوم همکاری و اتحاد نیروهائی که برای سوسیالیزم می رزمند» و همچنین بر «ضرورت مشارکت نیروهای فعال سیاسی چپ غیرمتشکل»، آمده بود:

«در زمینه وحدت، درچند سال گذشته تمایلاتی در بین بخشی از نیروهای سیاسی چپ و سازمان ما برای غلبه بر پراکندگی و لزوم تلاش در جهت وحدت حزبی شکل گرفته است. تحولات سیاسی ایران و تحولات درونی بخشی از نیروهای سیاسی چپ نیز چشم اندازهای مثبتی را گشوده است. سازمان ضمن تلاش برای گسترش همکاری‌ها بین سازمانهای سیاسی چپ و بویژه چهار سازمان سیاسی چپ فوق الذکر، به مسئله وحدت در چپ توجه داشته و هرآینه فعالیتها و اقدامات مشترک با دیگر سازمانهای سیاسی به سطحی رسید که زمینه وحدت سازمانی را مهیا کرد، کمیته مرکزی سازمان تلاشهای خود را برای رفع موانع پیشاروی آن متمرکز خواهد کرد».

این قطعنامه سرآغاز تلاش تازه‌ای بود از جانب سازمان ما برای غلبه بر پراکندگی در جنبش چپ و گشودن راهی برای شکل گیری یک چپ بزرگ. دراین راه اقداماتی صورت گرفت، ولی وقوع انشعاب در سازمان «کومه له» از یک سو و درخواست سازمان «اکثریت» از سازمان ما برای وحدت دوجانبه و تمایل برخی از اعضای سازمان به این وحدت دوجانبه از سوی دیگر، باعث بروز اشکال و تأخیر در اجرای قطعنامه گردید.

۲- در ماه اکتبر ۲۰۰۷، کمیته مرکزی وقت سازمان ما، برمبنای قطعنامه فوق، قراری را تصویب کرد که طبق آن «شروع بحث وحدت با سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران و با هر فرد و یا جریان سیاسی که آمادگی شرکت دراین پروسه را دارد» در دستورکار قرار گرفت. در ماه ژانویه سال بعد، دیدارها و گفتگوهای جداگانه‌ای با این دو جریان انجام گرفت. «شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران» از این پیشنهاد استقبال و آمادگی خود را برای مشارکت در آن را اعلام کرد. هیأت سیاسی «سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت»، ضمن ابراز تأسف از عدم پذیرش طرح آنها برای وحدت دوجانبه، از پیشنهاد سازمان ما استقبال کرده و مهلت خواستند تا آن را با شورای مرکزی خود درمیان نهند. در ماه ژوئن ۲۰۰۸، شورای مرکزی سازمان «اکثریت»، طی نامه‌ای به کمیته مرکزی سازمان ما، موافقت خود با این پروژه و آمادگی برای شرکت در کمیسیون سه جانبه را اطلاع داد.

اولین جلسه سه جانبه درماه سپتامبر ۲۰۰۸ برگزار و طی آن تصمیم گرفته شد تا «خطوط مشترکی که سه جریان براساس آن تصمیم دارند مباحثات وحدت را پیش ببرند» تدوین شود و بعد از تدوین خطوط مشترک، مراجعه به سایر سازمانهای چپ صورت بگیرد. در این جلسه، همچنین هیأت نمایندگی سازمان «اکثریت» اعلام کرد که این سازمان دو مصوبه در زمینه وحدت دارد، یکی «وحدت دوجانبه» و دیگری «حزب فراگیر چپ» و این پروژه، نه این است و نه آن، و به دلیل نداشتن مصوبه، در رابطه با این پروژه، مشکل حقوقی در آن سازمان وجود دارد. این مشکل حقوقی نیز در کنگره بعدی سازمان «اکثریت» حل شد. از آن پس، جلسات سه جانبه، با افت و خیز و تأخیرهای طولانی، ادامه یافت.

۳- از تاریخ اولین نشست سه جانبه درباره این پروژه تا انتشار«فراخوان» مشترک آن، چهارسال سپری شد. طی این مدت، اگرچه پروژه کاملا متوقف نشده بود ولی، در عمل، دچار فترت گشته بود، به طوری که حتی متن فراخوان مشترک هم که از ابتدا اختلاف چندانی برسر آن نبوده و از حدود دو سال پیش هم آماده انتشار بوده، عملأ منتشر نگردید. این تأخیر طولانی ناشی از دلایل گوناگون بوده که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست. تنها می توان اشاره کرد که برآمد جنبش اعتراضی مردم در سال ۱۳۸۸ و اختلاف نظر و مواضع متفاوت جریانات در ارزیابی از این جنبش و نسبت به جناح بندی‌های رژیم حاکم، از عوامل عمده این فترت بوده است. کنگره دهم سازمان ما، در ژوئیه ۲۰۱۲، مسئله تعویق و بلاتکلیفی این پروژه را مورد بحث و بررسی قرار داد و برطبق قراری که دراین زمینه (با ۹۱ درصد آرا) تصویب کرد، «مهلت زمانی حداکثر سه ماهه» را جهت انتشار فراخوان مشترک تعیین کرد. این قرار، به نوبه خود، نقش مؤثری در تسریع انتشار بیرونی فراخوان در آن هنگام داشت.

انتشار فراخوان

۴- سرانجام، «فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ»، با امضای «سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران»، «سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت» و «شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران»، در ۵ نوامبر ۲۰۱۲ (۱۵ آبان ۱۳۹۱)، منتشر شد. یک ماه بعد از آن، جمعی از فعالان منفرد چپ یا «کنشگران چپ»، به آن پیوستند و به عنوان یکی دیگر از طرفهای این پروژه، به مشارکت و فعالیت در آن پرداختند.

۵- همان طور که در فراخوان مشترک آمده، این پروژه براساس «خطوط مشترک» سه گانه زیر شروع شد:

– گسست از سیستم فکری و عملکردی «سوسیالیسم واقعأ موجود» که طی چند دهه در شوروی و تعدادی از کشورها حاکم بود و اساس فکری مسلط در جنبش کمونیستی را تشکیل می داد.

– ما به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم باورمندیم و برای تحقق آنها در ایران مبارزه می کنیم. از نظر ما آزادی با عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با دموکراسی پیوند عمیقی دارند. ما مدافع حقوق بشر هستیم و علیه هرگونه ستم و تبعیض ملی، طبقاتی، جنسی، نژادی، مذهبی و عقیدتی مبارزه می کنیم.

– اعتقاد براین که جمهوری اسلامی مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی است. از این رو، هدف برنامه‌ای ما، رفع این مانع از طریق مسالمت آمیز به دست مردم و از طریق گسترش جنبش همگانی و استقرار یک جمهوری دموکراتیک مبتنی بر جدائی دین و دولت در ایران است.

۶- چنان که در «خطوط راهنما»ی آن هم قید شده است، فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ برآن بود که «شکل گیری چنین تشکلی از یک سو نیازمند تبیین پایه های نظری، برنامه‌ای و تشکیلاتی است و از سوی دیگر پیشبرد بحث، گفتگو و همکاری نزدیک» و در عین حال، تأکید داشت که «وارد شدن به روند بحث و گفتگو و تدوین اسناد، لزومأ به معنی تصمیم گیری قطعی از همان ابتدا در مورد امر وحدت نیست، اما به معنی تعهد به مشارکت در این روند است. بعد از اتمام این روند، فعالین چپ و سازمان ها، با توجه به حاصل کارجمعی، خود در مورد وحدت و شرکت در سازمان واحد تصمیم خواهند گرفت».

۷- بعد از انتشار فراخوان، تلاشهای گسترده‌تری به منظور آغاز اجرای پروژه به کار گرفته شد. «نقشه راه» یعنی برنامه‌ای زمانبندی شده برای اجرا یا پیشبرد پروژه «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» تدوین شده و به تأیید همه طرفهای فعال در آن رسید. تهیه و تصویب نقشه راه، سازمانیابی کنشگران چپ و تعیین نمایندگان (رابطان) آنها در گروه «تدارک و سازماندهی» نیز حدود هفت ماه زمان برد و، درنهایت، در اواسط ژوئن ۲۰۱۳ کلید اجرائی پروژه زده شد.

۸- پیش از پرداختن به بررسی چگونگی پیشبرد پروژه و مسائل مربوط بدان، لازم به یادآوری می دانیم که در مورد این پروژه، از همان ابتدا، درک یکسانی در میان همه شرکت کنندگان در آن وجود نداشته است. صرفنظر از مخالفت‌ها، که به نسبت‌های متفاوت در درون هر سه جریان مطرح بودند، در میان موافقان پروژه هم، چه در بین سازمانها، چه در داخل سازمانها و چه در میان کنشگران چپ، برداشت واحدی راجع به آن (هدف، ترکیب، کیفیت، ساختار، نحوه اجرا و …) حاکم نبود. فراز و فرود پیشبرد پروژه هم، گاهی به نزدیکی و یا دوری برداشتهای مختلف موجود کمک می کرد ولی، درهرحال، این واقعیت بر روند اجرای پروژه و سرانجام آن تأثیرگذار بوده است.

پیشبرد پروژه و مسائل آن

۹- یکی از مسائل مهم در اجرای این پروژه، مدت زمان آن بود که در نقشه راه، دو سال (از ژوئن ۲۰۱۳ تا ژوئن ۲۰۱۵) تعیین شده بود. اهمیت و حساسیت این مسئله، بیشتر از آن رو بود که به واسطه تأخیرهای طولانی پیش از انتشار فراخوان و کندی نسبی در پیشرفت کارها، پس از آن و همچنین با توجه به سرعت تغییر و تحولات در جامعه ما و در جهان، طولانی شدن مدت اجرای پروژه می تواند به خستگی ها و دلسردی‌ها دامن زده و خود به عاملی برای به شکست کشاندن آن تبدیل شود. به همین دلیل، سازمان ما پیشنهاد دوره یک ساله را داشت و ارزیابی می کرد که بسیاری از شرکت کنندگان و بویژه کنشگران چپ، کشش دوره‌ای طولانی‌تر را ندارند. درهرصورت، به دلیل عدم توافق دو جریان دیگر، مدت زمان دو ساله تعیین شد و ما هم به آن گردن نهادیم.

۱۰- جلب مشارکت فعالان منفرد چپ، از همان آغاز، یکی از ویژگی‌های اصلی این پروژه بوده است. اما با وجود توافق اصولی و رسمی هر سه سازمان در مورد ضرورت شرکت آنها به عنوان یکی از چهارطرف تشکیل دهنده این پروژه، درعمل، تحرک کافی برای جلب مشارکت عده بیشتری از آنها انجام نگرفت. درچند شهر اروپائی نشستهائی برای این کار برگزار گردید ولی برخی جاها که ظرفیت بالائی هم داشتند، عملأ نادیده گرفته شد. درنهایت، چند ده نفر از کنشگران چپ در این پروژه شرکت کردند (که غالبأ هم از طیف «فدائی» بودند)، در حالی که امکان جلب چند برابر این تعداد، دور از دسترس نبود.

اما حضور فعال تعدادی از نیروهای منفرد چپ در این کار و فراهم شدن امکان مشارکت دموکراتیک آنها در بحثها و تصمیم گیری ها، فی نفسه، تجربه ای تازه و مثبت بوده است. بسیاری از احزاب و سازمانها و همچنین فعالان غیرمتشکل براین باور بوده و یا هنوز هم هستند که اساسأ امکان همکاری و مشارکت سازمانها و منفردین در یک کار جمعی، در چارچوب مناسبات دموکراتیک، وجود ندارد. پیشبرد این پروژه نشان داد که این کار، به شیوه دموکراتیک، امکان پذیر است.

۱۱- اختلاف نظر پیرامون تعداد گروه های کار و ترکیب و چگونگی تعیین نمایندگان هر طرف در آنها، موجب شد که کار تشکیل گروه های کاری، که قاعدتأ وظیفه تدارک و سازماندهی کارهای مضمونی اصلی پروژه را برعهده داشتند، به درازا بکشد. سرانجام بر سر تشکیل سه گروه کار (علاوه بر گروه تدارک و سازماندهی و گروه دیگری برای اداره سایت و تبلیغات) و در مورد ترکیب آنها، متشکل از دو نفر از هر سازمان و دو نفر از کنشگران چپ در هر گروه، توافق حاصل گردید. درهرصورت، گروه نظری- برنامه ای، تقریبأ ۹ ماه و دو گروه «سیاسی و «اساسنامه» هم حدود یک سال پس از منتشر شدن فراخوان، تشکیل و مشغول کار شدند.

۱۲- مسئله مهم دیگری که در جریان پیشبرد پروژه بروز یافت، این بود که مباحث نظری، برنامه‌ای و یا ساختاری در گروه های کار، پالتاک‌ها و کنفرانسهای عمومی، استقبال و شور و شوق چندانی در میان بسیاری از شرکت کنندگان برنمی انگیخت. در بین بخش بزرگی از شرکت کنندگان، این گرایش و یا روحیه حاکم بود که اکثر بحثهای نظری و برنامه‌ای، موضوعاتی «نسیه» و یا بحثهائی «بی مورد» و «نا لازم» هستند و یا اینکه «ما نمی توانیم به مسائلی که حتی جنبش جهانی چپ نتوانسته جواب بدهد، جواب بدهیم». اما متقابلأ، بحث روی مسائل سیاسی، خط مشی و یا استرتژی سیاسی (روی عناوین معینی از استراتژی سیاسی) نسبتأ داغ بود. واقعیت مسئله این بود که جدا از خود اعضای گروه‌های کار و چند نفر دیگر، کس دیگری از شرکت کنندگان هیچ طرح و برنامه و پیشنهاد اساسنامه و یا منشور مکتوبی به گروه‌های کار مربوطه ارائه نکرد، در حالی که طبق آئین نامه مصوب گروه تدارک و سازماندهی، وظیفه اصلی آن گروه‌ها سازماندهی و تدوین پیشنهادهای واصله از سوی شرکت کنندگان پروژه بوده است. در نهایت، خود اعضای گروه‌های کار دست به کار شدند و رأسآ به تهیه و عرضه طرحها و منشورهای سیاسی، ساختاری و یا برنامه ای مبادرت کردند.

۱۳- اعضای گروه کار «تدارک و سازماندهی» که مسئولیت و نقش بسیار مهمی در پیشبرد این پروژه داشتند، بیشترین زحمات را طی این دوره متقبل شدند و همواره این حساسیت و نگرانی را داشتند که این پروژه را، طبق برنامه زمانبندی شده در نقشه راه، پیش ببرند و از طولانی شدن آن جلوگیری کنند. اما از نقطه نظر درس آموزی از این تجربه، نحوه کارکرد این گروه نیز یکی دیگر از مشکلات این پروژه بود. شرح وظایف طولانی، تراکم کارها و مسائل و اختیارات در این گروه و بعضأ، غالب شدن دیدگاه تمرکزگرا و بوروکراتیک بر آن، تا اندازه ای بوده است که در عمل موجب کندی تصمیم گیری‌ها و فعالیتها می شد، در حالی که این گروه می توانست با واگذاری بخشی از وظایف و اختیارات خود به دیگران، از فشار برخود بکاهد و بر بازدهی کارها بیفزاید.

۱۴- این پروژه، به رغم تمایل و تلاشهای همه فعالان آن، طی دوره دو ساله، نتوانست شتاب و اشتیاق لازم را کسب کرده و آن را حفظ کند. انتشار فراخوان و کوششهای اولیه، امیدواری‌هائی را نسبت به امکان موفقیت آن، در درون و بیرون افزایش داد و در مقابل، کندی و طولانی شدن انجام کارها و یا بارز شدن اختلاف نظرات موجود، نومیدی را تقویت کرد و اقبال نسبت بدان بتدریج رو به نقصان نهاد. در فاصله نخستین کنفرانس در نوامبر ۲۰۱۳ تا سمینار- کنفرانس چهارم در مارس ۲۰۱۵، در هر کنفرانس از تعداد شرکت کنندگان کاسته شد و در آخرین نشست نیز بخش عمده صحبتها نه متوجه نقد و بررسی اسناد ارائه شده و بلکه معطوف به «چه کنیم؟» بود، یعنی اینکه حالا با وجود چهار طرح منشور نظری و سیاسی و دو طرح اساسنامه، چه کاری می شود کرد و یا چگونه می توان این پروژه را از این بن بست بیرون آورد.

۱۵- در طول مدت اجرای این پروژه مشترک، دیگر همکاری ها، فعالیتها، موضعگیری‌های سیاسی و یا صدور اعلامیه های مشترک از سوی چهار بخش شرکت کننده در آن، در قیاس با قبل از انتشار فراخوان، هم گسترش نیافت، در صورتی که زمینه و سوژه فعالیتهای مشترک هم کم نبود و برای بسیاری از فعالان هم این سوال مطرح بود که در حال حاضر که همه این جریانات در راه وحدت و شکل دهی تشکل بزرگ چپ تلاش می‌کنند، چگونه است که نمی‌توانند همکاری‌های بیشتری با همدیگر داشته باشند. نحوه مشارکت، نمایندگی و یا امضای کنشگران چپ در فعالیتها و اعلامیه های مشترک، یکی از موانع این گونه همکاریها بود که پس از مدتی و با توافق طرفهای ذیربط مرتفع شد. فعالیتها و اقدامات عملی نیروهای درگیر دراین پروژه نیز اوقات زیادی از آنها را به خود اختصاص داده و نتیجتأ، زمان کمتری را برای پرداختن به دیگر کارها باقی می‌گذاشت. اما مهمتر از همه اینها، آنچه گسترش همکاری‌های مشترک میان جریانات سیاسی فعال در این پروژه را محدود یا دشوار می کرد، اختلاف مواضع و نظرات سیاسی در بین آنها بود.

۱۶- پس از حدود یک سال از آغاز اجرای عملی پروژه، یازدهمین کنگره سازمان ما (تابستان ۲۰۱۴)، موضوع «ارزیابی از روند وحدت» را نیز به بحث و بررسی گذاشت و با تصویب قراری در این باره (با ۷۹ درصد آرا)، ضمن تأکید به این نکته که «اجرای هرچه سریعتر و نقشه مند این پروژه، یکی از عوامل مهم موفقیت این پروژه محسوب می شود»، مقرر داشت که برپایه منشور «فراخوان» این پروژه، در مهلت تنظیم شده در «نقشه راه» پیش رفته و سرانجام آن روشن شود» و کمیته مرکزی سازمان را نیز موظف به پیگیری این روند کرد.

حاصل کار

۱۷- در جریان پیشبرد این پروژه، علاوه بر فعالیتهای گروه‌های کار، برگزاری جلسات بحث و گفتگو و یا پالتاکها و کنفرانسهای عمومی، مقالات بسیار زیادی پیرامون این پروژه و مضامین مورد بحث و جدل در آن نوشته و منتشر شد. گذشته از اینها، حدود پانزده طرح مشخص یا منشور در زمینه های سیاسی، برنامه ای و ساختاری نیز، در راستای مضمون و مقصود اصلی اجرای پروژه که مطابق فراخوان، «تبیین پایه های نظری، برنامه ای و تشکیلاتی» تشکل بزرگ چپ مورد نظر بود، تهیه و ارائه گردید. با تلاش‌های فراوان گروه‌های کار مربوطه و نویسندگان طرحها، نهایتأ مجموعه طرح‌های برنامه‌ای و سیاسی به چهار منشور، و مجموعه پیشنهادهای مربوط به ساختار به دو طرح مختلف اساسنامه تقلیل یافت.

۱۸- با توجه به پایان مهلت کار گروه‌های کار و با درنظر گرفتن تعدد منشورها، که به نوبه خود نشان دهنده دامنه وسیع اختلاف نظرهای سیاسی و برنامه‌ای برجای مانده بودند، گروه تدارک و سازماندهی تصمیم به ایجاد گروه کار جدیدی به نام گروه «منشور» گرفت و این گروه هم کار خود را از ژانویه ۲۰۱۵ آغاز کرد. تشکیل چنین گروهی در نقشه راه پیش بینی نشده بود ولی به عنوان راهی برای خروج از بن بست موجود، در آن مقطع، در پیش گرفته شد. این گروه با مراجعه به متون منشورهای مختلف و مقایسه بین آنها، فهرستی از اشتراکات و اختلافات موجود را به سمینار چهارم ارائه کرد. اما با وجود کوششهای اعضای گروه «منشور»، تدوین منشور و اساسنامه واحدی میسر نشد، تمدید چند ماهه مهلت فعالیت این گروه هم ثمری نبخشید. در پی تلاش‌های دو سال و نیمه، پروژه به پایان راه رسید ولی نتیجه مورد نظر، یعنی تهیه پایه های برنامه ای و سیاسی و تشکیلاتی مشخص و مشترک برای ایجاد سازمان واحد، حاصل نگردید.

۱۹- صرفنظر از مسائل مربوط به پیشبرد این پروژه، نقاط قوت و ضعف آن و یا دستاوردها و نارسائی های آن، عامل عمده ای که پروژه مورد نظر فراخوان را به پایان راه رساند، دامنه و عمق اختلافات موجود است که نه تنها مقولات متعدد برنامه‌ای و ساختاری بلکه مواضع مشخص و ملموس سیاسی را نیز در بر می‌گیرد. وجود چهار منشور متفاوت، در پی همه مباحثات طولانی دوره گذشته، خود بازتاب دهنده وسعت اختلافات است. از این منشورها، اگر نه چهار، دستکم دو استراتژی سیاسی کاملأ متفاوت استخراج می‌شود. اختلافات فعلی بیش از آن هستند که بتوان آنها را در چارچوب تفاوتهای تاکتیکی دسته‌بندی کرد. این اختلافات، در مجموع، اساسأ خط مشی‌های متفاوتی را برای این مرحله از تغییر و تحول در جامعه ایران ترسیم می‌کنند.

۲۰- وجود اختلاف نظر در میان نیروهای شرکت کننده در این پروژه، چه در میان سازمانها و چه در بین فعالان منفرد چپ، از همان ابتدا، امری پوشیده برای آنها و دیگران نبوده است. اما این نیروها، با علم به واقعیت این اختلافات، برای غلبه بر پراکندگی و ضعف چپ، تلاشهایی را شروع کردند که فراخوان برای «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» ترجمان آن خواست مشترک در آن زمان بود. این امیدواری در جمع شرکت‌کنندگان غالب بود که از طریق بحث و جدل و اقناع، گسترش همکاریهای فیمابین، با ورود و مشارکت نیروهای بیشتر در این پروژه و جا به جائی های احتمالی، برخورد با واقعیات عینی و تأثیرگذاری تحولات جاری، امکان شکل‌گیری تشکل جدید و بزرگتری در این طیف چپ وجود دارد. ولی با وجود همه کوششها، عمدتأ به دلیل ناکافی بودن اشتراکات و برجای ماندن اختلافات مهم، آن امیدواری در عمل برآورده نشد و این پروژه با ناکامی مواجه گردید. پاسخ‌های گوناگون چهار طرف شرکت کننده در این پروژه به گروه تدارک و سازماندهی و ناتوانی این گروه در ارائه یک جمعبندی مشترک از چگونگی پیشرفت پروژه نیز براین واقعیت گواهی می دهند.

۲۱- پس از آنهمه تلاشها و فعالیتها، رفت و آمدها، نشست و برخاست ها، گفتگوها، بحثها، نوشته ها و …، صحبت کردن از اینکه «اراده لازم برای وحدت وجود نداشته»، در واقع، جائی ندارد. اختلاف اصلی بر سر حضور این یا آن سازمان سیاسی یا فرد نیست. پیداست که هرکدام از سازمانها و هریک از افراد شرکت کننده در این پروژه، به خاطر نحوه برخوردشان به این پروژه و به نسبت میزان مشارکت و مسئولیت شان در اجرا و پیشبرد آن، در حاصل کار و سرنوشت آن هم سهیم بوده و هستند، لکن سخن بر سر «تقصیر» این یا آن جریان و فلان و بهمان نیست و اساسأ نیازی به «مقصریابی» وجود ندارد. آنچه سرنوشت کنونی این پروژه را رقم زده، در اساس، اختلاف مواضع و نظرات نیروهای شرکت کننده در آنست که در قالب منشورها و با اسناد مختلف دیگر خود را نشان می دهند.

۲۲-باید بر این واقعیت دقت کرد که باوجود تنوع نظرات و بروز آن از همان ابتدای کار، اما تلاش کمی در دوره هیجده ماه، علیرغم آن که برای بحث و تبادل نظر پیشبینی شده بود، برای بحث و گفتگو و کنکاش پیرامون تفاوتها و بررسی و نقد نظرات و مختلف صورت گرفت. بسیار کم بحث بین نظرات درگرفت و بیشتر انرژی به توضیح مواضع اختصاص داده شد، بدون آن که تلاش شود تا اختلاف این تفاوتها برجسته شود و دوری و نزدیکی آنها به یکدیگر روشن شود. جمعی این سو و جمعی آن سو یکدیگر را یافتند و منشورها نوشته شد.

۲۳- اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان در این پروژه اکنون اذعان دارند که اشتراکات موجود (اشتراکاتی که از طریق مقایسه منشورهای مختلف به وسیله گروه منشور استخراج شده) برای ایجاد سازمان واحد کافی نیست. هرگاه چارچوب و محتوای منشور (برنامه یا پلاتفرم و یا …) مورد نظر ما این باشد که «ما که هستیم، چه می‌خواهیم و چگونه می‌خواهیم به خواسته‌ها برسیم»، اشتراکات موجود هویت و سیمای مشخص و روشن یک سازمان واحد و خط مشی سیاسی معین آن را ترسیم نمی کند و یا به عبارت دیگر، اختلافات موجود مانع از شکل گیری تشکل جدیدی است که بتواند بر مبنای برنامه‌ای معین و منسجم، فعالیت مؤثری را در عمل پیش ببرد. در درون یک سازمان سیاسی، با سابقه‌ای معین، هم طبعأ اختلاف نظرات سیاسی یا ساختاری بروز می‌کند و می‌تواند حتی مسائل استراتژیک هم شامل شود. اما ایجاد یک تشکل جدید سیاسی با دو استراتژی کاملأ متفاوت سیاسی، اگرنه بی معنی، مسلمأ بیهوده است، زیرا که در اولین گام پراتیک خود، به واسطه ابهامات و تناقضات درونی خویش، زمینگیر می شود.

۲۴- شکست این پروژه، با همه صدمات و تبعات آن، البته به معنی پایان کار نیست. همه ما از پریشانی و پراکندگی چپ رنج می‌بریم و در حد توان خود برای غلبه بر آن می‌کوشیم. با بهره‌گیری از تجربیات و دستاوردهای این پروژه، می‌تواند و باید برای طرحهای دیگر در راستای همگرائی و وحدت چپ اندیشید. حاصل کار جمعی یا دستاورد مکتوب آن پروژه، یعنی چهار منشور برنامه ای و سیاسی، دو طرح اساسنامه و فهرستی از اشتراکات و اختلافات، به هر کیفیت، نشان دهنده توان و ظرفیت این جمع شرکت کننده در این پروژه بوده است. تهیه و انتشار این اسناد، به سهم خود، به روشنی بخشیدن به هویت، مبانی نظری و استراتژی سیاسی این طیف چپ و مشخص‌تر کردن صف‌بندیها و گرایشهای درون آن، یاری رسانده است. (این مطالب که در فوریه و مارس ۲۰۱۵ انتشار یافته، اکنون هم در برخی از سایتهای اینترنتی و از جمله سایت سازمان، برای مراجعه علاقه مندان قابل دسترسی است)

در هر حال استفاده از آموزه ها و دستاوردهای این پروژه، مستلزم ارزیابی‌های دقیق، صریح و منصفانه، از جوانب گوناگون، از این تجربه طولانی است و ما ضمن ارائه این ارزیابی، از سایر شرکت کنندگان و علاقه‌مندان آن پروژه هم دعوت می‌کنیم که ارزیابی خودشان را در این باره عرضه بدارند.

کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران

8 دیماه 1394  – دسامبر ۲۰۱۵

…………………………………………………………….

قطعنامه کنگره سیزدهم سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران درباره پروژه «شکل‌دهی تشکل بزرگ چپ»

(مرداد ۱٣۹۵ – اگوست ۲۰۱۶)

کنگره هفتم (2006)  در یکی از مصوبات خود، جهت غلبه بر پراکندگی  چپ در ایران، تلاش برای همگرائی و وحدت چپ را به تصویب رساند و کمیته مرکزی را موظف نمود تا در این مورد اقدامات لازم را به عمل اورد. کمیته مرکزی با توجه به مصوبات کنگره، از سازمان های دیگر که خواهان وحدت بودند، دعوت کرد تا در پیشبرد این پروژه، همراهی کنند. سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران در ابتدا، سپس جمعی از منفردین در قالب کنشگران چپ به این دعوت پاسخ مثبت دادند.  با انتشار فراخوان مشترک «مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ»  در نوامبر 2012 این پروژه اغاز شد.

پس از یک دوره سه ساله تلاش و بحث و گفتگو، شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران، با تاکید به مواضع نظری- سیاسی خود و به دلیل عدم دستیابی به منشور واحد، از این پروژه  کناره گیری کرد و سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران نیز یک کنگره فوق العاده را در ژوئن 2015 برای تصمیم گیری حول این پروژه فراخواند. این کنگره نتوانست به تصمیم گیری قطعی برسد. ولی تعدادی از اعضای سازمان با نادیده گرفتن  اختلافات موجود همچنان اصرار بر ادامه این پروژه دارند.

سیزدهمین کنگره سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران،  پس از بحث پیرامون سرنوشت  پروژه «شکل دهی تشکل بزرگ چپ»، قرار زیر را تصویب کرد

1 انتشار فراخوان مشترک برای «مشارکت در روند شکل‌دهی تشکل بزرگ چپ» را گامی مثبت در راستای دیالوگ و همگرائی بخشی از نیروهای چپ ایران ارزیابی میکند

2 به رغم همه زحمات و کوششهای فعالان پروژه، تدوین «مبانی  نظری، سیاسی و ساختاری» و یا تنظیم یک «منشور موسسان» به گونه‌ای که بتواند سیمای آن «سازمان واحد» را به روشنی ترسیم و پراتیک موثر آن را تضمین کند، میسر نگردید. مبانی مشترک در سند فراخوان و اشتراکات موجود در میان نیروهای شرکت کننده  برای «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» کافی نبوده و ارائه چهار منشور متفاوت در زمینه های نظری برنامه ای و استراتژی سیاسی نشان از اختلافات عمده دارد .

3 با خاتمه دوره دوساله تعیین شده در نقشه راه و عدم امکان  دست یابی به یک سند پایه ای مشترک، شرائط لازم برای تشکیل کنگره مشترک وجود نداشته و پروژه «شکل‌دهی تشکل بزرگ چپ» به نتیجه نرسیده و پایان یافته است.

4 از آنجا که پراکندگی چپ همچنان به عنوان معضل اساسی پابرجا است، و با توجه به این که تلاش در جهت همگرائی و وحدت نیروهای چپ سوسیالیست همواره یکی از اهداف و سیاستهای سازمان ما ( که خود حاصل دو وحدت است) بوده و هست، کمیته مرکزی موظف است که با بهره گیری از تجارب و دستاورهای حاصله از این روند، زمینه هاو اشکال ممکن دیگر را با همکاری تشکیلات بررسی کرده و پروژه مشخصی را به سازمان ارائه کند، و از هرگونه همراهی و پیشنهادی در این رابطه استقبال میکند.

5 در عین حال یاداور میشود که فعالیت سیاسی سازمان و شرکت فعال در مبارزات جاری مردم بایستی در صدر وظائف سازمان قرار گیرد.

…………………………………………………………….

نگاهِ یک کنشگرِ مستقل به سرنوشتِ پروژهِ وحدت چپ

فرامرز دادور

۱۰ تیر ۱۳۹۵  – ۳۰ ژوئن ۲۰۱۶

در خطور زیر، وضعیت فعلیِ “پروژهِ وحدتِ چپ”، از دیدگاهِ یک کنشگرِ مستقلِ چپ که دیرتر به پروسهِ شکل گیریِ آن پیوست، بررسی میگردد. نگارندهِ این سطور، نیز مانندِ بخشی دیگر از فعالانِ سوسیالیستِ ایرانی در خارج از کشور، سلطهِ حکومتِ غیر دمکراتیک و سرکوبگرِ جمهوری اسلامی و استیلایِ ناهنجارِ مناسباتِ سرمایه داری در ایران را، از موانعِ اصلی در مقابلِ پیشرفتِ آزاد و عادلانهِ جامعه ایران می بیند و بدان خاطر تقویتِ قطبِ وسیعِ مردمی همراهِ با جنبشِ سوسیالیستیِ متحد و انسجام یافته را یک حرکت درست سیاسی برای اپوزیسیونِ رادیکال میداند. اما ایجادِ انسجامِ اصولی در میانِ جنبشِ چپ در پرتوِ تحلیلِ واقع گرایانه از شرایطِ امروزینِ اجتماعیِ ایران و جهان و بر اساسِ باز نگریِ لازم در حیطهِ اعتقاداتِ نظری و روش هایِ سیاسیِ گذشتهِ جنبشِ سوسیالیستی، انجام پذیر است. بر این اساس بود که بسیاری از فعالانِ چپ در دیالوگِ مرتبط با “پروژهِ وحدتِ چپ” شرکت نمودند.
در فراخوانِ به تاریخِ ۳۰ اردیبهشتِ ۱۳۹۲، از سازمان ها و احزاب و فعالینِ چپ که در سازمان هایِ سیاسی متشکل نبودند دعوت شد که در روندِ “شکل گیریِ تشکل بزرگِ چپ” مشارکت کنند. در فراخوان قید شد که در شرایط کنونی، ایجادِ یک ” تشکل بزرگ چپ برای دفاع از آزادی، دمکراسی ، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم و حمایت از منافع و مطالبات کارگران و مزد بگیران کشور یه یک امر ضرور تبدیل شده است”. در آن به خطوط مشترکی همچون “گسست از سیستم فکری و عملکردِ سوسیالیسم واقعا موجود”، اعتقادِ به وجودِ پیوندِ عمیق بینِ “آزادی با عدالت احتماعی” و “سوسیالیسم با دمکراسی” اشاره شده، عنوان گشت که در صورتِ شکل گیریِ تشکل چپ، هدفِ برنامه ایِ آن رفع “مانع اصلی” یعنی جمهوری اسلامی بدستِ مردم و تلاش برایِ استقرارِ ساختار سیاسیِ “جمهوریِ دمکراتیک مبتنی بر جدائی دولت و دین” و زمینه ساز برای تحققِ سوسیالیسم میباشد. با توجه به پیامِ درستِ درج گردیده در این فراخوان تعدادی از فعالان و کنشگرانِ چپ و از جمله اینجانب خوشبینانه در این پروسه شرکت نمودیم. اما این مسیرِ ناهموار، حاملِ معضلات غیر قابل عبور بوده است.
در منشورِ موسسان (انتشار یافته در ۲ اسفند ۱۳۹۳) که در ابتدا حامل ۶ امضا بود و مورد توجه بخشی دیگر از فعالانِ چپ قرار گرفت، اهداف و استراتژیِ مبارزاتی، در سطحی مناسب و منطقی بررسی شده است. در آن، پس از اشاره به وجودِ انحرافاتِ تاریخی از نوع اقتدار گرائی و بوروکراتیسم، “در شکل سیستم سوسیالیسم واقعا موجود از یک سو” و سیاستهایِ “مماشات و مصالحه با سرمایه داری در شکل سوسیال دمکراسی از سوی دیگر”، ایدهِ نیاز برایِ ایجاد یک تشکل بزرگ چپ ( هنوز خصلتِ سازمانیِ آن مورد بحث است) که در راستایِ ایجادِ “جامعه ای انسان محور و دمکراتیک” تلاش نماید برجسته میشود. در این منشور، منظور از تشکل جدید چپ، آن است که “قادر به سازماندهی در میان بخشی از فعالانِ چپ” بوده، “از جنبشهای مردمی…در جهت استقرار آزادی، دمکراسی، برابری و عدالت اجتماعی، در راستایِ ایجاد جامعه ای سوسیالیستی…بر روی محورِ…جدا ناپذیریِ سوسیالیسم از دمکراسی” دفاع نموده، جهتِ برکناریِ نظام جمهوری اسلامی که “مانع اصلی برای تکامل و تحول دمکراتیک” بوده و برایِ برقراری جمهوری مبتنی بر آزادی، دمکراسی، جدائی دولت و دین” تلاش نماید. در منشور، سیستم سرمایه داری که “بر اساس استثمارِ انسان از انسان” بنا شده، حاملِ فقر، محرومیت، تخریب محیط زیست و “انواع تبعیض ها و نابرابری های اجتماعی” میباشد، نفی میگردد و سوسیالیسم به مثابهِ آلترناتیوی انسانی و حاویِ مناسبات اجتماعیِ “مبتنی بر کنترل دمکراتیک و عادلانه طبقه کارگر، زخمتکشان و شهروندان بر اقتصاد جامعه، بر پایه عقلانیت اکولوژیک و عدالت اجتماعی”، یعنی در واقع استقرارِ دمکراسیِ مشارکتی و عدالتِ واقعیِ اقتصادی و اجتماعی، هدفِ نهائی معرفی میشود.
اما، طی پروسه دیالوگ روشن شد که بینِ مجموعه اندیشه ورزان در این پروژه، بر روی استنباط از سوسیالیسم و چگونگی عبور از جمهوری اسلامی و سرمایه داریِ موجود به جامعهِ مورد نظر، اختلافاتِ فاحش وجود دارند. متنِ دیگری، تحتِ عنوانِ منشورِ پیشنهادی برایِ وحدت چپ(اسفند ۱۳۹۳)، جامعهِ ایران را دارایِ مجموعه “شکاف هایِ اجتماعی” (ب.م. طبقاتی، جنسیتی و ملی-قومی) دانسته، “شکافِ سنت و تجدد” را “عمیق و اساسی تر…و موجب دوپارگی سراسری” در جامعه معرفی میکند. بر این اساس، در این منشورِ پیشنهادی، راه رسیدن به هدف اصلی یعنی سوسیالیسم نیز، بر روی محورِ “توزیع دمکراتیک و عادلانهِ قدرت، ثروت و…فراهم آوردن فرصت هایِ برابر” و “نه از طریق انقلاب سوسیالیستی، بلکه با برنامه ریزیِ اجتماعی” میسر میگردد. در آن، استراتژی مبارزاتی عمدتا به “بسیجِ نیروهای اجتماعی..و.. اتحاد نیروهای جمهوریخواه و دمکرات” و جایگزین کردن “دولت مدرن، دمکراتیک و سکولار در شکل جمهوری” بجایِ نظامِ فعلی و در آن راستا “تقویتِ نهاد هایِ مدنی”، محدود میگردد. نویسندگان این منشور، رسالتِ ایجادِ “تحول در گذر به جامعه مدرن” را بر عهدهِ “طبقات مدرن جامعه، جنبش های اجتماعی و….نیروهایِ سیاسیِ آزادیخواه” دانسته، “وجهی مهم از استراتژی سیاسی” را “مبارزه برای برگزاری انتخابات آزاد، به رسمیت شناختن حق رای همه شهروندان و….تامین آزادی فعالیت احزاب، تشکل ها..” تعریف میکند. در واقع، آنچه که در این نوشته به مثابهِ یک منشور پیشنهادی تشکل چپ، مطرح میگردد را میتوان در اصول قید شده در پلاتفرم هایِ اغلبِ جریاناتِ لیبرال دمکرات یافت.
اما، برای آن بخش از چپ سوسیالیست که به درجاتِ مختلف، نویسندگان منشور موسسان نیز در آن جای میگیرند، امروزه، رسالتِ فعالان در جنبش چپ در این است که با انتخابِ مسیری متفاوت از بینش هایِ سابقِ سوسیالیستی، چه از نوع اقتدارگرانه و بوروکراتیکِ حاکمِ آن در “اردوگاهِ سوسیالیستیِ سابق” و چه از نوعِ “سوسیال دمکراسی واقعا موجود”، در راستای سوسیالیسمی رهائی بخش تلاش گردد. در جهان امروز، در زیر چترِ حمایتِ دول امپریالیستی و جکومتهایِ سرکوبگرِ محلی و از جمله جمهوریِ اسلامی، روندِ استثماریِ سرمایه داری وضعیت وخیمتر و مخربتری برای توده های مردم ایجاد نموده است. طبق گزارش آکسفم (Oxfam) در سال ۲۰۱۶ یک در صد از جمعیت صاحب بیش از نیمی از ثروت جهان خواهند بود (آی.اس.آر،تابستان ۲۰۱۶:ص۵۰). در چند دهه اخیر، تحت هژمونیِ سیاستهایِ اقتصادیِ نئولیبرال و تجویزِ نسخه هایِ اقتصادی بمانندِ مقررات زدائی، آزادی تجارت، خصوصی سازی، تقلیل در مالیات، تضیف اتحادیه های کارگری و برچیدنِ برنامه ها و یارانه های رفاهی، شرایط زندگی برایِ اکثریت مردم وخیم تر شده است.
این وضعیت در سراسر جهان، کشورهای رشد یابنده و پیشرفته حکمفرما است. نمونهِ مشهور آن در یونان است که عمدتا بخاطر سیاستهای نئولیبرال و بدهکاری به بانک های خارجی، بویژه نهاد های مالیِ مستقر در کشور های شمال و بخصوص آلمان؛ بیکاری، فقر و محرومیت در آنجا بیداد میکند. شدت گیریِ سیاستهای نئولیبرال اقتصادی، بویژه از سالهای ۱۹۸۰ تا بحران عظیم اقتصادی در سال ۲۰۰۸ موجبِ ظهورِ نوعی دیگر از رقابتهایِ امپریالیستی بین قدرتهای غربی و ژاپن و اقمار آنها (ب.م. اسرائیل، عربستان سعودی) در یک سو و قدرتهای شرقی بویژه چین و روسیه و حکومتهای تحتِ حمایتِ آنها (ب.م. ایران) در سوی دیگر شده است. وجود جنگ و بی ثباتی در خاورمیانه یکی از ماحصل های رقابتهای هژمون طلبانه بین قدرتهای جهانی بوده است. توافق هسته ای (برجام) بین ایران و قدرتهای جهانی یکی از پدیده هایِ موقتیِ متارکه بین آنها میباشد.
در ایران، تحت سلطه یک حکومت مستبد و فاسدِ سرمایه داری، اقتصاد مملکت، بویژه سیستم مالی آن دچار مجموعه بحران هایِ ساختاری و مالی میباشد. رشد اقتصادی در محدوده صفر است و طبق اعلام “مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی” وضیت بانک ها اعم از دولتی و غیر دولتی در حد “توقف عملیات” (ورشکستگی) میباشد. مجموع بدهی بانک ها حدود یک هزار و ۱۳۰ تریلیون ریال” برآورده شده است. از ۷ هزار و ۳۳۳ موسسه مالی در ایران فقط “یکهزار موسسه” قانونی فعالیت میکنند (ایران تایمز بین المللی:۱۰ ژوئن ۲۰۱۶). با قرار گرفتنِ بخش عظیمی از فعالیتهای تولیدی و توزیعیِ ایران تحت سلطه مجموعه ای از موسساتِ جکومتی، کانون های شبه دولتی و وابستگان خصوصی در عرصهِ اقتصاد (ب.م. بنیاد های خیریه، نهادهای تحت پوشش نیروهای انتظامی و سپاه پاسداران…)، بدون وجود هر نوع شفافیت و مسئولیت پذیری رسمی، باعث ظهورِ آشفته بازاری از “مقررات و قوانین” مالی در جامعه شده است که یک نمونهِ آن اذعانِ مسئولین به ۲۰ در صد فرار مالیاتی از ۹۳۴ هزار میلیارد تومان تولید ناخالصِ داخلی، یعنی معادل ۱۸۰ هزار میلیارد تومان میباشد که بیشتر از ۱۷۵ هزار میلیادر تومان کل بودجهِ سال ۹۳ بوده و در صورت وجود یک ساختار حکومتی دمکراتیک و شفاف، میتواند بدون نیاز به در آمد نفتی، در خدمت به اداره جامعه مصرف گردد (اخبار روز:۷ خرداد ۱۹۹۵).

با توجه به سلطهِ استثمارِ سرمایه داری در جهان و نوعِ ویژهِ آن در ایران، سوال اصلی برای فعالانِ چپِ سوسیالیستی، این است که آیا جنبش آزادیخواه و عدالتجوی ایران، مناسب است که چگونه و بر اساس چه اهداف و استراتژی مبارزاتی سازمان یابد. همانطور که در منشورِ موسسان ( ۶ امضا) ذکر شده است، هدف نهائی برای تشکل چپِ رادیکال، عبور از سرمایه داری ( مناسباتِ اقتصادیِ استثماری و متکی بر مالکیت و کنترل خصوصیِ صاحبانِ سرمایه بر ابزار و فعالیتهای اقتصادیِ) و نیل به سوسیالیسم (روابطِ انسانیِ عاری از مناسباتِ کالائی و کارمزدی و مبتنی بر مالکیتِ اجتماعی و کنترلِ دمکراتیک بر ارزش اجتماعی و ثروتِ تولید گشته در جامعه) و در آن راستا، اتخاذِ استراتژیِ سیاسی مشارکت در مبارزاتِ مردم برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و استقرارِ یک ساختارِ حکومتیِ دمکراتیک و مبتنی بر آزادیهایِ سیاسی، حقوقِ مدنی و حق رای عمومی (جمهوری) و زمینه ساز برای پیشبردِ ایده هایِ سوسیالیستی میباشد. در این بین، وظیفه اصلی برای سوسیالیستها، شرکتِ فعال در حیطه هایِ فکری، سیاسی و عملیِ مرتبط با مبارزاتِ دمکراتیکِ مردمی و در صورتِ تعمیقِ آگاهی و شناخت در میانِ بخشِ وسیعی از توده های کارگری و زحمتکش از ماهیتِ غیر انسانیِ روابط غیر سرمایه داری، مشارکتِ گسترده در تلاش ها و حرکت های رهائی بخش و برابری طلب در میانِ جنبش های گوناگونِ (ب.م. کارگری، زنان، جوانان، اقلیتهای ملیتی و محیط زیست)، برای ایجاد تغییرات بنیادی در راستایِ استقرار سوسیالیسمِ میباشد.
اما، تنها طرحِ هدفِ نهائی و تعیینِ خطوطِ عامِ استراتژی در آن جهت، بخودیِ خود کافی نیستند. در پروسه مبارزه و در پیچ و خم هایِ سیاسی، سوالاتِ فراوانی در ارتباط با انتخابِ راهکارهای موثر و در عین حال اصولی و چگونگیِ بکار گیریِ آنها مطرح میگردند. در واقع پرسش اصلی، همواره این است که برایِ یک تشکلِ چپ در مقاطع معین مبارزاتی، آیا چه نوع تاکتیک ها و بدیل های سیاسی مناسب است؟ با توجه به این واقعیت که اکثر توده های مردم، به دلایل بیشمار بطور مداوم در مسائلِ عمومیِ سیاسی و اجتماعی شرکت نمیکنند، در آنصورت بر عهده بخش های فعال تر و پیشرفته تر در میانِ آنها است که در پرتوِ آگاهی و شناختِ وسیعتر و عمیقتر از افق سیاسیِ پیشِ رو، برای روشن کردنِ خطوطِ اصلیِ راهکار های سیاسی تلاش نمایند. در آنصورت آیا آشکار نیست که که مصمم ترین و فعالترین مبارزانِ راه آزادی و عدالت نیازمند به تشکلی هستند که در پرتوِ انسجامِ سازمانیِ آن و طیِ جریانِ دیالوگ ها، تصمیم گیری هایِ جمعی و آشنائی با مسائل تئوریک و تجربیات تاریخیِ مرتبط با مبارزاتِ حق طلبانهِ مردم در سطح ایران و جهان، قادر به تجزیه و تحلیلِ درست از مسائل روز و اتخاذ مناسبترین راهکار های سیاسی، در راستای اهدافِ دمکراتیک و سوسیالیستی باشند.
در آنصورت، اگر اولین و بزرگترین مانع در پیش روی جنبشِ دمکراتیکِ مردمی در ایران، وجودِ جمهوری اسلامی است، آیا منطقی نیست که طرح شعار ها و تاکتیک ها در عین کمک به بهبودی زندگی روزمره مردم، عمدتا در راستای برچیدن نظامِ جمهوری اسلامی تبلور یابد. در منشورِ موسسان آمده است، در عین اینکه که میباید از “اصلاحات در هر سطحی” استقبال گردد، اما استراتژیِ معطوف به انجامِ “یک تحولِ انقلابی به معنی برکناری جمهوری اسلامی” میبایست در راستایِ هدفِ اصلی، یعنی مبارزات اپوزیسیون مردمی در جهتِ “پایان دادن به حاکمیتِ تمامیِ جناح هایِ جمهوری اسلامی” متمرکز گردد. آنجا اضافه میشود که “هیچ تغییر بنیادی و پایدار” با شرکت در “انتخابات فرمایشی” و یا “اعتماد به وعده و وعید هایِ اصلاح طلبانِ حکومتی انجام نمیگیرد” و در واقع سیاستِ اصولی میباید در کمک به سازماندهیِ اپوزیسیونِ رادیکالِ مردمی و از جمله بخشِ سوسیالیستِ آن و در همراهی با جنبش های اجتماعی “برایِ ایجادِ دگرگونیِ اساسی”، تعیین گردد.
اما بین گفتمان بالا، تا نظری که وجوهِ اصلیِ استراتژی سیاسیِ تشکل چپ را عمدتا “تقویت جامعه مدنی و سیاسی، دمکراتیزاسیونِ ساختار های جامعه…نفی ساختار مبتنی بر ولایت فقیه و نهاد هایِ وابسته به آن…و مبارزه برایِ برگزاری انتخابات آزاد” دانسته، نیروهای اجتماعی برای تحول را “طبقات مدرن…جنبش های اجتماعی و…نیروهای سیاسی آزادیخواه” میداند، فرق اساسی وجود دارد. این خط فکری نشان داده است که در مقاطع مهم تاریخی حاملِ مواضع مماشات گرانه و توهم آور میباشد. برای مثال در بیانیه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ صادر گشته از طرفِ هیئت سیاسی-اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت “انتخاباتِ مجلس شورای اسلامی” در ۷ اسفند، آمده است که برغم غیر آزاد بودنِ “انتخابات” و قاعدتا چونکه، “در انتخابات، احزاب سیاسی با برنامه و شعارهای انتخاباتی وارد کارزار می شوند، به توضیح و تبلیغ آن ها می پردازند”، در آنصورت، این سازمان (اکثریت) که “برنامه محور” است، “از ائتلاف های شکل گرفته و از کاندیدهای منفرد” میخواهد که “برنامه و شعارهای خود را ارائه دهند…و التزام برای پیشبرد آن را در مجلس اعلام نمایند”. در پایانِ بیانیه، مطالباتی مانند “دفاع از حقوق شهروندان…تدوین لوایح برای برون رفت اقتصاد کشور از رکود…دفاع از حقوق کار…حفظ محیط زیست…تغییر قانون انتخابات در جهت حذف نظارت استصوابی…دفاع از استقلال مجلس…پیشبرد سیاست صلح در منطقه” لیست میگردد.
یکی از موضوعاتِ اساسیِ مورد اختلاف این است که اتخاذ این نوع سیاست “مبارزاتی” در قبال حکومتگرانِ نظام ارتجاعی جمهوری اسلامی و از جمله موضع گیریِ “انتخاباتی” آن، جز اشاعهِ این نظر که در این نظام، ظرفیت و امکانِ “قانونی و علنی” برای مداخلهِ توده های مردم و اپوزیسیون در امور جامعه وجود دارد و نتیجتا اینکه استراتژی “برخورد مثبت با اصلاحات در راستای تحولات دمکراتیک” و ایجاد تغییراتِ رادیکال درست است، مفهومِ دیگری ندارد. در اینجا پرسش مهم این است که آیا مدافعان استفاده از فرصت ها جهتِ شرکت در “انتخابات برای طرح شعارها، مطالبات” و درخواست از “ائتلاف ها” و ” کاندیدها” جهتِ ارائهِ “برنامه و شعارهای خود” (در فضای بستهِ سیاسیِ ایران!) میتوانند با فعالانِ معتقد به اصلاح ناپذیر بودنِ نظام و بر این اساس پیشبردِ سیاست تحریمِ “انتخاباتِ فرمایشی”، نفی تمامی جناح های حکومتی، و مشارکت در مبارزاتِ توده های مردم برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی؛ در یک تشکلِ چپ سوسیالیستی و بر محور یک استراتژیِ منسجم سیاسی، بطورِ تنگاتنگ فعالیت کنند؟ بنظر نگارنده پاسخ مثبت نیست.
یک مسئلهِ محوریِ دیگر، نوعِ نگرش به چگونگیِ دستیابی به سوسیالیسم است. در اینکه ایران مانند اغلب جوامعِ سرمایه داری، آبستنِ ظهور شورش های آزادیخواهانه و مساواتگرایانهِ مردمی بوده و تحت سیطرهِ نظام مستبد تئوکراتیک، نوعِ خیزش به احتمال زیاد خصلتِ انفجاری، حداقل در محدوده ماهیت انقلاب سیاسی اگر نه هنوز انقلابِ اجتماعی، فرا تر از آنچه که به “بهار عربی”معروف گردید، وجود دارد، بدیهی است. سوال این است که از جانبِ جنبش چپ و بویژه سازمانی با هدفِ سوسیالیسم، آیا چه مواضع ، مطالبات و راهکارهای اقتصادی و اجتماعی میبایست ارائه گردد.
بنظر میرسد که در حکومت استبدادیِ جمهوری اسلامی و کانون هایِ مختلفِ قدرت، تحت هدایتِ علی خامنه ای و طیف اصولگرایان و با همراهیِ اعتدال گرایان و اصلاح طلبانِ رژیم، در عینِ ادامهِ سیاست های سرکوب گرانه، درجه ای از “عقلانیتِ” سیاسی ظهور نموده و حداقل در صحنهِ بین المللی، سطحی از عقب نشینیِ و اعتدال گرائی انجام میگیرد. سیاستِ توافق اتمی با قدرتهای جهانی و ادامهِ سیاست تعدیلِ اقتصادیِ با فرضِ ادغام تدریجی مجدد ایران در اقتصاد جهانی، افق دیگری را در مقابل حکومتگران گشوده است. اما واقعیت این است که وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم بهبود نیافته، شکاف طبقاتی بیشتر شده و اکثریت جمعیت در زیر خط فقر زندگی میکنند. با اینکه دولت اعلام نموده که طی ۳ سال گذشته یک میلیون و ۳۴۰ هزار شغل ایجاد گشته است اما گزارش رسمی مرکز آمار ایران برعکس نشان میدهد که برعکس، حدود ۶۱۵ هزار اشتغال تقلیل یافته است. سرکوبِ جنبشهای مردمی همچنان ادامه دارند و بویزه در مقابله با مقاومت و مطالباتِ کارگران، در عین اینکه رژیم ادعای قبول مقاوله نامه ها و کنوانسیون هایِ سازمان جهانی کار و از جمله ۸۷ و ۹۸ را که بر آزادی سندیکا و حق تشکل و مذاکره دسته جمعی مربوط است را دارد، با اینحال در برابرِ مطالبات دمکراتیکِ آنها به شکنجه و شلاق و زندان متوسل میگردد.
این وضعیت اجتماعی، ضرورت تشکل یابی گسترده در درون اپوزیسیون مردمی برایِ برکناریِ نظام حاضر را حول اصول عام دمکراتیک و از جمله استقرارِ دمکراسی، جمهوری و حقوق مدنی مطلبد که بنظر نگارنده میبایست در جهت تحققِ آن تلاش نمود. در آنصورت طرحِ ایده هایِ عامِ اقتصادی “برایِ پیشبردِ توسعه پایدار” در چارچوبِ سرمایه داری، مانندِ ضرورتِ گذر “از یک اقتصادِ مصرفی، رانتی، دلالی…به یک اقتصادِ مولد، ثروت زا، رقابتی، پویا…” و در آن راستا برنامه ریزی برایِ “نظارت بر بازار و کنترل افسار گسیختگی سرمایه های بزرگ” در جبههِ مفروضِ دمکراتیک، قابل درک است. (منشور پیشنهادی برای وحدت چپ). برخی از فعالانِ منصوب به گرایشِ”عمل گرا” در این طیف هنوز ضرورت خط کشی با سوسیال دمکراسی را نمیبینند و در حیطه سیاست اقتصادی، توصیهِ آنها به جنبشِ چپ، عمدتا حمایت از “توسعۀ اقتصادیِ … همسو با مصوبات مجامع بین المللی در باره توسعه پایدار” و مخالفت با “سرمایداری نئولیبرال” است.
اما آیا، موازینِ اصلی در سیاست اقتصادیِ مورد حمایتِ جنبش چپ تنها در طرح یکسری توصیه هایِ عام معنوی و حقوقی در چارچوبِ مناسباتِ سرمایه داری خلاصه میشود. آیا وظیفهِ یک تشکل سوسیالیستی در این نیست که تلاش نماید حداقل جوهرِ اصلیِ تنیده در آلترناتیوِ اقتصادیِ غیر سرمایه داریِ مورد حمایت خود در جامعه جدید، مانند نیاز به استقرارِ”مالکیتِ اجتماعی…کنترل دمکراتیک…مدیریت… در حوزه های تولید، توزیع و تخصیص اضافه ارزش…در گستره اختیاراتِ خود زحمتکشان و مردم” (ذکر شده در منشور موسسان) را در منشور یک تشکل چپ سوسیالیستی عنوان کند.
در واقع پرسش این است که آیا نمیبایست مطالباتِ تاکتیکی و سیاستهایِ استراتژیک اقتصادی که میبایست دغدغهِ اصلیِ یک سازمانِ سوسیالیستی را تشکیل دهد، بروشنی در سندی (منشور) که مُعَرِفِ هویت آن است منعکس گردد. اگر هدف نهایی، سازماندهیِ اقتصادی و اجتماعی جامعه، نه بر اساسِ تولیدِ کالایی و سلطه قانون ارزش (تعیین ارزش کالا بر مبنایِ متوسط زمانِ کارِ اجتماعی انجام شده در ازایِ پرداختِ کارمزد)، بلکه بر پایهِ مشارکتِ مستقیم و غیر مستقیم از سویِ توده های مردم برایِ ادارهِ دمکراتیک و عادلانهِ جامعه، بر مبنایِ اصلِ “از هر کس بنا به توانایی هایش، به هرکس بنا به نیازهایش” میباشد، پس مهم است که در مضمونِ بدیل هایِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ ارائه شده، تعهدِ به ضرورتِ موازینِ خود حکومتی، خود مدیریتی و اشکالِ دمکراتیک برایِ مداخلهِ سیاسی (ب.م. پارلمان های سراسری و محلی، شوراها و کمیته ها) و مشارکتِ اقتصادی (تعاونی های مختلفِ اقتصادی، اعم از تولیدی، مصرفی و دیگر اشکال اجتماعیِ آن) که بطور مستقیم و یا با حمایتِ نهاد های انتخاب شدهِ سوسیالیستی، تحت کنترل و مدیریت مستقیم کارگران و تمامیِ زحمتکشان در جامعه نهادینه گردند، قید شود.
اهمیت دارد که در راستایِ خط کشیِ قاطع با سرمایه داری و مناسباتِ مبتنی بر مالکیت و کنترلِ فعالیتهای اقتصادی، چه از نوعِ خصوصی، دولتی و یا مخلوطی از آنها، که بر اساس تولید ارزش، انسانها را تحت انقیاد درمیآورد؛ اندیشه ها، تحلیل ها، ارزیابی ها، و بدیل های ارائه گردیده از طرف تشکل چپِ سوسیالیستی، از حالا و پیشاپیش، در خدمت به سازندگی سوسیالیسم، اشاعه گردند. هم اکنون در برخی کشور ها، بویژه در امریکای لاتین، در میانِ جنبشهایِ رادیکالِ مردمی که خواستار عبور از سرمایه داری و نیل به نوعی از سوسیالیسم هستند، برنامه ها و موازینِ قابل توجه ای در عرصه های تشکل یابیِ تعاونی های گوناگونِ اقتصادی، استفاده از مکانیسم غیر سرمایه داریِ بازار، ایجادِ نهاد هایِ خود حکومتی و خود مدیریتی در حیطهِ فعالیتهایِ عمومی (نه لزوما دولتی) تجربه میشوند. بنظر نگارنده، برایِ کوشندگانِ راهِ سوسیالیسم مهم است که نه فقط به بررسیِ این نوع بدیل هایِ اقتصادی و امکانِ کارکردِ نوعی از آنها با توجه به مشخصات اقتصادی و اجتماعی ایران بپردازند، بلکه چشم اندازی از اصول و ارزش هایِ کلیِ سوسیالیستی را در اسنادِ سازمانی خود ثبت کنند.
در پایان، در رابطه با تشکل یابیِ فعالانِ چپِ، پرسشِ سیاسی این است که آیا فعالانِ رادیکالِ خواهانِ سرنگونی جمهوری اسلامی در تمامیتِ آن و مدافعِ فعلیِ طرحِ خطوطِ کلیِ برنامه ریزی برایِ نیل به سوسیالیسم، در یک پلاتفرمِ سیاسیِ میتوانند که با طرفدارانِ خط مشی که عمدتا به ضرورتِ ایجادِ “اقتصادی شکوفا … تلفیقِ برنامه ریزیِ دولتی و بازار… برایِ تولیدِ ثروت و تامینِ رفاه و عدالتِ اجتماعی” و مواردِ دیگری که بیشتر در برنامه های جریانات لیبرال پیدا میشود، اکتفا میکنند؛ در یک تشکل منسجم که قرار است سیاستِ مشترکِ برخاسته از نظر جمعیِ غالب را به مرحله پراکسیس درآورد، فعالیت داشته باشند. پاسخ نگارنده به این پرسش منفی است.
فرامرز دادور faramarzdr@gmail.com
۱۰ تیر ۱۳۹۵  – ۳۰ ژوئن ۲۰۱۶

…………………………………………………………….

پایان ضمیمه ها

روند و نتیجه پروژه «شکل دهی تشکل بزرگ چپ» (جمعبندی و ارزیابی ما)

مطالب مرتبط با این موضوع :

فدرالیسم ساختاری نامناسب برای ایران

ن. هژبری فهرست فدرالیسم وساختار های کلی آن …………………………………………………………………………………………….. 2 فدرالیسم، ساختاری نامناسب برای ایران …………………………………………………………………………………… 8 مقدمه و چند تعریف ……………………………………………………………………………………………………. 8 بررسی فدرالیسم

مطالعه بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.