روایتی از رسول شوکتی که از نزدیک دستی بر آتش و دوزخ هر دو نظام دیکتاتوری و استبدادی داشته است. روایتی از شکنجه و دستگیری خود در نظام استبدادی اسلامی
همانگونه که میدانی من زمان شاه دوبار وبار دوم به زندان طویل مدت محکوم شدم که در ابانماه ۵۷ با خیزش توده ها از زندان شاهی ازاد شدم
ودر رژیم اسلامی در تاریکترین وپر ادبار ترین زمان دو بار دستگیر شدم که بار اول حدود شهریور یا مهر ماه بعنوان مشکوک!!! بدون هیچ مدرکی در مقابل منزلمان به نحو وحشیانه دستگیر وفقط در جیب من علاوه بر کلید در خودمان کلید دیگری بود که همان چند ساعت اول بعد از امتحان کردن کلید ها گفتند که این کلید خانه تیمی است و کارمان به شکنجه ای شامل اویزان کردن وشلاق زدن انجامید که مضاف بر انها انچنا ن دستبند را بر دستانم – اخرین دنده – سفت کرده بودند که بعد از شکنجه با تلاش دونفره موفق شدند از دستانم که هر کدام به اندازه یک بالش شده بود جدا نمایند وپس از اینکه طرفی نبستند از این شکنجه با جدا کردن دستبند بازجو دو سیلی بمن زد که تو میخواهی بروی بیرون وادعای شکنجه کنی – گویا تقصیر من بوده که به انها القا کردم لطفا محکمتر و سفت تر نمایید.
باری پس از بالا اوردن من از موتور خانه وغر زدن پاسدار پیرمردی که برای خونین کردن آنجا ونجس کردن و نجس شدن باید اب کشیده شود ومقصر نیز من بودم .دم در موتور خانه که شکنجه در ان انجام می پذیرفت من در حالی که بشدت میلرزیدم هم از سرمای شبانگاهی وهم ضعف دو یا سه نفر امدند وگفتند که ان دوسیلی که بازجو زده حاکم شرع حکم به قصاص داده وتومیتوانی دو سیلی به وی بزنی ویا ببخشی من در ان حالی که داشتم با تکان دست وعبارتی به این مضمون که بروید پی کارتان مثلا بخشیدم . من از این ریاکاری وابتذال تفکر ومنش یک خاطره دیگر دارم که برایتان در نامه بعدی خواهم نوشت.