بهروز سورن
در کتاب سیمای شکنجه که دو دهه قبل نوشته شد نیز تاکید داشتم که بازجو که تکمیل کننده پرونده زندانیان سیاسی بود, خود دادستان و قاضی هم بود. هم او بود که موقعیت زندانی را و اتهاماتش را در اختیار دادستان و سپس دادگاه قرار میداد. بیدادگاههای دو دقیقه ای تنها در گوهردشت و اوین نبوده است. دادگاه من و رفیق همراهم نیز بیش از دو دقیقه طول نکشید. نه فرصت اعتراضی بود و نه وکیلی داشتیم. به سختی میشد بازجو, دادستان و قاضی! را از هم تمیز داد. تنها عمامه و صندلی فرد بود که متوجه شدیم باید قاضی باشد و آن دیگری که پارس! میکرد دادستان!
****
در اوضاع و احوال سیاسی که اخبار و گزارشات مرتبط با جریان دادگاه حمید نوری تیتر اول بسیاری از رسانه های آزاد و حتی وابسته را بخود اختصاص داده است, بی بی سی فارسی مثل همیشه خود را به کوچه علی چپ زده و این واقعه بسیار مهم را از دیده خوانندگانش پنهان میکند. به حاشیه میراند و ظاهرا نه در محل برگزاری دادگاه حضور دارد و نه چیزی برای گفتن. از پیش هم هویدا بود که این بلندگوی وابسته بیشتر از این وارد ماجرا نخواهد شد تا شاید مناسبات حسنه اربابانش را با دولت جدید ایران که رئیسی آمر قتل عام هزاران زندانی بی دفاع را در راس خود دارد, نرنجاند. خوش رقصی برای اربابانش همانها که هزینه های این رسانه و کارکنانش را تامین میکند, باثبات برساند. این سیاست گذاری مسئولین بی بی سی فارسی نه تازگی دارد و نه ناشناخته است. این نهاد وابسته همیشه سربزنگاه های سیاسی و تاریخی پشب مخاطبانش را خالی کرده و در امتداد منافع طیف های حاکم بر کشورمان اقدام کرده است.
حمید نوری تنها دادیار ساده گوهردشت نبوده است. بایستی رد او را پیش و بعد از جنایت بزرگ گوهردشت هم پی گرفت. او تا مقطع دادیاری در گوهردشت راهی دراز و خونین و جنایتباری را پیموده تا او را در مقام دادیاری در این زندان مخوف قرار دهند و از دستیاران مقیسه ای و یا ارتباط با گروه مرگ قرار دهند.
در کتاب سیمای شکنجه که دو دهه قبل نوشته شد نیز تاکید داشتم که بازجو که تکمیل کننده پرونده زندانیان سیاسی بود, خود دادستان و قاضی هم بود. هم او بود که موقعیت زندانی را و اتهاماتش را در اختیار دادستان و سپس دادگاه قرار میداد. بیدادگاههای دو دقیقه ای تنها در گوهردشت و اوین نبوده است. دادگاه من و رفیق همراهم نیز بیش از دو دقیقه طول نکشید. نه فرصت اعتراضی بود و نه وکیلی داشتیم. به سختی میشد بازجو, دادستان و قاضی! را از هم تمیز داد. تنها عمامه و صندلی فرد بود که متوجه شدیم باید قاضی باشد و آن دیگری که پارس! میکرد دادستان!
بنابر این و بر اساس مناسبات حاکم در شرایط زمانی آندوران نقش امثال نوری در اعدام, حبس و شکنجه زندانیان سیاسی غیر قابل تردید و چشم پوشی بود.سیستم حقوقی در میان نبود و آنچه عمل میکرد میل و سلیقه همین دادیار ها و بازجو ها بود که نهایت به هیئت مرگ خاتمه مییافت. آمران این جنایت بزرگ اصلا وقت سرخاراندن نداشتند که بخواهند پرونده ها را مطالعه کنند.مسیر گوهردشت و اوین را با هلیکوپتر میرفتند که سرعت اعدام ها را بیشتر کنند.آنها قصد جنایت داشتند و حمید نوری ها بیشترین خدمت را برای پیشبرد این کشتار داشتند. و همه را از دم زدند. به کسی بر اساس تعلق ایدئولوژیک یا سیاسی و عقیدتی اش رحم نکردند. از همین رو امروزه در اطراف این دادگاه جمعیتی وسیع از طیف های سیاسی و عقیدتی تجمع کرده اند.
اگر چه روند شکل گیری این دادگاه تا کنون به کندی پیش رفته است و تردیدهایی را باعث شده است اما یک نکته حساس را همه دادخواهان از نحله های فکری متفاوت بایستی بدانند که این دادگاه میتواند پتانسیلی بمراتب فراتر از دادگاه نوری داشته باشد و دامان آن یکی جنایتکار بزرگتر ( رئیسی ) را هم بگیرد کمااینکه تا کنون بارها از او نام برده شده است.
آنچه در این لحظات و در این ارتباط مهم است اینکه از منافع سازمانی و گروهی و حتی فردی کوتاه آمده و در برابر این دادگاه تنها با شعار دادخواهی قربانیان قتل علم سال 67 در کنار یکدیگر قرار بگیریم.محاکمه حمید نوری ( حمید عباسی ) و طبعا محکومیتش میتواند مسیزهای جدید را در برابر جنبش دادخواهی قرار بدهد و این آغاز کار است.
بدون اتحاد دادخواهان میتواند این دادگاه در سراشیب معاملات پنهان و آشکار معاملات اقتصادی و یا تعویض زندانیان با اسرای دو ملیتی در ایران قرار گیرد و بار دیگر درسی تلخ به این جنبش بدهد. فراموش نکنیم که برای اغلب کشورهای اروپایی اهداف توافقات برجام بسیار مهمتر از این است که در راس جمهوری اسلامی رئیسی ( آیت الله قتلعام ) نشسته است یا نه؟