حافظ دلداده ی صحبت جانان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

غزل ۷۵

بحر رمل مثمن مخبون محذوف

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

۱- حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست

باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

۲-  از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است

همه آن است، وگرنه دل و جان این همه نیست

۳-  مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش

که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

۴-  دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار

ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

۵-  پنج روزی که در این مرحله مهلت داری

خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

۶-  بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی

فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

۷-  زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار

که رهِ صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست

۸-  دردمندی یِ منِ سوختهٔ زار و نَزار

ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست

۹-  نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی

پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست

 درباره ی غزل ۷۵ –  در بیشتر دیوان های چاپ شده این غزل همین ۹ بیت را دارد. حافظ محمود هومن ۸ بیت دارد و بیت پنجم یعنی؛ « پنج روزی که در … » را ندارد. حافظ شاملو ده بیت دارد اما بیتی را که ناتل خانلری در حاشیه نوشته او در متن آورده است: “از تهتک مکن اندیشه و چون گل خوش باش – زان که تمکین جهان گذران این همه نیست”. مسعود فرزاد هم در کتابِ [ حافظ، صحت کلمات و اصالت غزل ها] ده بیت را آورده اما این بیت افزوده و بیت دوم غزل را از هشت بیت دیگر جدا نوشته است.

بیت یکم غزل ۷۵

۱-  حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست

باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

حاصل –  آنچه از کار و تلاش مردمان یا زیستگاه به دست می آید. بازده، نتیجه، تولید و… .

کون و مکان –  گیتی، هستی، جهان، کائنات و… . باده –  به معنای، شراب، می، نبید، مدام، آب انگور، جام شراب، پیاله و … باده. این گونه واژه ها در دیوان حافظ افزون بر معنای راستین آن ها به گونه ای ناسازگاری و ستیز با دستور های قران را نشان می دهد که در سوره مائده آیه ۹۰ آمده است:

« یاایها الذین ءامنوا انما الخمر والمیسر والانصاب … » یعنی؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید شراب و قمار و بت ها، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.

آیه ۴۳ سوره نساء « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاهَ وَأَنْتُمْ سُکَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا…»

« ای کسانی که ایمان آورده‌اید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می‌گوئید …». پس کسانی که عرب نیستند و زبان عربی نمی دانند از آیه های قران چیزی نمی فهمند و نمی دانند چه می گویند! کسی که نمی فهمد چه می گوید، چه مست باشد و یا هوشیار، هر چه بگوید و به هر زبان که بگوید، ارزش ندارد و بی معناست.

اسباب – از واژه ی عربی سبب ساخته شده است؛ ابزار، دستگاه، ساز و برگ، رخت، سامان، لوازم، شرائط و … این بیت می گوید آنچه در این جهان هست، ارزش ندارد، بیهوده و هیچ است. برای حافظ و کسی که همه این جهان را وامی گذارد و بی آن که چیزی در دست داشته باشد، حتا باز دمِ نَفَس خود را  هم پس می دهد و می رود، این جهان ارزش ندارد. او ” آدمی بچه ۵/ ۱۷۴” و “جانان” را ارزشمند و گرامی می داند.

بباختم دل دیوانه و ندانستم

که آدمی بچه ای شیوه پری داند ۵/۱۷۴

چکیده و معنای بیت ۷۵-آنچه از بازده و فرآورده ی جهان برای ما به دست می آید، چیز چندان با ارزشی نیست، هیچ است. می و شراب بیاور که ابزار و دستگاه جهان ارزش چندانی ندارد.

۲-  از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است

همه آن است، وگرنه دل و جان این همه نیست

دل- به معنای درون، میان، آنچه در زیر پوست و درونِ تنِ مردم است. دل سوختن یعنی از درون سوختن، دل دادن یعنی عاشق شدن، دل کندن یعنی کسی یا چیزی را رها کردن و … دل به معنای جرئت و دلیری، قلب، شکم، دل درد یعنی درد درون دل، شکم درد یعنی درد درون شکم و …

جان – نیرویی که تن به آن زنده است، جان دادن یعنی آن نیرو را از دست دادن و مردن، جان دادن به چیزی یا کسی یعنی نیرو بخشدن و زنده کردن. جان من یعنی عزیز و گرامی من، جان به در بردن یعنی زنده ماندن، جان روان و زندگی هم معنی می دهد.

از دل و جان یعنی با همه ی هستی و از صمیم قلب، با همه ی وجود. ” از دل و جان” در این بیت یعنی منظور از داشتن دل و جان، این است که ما بتوانیم سرافرازی سخن گفتن با دوست و هم نوع خود را داشته باشیم وگرنه دل و جان برای خودش و به خودی خود ارزشی ندارد. شرف – یعنی بزرگواری، برتری، سرافرازی، آبرو، ناموس و … صحبت – به معنای گفتگو، گفتمان، دوستی، همدمی، یاری، همنشینی و … جانان – “جان و ان”، ان چگونگی و سرچشمه را نشان می دهد. جانان یعنی جانِی که سرچشمه جان من است و جانِ من از آن نیرو و جان می گیرد، مانند آبادان یعنی جایی که ویژگی یا فروزه ی آبادی در آن هست و نیز هخامنشیان که سرچشمه ی آنان هخامنش است. رشتیان از رشت و رشتی سرچشمه می گیرد. آبان، ماه هشتم سال و ایزد نگهبان آب است، چگونگی این ماه آب فراوان آن است. دهخدا می نویسد: «آبان ماه را بارانکی و دیماه را برفکی». جانان – یعنی دلدار، دوست، جانِ جان من. غرض – یعنی قصد، مقصود، منظور، خواست، چنگ، پنجه، آهنگ، هدف، آرزو، آرزو کردن و …

آن – این واژه هم برای نشان دادن چیزی در جایی دور است، هم نشان دهنده ویژگی چیز دلخواهی هست، حافظ می گوید: « بنده ی طلعت آن باش که “آنی” دارد ۱/۱۲۱». واژه ی آن را حافظ برای دارا بودن و مالکیت هم به کار می برد: « ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد ۹/۹ ». آن، چندتا بودن چیزی را  هم نشان می دهد، مانند درختان. ان، همچنین نشان دهنده ی کننده ی کاری است، مانند خندان و نیز نشان دهنده ی سرچشمه و خاندان هم هست مانند هخامنشیان. حافظ می گوید دل و جان من برای همنشین شدن و گفتگو با مردم یعنی یار و دوست است و گرنه دل و جان برای چه کار دیگری ارزش دارد؟

چکیده ی بیت دوم غزل ۷۵ – با همه ی جان و دل سرافرازی همنشینی با دلدار آرزوی من است. “دل و جان” و هستی ما (“همه آن است”) برای سخن گفتن با جانان( جانِ جانِ من) است وگرنه دل و جان ارزشی ندارد و به کاری نمی آید.

۳-  مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش

که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

ویژگی و ارزش سخن حافظ در آن است که تیزهوش ترین دینداران هم ژرفای اندیشه او را درنمی یابند زیرا با اندیشه ی فلسفی و شیوه ی سخن او آشنایی ندارند. حافظ بر این باور است که مردم(انسان) برترین و گرامی ترین پدیده ی هستی است. او با رد کردن قران و آسمانی بودن آن از واژه های قران بهره دلخواه خود را می گیرد: «ملک در سجده ی آدم زمین بوس تو نیت کرد / که در حسن تو چیزی یافت بیش از طور انسانی ۵/۴۶۵». تو، در اینجا همین تو هستی که شعر حافظ را می خوانی! یعنی همه ی مردمانی که شعر او را می خوانند. حافظ با بهره گرفتن از قران فرشته یا مَلَک را زمین بوس تو می داند  که گرامی ترین هستی. در غزل ۳۶۰ هم به طنز خدا و شیطان را در برابر هم می گذارد و تو را بر خدا،آدم ابوالبشر و شیطان برتری می دهد: ورنه آدم نَبَرَد صرفه ز شیطان رجیم ۱۰/ ۳۶۰.

منت – یعنی نیکویی، برتری، سپاس، احسان، نیکویی خود را به رخ کسی کشیدن. منت کشیدن، یعنی درخواست نیکی و مهربانی کردن از کسی. سِدره ، برابر لغت نامه دهخدا درخت کُنار است که برابر با افسانه های مذهبی در بالای آسمان هفتم است و جایگاه جبرئیل بوده و حد اعلای اعمال مردمان است. در سوره نجم در قران آمده است: عِندَ سِدرَه المُنتَهی ۱۴عِندها جَنَّهُ المَأَوی ۱۵ اِذیَغشَی السَّدرَهَ مایَغشی ۱۶.

معنای این آیه ها چنین است: نزدیک آن درخت کُنار که در انتهاى آسمان هاست۱۴، که بهشت ( جایگاه همیشگى مؤمنان) نزدیک آن درخت است ۱۵، آن گاه که درخت کُنار را فراگرفت آنچه آن را فراگرفت۱۶ –[ بنیاد علوم معارف اسلامی ۵۲۶ ].  ” منت … مکش” یعنی با نماز ، روزه، التماس و دعا برای رفتن به بهشت، و زیر سایه ی درختان سِدره و طوبا منت نکش. حافظ با آگاهی از دروغ بودن این افسانه ها انسان را به سروی مانند می کند که روان است و راه می رود که  ارزشش بیشتر از آن درختان دروغین است.

طوبی (طوبا) – درختی است در بهشت، فردوس، بهشت، پاک، خیر، سعادت و … تنها یک‌بار در آیه ۲۹ سوره ۵۳ رعد، آمده ‌است: «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»؛ «آنان که به خدا ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، پاکیزه‌ترین (زندگی) نصیبشان است؛ و بهترین سرانجام‌ها».[ دانشنامه قران کریم؛ الکتاب آیه ۲۹ ].

چکیده ی بیت سوم غزل ۷۵- حافظ در  این بیت می گوید؛ برای سایه ی سدره و طوبا خواهش و درخواست نکن. اگر نیکو و به درستی نگاه کنی تو سرو روانی و آن ها ( سدره و طوبا) به اندازه ی تو، (این همه )ارزش ندارند.

۴-  دولت آن است که بی خونِ دل آید به کِنار

ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

دولت – یعنی نیک بختی، کامرانی، کامکاری، شادمانی، خوشبختی، دارایی و … باغ جنان؛ یعنی جنت، بهشت، فردوس، پردیس. خون دل – یعنی خونی که در درون و در دل مردمان است، یعنی رنج کشیدن و خون خود را خوردن. سعی – یعنی کوشش، تلاش، آهنگ و …عمل – یعنی کار، چگونگی انجام کاری، انجام دادن، فرآوردن و درست کردن، کوشش و … عمل دینی یعنی خواندن نماز، گرفتن روزه، رفتن به حج، نیکویی به مردمان و … “سعی و عمل” – یعنی کوشش برای نیایش و ثواب آخرت است. جنان – جمع جنت یعنی بهشت است. باغ جنان یعنی بهشت یا فردوس، پردیس و …

چکیده ی بیت چهارم غزل ۷۵ – کامرانی و خوشبختی آن است که آن خوشبختی بدون رنج و آسان به دست آید وگرنه با کوشش و کار(نماز و روزه بخشش و صدقه دادن و …)، باغ بهشت ارزش چندانی ندارد.

۵-  پنج روزی که در این مرحله مهلت داری

خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

پنج روز – زمانی کوتاه، همانگونه که سعدی هم گفته است: « گل همین پنج روز و شش باشد …». مرحله – یعنی کوچگاه، راهی که کاروان در یک روز می پیماید، جای کوچ کردن، جای فرود آمدن، بار، مرتبه … مهلت – زمان کوتاه، زمانی که سر رسید دارد، زمان خواستن، زمان دادن و … خوش بیاسای – یعنی خوش و شادمان آسایش کن، آسوده باش و … زمان – به معنای هنگام و وقت است. زمان در زبان پارسی پهلوی زروان بوده است.

چکیده ی بیت پنجم غزل ۷۵-  چند روزی که در این جهان هستی به آسایش و خوشی بپرداز که این دوران چندان به درازا نخواهد کشید.

۶-  بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی

فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

بحر – یعنی دریا. فنا – یعنی نابودی، نیستی، مرگ و … منتظر – چشم به راه، گوش به زنگ، نگران و … ساقی – یعنی کسی که به مهمانان و میخواران شراب می دهد. فرصتی – یعنی کمی درنگ، زمانی کوتاه، فاصله ی زمانی بسیار کوتاه، مانند فاصله ی “لب تا به دهان” و …

چکیده ی بیت ششم غزل ۷۵ – در کنار دریای نیستی چشم به راه مرگ و نابودی هستیم ای کسی که باده و شراب می دهی درنگ نکن زیرا در فاصله لب تا دهان که راه چندانی نیست می شود که مرگ در این زمان کوتاه به سراغ ما بیاید.

۷-  زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار

که رهِ صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست

زاهد – یعنی کسی که پرهیزکار و پارسا است. ایمن – به معنای رها، دور از گزند، رستگار، مصون و … غیرت – یعنی رشک، از سر بیگانگی و ناخشنودی، حسودی و آنچه ناسازگار با بخت است.

بازی غیرت – یعنی بازی ناسازگاری روزگار. زنهار – به معنای پرهیز کردن، دوری کردن و گریختن از خطر و ناسازگاری. صومعه – یعنی دیر، خانقاه، عبادتگاه به ویژه عبادتگاه ترسایان که دور از مردمان و بیشتر در کوه است. مغان – به پیشوایان قوم ماد گفته می شد و سپس به پیشوایان زرتشتی هم گفته شده است. دیر مغان – یعنی پرستشگاه مغان و زرتشتیان. ره صومعه تا دیر مغان راه چندانی نیست، یعنی تفاوتی میان عبادتگاه ترسایان و پرستشگاه آیین مغان و یا زرتشتیان نیست. این جاها و کارها با هم فرق چندانی ندارند. جایی که روزگاری دیرمغان بوده سپس عبادتگاه ترسایان  شده است. یعنی راهی که مغان می رفتند همان راه را در روزگاری دیگر ترسایان رفته اند.

چکیده ی بیت هفتم غزل ۷۵ – ای کسی که خود را پرهیزگار می دانی و از دیگران دوری می کنی، از  ناسازگاری روزگار بترس، چون تو هم همان راه را می روی که مغان و ترسایان رفته اند.

۸-  دردمندی یِ منِ سوختهٔ زار و نَزار

ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست

دردمندی یعنی دارای درد بودن. زار به معنای ناتوان، لاغر، رنجور، نزار . ظاهرا – یعنی آن سان که پیدا است، گویا، این گونه که می بینیم. حاجت -به معنای درخواست، نیاز، آرزو و … است. تقریر- یعنی بیان، گفتن، اقرار کردن و … چرا حافظ  دردمند و ” سوختهٔ زار و نَزار” است؟ او عاشق و دردمند عشق به انسان است و از این که فقیه و زاهد و مردمان متعصب او را درک نمی کنند دردمند است. او می گوید:

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی۸/۴۶۱

چکیده ی بیت هشتم غزل ۷۵- این که منِ سوخته ی ناتوان درد دارم ظاهرا دیگر این همه نیاز به گفتن و  توضیح دادن نیست.

۹-  نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی

پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست

رقم – به معنای شماره، نشان، نوشتن و … است. “رقم نیک پذیرفت” یعنی به نیکی نوشته شد و یا در شمار نیکان آمد. رندان – جمع واژه ی رند است. رند- رندی که حافظ از آن نام می برد معنایی فراتر از آنچه مردم کوچه و  بازار و عوام امروز از آن می فهمند داشته است. رند، به ویژه در دیوان خواجه ی شیراز به معنای مردم آزاده، آزاد اندیش، آگاه و خوشبخت است. رند به معنای همای، سیمرغ، رخ، فرخ، لاابالی، سرو روان ، گنج روان، خواجه، شاطر، عیار، شاه [ به شاه نگاه کنید] و … از این دست هم هست. همه ی این واژه ها به معنای انسان بوده است که امروز معناهای دیگرگون شده ای دارند. نزد حافظ رند، انسان هوشمند و آگاه به ارزش های انسانی خویش است. [ رند؛ دارنده جان و خرد یا خداوندِ جان و خرد است.]

لغت نامه درباره ی لاابالی می نویسد :« لااُبالی، صیغه متکلم وحده مضارع است به معنی باک ندارم، نمی ترسم، نترسم. در فارسی بیشتر به صورت جامد استعمال می شود به معنی بی باک، بی مبالات، بی قید، بی بند وبار … » [( لا، به معنی نه و یا؛ نا است، واژه ای که چون بر سر کلمه ای آید آن را نفی نماید، مانندلامکان یعنی بی مکان ـ اُبالی صیغه ی مضارع است به معنی اعتنا می کنم یا رعایت می کنم. لااُبالی کسی است که می گوید: “امور دین را” اعتنا یا رعایت نمی کنم،)] … لغت نامه در باره ی رند می نویسد: « مردم محیل و زیرک … غدار … و نیز منکر، لاابالی، بی قید … منکری که انکار او از امور شرعیه از زیرکی باشد نه از جهل، هوشمند، هوشیار و …». ” رندان“، پای بند آداب ورسوم عمومی و دینی نیستند. یعنی کسانی چون حافظ، در بند فقیه و شیخ یا نماز و روزه و نیز بهشت و جهنم نیستند.

چکیده ی بیت نهم غزل ۷۵- نام حافظ به نیکی نوشته  و پذیرفته شد( در شمار آمد)، پیش رندان

( مردمانی که در پی دین و آداب دیگر نیستند) سود و زیان رقمی نیست و  این همه ارزش ندارد.

زری شمس و منوچهر تقوی بیات

بیستم و سوم تیر ماه  ۱۴۰۱ خورشیدی برابر با ‎۱۴ جولای ۲۰۲۲ میلادی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.