“جنبش چپ”، دشمن ایران: فاضل غیبی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

حکومت اسلامی ایران پدیده‌ای بی نظیر در تاریخ جهان است. هیچیک از تئوری‌های سیاسی  در موردش صادق نیست .تو گویی رابطۀ حکومت و مردم بکلی قطع است. نه اعتراضی به جایی می رسد و نه فریادی به گوشی. این پدیدۀ بیسابقه را مردم ایران اینک 37 سال است تحمل کرده‌اند. هیچیک از روش‌های ممکن به تغییری منجر نشده،  که برعکس، گویی حکومت عمد دارد نه تنها به مردم ایران که به جهانیان مکرراً ثابت کند پایبند هیچگونه معیار اخلاقی و یا موازین عرفی نیست و جز تحقق اسلام ناب دغدغه ای ندارد. 

اینجا هدف برشمردن جنایت های 37 سال گذشته نیست، بلکه کوشش برای بررسی چیستان یاد شده از دید فلسفۀ سیاسی است. هدف یافتن پاسخ بر این پرسش است که چگونه ممکن است حکومتی بر شهروندان خود هر بیدادی را روا دارد و آنان نه تنها بر او نشورند، بلکه هرزگاهی بشمار میلیونی به پای صندوق های رأیی می روند که همه می‌دانند نمایشی تبلیغی است برای توجیه و تثبیت قدرت حکومت اسلامی.

برخی برآنند که ایمان مذهبی بخشی از مردم ایران ضامن و پایگاه حکومت است. اگر چنین است چرا این مردم دست به دامان عقب مانده‌ترین قشر ملایان زده‌اند و توجهی به نمایندگان “اسلام امروزی” ندارند؟!  وانگهی   مردم مذهبی نیز  چرا باید از حکومتی که کشور را به خاک سیاه نشانده است، خرسند باشند؟ 

بنابراین باید پرسید، کدام نیروی نامرئی قدرت ملایان را چنان تضمین می‌کند، که گویی از طرف مردم ایران به آنان چک سفیدی داده اند تا هرچه می خواهد  بکند و تازه طلبکار هم باشد!   

باید اعتراف کرد، با معیارهای علمی چنین پدیده‌ای در تاریخ جهان بیسابقه است و از آنجا که هر حکومتی در کنش و واکنش با مردم برقرار  است حکومت اسلامی ایران از نظر علمی  نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد!   

از همان فردای انقلاب 57 فرهیختگان ایرانی دربارۀ این مشکل کنکاش می‌کنند، اما باید اعتراف کنیم در گشودن این چیستان تا بحال در اول راه مانده‌ایم. نوشتار حاضر کوششی ابتدائی در راستای طرح این مشکل است.

باید پرسید، کدام نیروی نامرئی عظیم حافظ ملایان حکومت‌گر است، که نه تنها همچنان بر مسند قدرت برقرارند، بلکه نفوذشان در ایران و خارج نیز رو به فزونی است؟ اگر باور نداریم که دستی غیبی پشتیبان قدرت شان است باید چشم‌ها را بشوریم و نیروی نامرئی پشتیبان آنان را بیابیم.

در جستجوی این  نیرو به پدیدۀ بی‌نظیر دیگری برمی‌خوریم. این پدیده قشری اجتماعی است، متشکل از گروه بزرگی از ایرانیان در داخل و خارج از کشور. این گروه بازماندگان سازمان‌های چپی هستند که بویژه در دو سه سال پس از انقلاب توانستند بخش بزرگی از جوانان ایران را به خود جلب کنند.

این گروه خود را هوادار زحمتکشان و خواستار عدالت اجتماعی می‌داند، اما اگر واقع‌بینانه بنگریم، در تاریخ صد  ساله‌ای که پشت سر دارند قدم محسوسی در راه بهبود وضع زحمتکشان ایران و گسترش عدالت اجتماعی برنداشته‌اند!

در هیچ مرحله‌ای با آنچه موجب پیشرفت کشور شد همکاری نکردند، نه پشتیبان  اقدامات رضاشاه بودند و نه کمکی به مبارزات مصدق کردند، با همۀ قوا از تحقق “انقلاب سفید” جلوگرفتند، اما در انقلاب اسلامی به قدرت یافتن حکومتی کمک کردند که همۀ دستاوردهای مدنی صد سالۀ اخیر را به باد داد.

بنابراین آنان را می‌توان بیشتر جمعی با باورهای مشترک دانست؛ مانند گروههای مذهبی که به اصول خدشه ناپذیری پایبند هستند. برای  دو اندیشمند اروپایی احترام بسیاری قائل‌اند، اما به اصولی اعتقاد دارند که آنان را به شیعیان نزدیک تر می‌کند تا به مارکس و انگلس!

از جمله،  برای “رفقا”یی که مورد آزار قرار گرفته‌اند، صرفنظر از آنکه رفتار آنان چه بوده است،  احترامی خدشه ناپذیر قائلند. فراتر از آن،  کسانی را که در این راستا جان خود را از دست داده اند، بعنوان “شهیدان به خون خفته” از تقدسی مذهبی برخوردار می دانند و هرگونه چون و چرا دربارۀ رفتار آنان را ناروا می‌شمرند. اما در عین حال از هواداران خود می خواهند رفتار  “شهدا” را الگوی زندگی و عمل خود سازند.  این سازمان‌ها مانند فرقه های شیعی هرچند یکدیگر را رقیب و حتی دشمن می‌شمرند، اما همگان در تقدیس برخی از ” شهدای کبیر”، مانند: ارانی، روزبه ، جزنی و گلسرخی .. هماوا هستند.

“جنبش چپ”  بویژه در دو دهۀ 20 و  50 توانست بخش بزرگی از جوانان غیرمذهبی را در مدار جاذبۀ خود قرار دهد. جوانانی که در پی آشنایی با دانش‌های “غربی” برای اعتقادات مذهبی ارزشی قائل نبودند، اما هنوز به شناخت ارزش‌های مدنیت نوین نرسیده و به سادگی جذب شعارهای ساده‌انگارانه می‌شدند. جنبش چپ توانست با تسلط خود بر فضای فرهنگی ایران به این جوانان هویت سرافرازی بدهد.   

کانون اصلی آرای “جنبش چپ”  مبارزۀ آشتی‌ناپذیر با “امپریالیسم جهانی” است. در این میان حتی برایشان مهم نیست که مبتکر این نظریه، یعنی اتحاد شوروی، در این مبارزه  شکست خورد و  تنها توانست صفحه ای سیاه و خونین   به دفتر تاریخ اضافه کند.

“چپ”های ما گویی اتفاقی نیفتاده،  همچنان بر طبل تبلیغات نیم قرن گذشته می کوبند. چنانکه با همۀ بیدادی که به اسم و رسم مذهب بر ایرانیان رفته، همچنان روشنگری ضدمذهبی را بی‌احترامی به “عقاید توده” می‌انگارند و با آنکه خفت امروزی ایرانیان را می بینند، هنوز هم از تاریخ “ستم‌شاهی” و هویت باستانی بیزارند. 

جمعی بزرگ از جوانان مملکت را با این تبلیغات سفیهانه به مخالفت و درگیری با رژیم شاه کشاندند و قتل و ترور را به نام “حماسه آفرینی” ستایش کردند. در این راه جان صدها تن از جوانان ایرانی را به باد دادند و هنوز هم کلمه‌ای در انتقاد از “مبارزۀ مسلحانه” به میان نیاورده‌اند و از “سیاهکل” بعنوان سرفصل مبارزاتی یاد می‌کنند که گویی می‌توانست ایران را به نیکبختی  برساند!

باید پرسید، آیا در “جنبش چپ” با پیرمردانی ناتوان از درک ندانم‌کاری‌های خود  روبروییم  یا با “جنبشی” سروکار داریم که در سرنگونی حکومت شاه نقش اساسی داشت و باید در حفظ حکومت اسلامی به عنوان عاملی تعیین کننده  شناخته شود؟

هواداران “جنبش چپ” هنوز پس از سه دهه که از جان کندن ایران زیر فشار حکومت اسلامی می‌گذرد، بجای انتقاد از خود بخاطر زمینه سازی انقلاب، هنوز هم عزادارند که ملایان انقلاب را دزدیدند! باید از آنان پرسید، واقعاً فکر می‌کنند اگر بجای ملایان به قدرت می رسیدند آیندۀ بهتری را برای ایران رقم می زدند؟ آیا رفقای آنان در افغانستان، اتیوپی، سومالی و آنگولا..  چیزی جز فاجعه ببار آوردند؟  آیا از مردم ونزوئلا شرم نمی‌کنند که هماوا با احمدی‌نژاد از “مبارزات” خانمان برانداز چاوز پشتیبانی کردند؟

کوتاه سخن، جنبش چپ در ایران در دو برهۀ اساسی فاجعه آفرید. در دوران شاه (به تبعیت از برادر بزرگ) خواهان سرنگونی بی‌چون و چرای رژیم بود و  راه هرگونه تعامل و نزدیکی جامعه با حکومت را بست. بدین راه، حکومتی را که بیش از نمونه‌های مشابه توان دگردیسی بسوی دمکراسی داشت،  به بحران و سرنگونی کشاند.

هواداران “جنبش چپ” هنوز هم بجای بر عهده گرفتن مسئولیت فاجعه ای که در آن نقش داشتند درگیر سیاست‌بافی دربارۀ  اوضاع ایران و جهان و “نبرد که بر که” در حکومت اسلامی هستند. البته اینرا امروزه در شرایط بسیار بهتری از گذشته انجام می دهند!

زیرا تنها کسانی که پس از ملایان از انقلاب ایران سود بردند، همانا هواداران “جنبش چپ” هستند که به شمار میلیونی فرصت یافتند در “دمکراسی های غربی” زندگی جدیدی را شروع کنند. گفتن ندارد که آنان همچنان بر سر مواضع گذشتۀ خود هستند و دغدغه‌ای جز افشا “امپریالیسم و صهیونیسم “  ندارند. هرزگاهی  نیز برای “مطالعه” به “ایران اسلام‌زده” سفری می کنند تا در سایۀ حکومت‌گران اسلامی استخوان سبک کنند!

از نظر “جنبش چپ” حکومت ملایان قیمتی است که ایران باید برای “مبارزه با امپریالیسم” بپردازد. آنان، از آنجا که   پس از سرکوب سازمان‌های چپ دیگر امکان قدرت‌یابی ندارند، حکومت اسلامی را  تنها آلترناتیو ممکن می دانند. اینجا و آنجا از “نارسایی‌”های حکومت انتقاد می کنند، اما با پشتکاری سی ساله به این توهم نیز دامن می‌زنند که ممکن است  ملایان ایران بتوانند هم مبارزۀ ضدامپریالیستی را ادامه دهند و هم ایران را به شاهراه پیشرفت و سعادت برسانند!

خط قرمز “جنبش چپ” این است که تضعیف حکومت اسلامی همانا بازگشت نفوذ “امپریالیسم و ایادی آن” به ایران است. برای “جنبش چپ” حتی مهم نیست که رژیم تهران بدترین نوع سرمایه‌داری در تاریخ جهان را پیاده کرده و میزان استثمار زحمتکشان و بیداد اجتماعی در ایران امروز در جهان نمونه است. برای آنان تنها پیشبرد مبارزۀ ضدامپریالیستی اهمیت دارد و به هزاران زبان با هرگونه تعلل در آن مخالفت‌اند.

بنابراین باید گفت، مردم ایران نه مسحور ملایان‌اند و نه سزاوار توهین‌ها و دشنام‌هایی که از چپ و راست نثارشان می‌شود. پشتیبانی میلیونی تحصیل‌کرده‌های چپ‌رو ایرانی است که جولانگاهی برای ملایان فراهم کرده که در آن بعنوان پیشتازان “مبارزه با امپریالیسم” ضربه ناپذیراند!

حکومتگران اسلامی بخوبی می‌دانند، مادامیکه از این پشتیبانی برخوردارند کوچکترین گزندی از مخالفت داخلی و یا فشار خارجی نخواهند دید.  ملایانی که حرف‌هایشان توهین به عقل سالم است، آگاهند که شعارهایشان در مبارزه با “استکبار جهانی” آنان را مورد پشتیبانی “جبهۀ جهانی چپ” قرار داده است. همین پشتیبانی ملایان را منزلت و نفوذ کلام بخشیده و مردم ایران را در برابرشان شاه‌مات کرده است!    

جنبش چپ دیگر تشکل سازمانی ندارد، اما هواداران میلیونی آن همچنان فضای فرهنگی ایران را در دست دارند و طیفی گسترده‌ از “جوانان سابق” در همۀ زمینه های ادبی، فلسفی و تئوری سیاسی حرف آخر را می زنند.

جالب آنکه بخش بزرگی از “جنبش چپ” خود را مخالف رژیم می‌داند، درحالیکه این بخش نیز با تأیید مبارزه با “امپریالیسم” در نهایت در جبهۀ پشتیبان حکومت اسلامی قرار دارد. نگاهی به نشریات تهران نشان می دهد که این بخش نیز در سایه حکومتی که وجود بی‌آزارترین مردم جهان، یعنی درویشان و بهائیان را تحمل نمی‌کند، از آزادی برای فعالیت فرهنگی و تبلیغی برخوردار است.

اگر از مظلوم نمایی هواداران جنبش چپ صرفنظر کنیم می‌توانیم موفقیت بزرگ‌شان را دریابیم که پس از نیم قرن مبارزه، به پیروزی رسیدند و به کوشش آنان حکومتی در ایران زمام قدرت را در دست گرفت که هدف اصلی چپ‌ها، یعنی “مبارزه با امپریالیسم”، به شیشۀ عمرش بدل شده است.  تنها اشکال کار اینستکه هدف “مبارزۀ” ملایان آن نیست که “جنبش چپ” در آینۀ خیال خود دارد، بلکه فقط بهانه‌ای است برای دستیابی به تسلط اسلام بر جهان!

کوتاه سخن، حکومت اسلامی مادامیکه از پشتیبانی قشر عظیم فرهیختگان چپ‌‌اندیش ایرانی برخوردار است بر مسند قدرت به راه رفته ادامه خواهد داد و تنها روزنۀ امید برای ایران تجدید نظر هواداران “جنبش چپ” در جهت منافع ملی است.

هواداران سازمان‌های چپ در اکثریت قاطع به انگیزۀ خدمت به ایران و سربلندی ایرانیان به هواداری از این سازمان‌ها جذب شدند و باید بتوانند به همین انگیزه در آرای خود تجدید نظر کنند.

تنها راه برون رفت از بن بست کنونی قبول و اعلام این واقعیت است که تنها راه نیکبختی ایران نزدیکی و همکاری همه جانبه با همۀ کشورهای جهان و بویژه کشورهای پیشرفته است. ایران تنها به دست همۀ ایرانیان می‌تواند نوسازی شود و پیش شرط همکاری همۀ شهروندان تحقق دمکراسی و موازین شناخته شدۀ مدنیت نوین است. تنها زمانی که   فرهیختگان ایرانی چنین بیندیشند راه ایران به سوی آینده ای روشن گشوده خواهد شد.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.