آیا خزان عربی به ایران خواهد رسید و در “جزیره آرامش” طوفان بپا خواهد شد؟

امروزچه باید بکنیم؟ تا ایرانی آباد و آزاد داشته باشیم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

آیا خزان عربی به ایران خواهد رسید و در “جزیره آرامش” طوفان بپا خواهد شد؟

امین بیات
اولین بار این جمله ی ” چه باید کرد” در روز نامه ی”ایسگرا” در شماره 4 آن در ماه می سال 1910 آورده شده بود، و سه مسئله ی مهم در آن مقالهِ ” چه باید کرد”مطرح شده بود:
1-مسئله خصلت و مضمون عمده تبلیغات سیاسی. 2-مسئله وظایف تشکیلاتی.3- مسئله ی نقشه ی بنیان گذاری یک تشکیلات مبارزه ی سراسری.
بزرگترین ممیزه این طرح بدودن وارد شدن به کلیه ی محتوای سیاسی آن برای ما ایرانیان در شرایط بغرنج فعلی آموزنده است ، که آیا باید با نیروهای متخاصم سیاسی از طبقات مختلف ، چپهای وابسته، سوسیالیستهای وطنی،و ملیون تکیه زده بر صندلی وسط به یک “آتش بس موقت” تن در دهیم و مسئله ی مهمی که میتوان از این طرح استخراج کرد و آن اینکه ، در حقیقت اگر احزاب بورژوازی حالا در ایران طرفداانش درماهیت امر قبول کنند که یک حزب “اصلاح طلب ” مدرن میباشند وباید جرات داشته باشند که آشکارا به این موضوع اعتراف کنند، درآن صورت یک فرد سوسیالیست و کمونیست ایرانی نه تنها حق دارد به همکاری وهمراهی وحتی در کابینه ی بورژوازی، برای رسیدن به آن همیشه کوشش هم داشته باشد،تا داخل شود. تا بتواند حرف خود را در پناه قانون بزند، البته اگر متعهد به قانون باشند.
واما در صورت بر خورداری از ” آزادی” که کلمه بسیار بزرگ و پر محتوائی است، آیا نباید دو طرف اذعان کنند که در سایه پرچم آزادی صنایع یغماگرانه ترین جنگها توسط سرمایه داری بر پا شده است و خون میلیونها انسان فدای امیال اقتصادی آنها گردیده و همچنین در سایه پرچم آزادی کار، زحمتکشان را چپاول و استثمار نموده اند، استعمال امروزی کلمه ی “آزادی”بر همین گونه تقلب باطنی را در خود نهفته دارد، که همه به یکسان از آن استفاده میکنند.
نقل قول از مقاله ی “چه باید کرد” مندرج در روزنامه “ایسگرا”:
» بورژوازی و حامیانش به ما تهمت پایمال کردن دمکراسی را میزنند، ولی ما تاکید میکنیم که انقلاب…تحرک بی سابقه ای در جهت بسط و توسعه ی همه جانبه و عمیق دمکراسی و علاوه بر این دمکراسی برای توده های زحمتکش که تحت ستم سرمایه داری بوده اند ایجاد کرده است، نتیجتا دمکراسی اکثریت وسیع مردم بعبارت دیگر دمکراسی سوسیالیستی ( برای زحمتکشان) که با دمکراسی بورژوازی ( برای استثمارکنندگان ،سرمایه داران و ثروتمندان) متفاوت بوده ،مستقر گردیده.» در اتحاد جماهیر شوروی.( البته من بعنوان یک چپ مستقل هیجوقت طرفدار شوروی نبوده و همیشه سیاست اتحاد جماهیر شوروی سابق را در قبال طبقه کارگر ایران ضد کارگری و در قبال مردم ایران ضد مردمی ارزیابی میکردم).

در اینجا البته قضاوت را بعهده ی خواننده یا شنونده می سپاریم که حق با کدام طبقه است؟ یعنی تجربیات و بررسی درک صحیح از آن بدین معنی است که باید از عملکرد شاه و شیخ آموخت، یا هنوز زود است.
در دمکراسی بورژوازی در حرف و حتی در قانون اساسی قول آزادی و تساوی میدهند، اما در واقعیت هیچیک ازجمهوری های بورژوازی حتی پیشرفته ترین آنها نیز ، به نیمی از نژاد انسانی که زن هستند ، نه برابری قانونی کامل با مردان ونه آزادی از ستم قیمومیت مردان را داده اند،بگذریم ازاستثمار زحمتکشان و بگذریم از عملکرد شاه و شیخ، در حقیقت دمکراسی بورژوازی ، مملو از عبارات پر طمطراق ، کلمات موقرانه، وعده و وعید های فراوان و شعار های عوامفریبانه ی آزادی و برابری است،اما این دمکراسی در واقعیت استتاری است بر عدم آزادی و فرو دستی زنان، کارگران، عدم آزادی و تحقیر زحمتکشان و استثمار شوندگان میباشد، نمونه ی دوران شاه و جمهوری اسلامی، مروری بر هر دو قانون اساسی مسئله را روشنتر میکند.
آیا طرح این سئوال که بالاخره در یافته ایم که ما یعنی مخالفین جمهوری اسلامی پس از چهار دهه چه شناختی نسبت به جامعه مشترکمان ایران داریم؟و در شرایط بغرنج امروز چه باید بکنم؟تا ایرانی آباد ، آزاد در آینده داشته باشیم، آیا شعار ها و رفتار های سیاسی و اجتماعی ما درست بوده و با واقعیتهای جامعه وفق و این همانی داشته یانه؟ و آیا توانسته ایم از اشتباهات گذشته سر مشق بگیریم وخود را بشناسیم که چه میخواهیم،و از کدام امکانات مادی و معنوی بر خوردار میباشیم ، آیا بهمان اندازه شعار ها و درخواستمان میتواند اثر گذار باشد، بررسی علمی و عملی ما چقدر با واقعیت های جامعه در ارتباط قرار داردو تا چه اندازه با آرزوهای ما منطبق است، و آیا تکرار بی پشتیوانه همه با هم نشان از سر در گمی و ندانم کاری نیست؟
با این پیش فرض ، اکثرا تاکید میکنند که جنبش سیاسی و اجتماعی در ایران امروز در شرایط بسیار حساس و سختی بسر میبرد، و با وجود جنبش توده ای عظیم سراسری مردمی ، و دست یابی مردم به بیشتر آگاهیها در مورد عملکرد دستگاههای هیئت حاکمه رژیم های سلطنتی و جمهوری اسلامی، و پی بردن به فساد روز افزون ، گرانی و روابط خارجی ، اما هنوز رژیم تروریستی جمهوری اسلامی قدرت مطلقه میباشد و کلیه ی دستگاههای سرکوب را روز به روز قویتر و مدرنتر و حتی با کمک تروریستهای بین المللی آشکارا مردم را تهدید به سرکوب میکند، و دستگاههای پر طمطراق “سازمان ملل”، اتحادیه ی اروپا” و “حقوق بشر” در کشور های پیشرفته ی صنعتی در اروپا به خاطر منافع اقتصادی و فروش اسلحه تنها نظاره گر جنایات جمهوری سلامی میباشند، و حقوق بشر تنها در حرف گفته میشود.
حالا اگر کمی مته به خشخاش بگذاریم وتصور کنیم این رژیم راعناصر بورژوازی بفرض محال میخواهد سرنگون کنند، یا بدنبال این هستند که زحمتکشان و اقشار تهیدست ، کشاورزان و جنبش زنان ، دانشجویان، رژیم را سرنگون کرده و یک دولت بورژوازی تشکیل دهند و رهبرانش طرفداران سرمایه داری باشند، حتی اگر در انتخابات آزاد هم به رای گذاشته شود اکثریت آیا با زحمتکشان نیست ؟
همه جا فریاد های اعتراض بلند است که فقدان بدیل سیاسی که خود مستقیم بتواند جایگزین ساختار کنونی در ایران گردد، با وجود جنبش های سیاسی ، بسادگی در دسترس نیست، اما نمیگویند که هر دار و دسته ای سرش جائی گرم و سر گرم آب در هاون خود کوبیدن، هستند.
در حالیکه مدعیان کسب قدرت سیاسی از نحله های مختلف با نزدیکیهائی که انجام داده اند اما در سر گمی نظری و تئوری بسر میبرند ، تحرکات سیاسی بوسیله ی افراد و نیروهای سیاسی دلسوز جامعه دامن زده میشود و در پی سازمان یابی مشترک میباشند،اما و چشم امید هم به بیگانه که همان امپریالیسم است، دوخته اند.
واقعیت های جامعه در ایران اسلام زده ، ومصاف مردم با این رژیم متزلزل و ورشکسته ، فاسد هم درافکار عمومی داخلی و هم بدون اعتبار بین المللی ، اما مستقر در قدرت، همه ی نیروهای اقشار مختلف جامعه را متوجه “چه باید کرد ” نموده است، اما هنوز هستند نیروهائی که امید به بهبود وضع با ماندن جمهوری اسلامی دارند.
با نگاهی کنجکاوانه به شکل و شمایل اپوزیسیون و مردمان ایران در مقابل رژیم خونخوار کنونی، دیده میشود که شکل گیری تمایلات جدید، درحال تکوین میباشند، که وضع موجود را بتوانند به” نفع اکثریت” جامعه زحمتکش ،سازماندهی کنند.، تا با کمک نیروهای مردمی از شر رژیم خود را خلاصی دهند.
پرسیدنی است آیا پیش شرطهای سیاسی و اجتماعی برای تغییرات اساسی در درون جامعه آماده است؟ و تناسب قوای طبقاتی سیاسی واجتماعی شکل منسجم بخود گرفته است، آیاهمه در جهت رسیدن به ساختن بنائی مشترک و مناسب سیاسی در یک جهت حرکت میکنند و اگر نه چرا؟ و چرا دلایل آنرا بیان نمیکنند، و دلیل اینکه چهل سال یک حکومت غیر ایرانی دوام یافته، چیست؟
عامل مهم و تعیین کننده ، که با عدم شکل گیری یک آلترناتیو سیاسی مورد حمایت مردم و چگونگی آرایش قوای سیاسی و اجتماعی آن ، که در سطح بین المللی نیز مورد حمایت قرار بگیرد، و جدا ار انطباق با خواست سرمایه داری جهانی باشد، آیا سر نوشت مسئله ی سیاسی و آینده ی ایران به آن گره خورده است، باز گشائی این گره فقط توسط زحمتکشان میسر است؟ یا حمله نظامی و به قدرت رساندن یک حکومت وابسته.
درمحاسبات بین المللی و تامین منافع سرمایه داری جهانی و تصور حل این معضل نه ا ینکه آسان نیست ، بلکه به قدرت و نیروی مردم ایران بستگی دارد، تا غیر ممکن را ممکن سازند، و خواستهای طبقات را در خدمت اکثریت جامعه دربیاورند.
آگاهی تو ده های تحت ستم در ایران ، زمینه های فرهنگی ، تاریخی و ایدئولوژیکی که بطور گسترده میان مردمان زحمتکش رواج یافته ، سرمایه داری جهانی و داخلی راهم دچار “چه باید کرد ” نموده است،و وادار به مانورهای گوناگون کرده است.
تهدید جنگ برای تصرف چاه های نفت وگاز از یکطرف و شکست اقتصادی اسلام سیاسی ،از طرف دیگر، رژیم را مجبور کرده سر تعظیم در مقابل آمریکا فرود آورد و با قبول خواسته های آمریکا، زمینه را برای یک راه حل “معتدل” و “مقبول” و قابل پذیرش اربابان بین المللی سرمایه بر سر دوراهی و پای میز مذاکره، کشانده است.
امپریالیسم جهانی در تعقیب به رسیدن به اساسی ترین هدف خود که همان استثمار واستخراج ارزش اضافی و همراه با تهدید و تحکیم بر ماشین عظیم اقتصادی و بعد نظامی و در حرف مدافع “دمکراسی” ، و داوطلب حل اختلافات پشت میز مذاکره ، در افکار عمومی و برای متحدکردن آن به مسیر اهداف خود، تن به سازش پنهان و آشکار با حتی منفور ترین رژیم تاریخ برای رسیدن به مقصود خود،خواهند داد، یا داده اند.
تکرار اینکه رژیم جمهوری اسلامی در طی چهار دهه حاکمیت ترور وخفقان خویش همواره با بحرانهای فراوان روبرو بوده مشگلی را حل برای مردم نخواهیم کرد، و تکرار اینکه ترور و سرکوب و بهره گیری از گروههای تروریستی و فشار مضاعف به مردم ، راه چاره ی برون رفت از این رژیم، هم نیست، بلکه راه حل برون رفت از بحرانها را رژیم خود با اجبار البته نه چین و نه روسیه بلکه دخیل بستن به آمریکا و قبول همه خواسته ها ی سرمایه داری و احکام “صندوق بین المللی پول” و ” بانک جهانی” گرفته است ، و با خیال راحت هم با چراغ سبز سرمایه داری، نیروهای معترض در ایران را کمافسابق سرکوب خواهند کرد. و این در حالیست که خشونت رژیم نشان دهنده ی قدرت او نیست ، بلکه بر عکس ناشی از ضعف او، در برابر اعتراضات مردم اند.
امروز در ایران تمامی امکانات اقتصادی و سیاسی توسط سپاه و آخوندها در خدمت تبلیغات دروغین جنگ با آمریکا گذاشته شده است، زیرامیدانند که حربه ی ترور و ارعاب و تحمیق مردم نمیتواند اثر داشته باشد بدون توافق کشور های سرمایه داری، و میخواهند مردم را از جنگ بترسانند.
با توجه به در نظر گرفتن شرایط واقعی و کوشش مدعیان قدرت در ایران بمنظور خروج از بحرانها، باید گفت و پذیرفت که وظایف بسیار مهم و همه جانبه ای درمقابل جنبش عمومی و مردمی و نهضت های آزادیخواهی ایران قرار دارد، تا متحدا بتوان چرخ حرکت رژیم اسلامی را از کار انداخت.
می بینیم که تا چه حد از گذشته ی خود و شکستها یمان نیاموخته ایم.
تا زمانیکه مرز بندی دقیق و روشن طبقاتی دراتخاذ تاکتیکهای مشخص مبارزاتی صورت نگیرد درب بهمین منوال خواهد چرخید و زمان از دست میرود.
نیروهای چپ باید از شعار های دهان پر کن رهبری کارگران و توده های میلیونی دست بر دارند و وارد فاز رئال پولیتیک شوند، تردیدی نیست که آرایش سیاسی کنونی و تاثیراجتماعی در حل معضلات جامعه فقط بدست نیروهای چپ ممکن نیست، و بکمک همه نیرو ها احتیاج است.
بهر حال باید تحلیل واقعی و شناخت دقیق از موقعیت فعلی داشت و نیروهای چپ مستقل وملی ، دمکرات ،آزادیخواه باید خود را از بلاهای خود محور بینی ها و خود شیفتگیها ی کاذب نجات دهند ، و مبارزات خود را در جهت غلبه برپراکندگی و تفرق کنونی همسو نمایند.
نیروهای اپوزیسیون طرفدار مردم سالاری و قانونمداری ورفاه عمومی نباید در صورت بروز اتفاقی مهم و دگرگونی سیاسی، باردیگرچون درسال 57 فرصت طلبی پیشه کنند وفرصت بدست آمده را از دست ندهند وتحت تاثیر نیروهای خود محور و وابسته و تابعی از متغیر آنان نگردند(بورژوازی).
بنظر من نه چپ ایران و نه نیروهای ملی و دمکرات از اقشار مختلف جامعه و مستقل دارای آن حیثیت و اعتبار سیاسی گذشته هستند که بتوانند یک شبه ره صد ساله طی کرده و نه جو سیاسی موجود در ایران چنین اجازه ای به آنها خواهد داد.
تشخیص این روابط اجتماعی بمعنی تسلیم در مقابل واقعیت ها نیست، و باید در مسیرراه متغیر شرایط را به نفع کل جامعه تغییر و بنفع مردم قدم بر داشت، قبول مسئولیت در مقابل اشتباهات معرفتی گذشته ، و راه یابی بر مشگلات و مسائل در خدمت برای آینده ی مردم، راهی بجز سرنگونی و گذر از رژیم ولایت فقیه برای مردم باقی نمانده است ، این امر یک وظیفه ملی و یک ضرورت عاجل تاریخی است.
کارگر فقط مطالباتش و خواستهایش نیست، کافی نیست که فقط به وضع اسفناک و تنها در قالب آمار و ارقام و زندگی فلاکت بار این طبقه ی زحمتکش و مشقت بار او، داد سخن بدهیم، آنچه که در علم جامعه شناسی متداول وجود دارد عملا به یک گفتمان اجرایی میرسیم که گفتمان صاحبات سرمایه دارای قدرت و ثروت و قلم و تبلیغات است،در اینکه همه میگویند وضعیت کارگران با سایر قشر های جامعه ی ما اصلا خوب نیست ، شکی وجود ندارد، اما راه حل همه ی این مشکلات سیاسی است؟ یک شکل اساسی در جامعه ایران موجود است و آن سیاست گذاری است و تا این شکل و این مشکل سیاست ورزیی روی کاغذ بصورت ریشه ای حل نشود، کاری در اصل به پیش نخواهد رفت، و تا زمانیکه سیاست تابع اقتصاد کلان است،و تا زمانیکه ذهن ما و شما گرفتار ذهنی گرائی فردی یا ذهنیت هگلی باشد فکر و ذکر ما با کنش فلسفی گرفتار است،یعنی فلسفه در حقیقت ما را از سیاست گذاری انسانی دور میکند، و ما را با خود به گرفتاری اندیشه های انتزاعی می کشاند.
در حالیکه وظیفه ی سیاست گذاری و سیاست مدار مستقل، زنده نگاهداشتن حوزه عمومی و پرداختن به مسائل عام انسانی برای اقشار مختلف جامعه است، یعنی فی نفسه از عدالت و آزادی زحمتکشان و برای زندگی بهترو معمولی برابر با استاندارد بین المللی این قشر عظیم که اکثریت جامعه امروز ایران را تشکیل میدهند، باید باشد.
قصه ها باید مشترک باشد نه جدا از هم ، حل مشکلات کار و تهیه ی نان و سلامت زیستن تنها برای یک قشر سرمایه دار نیست، کارگر با خانواده اش به مثابه ی یک انسان زحمتکش ، فداکار و سازنده نباید او را فقط برای کارگری و استثمار خواست، وقتی ما به کارگران به دید فقط کارگر می نگریم و تنها در سطح خوراک و مسکن حد اقل از او حمایت میکنیم ، در حقیقت اورا در سطح یک انسان بیهوده مفهوم سازی میکنیم.
داستان فقر کارگرو خانواده اش نباید قصه ی سیاست ورزان و سر گرمی آنها باشد ، به کارگر فقط یک فرد فقیر که نیروی کارش را میفروشد نگاه نکنیم ، او یک انسان مانند شما ست تنها میتوانیم در سیاست گذاری انسانی معنای انسان بودن را آگاهانه همه گانی کنیم.
ما باید بدنبال ایجاد اتحاد عمل مبارزاتی ( با توجه به حفظ منافع زحمتکشان و حرکت از ملزومات این طبقه) امروز شاید بیش از هر زمان دیگر باشیم.
امروزه باید آگاهانه دست رد به سینه ی فرصت طلبان از هر تباری باشند، زد. دوران همبستگیهای غیر واقعی و نا پایدار ،اعتقادات کاذب و فریبکار بسر آمده را از خود و از سر مردم ایران دور کنیم.
هر نیروئی باید قادر باشد جایگاه مستقل خود را در پهنه ی مبارزات اجتماعی بیابد، و با شرکت و پشتیبانی از جنبشهای اعتراضی علیه نقض آزادیهای دمکراتیک و سیاستهای سرکوبگرانه ی رژیم بر بستر پاسخگوئی و یافتن راه حل برای دست یابی به مطالبات دمکراتیک بخشهای وسیع از مردم جدا ازصف بندی طبقات، برای نجات کشور از هر کوششی دریغ نکنیم.
علیرغم اختلافات نظری و طبقاتی موجود فیمابین نیروهای سیاسی، آیا باید بر این نظر پافشاری کرد که روزی همه از درک و تحلیلی یکسان در همه ی زمینه های نظری و سیاسی ، بهم برسند، یا با حفظ نظر به تفرقه و پراکندگی کنونی برای مقابله با رژیم همسو و اتحاد عمل مبارزاتی انجام دهیم، تا رسیدن به انتخابات واقعا آزاد.
توافق بر سر یک برنامه حد اقل مشترک عملی ضد رژیم ،توافق علیه آلترناتیو های وابسته از طریق بسیج همه نیروهای مردمی و عناصر مترقی و ایران دوست ، ملی و دمکرات صرفنظر از شیوه تحلیل طبقاتیشان برای آینده ایران ، شروع کار است.
بنا بر این باید با تمام توان و نیروو بابرنامه ی مشترک حد اقل در جهت جستجوی راه های عملی در جهت مبارزه مشترک علیه کلیت رژیم حاکم بر جان و مال مردم ایران و همچنین متحد علیه اهداف سرمایه داری جهانی ، تلاش شبانه روزی کنیم.
در این راه یابی همه ی چپهای مستقل از متشکل و منفرد با حفظ مواضع تشکیلاتی خود بطور جداگانه و همچنین همه ی نیروهای ملی – دمکرات و آزادیخواه مستقل، برای تحقق خواستهای مشترک مردم که نان – آب – کار -آزادی و عدالت اجتماعی است ، همکاری و برنامه ریزی مشترک کنیم، و این یک ضرورت عاجل در شرایط استثنائی تاریخی امروز مردم ایران است. سازمانها و نیروها ی منفرد، مختلف با قبول اختلافات نظری و سیاسی و با تحلیل مشخص و مستقل خود و با حفظ استقلال تشکیلاتی برسرمضامین ضد رژیمی و ضد سرمایه داری با یکدیگر هماهنگ شویم و یک پارچه عمل مبارزاتی انجام دهیم.
زور آزمائی کنونی رژیم و سپاه پاسداران در کل در صحنه سیاسی ایران و جهان ، چیزی جز پیش در آمد جنگ اصلی برای نجات به گل نشسته کشتی رژیم نیست، دوران بعد از خامنه ای از هم اکنون آغاز شده است، خود آنها بهتر از هر کس دیگری دریافته اند که پایان کارشان نزدیک است.
بحران رهبری سیاسی ایران را نمیتوان از بحران های عمیق اجتماعی و سیاسی ارزیابی و جدا نمود، و در عین حال بحرانهای بیکاری- ورشکستگی اقتصادی را گذرا ارزیابی کرد، و تنش های روز افزون مردم میتواند سمت و سوی نوعی حکومت متعارف را ممکن سازد و رویاهای رسیدن به بهشت مستضعفان توسط رژیم آخوندی برروی زمین را باید فراموش کرد.
Bayat.a@freenet.de
https://www.facebook.com/amin.bayat9
12.06.2019

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.