افغانستان، شکست جنگ علیه «توتالیتاریسم اسلامی»

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

آلن گرش
ترجمه از فرانسه بهروز عارفی

توافق بین واشینگتن و طالبان، فراتر از مسئله افغانستان، مترادف با شکست «جنگ علیه تروریسم» است. «جنگی» که در ١١ سپتامبر ٢٠١١ آغاز شد و فرانسه نیز فعالانه در آن شرکت کرد.
درباره این توافق، گاهی با شگفتی و حیرت، شتاب زده خبر رسانی کردند ، و سپس از صفحه های رسانه ها حذف شد. باوجود این، پیمانی که دولت آمریکا و طالبان روز ٢٩ فوریه ٢٠٢٠ امضا کردند، نخستین قراردادی ست که در دوران معاصر بر سر آن بین یک دولت و یک جنبش چریکی و یا یک «سازمان تروریستی» مذاکره مستقیم انجام شده و قاعدتا می بایست به طولانی ترین جنگ ایالات متحده پایان دهد. گرچه هنوز زود است که بتوان به اجرای آن امیدوار بود، ولی محتوای این توافق، چه در آمریکا و چه در کشورهای اروپائی، موجب بحث های پرشور و انتقاد هائی حاکی از پشیمانی خواهد شد. این کشورها به مدت بیست سال در این درگیری ها شرکت داشتند و در این میان، مشتی اوریانتالیست (شرق شناس) و روشنفکر آن را توجیه می کردند.

ابتدا به این دلیل که این توافق نامه باز هم نا بخردانه بودن این ادعا که «هرگز با تروریست نباید مذاکره کرد»، ولا ینقطع تکرار می شود، را نشان می دهد. دولت اسرائیل که مرتبا دیگران را به سهل انگاری متهم می کند، سال هاست درباره غزه با حماس معامله می کند. سپس،به این جهت که به احتمال قوی، عقب نشینی آمریکا [از افغانسان]، کشور را در اختیار طالبان قرار خواهد داد- نکته ای که ترامپ نیز تائید کرد- یعنی ما را دوباره به وضعیت پیش از جنگ ایالات متحده پس از ١١ سپتامبر برمی گرداند، زیرا کسی انتظار ندارد که حکومت کابل، که در فساد و تفرقه آشکار غرق است و رئیس جمهوری آن، هر بار با تقلب زیاد انتخاب می شود (روز ٩ مارس، دو نامزد انتخابات اخیر، هر دو خود را رئیس جمهور اعلام کرده اند)، بتواند مدت زیادی دوام آورد. آیا این همه برای رسیدن به چنین نتیجه ای بود ؟

چنین است که هژده سال پس از آغاز «جنگ علیه تروریسم»، این جنگ صلیبی که بیش از چهل کشور را تحت رهبری آمریکا درگیر کرد ، نتایجی فاجعه بار ، ودر درجه اول برای افغانستان، (١) به بار آورد: یعنی ادامه نابودی کشور که آغازگر آن تجاوز شوروی بود با ده ها هزار قربانی که غربی ها می خواستند آنها را «آزاد» کنند، به اضافه میلیون ها پناهنده و آواره، که باید جنایت های جنگی و جنایت آمریکاعلیه بشریت را بر آن افزود، جنایت هائی که دیوان کیفری بین المللی (ICC) در مارس ٢٠٢٠ برای بررسی آن پرونده ای گشود، وآخر سر استقرار و تحکیم سازمان حکومت اسلامی (داعش) در آن کشور.

آن چه در طول این سال ها، این جنگ را قابل تحمل می کرد، دروغ و فریب بود، دولت های پی در پی آمریکا عامدانه وضعیت واقعی را از افکار عمومی کشورشان پنهان داشته، همواره ادعا میکردند که در جنگ به پیشروی های زیادی دست یافته اند که البته خیالی بود، امری که روزنامه واشینگتن پست نیز در دسامبر ٢٠١٩ آن را تائید کرد.

عراقی هزار بار زیباتر
اگر رسانه های آمریکا در این توطئه ی سکوت فعالانه شرکت داشتند، برخی روشنفکران نیز مبانی «علمی» برای آن فراهم ساختند. نمادین ترینِ آن ها برنارد لِویس است که سال ٢٠٠٨ درگذشت. او که شرق شناسی مشهورودر اصل انگلیسی وآشنا به منطقه و مولف بیست اثر اساسی درباره امپرتوری عثمانی و ترکیه بود، بعدها به دارودسته دانشمندان قلابی پیوست که فقط از نا آگاهی خود تغذیه می کردند. پس از رسیدن جورج دبلیو بوش به ریاست جمهوری آمریکا، او که نفرت از اسلام کورش کرده بود [ وی مدت ها پیش از ساموئل هانتینگتُون، تئوری «جدال تمدن ها» را اختراع کرده بود (و با این نظریه بود که در سال های دهه ١٩۵٠، مناقشه اسرائیل-اعراب را تحلیل می کرد) ]، مشاور قابل اعتمادِ محافل نومحافظه کاران، از جمله پُل وُلفویتز گردید. ولفویتز که معاون وزارت خارجه بود، در مراسمی که در مارس ٢٠٠٢ به افتخار او در تل آویو برگزار شد، با این سخنان از او تجلیل کرد: «برنارد لویس به ما آموخت تا تاریخ بغرنج و بااهمیت خاورمیانه را یادگرفته و آن را برای رسیدن به مرحله بعدی جهت ایجاد جهانی بهتر برای نسل های آینده، راهنمای خود قرار دهیم (٢)».

یک سال بعد، برنارد لویس دولت آمریکا را در «مرحله بعدی اش» در عراق، «راهنمائی» می کرد. او توضیح می داد که هجوم به این کشورافق نوینی باز خواهد کرد، و از نیروهای آمریکائی به عنوان رهائی بخش استقبال کرده، نوید داد که عراقی هزار بار بهتر از نوساخته خواهد شد .

در این جنگ طولانی بیهوده، مسئولیت فرانسه را نمی توان کاملا از یاد برد. راست گرایان فرانسه، مانند سوسیالیست ها، زمان درازی از واشینگتن دنباله روی کرده، به افغانستان نیرو فرستادند و تا سال ٢٠١٢ در آن جا ماندند. نیکولا سارکوزی در نامه ای به رهبران حزب سوسیالیست در ١۶ اکتبر ٢٠٠٩ می نویسد:

«من ابتدا، خرسندم که شما به عنوان اپوزیسیون، شرکت فرانسه در این کارزار اساسی را زیر سوال نمی برید. این مداخله برای کشور ما اهمیت حیاتی دارد.»

باوجود این، با گذشت زمان، تعهد فرانسه سست تر شد، چرا که افکار عمومی فرانسه بیش از پیش با دخالت های خارج از مرزهای فرانسه مخالفت می کرد. روز ١١ مارس ٢٠١٠، در دوران دولت اوباما، سازمان سیا یادداشتی تهیه کرده بود که در آن چنین القاء می شد که « نزد فرانسوی ها، از جمله زنان، به خاطر رهاکردن افغان ها کم کم احساس گناه به وجود می آید».

«پس از غلبه بر فاشیسم، نازیسم و استالینیسم»
شماری از روشنفکران که مرتبا در رسانه ها حضور می یافتند، به باوراندن این نکته که ما در جنگ سوم جهانی درگیر شده ایم که میدان نبرد آن از کوهستان های افغانستان تا حومه های شهرهای ما امتداد دارد، مشارکت داشتند. همین مطلب را ده دوازده روشنفکر، از فیلیپ وال گرفته تا کارولین فورست، روز اول مارس ٢٠٠۶ در بیانیه ای با عنوان «باهم، علیه توتالیتاریسم جدید» اعلام کردند: «پس از پیروزی بر فاشیسم، نازیسم و استالینیسم: اسلامیسم». یکی از آنان، برنارهانری لوی مضحک ، کسی است که پس از سرنگونی رژیم طالبان نوشته بود (لوموند، ٢١ دسامبر ٢٠٠١) :

«آمریکائی ها […] با چند صد و شاید هزار تلفات غیرنظامی در این جنگ پیروز شدند… چه کسی می توانست بهتر عمل کند ؟ درباره چندجنگ آزادی بخش در گذشته، می توان چنین حرفی را زد ؟ کاساندرها* منتظر چه هستند تا به اشتباه خود اقرارکنند ؟»

از او انتظار نداشته باشیم که به اشتباه خود اعتراف کند!

اما، فردی که ایدئولوژی مرجعِ این توهم «جنگ سوم جهانی» را بهتر از همه بیان کرده، مانوئل والس، نخست وزیر پیشین فرانسه است:

«برای مبارزه با این اسلام فاشیستی، نامی که باید واقعا به آن داد، نیروی ما باید وحدت باشد. نباید در برابر ترس و پراکندگی تسلیم شد. اما در عینِ حال، همه مشکلات را باید طرح کرد: یعنی نبرد با تروریسم، بسیج جامعه حول لائیسیته و مبارزه با یهودستیزی (آنتی سِمیتیسم) […]از این به بعد گسستی لازم است. اسلامِ فرانسه باید قبولِ مسئولیت کند وهمه مسئولیت هایش را بپذیرد.»

کوراندیشی واین ایده که جنگ ما «در آن جا» امکان خواهد داد از رسیدن تروریسم به «کشورما» جلوگیری کند و نیز این که بین «آن جا» و «سرزمین های گم گشته ی جمهوری» پیوستگی وجود دارد، موجب شده که به مدت بیست سال ماجراجوئی های جنگ طلبانه تغذیه شوند. آخرین مثال، دخالت نظامی در مالی ست که رئیس جمهور سوسیالیست، فرانسوا اولاند فرمانش را صادر کرد و اکنون می دانیم که بخت «پیروزی» این مداخله بیشتر از دخالت در افغانستان نیست. در هر دو مورد، تمرکز روی «خطراسلام گرائی »،نا دیده گرفتن اوضاع داخلی، فقر اجتماعی، فساد قدرت های محلی،اعتراضات علیه غربی ها، راهبردی است که به شکست منجر می شود.

این نکته که شرق شناسان از اعتبار خود برای تائید این ماجراجوئی جنایت بار استفاده کنند، اسف بار است. اما جای خوشحالی ست که برنارد لویس در جامعه علمی آمریکا فوق العاده منزوی بود. همان گونه که امروز، مشتِ ناچیز شرق شناسان فرانسوی، از برنار روژیه گرفته تا هوگو میشِرون، که فقط قدرت حاکمه و رسانه های راست گرا حرف شان را می پذیرند، فتح مجدد «سرزمین های گم گشته ی جمهوری» را دریک جنگ صلیبی جهانی، که شکست آن از مدت ها پیش آشکار است، مسجل می دانند.

***

پاورقی ها:

١ – در مورد شکست کلی تر جنگ علیه تروریسم، مقاله زیر را بخوانید: برای آن که تروریسم (واقعا) پایان یابد. https://ir.mondediplo.com/article2307.html ٢ – به نقل از مقاله «برنارد له ویس و ژن اسلام»، https://ir.mondediplo.com/article693.html

* Cassandre کاساندرا، دختر پادشاه تروآ، شخصیتی افسانه ای که زیبائی اش موجب می شود که آپولون عاشقش شود و در جنگ تروآ بسیاری همرا ه با پدر او پریاموس می جنگند . در فرانسه به فردِ بدبینی می گویند که خبرهای بد می دهد.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.