امروز سالروز ملی کردن صنعت نفت بدست محمد مصدق و طرفداران نهضت ملی است. با ملی کردن صنعت نفت حاکمیت ملی در سطح بین المللی و در برابر مقامات حقوقی جهان بدست آمد. با اینکار ثابت شد ایران قادر است از حقوق خود در محافل بین المللی دفاع کند، مورد تبعیض قرار نگیرد و دارای حق برابر باشد. اما چندی نگذشت که حاکمیت ملی در داخل کشور در اثر توطئه عوامل وابسته به قدرت های خارجی که در راس آن دربار پهلوی، روحانیت دست نشانده، حزب توده، الیگارشی، ( خندانهای حکومتکر ) خوانین ضد ملی و نظامیان دربار قرار داشتند، با کودتای ۲۸ مرداد توسط آمریکا و انگلیس علیه دولت ملی مصدق، که بستر حاکمیت ملی بود، از دست رفت. بدین ترتیب با از میان رفتن دولت ملی، جنبش برای ابقا و نگهداری حاکمیت ملی ایرانیان دربعد بینالمللی و در بعد داخلی از حرکت ایستاد. این ایست تا به امروز ادامه دارد.
ما برای بدست آوردن حاکمیت ملی از طریق دولت ملی، که نخستین لازمه آن از میان برداشتن آفت ملی یعنی جمهوری اسلامی است، با ساماندهی همسازی ملی جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران مبارزه میکنیم..
ما اعتقاد داریم که دولت ملی برخاسته از نیروی لایزال ملت ایران است میتواند فقر و استبداد و دولت دینی و مذهبی را از میان بردارد و حاکمیت ملی را مستقر سازد.
#فرهنگ_قاسمی #سخنگوی_حزب_جمهوریخواه_سوسیال_دموکرات_و_لائیک_ایران
من همنین طور مترصد بودم که بر مقاله ی دکتر گنجی چه بنویسم. درمانده بودم که بر این فوکل کرواتی های احمق که در عکس می بینم و خمینی را سرکار آوردند و رفتند جلوش زانو زدند چه باید گفت. ناگهان تصادفا دیدم که آیت الله دکتر جحت الاسلام و المسلمین و مداح اهل بیت صاحب اقتصاد توحیدی و اشعه ی موی زنان افاضاتی کرده و برای نه تنها ایران که جهان فتوا صادر کرده. وقتی خواندم و شنیدم ناگهان در پایین صفحه این مطلب را دیدم. البته چند ماه پیش کسی برایم آنرا از تهران تلفنی خوانده بود. چون من در شهرستان هستم. شما هم آنرا بخوانید. واجب است آقای گنجی هم آنرا بخواند. سلام من را به گنجی که خود از طرفداران حکومت اسلامی از نوع جحدیدش است برسانید. به او بگویید بفرما این هم روحانی! چرا حالا که تو و دوستانتان سرما را کلاه گذاتشتید ساکتید. آقای گنجی پاسخ دهید!
آقای بنی صدر لطفا به این شعر که از طریق ایمیل به سراسر ایران و خصوصا تهران و اصفهان و مشهد و قم فرستاده شده توجه کنید تا درجه تنفر مردم را از اسلام و روحانیت و قرآن دریابید تا رستگار شوید. من فقط بری خودتان می گویم چرا که دیگر کسی گوشش به سخنان شما بدهکار نیست. جالب است که گویا این شعر را زنی ابتدا نوشته و بعد دیگران ادمه اش را پی گرفته اند.
با احترام
سلام آقای فرهنگ٬ من به شما قول داده بودم تا این قصیده را براتان بفرستم و اینک می فرستم. آمید من این است که این قصیده را در صفحه نخستتان و به صورت مستقل منتشر کنید. من از آن روز که به شما قول دادم تا کنون در سفر بوده ام و نتوانستم این را براتان بفرستم. چرا که ارسال از کامپیوتر شخصیم خطرناک بود. من از یک اداره ی دولتی در جایی از ایران این قصیده را می فرستم امیدوارم آنرا منتشرش کنید. وقتی فاحشگی و لواط و اعتیاد در ایران فرماندهیش در دست شخص رهبری ست شما نمی توانید این قصیده را خارج از ادب بدانید. رهبری با حکم حکومتی فرمان پوشش لواط را در بیتش داده است. برای او تجاوز به دهها نوجوان اشکالی ندارد و آنها عروسکهای ارضای شهوات شخص رهبری و قاری قرآنی بودند که آن قاری خودش از چهارده سالگی قربانی شهوات رهبری بوده است. جالب است که کلیت روحانیون در این مورد سکوت تایید آمیز کرده اند. بنده شخصا یکی از این قربانیان را که اینک زن و دو فرزند دارد را می شناسم. او چندین بار برای من که استاد… هستم با گریه و زاری گفت که رواج لواط نزد شخص رهبری و تا همین امروز به صورت «مشت و مال» و آمدن ماساژور ادامه دارد. و او خودش بارها مورد تجاوز قرار گرفته است. او پیشبینی می کرد که سرانجام سعید طوسی به هر وسیله کشته شود تا نتواند رازهای بیت رهبری را برملا کند. رازهایی که البته دیگر راز نیستند. از قرار باید سر سعید طوسی پیش از مرگ رهبری برود زیر آب. او یا در تصادف کشته خواهد شد یا ایست قلبیش خواهند داد و یا به سرطانی فوری دچار خواهد گردید. من امیدوارم این قصیده را به طور جداگانه و با عکسی از فریاد اوارد مونچ و یا عکسی که خودتان انتخاب می کنید در صفحه ی نخستتان بگنجانید و برای بالاترین هم بفرستید. امیداست که جوانان ایرانزمین این قصیده را در تلگرام بگذارند. نیچه گفته است که ظنز دیکتاتورها را بیش از یک اسلحه ی مرگبار می آزارد. خواهش می کنم به ترتیب و ترکیب صفحه بندی توجه کنید. خصوصا تیتر با خطی غلیظ نوشته شود و…با سپاس…
الف شین
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
تو بشمار٬
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
تو بشمار٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
اول بگریید!
آنوقت:
با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
تو بشمار
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
تو بشمار
حتا خود الله، در عرش، از ترس،
بلرزید و به آیات خودش رید،
این رهبر فی الارض،
بر تربت پاک انبیا رید و٬
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار ولاکن٬
از خنده به خود رید و
تو بشمار٬
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس!
با ذکر و تلمذ
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتایب آقا، با نره خری لخت٬
با آلت کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی با نره ی خر جفت٬
شمشیر بدست و ٬
هم زره به تن داشت٬
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر، قاتل قریضه،
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته به جا کرد٬
هی او جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
روده آویزون بود، آقا آبریزون بود،
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیبه!
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل، گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬
از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی،
دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اون بالا و پایین کرد٬
رهبر ماه رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد!
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا اویزون بود٬
***
توی چاررای ولی عصر،
رهبر ما نگرون بود!
گاهی اینور رو نگاه کرد،
گاهی اونور رو برانداز،
ناگهان از توی چارراه،
سروصدایی بلند شد،
آقا هی دولا و راست شد،
قد و قامت رو نگون کرد،
همه سربازای گمنام،
چون سیل تبهکاران،
از چهار سوی تهران
از راه رسیدند
آقا رو دوشیدند،
از پشت فرو کردند از جلو مالیدند،
ابن ملجمای دوران،
در مدبر آقا جون چون نور باریدند،
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره علاغه٬
کارش کار زار بود٬
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم رو الاغ بود٬
خیالش راحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
***
رهبر فرزانه ی ما تو دردسر بود،
تو -چهار – راه محشر بود٬
رهبر دربدر بود
شلوارش کشیده پایین٬ قمبلش زیر تشر بود
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها،
تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
آقا کرد قار قار!
« اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …
ناگاه آقا گوزید٬
چرت امام عج تو چاه ثارالله، از اون صدا پوسید
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
***
ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون چون فیل هوا شد،
نشئه گی رهبر از ایشون جدا شد
با این هواپیما٬ برق از آونجای رهبر، چون وحی جدا شد
سکوتی سنگین چون سرب بپا شد٬
وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
این سیل شغلان زوزه ها کشیدند،
برا دشمن نابوده شاخ و شونه کشیدند،
***
آحمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گه بود بود چون طوق طلایی٬
خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوند مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر روی امام بود٬ گاهی زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود؟؟؟
آن رهبر سابق از حماقت این، رهبری فعلی، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان الا بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
اسرار عجحیبی بود،
مکنون چو الف لام!
هم ذالک و لا ریب!
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ با ملیون ذکر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر تکفیری گردیده پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
او آمده با کش٬
با شلوارک داغ!
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
سیرابتر خون شد!
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو!
این میر غضبها را تو خلع سلا کن!
این دنیای بیداد٬
را از ظلم رها کن!
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیسیتنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت٬
بدون فقاهت٬
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم٬ هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
در راه بهاران٬
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
پاسخ
سهراب از ایران ۲۹ مرداد, ۱۳۹۶ at ۱۱:۱۲ ب.ظ
لطفا این نظر را به آکاهی نویسنده های القصید الانتریه فی احوالات رهبری عوضیه که در محراب بر آیات ریده برسانید. سه روز پیش قاسم سلمانی میرغضب مردم سوریه و عراق با خواندن القصید سخنرانی کرد و خطر فتنه ی مذهبی را پیش کشید او گفت
سرلشگر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه در سخنانی به مناسبت “روز جهانی مساجد” نسبت به کمرنگ شدن نقش مساجد در ایران هشدار داد. او گفت، “ما در داخل با خطر فتنه مذهبی مواجه هستیم.”
سرلشگر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روز یکشنبه (۲۹ مرداد/ ۲۰ اوت) در پانزدهمین اجلاس “روز جهانی مساجد” در تهران سخنرانی کرد.
به گزارش خبرگزاری ایسنا، او در سخنانش از کمرنگ شدن نقش مساجد در ایران انتقاد کرد و وظیفه مسجد را “تربیت نیروهای مدافع حرم” خواند.
نیروهای مدافع حرم در ادبیات سیاسی حکومت ایران اصطلاحا به نیروهای شبهنظامی گفته میشود که توسط ایران سازماندهی شدهاند و عمدتا در جنگ نیابتی سوریه شرکت میکنند. نیروی قدس سپاه پاسداران وظیفه انتقال این نیروها به سوریه و فرماندهی آنان را بر عهده دارد.
پس دوستاتن ادامه دهید و این القصیده را تکمیل کنید.