« حسین منصور حلاج » که بود که چنین الگوی یکه ای در شعر و عرفان و از جان گذشتگی ایرانی است ؟. نیای شیرازی و زبان عربی ( او فارسی نمی دانست ) عالمی را سیر و سیاحت کرد ؛ در هند و ترکستان با آموزه های بودایی ، هندو و مانوی آشنا گردید . با شطحیات ( لبریز ِ عاطفه و احساس ) و تقابلی که با شریعت حاکم ( حنبلی ) داشت به اباحه گری – شیعه گری – مانویت – مدویت – بابیت – قرمطی و کفر متهم گردید ، و قریب ده سال در زندان بود ؛ در زندان به نماز و روزه و عبادت پرداخت ؛ اما با شهادت ِ مخالفان به کفر بر دار رفت .
یکی از شهود گفته اند « شبلی » بود . یک خراسانی الاصل ِ صوفی و دوستدار و همفکر ِ حلاج . شبلی حکومت دماوند را ترک کرد و پس از توبه از زُهاد معروف صوفیه گشت و با دریوزگی و خدمت ِ صوفیان گذران ِ عمر کرد . به توصیه « جُنید » چند سال گدایی کرد تا از بار ِ غرور حکومتی فرود آید . بیش از حلاج شطحیات داشت ده سال آخر زندگی به ریاضت و عبادت گذران کرد .
اتهام شبلی ( نزد ِ ایرانیان ) نه در شهادت به رفض حلاج – که در قتل « افشین » و دریافت جایزه این همکاری با خلافت ؛ حکومت دماوند بود . نزد ایرانیان خوار و قاتل قلمداد شد – این فرهنگ ِ پیچیده ایرانی که به انواع ؛ دشمنی و دوستی خود را ، بر نتایج تاریخی تنظیم می کند ، چه روایت پیچیده ایست .
بغداد قرن چهارم فقها و زاهدین قدرتی بیش از خلافت داشتند که این قدرت در دشمنی با اهل تصوف نمود می یافت . اهل ظاهر به زندگی و حاجات انسان – و اهل باطن به عالم لاهوت و نور باطن انسان نظر داشتند . با مرگ شبلی تصوف بغداد برای سالها مُرد . مرگ شبلی با تولد قدرت « آل بویه » همراه شد . مرگ شبلی با ظهور شیعیان ِ بغداد به ضد دشمنان حلاج ( فقیهان حنبلی ) مصادف شد . مرگ شبلی به صد سال حکومت شیعیان و نابودی تصوف و اندیشه ورزان ِ بغداد ( اخوان الصفا ) مربوط شد .
گذشت تا « خواجه نظام الملک » همراه سلجوقیان شیعه گری را موقوف و « صوفیه » بغداد را احیاء کردند .
به نقل از صفحه عباس جعفری و بدون اجازه ایشان.