فردا ۲۲بهمن است سالروز انقلابی است که می توانست نیکی آورد اما رشتی آورد. انقلابی که می توانست صلح و امنیت نصیب ملت کند اما زاینده جنگ و فقر شد. انقلابی که می توانست آرامش و دوستی را توسعه دهد اما خشونت و دشمنی را افزایش داد.
ملت ایران در سال ۱۳۵۷ برای آزادی، انتخابات آزاد و رسیدن به آزادی و دموکراسی انقلاب کرد، حاکمیت شاهی را انداخت، اما افسوس که این انقلاب نه تنها به دموکراسی دست نیافت بلکه یک نظام دینی، تحت عنوان جمهوری اسلامی، به رهبری آخوندها را بر ایران حاکم کرد.
در یک کلام، بد رفت جایش را بدتر گرفت.
چرا؟ برای اینکه یک چیزی جلو فکر کردن مردم را گرفت، برای اینکه به دنبال انقلاب، بخش بزرگی از ملت، با افتادن در دام دین و مذهب، از دخالت در سرنوشت خود کنار گذارده شدند.
برای اینکه خشونت جانشین گفتگو شد،
برای اینکه استبداد و تبعیض و در نتیجه آن فقر و فساد و چپاولگری بر جامعه تسلط یافت،
برای اینکه حکومت استبداد دینی نمایندگان واقعی ملت را از میدان بدر کرد و کشت و زندان و تبعید کرد، و آنگاه برای خالی نبودن عریضه، یک مجلس شورای اسلامی، با نمایندگان فرمایشی و انتصابی ایجاد کرد تا ادعا کند که مانند دیگر کشور های جهان، در جمهوری اسلامی نیز پارلمان و حاکمیتی مشروع وجود دارد،
و بلاخره برای اینکه دولت های جهان برای منافع خود این ترفند را پذیرفتند.
انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که تمامی آرمانهای انسانی هزران هزار از زنان و مردان ایران را به هدر داد، امروز بی تردید به عنوان انقلابی شکست خورده در تاریخ ایران ثبت شده است. فرهنگ قاسمی
با سلام آقای مهرداد خوانساری مقاله ای را زیر عنوان :
«فاجعه افغانستان؛ اخلاقیات قربانی مصلحت» نوشته اند و بنده نظری نوشته ام که حتما سایت زیتون منتشر نخواهد کرد. در اینجا نیز می گذارم شاید، شما منترش کنید.
آقای مهرداد خوانساری. بسیاری را درست نوشته اید اما درد اصلی و بیماری اصلی افغانستان و ایران و منطقه را که اسلام است، نه، نه می بینید و نه اصلا دلتان می خواهد که ببینید. آمریکا هزار میلیارد دلار در افغانستان اسلامزده خرج کرد. اما نتوانست این مردم بیمار اسلام را درمان کند. آمریکا به هر کشور دیگیری که این اسلام نحس و نکبت درش نباشد لشکر کشیده بود در آنجا دموکراسی برپا شده بود. آمریکا حتا به آلمان نازی زده هم که حمله کرد درش دموکراسی برقرار کرد. ژاپن با حمله آمریکا دموکرات شد. آما اسلام چنان نحوستی را در خون و روح و روان این مردم و مردم کشور ما ریخته که درمالنش فقط شفاف سخن گفتن و نوشتن است. مادر بزرگ دوست ما که من با قهر کردن از پدر و مادرم چند شب در خانه او خوابیده بودم مرد. او در خانه با حضور چند دوست نوه اش و من گفت که با به قدرت رسیدن روحانیون و مداحان در ایران دیگر مسلمان و در میان ما وصیت شفاهی کرد که مبادا او را به صورت اسلامی به خاک بسپارند. نوه اش دوست می گوید که او در وضیت نامه اش با خط خودش هم نوشته :
« گواهی میدهم که اسلام دین تجاوز و تخریب و قتل عام است و از آن خارج شده ام و برائت می خویم…» اما فرزند ارشدش که عموی دوست من باشد به مادر خودش خیانت کرده و یک آخوند را برای تلقین خوانی بر او در گور آورده. برای همین است که من اسلام را یک بیماری مسری میدانم که به زور شمشیر و تجاوز از عربستان به دیگر کشورها و خصوصا ایران و افغانستان آمده و آن سبعیت اسلامی را در روح و جسم دیگران ریخته است.
آقای مهرداد خوانساری تا زمانیکه شما که روشنفکر کرواتی هستید و دیگران در نوشته هاشان و گفتارشان به این بیماری اشاره نکنند. هیچ اتفاق خرد گرائی در نه افغانستان و نه ایران نخواهد افتاد. تا زمانی که عبدالکریم سروش و سید جواد طباطبائی و کدیور و اشکوری و بازرگان و …نخواهند بدانند که چرا و چگونه مسلمان شده اند و چرا مسلمان مانده اند و در پی توجیه دروغین این دین باشند درها بر همان پاشنه ها خواهند گردید. دینی که حتا احمد کسروی را هم تحمل نمی کند! شما از اخلاقیات سخن می گوئید در حالی که پایه گذار این دین محمد خودش با دستان خودش گردذن زده و دختر بچه شش ساله را همسر خود کرذده در حالیکه پیش از این تاریخ دلباخته ی او بوده. حضرت استاد شما از کدام اخلاق سخن می گوئید. اخلاقی که علی مظهر عدالتش سر بین نهصد تا هزار و صد یهودی بیگناه را از کودک تا پیر و جوان و مرد و زن را سر می برد* و طبق گفته خود علما و تاریخ اسلام در ۴ سال و ۹ ماه خلافتش هفتاد و پنج هزار نفر را سر می برد. شما از این اسلام از این طالبان از این بسیجیان از این داعشیان از این القاعده ای ها از این روحانیون از این مداحان از این طلاب اخلاق طلب می کنید. آقای مهرداد خوانساری تاریخ بخوانید. فلسفه بدانید!
محترمانه از جنوب تهران
* خمینی می گوید : مولای ما امیر مومنان هفتصد یهودی بنی قریضه را در یک روز گردن زدند که شاید از نسل همین یهودیهای اسرائیل بوده باشند.
دانشجو از جنوب تهران