عدهای کوشش می کنند سکولاریسم و لائیسیته را به عنوان یک مفهوم سیاسی در ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران جا بیاندازند که بی تردید اگر از روی ناآگاهی نباشد، یک تاکتیک و ترفند برای دست یافتن به یک هدف سیاسی استراتژیک است، در حالیکه این دو مفهوم، یعنی سکولاریسم و لائیسیته، به هیچوجه مفهوم و بار سیاسی برابر ندارند. در واقع تفاوت های ماهوی میان لائیسیته و سکولاریسم آنچنان بزرگ هستند که می توانند فضای سیاسی یک کشور، در امر دخالت یا عدم دخالت عقیده و دین در اداره کشور در یک حکومت ملی را دچار تغییرات بنیادی کند. بطور مثال از جمله در کشور های سکولاریست دولت از خزانه ملت به مراکز دینی مقرری داده می دهد در حالیکه در لائیسیته کمک به مراکز دینی و حزبی و اجتماعی توسط طرفداران آنان انجام میپذیرد. گاهی کسی دانستن تفاوت این دو مفهوم سیاسی با نگاه کردن به دیکسیونر و فرهنگ لغات بسنده میکند. در فرهنگ های لغات انگوساکسون می بینم که می نویسند سکولاریسم = لائیسیته که غلط است. جستجوی مفاهیم در فرهنگ های لغات، به ویژه با جستجو در اینترنت، شاید در ابتدا امر لازم باشد! اما بی تردید در نهایت امر و برای فهم درست و بیان دقیق آن کافی نیست و می تواند گمراه کننده باشد و اثرات نا مناسب در جامعه از خود به جای بگذارد. وانگهی فراموش نکنیم، شناخت دقیق و استفاده درست ِ مفاهیم علمی ما را از انحراف در تحلیل و نقد و تجسس دور و ما را در گزینش هدف، در و بکارگیری متد مناسب و راهکارها درست یاری میبخشد. بنابراین برای شناخت مفاهیم سیاسی لازم است حداقل به تاریخ آفرینش هر مفهوم و سیر و تکامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن توجه کرد و بالاخره برای اینکه بیان مفهوم دقیق تر شود با توجه به اسناد بین المللی به تطابق حقوقی آن در جوامع دیگر نیز پرداخت. همینطور در نظر داشته باشیم که مفاهیم با توجه به تحولات سرسامآور جهانی، در حال تعامل و تکامل هستند. بطور مثال، مفهوم «استقلال» یا مفهوم «ملت» در فرهنگ سیاسی آمریکا با مفهوم «استقلال» یا مفهوم «ملت» در فرهنگ سیاسی ایران، با وجود اینکه در اسناد حقوق بینالملل به یک شکل بیان شده، تفاوت می کند.
به همین جهت است که برخی اسناد حقوقی بر اصل universalité یا جهانشمولی اسناد و مفاهیم پافشاری دارند. مانند جهانشمول بودن حقوق بشر، ( نگاه کنید به سخنرانی صاحب این گفتار در باره جهانشمولی حقوق بشر در جلسه فدراسیون مدارس عالی و دانشگاههای اروپا در اسلو در سال ۲۰۱۲ )
در انتخاب بین دو مفهوم سکولاریسم و لائیسیته باید دانست، آنچه که برای جامعه ایرانی و ساختار دولتی ایران ضرورت حیاتی دارد سکولاریسم نیست بلکه لائیسیته است. (برای اطلاع بیشتر توجه شما را به منشور جهانشمول لائیسیته در قرن ۲۱ که به کوشش این نویسنده ترجمه شده است در سایت رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان جلب می کنم
www.rangin-kaman.net )
متاسفانه علیرغم همه قوانین و مباحث مربوط به جدائی دین و عقیده از دولت و نهادهای حکومتی، هنوز که هنوز است دین و مذهب در حاکمیت ها و انتخابات ها اثر گذارند. از فرانسه بگیرید که لائیکترین و مادر لائیسیته است که نقش کلیسا و قدرت های ذینفوذ مانند یهودی ها و مسلمانان نقش بازی می کنند، تا آمریکا که پروتستان ها صاحب ثروت در تعیین رئیس جمهور حرف تعیین کننده را می زنند . همین هفته در کتابی که در باره ترامپ نوشته شده است را می خواندم باز به نقش پروتستان های آمریکائی در انتخاب او سخنان جالبی را دیدم. این کتاب به زبان فرانسه است و توسط یکی از سفرای سابق فرانسه در آمریکا نوشته شده است.
گاهی گفته می شود در جامعه ایران باید ابتدا سکولاریسم را بر قرار کرد و لائیسیته تابعی از سکولاریسم است. البته اصلأ موافق نیستم که لائیسیته تابعی از سکولاریسم باشد. بلکه بر برعکس آن اعتقاد دارم. برای رفع قدرت دین در اداره جامعه هم باید روشنگری کرد و هم باید قوانین مترقی را در یک دولت ملی به تصویب مجلس رسانید و از آنها نگهداری کرد. دمکراسی و قانون همینطور برای این است که علاوه بر رشد اجتماعی و آگاهی از تجربیات کشور های دیگر و قوانین جهانشمول استفاده شود.
گفته می شود که محمد رضا شاه و رضا شاه برای سکولاریسم اقدام کردند نتیجه شده جمهوری اسلامی.” نه رضا شاه مخالف حضور مذهب در جامعه بود و نه محمد رضا ، سکولاریسم آنان نمره اش از ۲۰ همان ۶ و ۷ بود ، جامعه ای که شهرنشینان آن ۷۰ درصد و یا بیشتر یک پایشان در روستا بود طبیعی است که مذهب همچنان نفوذ قابل توجه ای در جامعه داشته باشد . امروز اما شرایط جامعه با گذشته یکی نیست ، طبقه متوسط فعلی اصلا قابل مقایسه با طبقه متوسط زمان شاه نیست ، این طبقه متوسط اصلا رابطه ای به روستا ندارد . طبقه زحمتکش هم ایمانش در سفره و شکم اش است ، شکم خالی هم اهل ایمان نیست بلکه اهل عادت است . مشکل ما با سرمایداری دلالی است ، این نوع سرمایداری دقیقا منشاء تداوم حکومت دینی است، برای تغییرات در جامعه شدیدا احتیاج به بخش خصوصی غیر رانتی داریم . ضمنا اگر سنبه پر زور باشد هیچ مقاومتی در این زمینه وجود نخواهد داشت، نگاهی به بستن امام زاده ها، تعطیلی نماز جماعت و نمازجمعه، تعطیلی مراسم سینه زنی و راهپیمایی روز قدس بیاندازید این نمونه های شاخص عدم مقاومت مردم هستند. پس برقراری قوانین سکولار چندان مشکل نیست.” به نقل از نوشته مجید آژنگ در تلگرام در پاسخ به وضعیت ایران.
وقتی جامعه ای بیمار است باید مانند بیمار از طریق مختلف با وسائل و روش های گوناگون مورد محاصره و مداوا قرار گیرد. وانگهی مشکل اینست که متاسفانه در جامعه ای مثل ایران اگر سکولاریسم تائید قانونی شود نقش مذهب کماکان در امور دولت باقی خواهد ماند و مذهبیون ول کن نخواهند بود. پس باز باید سال ها نیرو گذاشت و کشته داد تا از سکولاریسم گذار کنیم و به لائیسیته برسیم! تازه اگر برسیم؟ زمینه گذار از دین حکومتی در ایران امروز بسیار فراوان است و هرروز این خواست بیش از پیش می شود. اگر رژیم سرنگون شد که حتما خواهد شد لائیک ها نباید تعلل و مماشات کنند.
به راستی باید قبول کرد که با دست یافتن به لائیسیته، سکولاریسم ( به قول حکیم جهاندیده ایرانی سعدی بزرگ) ” به تبع حاصل شود”. پس اگر طرفدار واقعی جدائی حاکمیت، دولت و حکومت از نهادهای دینی و عقیدتی هستیم و نمیخواهیم که در فردای ایران یک دین یا یک عقیده خود را بر آزادی اندیشه و بیان و استقلال، دموکراسی و آزادی تحمیل کند بی تریدی برای برقراری لائیسیته در ایران کوشش کنیم.
فرهنگ قاسمی
با سلام آقای مهرداد خوانساری مقاله ای را زیر عنوان :
«فاجعه افغانستان؛ اخلاقیات قربانی مصلحت» نوشته اند و بنده نظری نوشته ام که حتما سایت زیتون منتشر نخواهد کرد. در اینجا نیز می گذارم شاید، شما منترش کنید.
آقای مهرداد خوانساری. بسیاری را درست نوشته اید اما درد اصلی و بیماری اصلی افغانستان و ایران و منطقه را که اسلام است، نه، نه می بینید و نه اصلا دلتان می خواهد که ببینید. آمریکا هزار میلیارد دلار در افغانستان اسلامزده خرج کرد. اما نتوانست این مردم بیمار اسلام را درمان کند. آمریکا به هر کشور دیگیری که این اسلام نحس و نکبت درش نباشد لشکر کشیده بود در آنجا دموکراسی برپا شده بود. آمریکا حتا به آلمان نازی زده هم که حمله کرد درش دموکراسی برقرار کرد. ژاپن با حمله آمریکا دموکرات شد. آما اسلام چنان نحوستی را در خون و روح و روان این مردم و مردم کشور ما ریخته که درمالنش فقط شفاف سخن گفتن و نوشتن است. مادر بزرگ دوست ما که من با قهر کردن از پدر و مادرم چند شب در خانه او خوابیده بودم مرد. او در خانه با حضور چند دوست نوه اش و من گفت که با به قدرت رسیدن روحانیون و مداحان در ایران دیگر مسلمان و در میان ما وصیت شفاهی کرد که مبادا او را به صورت اسلامی به خاک بسپارند. نوه اش دوست می گوید که او در وضیت نامه اش با خط خودش هم نوشته :
« گواهی میدهم که اسلام دین تجاوز و تخریب و قتل عام است و از آن خارج شده ام و برائت می خویم…» اما فرزند ارشدش که عموی دوست من باشد به مادر خودش خیانت کرده و یک آخوند را برای تلقین خوانی بر او در گور آورده. برای همین است که من اسلام را یک بیماری مسری میدانم که به زور شمشیر و تجاوز از عربستان به دیگر کشورها و خصوصا ایران و افغانستان آمده و آن سبعیت اسلامی را در روح و جسم دیگران ریخته است.
آقای مهرداد خوانساری تا زمانیکه شما که روشنفکر کرواتی هستید و دیگران در نوشته هاشان و گفتارشان به این بیماری اشاره نکنند. هیچ اتفاق خرد گرائی در نه افغانستان و نه ایران نخواهد افتاد. تا زمانی که عبدالکریم سروش و سید جواد طباطبائی و کدیور و اشکوری و بازرگان و …نخواهند بدانند که چرا و چگونه مسلمان شده اند و چرا مسلمان مانده اند و در پی توجیه دروغین این دین باشند درها بر همان پاشنه ها خواهند گردید. دینی که حتا احمد کسروی را هم تحمل نمی کند! شما از اخلاقیات سخن می گوئید در حالی که پایه گذار این دین محمد خودش با دستان خودش گردذن زده و دختر بچه شش ساله را همسر خود کرذده در حالیکه پیش از این تاریخ دلباخته ی او بوده. حضرت استاد شما از کدام اخلاق سخن می گوئید. اخلاقی که علی مظهر عدالتش سر بین نهصد تا هزار و صد یهودی بیگناه را از کودک تا پیر و جوان و مرد و زن را سر می برد* و طبق گفته خود علما و تاریخ اسلام در ۴ سال و ۹ ماه خلافتش هفتاد و پنج هزار نفر را سر می برد. شما از این اسلام از این طالبان از این بسیجیان از این داعشیان از این القاعده ای ها از این روحانیون از این مداحان از این طلاب اخلاق طلب می کنید. آقای مهرداد خوانساری تاریخ بخوانید. فلسفه بدانید!
محترمانه از جنوب تهران
* خمینی می گوید : مولای ما امیر مومنان هفتصد یهودی بنی قریضه را در یک روز گردن زدند که شاید از نسل همین یهودیهای اسرائیل بوده باشند.
دانشجو از جنوب تهران