چگونگی همگرائی یا همسازی جمهوری خواهان دمکرات و لائیک

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

کنگره حزب سوسیال دمکرات و لائیک
من محسن قائم مقام، پزشک، عضو همسازی حزب سوسیال دمکرات و لائیک وعضو شورایعالی جبهه ملی ایران خارج از کشور،
با شادباش به افتتاح اولین کنگره حزب سوسیال دمکرات و لائیک. نظرات خود پیرامون
چگونگی همگرائی یا همسازی جمهوری خواهان دمکرات و لائیک
را بشرح زیر ابراز می دارم:

درمقدمه باید گفت. که جمهوری خواهان سکولار ولائیک در نظرات و عقاید خود نسبت به دمکراسی و لائیسیته میتوانند متفاوت باشند. این تفاوتها هرچند کم و کوچک ولی در عمل می توانند مانع همگرائی ایشان باهم گردند. ولی وقتی این اختلافات را شناختیم می توانیم کوشش لازم برای همگرائی ایشان را فراهم آوریم.

 کاملآ آشکار است که خواسته “حکومت جمهوری” بعد از فروپاشی نظام پادشاهی بسیار فراگیر شده است. ولی درعمل محتوی حکومت هائی که عنوان جمهوری بآن داده شده است با هم تفاوت دارند.
ا زخود جمهموری اسلامی می شود شروع کرد. خلخالی گفت بنا بود نام حکومت ، حکومت اسلامی باشد، و ما بخاطرغرب آنرا جمهوری اعلام کردیم. حکومتی را ترتیب دادند که رؤسایش فقها باشند و قوانین اش اسلامی باشد یا مخالفتی با اسلام نداشته باشد و اسمش را گذاشتند “جمهوری”. شبیه این نوع جمهوری ها درسایر کشورهای تحت سیطره دیکتاتوری چه درآسیا و چه درامریکای لاتن فراوان دیده شده است و وجود دارند. لذا محتوی یک حکومت مورد نظر است تا نامی که برآن قرارداده اند.

در مورد سکولاریسم نیز. امروزه بخش بزرگی از جامعه به آن کشیده شده اند و جدائی دین ازحکومت را میخواهند. ولی به کل جامعه که نگاه میکنیم مردم اعتقادات دینی دارند. بقول مادرم، که در راهنمائی من در زمان نو جوانی ام می گفت، دکترومهندس ها را نگاه کن، هم به دین اعتقاد دارند و هم نمازمیخوانند. هرچند امروزه اعتقادات مردم بسیار بهم ریخته است و حتی مادرم هم درآخر های عمر به زبانی این شک را در صحبت هایش نشان می داد. ولی جامعه یک جامعه با اعتقاد دینی است، گیرم نسبت به اعمال و رفتارفقهای حاکم کاملآ انتقادات عمیق داشته باشند. درچنین اوضاعی اگر مجلس و دولت هم به دست طرفداران جدائی دین از ساختار حکومتی بیافتد بازجامعه درفکرمردم، وابستگی اش به خدا و دین و اسلام کنده نخواهد شد، حتی اگر برخی از اصلاح طلبان دینی موفق به انجام کارهائی هم بشوند. لذا تا زمانی که کل جامعه به دین و مذهب و خدا به این شکل اعتقاد دارند، سکولاریسم، آنجور که در نظر طرفداران لائیسیته و سکولاریسم هست جا نمی افتد.
 بقول عشقی، ایرانی از بسان اروپائیان نشد، ایران زمین بسان اروپا نمی شود!
برای بیشتر روشن شدن موضوع نگاهی به جامعه امریکا نمائیم. مردم در این جامعه متفقآ دینی هستند و به خدا و دین عیسوی اعتقاد دارند. این در حالی است که جامعه دمکراتیک عمل می کند. دراین شرایط چند بار گروههای معدودی دراقلیت کامل جامعه به دادگاه  عالی امریکا، سوپریم کورت، شکایت بردند که امریکا کشوری سکولار است و شعار ” ما به خدا اعتماد داریم.”
” را که بر روی سکه ها نوشته شده را بردارند. ولی هربار سوپریم کورت بدلیل آنکه جامعه چنین می خواهد in God we Trust”
آنرا نپذیرفت و با برداشتن این شعار مذهبی از روی سکه ها موافت نکرد. حالا در کشور این که دمکراسی هم جا نیافتاده است ، تکلیف روشن است.

 برای شناخت چگونگی همگرائی یا همسازی جمهوریخواهان دمکرات ولائیک، باید با هرفردی ازایشان به صحبت نشست. خواهیم دید که درجزئیات تفاوتها می تواند بسیار باشند و همگرائی را دشوار و احیانآ غیرعملی کند. تا این مشکلات را دقیقآ بررسی نکنیم و راهی برای حل آنها پیدا نکنیم، همگرائی و همسازی میان ایشان عملی نخواهد گردید.
اختلافات را درهمان مبانی مشترک می توان مشاهده نمود. مبانی مشترک مانند ، تمامیت ارضی، موضوع زبان مشترک فارسی،  چگونگی برخورد با ، زبان و لهجه های دیگر موجود درکشور، چگونگی جدائی دین از ساختار حکومتی، تمرکز زدائی در کشور، موضوع فدرالیسم درکشورداری، و بسیاری مسائل شبیه دیگر را می توان نام برد. برای آشنائی با این موضوعات باید آنها را خوب بشناسیم و روی آنها مطالعه نمائیم. از جمله تمامیت ارضی را بشناسیم. با نظراتی که آنرا بهرصورتی نفی می نماید آشنا باشیم. قبول حق جدائی در زیر نام تقسیمات قومی وغیره، نافی قبول تمامیت ارضی است. در برخی موارد دیگر که پای کشورهای سود جود و دنبال تجزیه مملکت بسوی منافع خود در میان است، آگاه باشیم. ازتمرکز زدائی درکشور پشتیبائی کنیم. تمرکز گرائی ما را به حکومت دیکتاتوری می کشاند. جلو رشد شخصیت های شهری واستانی را می گیرد. اینگونه وابستگی ها به مرکزنه تنها کارها را کند می کند بلکه عدم آگاهی کافی مرکزاز مسائل شهرها و شهرستانها و مراکز و نواحی دیگراستان، درکارها اختلال ایجاد می کند. و نیز ، حضورجمعی شهروندان باارزش وآگاه ازموقعیت محلی درآن مناطق، به روند کارها درمحل کمک می کند و لذا درصورت عدم تمرکزدرروابط ، به کاآرائی استانها افزوده می شود. لذا برعکس آن تمرکز گرائی کارآمدی حکومت را بنحو بارزی کاهش می دهد و در نتیجه رشد جامعه را کند و مختل می کند.
 باید شهرداران درشهرها با رآی مردم آن شهرها انتخاب شوند. استانداران نیز با رآی مردم آن استان انتخاب گردند. تقسیمات کشوری باید براساس نیازهای مردم کشورترتیب داده شوند تا بر اساس حضوراقوام درآن مناطق . چه می بینیم که نه تنها در یک استان بلکه حتی دریک شهرهم چند قوم درکنارهم قرارگرفته اند. درمناطق آذربایجان و کردستان این وضع را درچند شهرعمده مشاهده می کنیم . لذا قومی کردن تقسیمات کشوری نادرست و مشکل افزاست. و زبان این مناطق را زبان قومی قرار دادن، صرف نظر از اینکه با کنار گذاشتن زبان فارسی همبستگی مملکتی که وجود دارد از میان میرود بلکه در مناطقی که اغلب درآن چند قوم حضور دارند ، معلوم نیست به چه زبانی سخن گفتن رایج باشد. چه حتی دربخش بزرگ کردنشین کردستان به چهار گونه زبان کردی تکلم می شود. و زبان کردی مهابادی که حزب دمکرات کردستان دنبال برقراری آن زبان در کردستان است فقط دربخش محدودی درآن منطقه رایج است. لذا تقسیم بندی کشوری نمی تواند برحسب تقسیمات قومی صورت بگیرد. تقسیمات ایالتی ولایتی که در زمان انقلاب مشروطه صورت گرفت تا به امروز کار آمد بوده و مشکل خاصی را ایجاد نه نموده اند. تنها در آن تمرکز گرائی باید به صورت تمرکززدائی درآید. جدا ازاین کشورهای سودجو و درپی دست اندازی به منافع ملی ما شکل قومی تقسیمات کشوری را تبلیغ می نمایند و آنرا بصورت فدرالسیم قومی اینجا و آنجا بکار می برند. فدرالیسم اگر بدون موضوع قومی باشد و منطقه استانی بخشی از کشور ایران بماند و تابع قوانین ایران باشد و مانند کردستان، در زمان اعلام جمهوری یا آذربایجان درزمان پیشه وری ارتش مستقل نداشته باشد، مانعی ندارد. لذا موضوع نام فدرالیسم زمانی مشکل زا می شود که متضمن روابطی با حکومت باشد که استقلال کشور را بخطر اندازد. و بالاخره عنوان استان که در مشروطه بکارگرفته شده واژه ای از ریشه پهلوی است و بخوبی می تواند نقش خود را ایفا نماید. افزودن مراتب و اشکالی به آن دراصل انتخاب واژه اشکالی ایجاد نمی نماید.
 
مسآله زبان فارسی بعنوان زبان رسمی کشورازاهم موضوعات ایران است. دشمنان تمامیت ارضی ایران، زبان فارسی را زبان قوم قوم فارس نامیدند درحال آنکه قومی به نام قوم فارس وجود نداشته و ندارد. ایشان در پندارناسالم خویش دنبال این بودند و می باشند تا وحدت ایرانیان که زبان فارسی پایه ای از آنست را بزعم خویش دگرگون نمایند.
همه کشورهای جهان زبان واحد دارند. هندوستان با وجود صد ها زبان که در آن تکلم می شود. بعد از انقلاب هند، انتخاب زبان واحد را به آراء عمومی واگذار کردند. دو زبان پیشنهاد شده بود ، فارسی و انگلیسی. زبان انگلیسی رفراندم را برد و اکنون زبان رسمی و واحد هندوستان زبان انگلیسی می باشد.

آموختن زبان مادری در کنار زبان مشترک فارسی به یادگیری و آموزش کودکان کمک می نماید. از سوی دیگر قدمی برای رشد فرهنگ جامعه در کل می باشد. و اما ازسوی دیگرآموزش به زبان مادری برای انبوهی از زبانهای موجود درجهان عملی نیست. برآورد یونسکونشان می دهد که نیمی از این زبانها از میان خواهند رفت. که بدون تردید همراه آن بخشی از فرهنگ مردم نابود خواهد شد.
نگاه کنید که ما ازشنیدن آهنگ و ترانه با لهجه ها و زبانهای مختلف فارسی لذت می بریم، در حالیکه آن زبان را نمی دانیم. این ترانه ها و موسیقی آن بخشی ازفرهنگ ایران است . از دست دادن این موسیقی به رشد فرهنگ درجمع زیان میرساند.
لذا شرایط امروزجهانی، بخصوص شرایط موجود درایران نشان می دهد که جهان و ایران قادر به حفظ همه زبان های مردم و همه فرهنگ ها نیستند. اشکال عمده نیزدرهزینه انجام آنست. ازطرفی دیگر ابتدائی بودن زبان محلی خود مانعی برای عملی بودن آن در آموزش زبان درسطح هائی بالاتراز سطح ابتدائی می شود. درکشوری مانند ایران حضورکشورهای سودجو که دنبال جداسازی پاره ای از مملکت به سود خویش هستند. باید در یاد داشت تا دولتی پیدا نشده است که پشتیبانی مردم ایران را بطور کامل برای خود داشته باشد و حکومت کاملآ دردست نیروهای دمکراتیک باشد. تحصیل به زبان محلی در سطح های بالای آموزشی به صلاح تمامیت ارضی ایران نیست. در دولت ملی دکتر مصدق که مردم پشتیبانی کامل را از او داشتند ولی ارتش و نیروهای انتظامی ، حتی زمانی که وزارت جنگ، را که او نامش را تبدیل به وزارت دفاع ملی نمود، دراختیاراو نبود وهمانها علیه او کودتا کردند. و او در آن شرایط مملکت جرآت نکرد قانون انجمن های ایالتی و ولایتی دوران مشروطه را به اجرا درآورد.
با وجود همه این شرایط باید کوشید که موسیقی، ترانه و آهنگ های لهجه ها و زبانهای مختلف ایرانی را زنده نگهداشت. و درهمه حال این کمکی برای رشد فرهنگ ایرانی خواهد بود.

موضوع احترام به حقوق بشر باز بسیاربا اهمیت می باشد. مشاهده می کنیم که بسیاری ازگروههائی که خود را دمکرات می خوانند در حاشیه صحبت هائی میکنند که از حقوق بشر فاصله دارد. زمانی که بدون دلیل لازم مایع از آموزش به زبان مادری می شوند، یا زمانیکه کوشش دارند تا زبان قوم مشخصی در استان اولویت پیدا کند و مردم و اقوام دیگر در استان را نادیده می گیرند ، نادیده گرفتن حقوق بشر است . و یا با سوء استفاده از موقعیت دین در جامعه می خواهند عنوانی برای “حقوق بشر در اسلام” قائل شوند و روی این موضوع اصرار می ورزند، نادیده گرفتن حقوق بشر در جمع است.
ما لازم است که با این مسائل یکی یکی باید برخورد نمائیم و راه حل پیدا نمائیم.

در این مرحله ا زصحبتی که داریم، طرح و گفتگو در باره این واقعیت اهمیت دارد.
مشاهده می کنیم که اکثریت دوستداران و طرفداران همبستگی وتمامیت ارضی درایران، حتی ازگفتگو درباره آموزش به زبان مادری در کنار زبان آموزش به زبان مشترک فارسی هراس دارند و چنان عقب عقب رفته اند که ازآنسوی بام افتاده اند وصحبت آموزش زبان مادری را هم درست نمی دانند. ازصحبت از زبان مادری نیزهراس دارند، حتی اگرآن موضوع درمقاله یا کتابی هم باشد با آن مخالفت می ورزند. در حالیکه یونسکو، سازمان آموزشی علمی وفرهنگی سازمان ملل روز ۲۱ فوریه برابر ۲ اسفند را روز زبان مادری اعلام نموده است. انتخاب روز، مصادف است با روزی که دانشجویان دانشگاه داکا، درتقاضای خود برای تدریس بزبان بنگالی و اعتراض به قراردادن زبان اردو بعنوان زبان رسمی کشور و ممانعت استفاده از زبان های دیگر، در دانشگاه داکا دست به اعتراض مسالمت آمیز زدند. در چنین روزی نیروهای انتظامی پاکستان به دانشگاه داکا درآن زمان درپاکستان شرقی ریختند و بسیاری را زخمی و دستگیر وعده ای را هم کشتند. بنگالادش سپس استقلال یافت و زبان بنگالی زبان رسمی کشورگردید. سازمان ملل روز اتفاق این واقعه را روز زبان مادری در جهان نامید.
طرفداران همبستگی ملی و تمامیت ارضی ایران موضوع سوء استفاده ی قدرتهای سودجو را پایه مخالفت های خود قرار می دهند و نیز تدریس زبان مادری را مانعی برای شکل گیری زبان فارسی میدانند. و بالاخره زبان محلی را قابل برای آموزش حتی دوران دبیرستانی نمی دانند. ازآنطرف طرفداران یاد گیری زبان محلی، موضوع حضورکشورهای سودجوی استعماری را کم بها میدهند و آنرا مانعی درآموزش زبان مادری نمی دانند. از طرف دیگربه اقوام وعشایر ایران مثل زمان قاجاریه نگاه می کنند. به اشکالات این مسائل که در بالا در این موضوع اشاره شد توجهی ندارند. صحبت ایشان بعبارتی آنستکه این کار بهر قیمتی باید انجام شود و با کم بها دادن به مسائل عمده مانند حضورکشورهای سود جو درآسمان سیاست ایران از واقعیت ها دورافتاده اند.

دنباله صحبت همگرئی ، باید با گروهها و یا اغلب فعالین مختلف که مستقلآ فعالیت می نمایند، نشست و گفتگو داشت. بدقت نظرات ایشان را شنید. کنارآمدن منطقی با گروهها وافراد تنها یک علم نیست بلکه درعمل یک هنر است. باید در یاد داشت که ما اول دستهایمان را بهم نمی دهیم و بعد وارد یک راه شویم، بلکه اول باید یک راه را انتخاب نمائیم و وقتی وارد آن راه شدیم بعد دستهایمان را بهم بدهیم.
 در حل این موضوعات هم ابتدا نگاه می کنیم که درزمینه مورد بحث چه مبنائی می تواند راه حل موضوع مورد گفتگو را تعیین نماید و بر اساس آن مبنی کوشش می کنیم که نظرات را همگرائی بخشیم و راه حل برای آن پیدا کنیم. چه گوار را می گوید که بسیار مغتنم است که مردم بتوانند درکنارهم زندگی نمایند. لذا اگر راه حل برای مشکل یا مشکلات پیدا نشد، پیدا کنیم که چه گونه میتوانیم با هم و در کنار هم زندگی نمائیم .

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.