هشدار به حاکمیت و مسئولیت نیروهای ملی برای جلوگیری از فاجعه‌ای تاریخی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

هشدار به حاکمیت و مسئولیت نیروهای ملی برای جلوگیری از فاجعه‌ای تاریخی

فراخوانی برای تدوین یک منشور ملی نجات ایران
مقدمه: 
جهان امروز، جهانی است چندقطبی، پرشتاب و بحران‌زده؛ جایی که ضعف در تصمیم‌گیری، نه فقط باعث از دست‌رفتن فرصت‌ها، بلکه مقدمه‌ای برای فروپاشی‌ کامل کشورها می‌شود. در چنین بستری، ایران در یکی از حساس‌ترین و خطرناک‌ترین پیچ‌های تاریخی‌ خود قرار گرفته است. حاکمیتی که سال‌ها با شعارهای ایدئولوژیک، رویکرد تقابلی را با غرب پیش برده، اکنون در مواجهه با ائتلافی منسجم، مسلح و دارای مشروعیت بین‌المللی قرار دارد؛ ائتلافی به رهبری آمریکا، با حمایت بی‌چون‌وچرای اروپا، و اتکای بی‌سابقه‌ی اسرائیل به آن.
نکته دردناک و در عین حال خطرناک آن است که ایران، در این شرایط بحرانی، نه متحد راهبردی واقعی دارد، نه پشتوانه نظامی مطمئن. آنچه در ظاهر «اتحاد» با روسیه یا چین نامیده می‌شود، در عمل چیزی جز سودجویی از وضعیت درمانده ایران نیست؛ کشورهایی که بارها نشان داده‌اند حاضر نیستند کوچک‌ترین هزینه‌ای برای منافع ایران بپردازند. در همین حال، آنچه از سوی حاکمیت به عنوان «مقاومت» معرفی می‌شود، هر روز بیش‌تر رنگ لجاجت سیاسی، فقدان انعطاف، و گریز از واقعیت به خود می‌گیرد.
در کنار این تهدید خارجی، نباید از تهدید داخلی نیز غافل بود: گروه‌هایی در داخل کشور، که در تحلیل سیاسی خود غرق در خیالات قدرت‌طلبی هستند، نه تنها بر طبل جنگ می‌کوبند، بلکه در رؤیای انتقال قدرت از دل بحران‌ها، حتی از فروش استقلال سرزمینی نیز ابایی ندارند. این همان چیزی‌ست که در تاریخ با عنوان ستون پنجم دشمن شناخته شده؛ نیروهایی که به جای دفاع از کشور، در پی بهره‌برداری از آشوب برای تاج‌گذاری خود هستند.
اکنون لحظه‌ای است که دیگر نباید منتظر ماند. تاریخ، با هیچ حکومتی به خاطر آرمان‌های شعاری یا اعتماد به نفس توخالی مدارا نکرده است. تنها راه نجات ایران از یک فاجعه‌ی بزرگ، بازگشت به سیاست‌ورزی عقلانی، گفتگو، پرهیز از لجاجت و درک دقیق موازنه‌ی قدرت منطقه‌ای و جهانی است. این وظیفه نه فقط بر دوش حاکمیت، بلکه بر دوش تمام نیروهای ملی، جمهوری‌خواه، اصلاح‌طلب، و آزادی‌خواه نیز سنگینی می‌کند.
اگر این صداها، امروز بلند نشوند، فردا ممکن است بسیار دیر باشد.
قدرت نیروهای مخاصم و وضعیت واقعی ایران
در تحلیل هر بحران ژئوپلیتیک، نخستین و حیاتی‌ترین گام، سنجش دقیق توازن قوا است؛ یعنی شناخت از خود و شناخت از دشمن. این اصلی‌ست که نه تنها در تئوری‌های کلاسیک سیاست بین‌الملل از آن یاد شده، بلکه در تجربه‌های تاریخی بزرگ‌ترین کشورها نیز به‌وضوح خود را نشان داده است. متأسفانه، آنچه امروز در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی مشاهده می‌شود، فقدان کامل درک واقع‌گرایانه از محیط پیرامون ایران است.
۱. ائتلاف مخاصم: پیوند قدرت نظامی و سیاسی غرب
ایران امروز در برابر ائتلافی قرار دارد که در رأس آن، ایالات متحده آمریکا به‌عنوان قوی‌ترین قدرت نظامی و سیاسی جهان ایستاده است. واشنگتن، نه‌تنها خود وارد صحنه‌ی تقابل شده، بلکه به‌صورت کامل، اسرائیل را تحت حمایت عملیاتی، تسلیحاتی و اطلاعاتی قرار داده است. پشتیبانی بی‌قید و شرط آمریکا از اسرائیل، به‌ویژه در شرایط فعلی خاورمیانه، چیزی فراتر از دیپلماسی است؛ این یک پیوستگی راهبردی نظامی است.
در کنار آن، سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه، بریتانیا) نیز به‌رغم اختلافات تاریخی با یکدیگر، در موضوع ایران و حمایت از اسرائیل، همسو و هم‌صدا هستند. این اتحاد، در عمل به معنای محاصره سیاسی و مشروعیت‌بخشی به هر اقدام سخت‌گیرانه یا حتی نظامی علیه ایران است.
۲. توهم “متحدین شرقی”
بارها دیده‌ایم که حاکمیت، برای فرار از انزوای جهانی، به سمت چین و روسیه گرایش یافته است. اما این روابط هرگز وارد مرحله‌ی اتحاد راهبردی واقعی نشده. روسیه و چین، نه تنها حاضر به ایستادن در کنار ایران در شرایط بحران نیستند، بلکه در بزنگاه‌ها، ترجیح می‌دهند منافع اقتصادی و امنیتی خود را با غرب حفظ کنند. هر دو کشور، بارها در شورای امنیت یا در مناسبات منطقه‌ای، ایران را تنها گذاشته‌اند.
این کشورها، عملاً با ایران روابط استثماری دارند: خرید منابع با کم‌ترین قیمت، صادرات کالاهای بی‌کیفیت، و استفاده از ایران به‌عنوان ابزار چانه‌زنی در رقابت با غرب. این رابطه، نه بر اساس احترام متقابل، بلکه بر اساس ضعف ایران بنا شده است.
۳. ستون پنجم: تهدید از درون
در شرایطی که کشور زیر فشارهای بیرونی نفس می‌کشد، خطری نه‌چندان پنهان از درون جامعه نیز در حال تقویت است. بخشی از نیروهای داخلی—اعم از گروه‌های سلطنت‌طلب، قوم‌گرایان تندرو، و اپوزیسیون‌گرایان مداخله‌طلب—در تحلیل خود از شرایط موجود، تنها به یک چیز می‌اندیشند: فرصت برای رسیدن به قدرت، ولو بر ویرانه‌های کشور.
این نیروها، آگاهانه یا ناخودآگاه، به بخشی از جنگ روانی و تبلیغاتی دشمنان ایران بدل شده‌اند؛ در فضای رسانه‌ای، پیوسته بحران را بزرگ‌تر از آن‌چه هست جلوه می‌دهند، مردم را به ناامیدی سوق می‌دهند، و به نوعی با بازتولید گفتمان مداخله، زمینه را برای توجیه اقدام نظامی خارجی فراهم می‌کنند.
۴. واقعیت تلخ
اگر با نگاهی بی‌طرفانه و تحلیلی به شرایط نگاه کنیم، باید بپذیریم که ایران در یک موازنه نابرابر، عملاً تنهاست. ادامه‌ی رویکرد تقابلی، نه‌تنها هیچ مزیتی برای کشور ندارد، بلکه به‌تدریج فضای بین‌المللی را برای اقدام سخت علیه ایران آماده می‌سازد؛ همان‌طور که در مورد عراق در سال‌های منتهی به ۲۰۰۳ چنین اتفاقی افتاد.
اصرار بر لحن تند، لجاجت در دیپلماسی، و تکرار شعارهای بی‌پشتوانه، در چنین شرایطی تنها حکم شتاب به‌سوی یک فاجعه بزرگ‌تر را دارد.
تجربه‌های تاریخی شکست لجاجت سیاسی – از سقوط امپراتوری‌ها تا مرگ حکومت‌ها
در تاریخ، شکست‌ها تنها محصول قدرت دشمن نیستند؛ اغلب، آن‌چه حکومت‌ها را به زانو درآورده، اصرار بر تحلیل‌های غلط، لجاجت در برابر تغییر، و ناتوانی در درک لحظه‌ی تصمیم‌گیری بوده است. ایرانِ امروز، اگر چشم خود را به تجربه‌های دیروز ببندد، ممکن است فردایی نداشته باشد. در این بخش، به چند نمونه‌ی تاریخی می‌پردازیم—هم از تاریخ خودمان و هم از تاریخ جهان—تا نشان دهیم لجاجت در سیاست، اغلب فاجعه‌آفرین‌تر از دشمن خارجی است.
۱. سقوط ساسانیان – بی‌اعتنایی به تهدید نوظهور
در قرن هفتم میلادی، امپراتوری ساسانی که یکی از قدرتمندترین ساختارهای حکومتی جهان باستان بود، پس از سال‌ها جنگ فرسایشی با روم شرقی، در حالی‌که از درون دچار فساد، خستگی و نارضایتی اجتماعی شده بود، با تهدیدی به‌ظاهر کوچک از سوی قبایل عرب مسلمان روبه‌رو شد.
• اشتباه راهبردی: نادیده گرفتن تهدید نوظهور، اعتماد بیش از حد به توان نظامی کهنه و خسته، و ناتوانی در ایجاد اجماع ملی برای اصلاح ساختار.
• نتیجه: تنها طی چند سال، این امپراتوری عظیم، فروپاشید و از صفحه‌ی تاریخ محو شد.
۲. صدام حسین و حمله به کویت – قمار بزرگ و نابودکننده
در ۱۹۹۰، عراق که از جنگ با ایران زخم‌خورده و ضعیف بود، به جای بازسازی داخلی و بازنگری در سیاست منطقه‌ای، تصمیم گرفت کویت را اشغال کند—با این تصور که آمریکا و غرب واکنش شدید نشان نخواهند داد.
• اشتباه محوری: تحلیل غلط از موازنه قدرت و توهم در مورد بی‌پاسخ‌ماندن تهاجم.
• نتیجه: حمله گسترده آمریکا و متحدان، و آغاز سقوط نهایی حکومت بعث در یک روند ۱۳ ساله.
۳. قاجارها و مشروطه – ناتوانی در شنیدن صدای جامعه
حکومت قاجار، در برابر فریاد نخبگان و مردم برای قانون‌مندی، عدالت و مشروطیت، بارها لجاجت کرد، سرکوب را انتخاب کرد، و تلاش کرد با اتکا به دربار و مذهب، حرکت‌های اصلاح‌طلبانه را مهار کند.
• اشتباه: نشنیدن صدای تغییر و فرار از اصلاحات.
• نتیجه: از هم‌پاشیدگی مشروعیت، ورود مستقیم قدرت‌های خارجی، و پایان حکومت قاجار.
۴. آلمان نازی – تصمیم برای جنگ در چند جبهه
هیتلر، در اوج قدرت نظامی آلمان، به‌جای تحکیم آنچه در اروپا به‌دست آورده بود، تصمیم گرفت به شوروی حمله کند، با این فرض که در مدت کوتاهی پیروز خواهد شد. این تصمیم، برخلاف هشدارهای نظامیان خودش، بر پایه‌ی اعتماد به نفس توهم‌آلود و ایدئولوژی رادیکال گرفته شد.
• اشتباه استراتژیک: گسترش جبهه‌ها فراتر از ظرفیت کشور.
• نتیجه: فرسایش شدید منابع، شکست در استالین‌گراد، و آغاز روند سقوط آلمان.
۵. جمهوری اسلامی – خطر تکرار همان الگوها؟
امروز، جمهوری اسلامی در تقاطعی ایستاده است که در آن، همه‌ی نشانه‌های تکرار این الگوهای شکست تاریخی دیده می‌شود: تحلیل غیرواقعی از موازنه قوا، لجاجت ایدئولوژیک، ناتوانی در جذب حمایت بین‌المللی، سرکوب داخلی، و بی‌توجهی به خطرات درونی.
اگر از این تجربیات درس گرفته نشود، اگر همچنان باور بر آن باشد که با «ایستادگی شعاری» می‌توان از طوفان عبور کرد، تاریخ ممکن است دوباره تکرار شود—این بار نه در کتاب‌ها، بلکه در کوچه‌ها و شهرهای همین سرزمین.
مسئولیت نیروهای جمهوری‌خواه، ملی و آزادی‌خواه در لحظه‌ی سرنوشت
تاریخ، نه فقط بر قدرت‌ها، بلکه بر روشنفکران، نخبگان، سیاست‌ورزان، و نیروهای اجتماعی نیز قضاوت می‌کند. امروز، در حالی‌که کشور در آستانه‌ی یک بحران فراگیر خارجی و داخلی ایستاده، مسئولیت نیروهایی که خود را متعهد به «نجات ایران» می‌دانند، به‌مراتب سنگین‌تر و تعیین‌کننده‌تر از همیشه است.
در لحظه‌ای که خطر درگیری نظامی، تجزیه سرزمینی، یا فروپاشی نهادهای ملی بیش از هر زمان دیگری واقعی شده، هر سکوتی شریک جرم است و هر انفعال، به‌نوعی خیانت به آینده‌ی ایران تلقی خواهد شد.
۱. لزوم عبور از اختلافات ایدئولوژیک در موقعیت اضطراری
شاید هیچ‌گاه در تاریخ معاصر ایران، این‌چنین گستره‌ی متنوعی از نیروهای فکری و سیاسی وجود نداشته است: جمهوری‌خواهان دموکرات، اصلاح‌طلبان خسته از ساختار، نیروهای مدنی، کارگری، قومی، دانشگاهی، و حتی برخی نخبگان نظامی بازنشسته.
تنوع، یک سرمایه است—اما فقط زمانی که به انسجام هدفمند منجر شود. امروز وقت منازعات ایدئولوژیک و رقابت بر سر آینده‌ی قدرت نیست. نقطه‌ی مشترک باید یک چیز باشد: نجات ایران از لبه‌ی پرتگاه.
۲. ضرورت صداهای بلند و آشکار، نه بیانیه‌های سربسته و مبهم
نیروهای ملی، چه در داخل و چه در خارج، موظف‌اند با زبانی صریح، مستقیم، و غیرمصلحت‌اندیشانه نسبت به خطرات پیش‌رو هشدار دهند:
• سکوت در برابر ماجراجویی‌های پرهزینه نظام، به‌معنای پذیرش نتایج آن است.
• بی‌تفاوتی نسبت به فریاد مردم، جاده‌صاف‌کن نیروهای مداخله‌گر خارجی است.
• مبهم‌گویی و ملاحظه‌کاری، فقط دست تندروها را برای روایت‌سازی باز می‌گذارد.
امروز وقت آن است که چهره‌های شناخته‌شده و جریان‌های دارای نفوذ، با صدای بلند از عقب‌نشینی عقلانی، گفت‌وگوی ملی، و توقف لجاجت دفاع کنند.
۳. لزوم فشار از پایین و اجماع از بالا
نیروهای سیاسی منتقد جمهوری اسلامی باید به دو سطح عمل‌گرایی توجه داشته باشند:
• از پایین: تقویت گفت‌وگو با بدنه‌ی اجتماعی و بازسازی اعتماد، به‌ویژه در میان جوانان، کارگران، طبقه متوسط شهری، و قومیت‌ها.
• از بالا: تلاش برای شکل‌دهی به یک فشار مؤثر، مدنی و مشروع بر هسته سخت قدرت برای بازنگری در مسیر، آغاز مذاکره، توقف تقابل و بازگشت به سیاست‌ورزی عقلانی.
حتی اگر حکومت نخواهد گوش بدهد، همین صداها می‌توانند افکار عمومی بین‌المللی را از سمت مداخله، به سمت دیپلماسی سوق دهند.
۴. هشدار درباره ستون پنجم مداخله‌طلب و فرصت‌طلب
در چنین لحظاتی، برخی نیروهای فرصت‌طلب، با ادعای «نجات ایران»، در حقیقت به دنبال انتقال قدرت از دل آشوب هستند. آن‌ها هر بحرانی را یک «فرصت تاریخی برای تاج‌گذاری» می‌بینند
نیروهای جمهوری‌خواه و آزادی‌خواه باید مرزبندی خود را با این جریان‌ها روشن کنند: نجات ایران، نه از مسیر جنگ داخلی و خارجی، بلکه فقط از مسیر اجماع ملی، مدنیت، و گفتگو ممکن است.
۵. این‌جا لحظه‌ای برای موضع‌گیری‌های تاریخ‌ساز است
در تاریخ، همیشه لحظاتی وجود داشته که یک صدا، یک مقاله، یک موضع‌گیری، مسیر یک کشور را عوض کرده. ما در چنین لحظه‌ای هستیم. فردا، تاریخ از امروز خواهد پرسید: “کجا ایستاده بودید؟”
اکنون زمان آن است که همه‌ی نیروهای ملی، مدنی، اصلاح‌طلب، و دموکرات، با صدایی واحد و قاطع، خواهان توقف مسیر تقابل، پرهیز از جنگ‌طلبی، و آغاز یک گفت‌وگوی ملی نجات‌بخش شوند.
راهبردهایی برای نجات ایران از بن‌بست تقابل و خطر فروپاشی
در پایان این تحلیل، باید فراتر از هشدار برویم و به‌صورت روشن، راهکارهایی را طرح کنیم که بتوانند کشور را از مرز خطر، و جامعه را از سراشیبی ناامیدی نجات دهند. این راهبردها نه خیال‌پردازانه‌اند، نه انقلابی و رادیکال. بلکه ریشه در عقلانیت سیاسی، تجارب موفق جهان، و ضرورت بقاء ملی دارند.
۱. توقف فوری سیاست‌های تنش‌زا و تجدید نظر در دکترین «مقاومت به هر قیمت»
اولین و فوری‌ترین گام، توقف روند تحریک‌آمیز و تقابل‌محور در منطقه و جهان است. نه اسرائیل دشمنی تازه‌متولدشده است، نه آمریکا ناگهان خصمانه شده؛ اما شرایط جهانی به شکلی پیش رفته که ادامه تقابل، دیگر نه بازدارندگی می‌آفریند، نه امنیت.
• ادامه‌ی حملات نیابتی، لفاظی‌های تهدیدآمیز، یا فعالیت‌های تحریک‌آمیز در منطقه، تنها خوراک رسانه‌ای برای دشمنان ایران فراهم می‌آورد.
• وقت آن است که به‌جای «مقاومت شعاری»، بازسازی داخلی، ترمیم اقتصادی و بازسازی روابط بین‌المللی در اولویت قرار گیرد.
۲. آغاز یک فرآیند مذاکره‌ی مشروط، با هدف کاهش تنش منطقه‌ای و بین‌المللی
مذاکره، به‌ویژه در اوج بحران، نشانه‌ی ضعف نیست؛ نشانه‌ی هوشمندی و آگاهی از زمان تصمیم‌گیری است.
• باید اعلام شود که ایران آماده است با وساطت طرف‌های بی‌طرف (مثلاً برخی کشورهای خنثی آسیایی یا اروپایی)، وارد گفت‌وگویی برای کاهش تنش، تضمین امنیت متقابل، و ایجاد یک چارچوب منطقه‌ای صلح‌آمیز شود.
• این مذاکره نه به‌معنای تسلیم، بلکه بازگرداندن سیاست به مدار منطق و گفتگو خواهد بود.
۳. بازسازی اعتماد داخلی و آغاز فرآیند گفت‌وگوی ملی
تا زمانی که داخل کشور دچار انسداد سیاسی، خفقان اجتماعی و بی‌اعتمادی مطلق باشد، هیچ دیپلماسی خارجی هم موفق نخواهد بود. بن‌بست‌های داخلی، مستقیماً به ضعف در صحنه جهانی منجر می‌شوند.
• جمهوری اسلامی، اگر همچنان در سودای بقاء است، باید بداند که بقای واقعی، تنها از مسیر آشتی با جامعه، تنش‌زدایی داخلی و اعتمادسازی مدنی می‌گذرد.
• باید یک گفت‌وگوی ملی، در چارچوبی شفاف، بی‌پیرایه و فراگیر آغاز شود که در آن صداهای مختلف جامعه حضور داشته باشند—از جمهوری‌خواهان، ملی‌گرایان، و فعالان مدنی دموکراسی‌خواه تا منتقدان دموکرات.
۴. نقش فعال اپوزیسیون دموکرات و مسئولیت سنگین در «مدیریت بحران، نه بهره‌برداری از آن»
اپوزیسیون، به‌ویژه جمهوری‌خواهان، ملی‌گرایان، و فعالان مدنی دموکراسی‌خواه، باید به‌شدت مرزبندی خود را با پروژه‌ی بی‌ثبات‌سازی، مداخله خارجی، و جنگ داخلی روشن کنند.
• نباید در دام «هرج‌ومرج مفید» افتاد؛ هیچ کشوری از میان ویرانه‌ها آزاد نشده است.
• نقش نیروهای مسئول و دموکرات، نه براندازی کور، بلکه مدیریت گذار، کاهش هزینه، و حفظ ایران به‌عنوان یک کشور واحد و زنده است.
۵. ایجاد یک منشور ملی نجات ایران
در پایان، پیشنهاد مشخص آن است که نیروهای متنوع جمهوری‌خواه، دموکرات، آزادی‌خواه و ملی، دور یک منشور نجات ملی متحد شوند. نه برای حکومت‌کردن، بلکه برای نجات کشور از جنگ، تجزیه، و انهدام اجتماعی.
چنین منشوری باید بر پایه‌ی اصول زیر شکل گیرد:
• مخالفت قاطع با هرگونه حمله نظامی یا مداخله خارجی؛
• تأکید بر تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و وحدت ایران؛
• ضرورت آغاز اصلاحات درون‌زا، گفت‌وگوی ملی، و بازسازی اعتماد عمومی؛
• تلاش برای بازگرداندن ایران به مدار سیاست‌ورزی عاقلانه و صلح‌آمیز در جهان.
جمع‌بندی پایانی
ایران امروز، ایستاده بر لبه‌ی پرتگاهی است که در آن، یک تصمیم غلط، یک لجاجت سیاسی، یا حتی یک سکوت ترس‌آلود می‌تواند آینده‌ی چند نسل را به آتش بکشد.
در چنین لحظه‌ای، نه موضع‌گیری خنثی مجاز است، نه حسابگری‌های جناحی. امروز تنها یک خط‌کشی روشن وجود دارد:
یا در جبهه‌ی نجات ایران خواهیم بود، یا در طرف تماشاگرانی که فاجعه را تماشا کردند و سکوت کردند.
یا این لحظه را به نقطه نجات تبدیل خواهیم کرد، یا برای همیشه در حافظه تاریخ، شرمسار خواهیم ماند.
رحیم کاظمی سرشت

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.