عده اى دانسته یا ندانسته ناسیونالیسم اروپائى را با ملى و ملى گرائى ایرانى در مفهومی برابر قرار میدهند. ناسیونالیسم دراغلب کشور هاى اروپائى شامل سازمان ها وکسانى میشود که داراى افکار نژاد پرستانه و دیدگاههای انسانی بسته و محدود میباشند، که در روابط فرهنگیِ وسیاسی و اجتماعی غیر از خودی را تحمل نمی کنند و اگر مناسباتی را باغیر خودی برقرار می کنند براى استثمار کردن وسؤ استفاده از امکانات آنهاست. درصورتیکه ملى و ملى گرائى در ایران در اثر مقابله ومبارزه با استعمار و استثمار به وجود آمده است.
صرف نظر از گذشته تاریخی و شخصیت های برجسته ملی، این دلبستگی فلسفی و پایبندی سیاسی به شکل موثر از اواخر قرن نوزدهم پیشرفت هایی کرد و تحولاتش را در نزدیکی با تغییرات ودگرگونی های فلسفی و فرهنگ آمیزی های سیاسی و اجتماعی اروپا ادامه داد. در اوائل قرن بیستم بالندگی های اجتماعی مهمی در ایران به وقوع پیوست که باعث شد تا ملی گرایی در سرزمین ما نقش و فرگشت مهمی را ایفا کند.
در این دوران پیروزی انقلاب مشروطه خود مولود یک سلسله تحولات حقوقی و قانونی در جهت منافع ملت شد. این جنبش ضد استبدادی بالاخره در اثر جانفشانیهای آزادیخواهان باعث تصویب قانون اساسی، در۱۴ مرداد ۱۲۸۵ (اوت ۱۹۰۶) و تأسیس مجلس شورای ملی گردید.
در متمّم قانون اساسی از نهادهایی سخن رانده شده است که قاعدتاً موجبات رشد مبارزات اجتماعی را فراهم می آورد. تشکیل انجمنهای آزاد از آن جمله بود. روشنفکران، مردم ترقیخواه، کارگران واصناف به عضویت احزاب و اجتماعاتی مانند جمعیت اجتماعیون و عامیون مشهد، سازمان انقلابی مجاهدین (سپتامبر ۱۹۰۷/شهریور ۱۲۸۶ شمسی)، جنگلیها، حزب عدالت و فرقه دموکرات … در آمدند.
در رفتار وگفتار سردار جنگل، میرزا کوچک خان وستارخان وباقرخان و یپرم خان و سردار اسعد … مبارزه علیه بی عدالتی و زورگوئى به ویژه توسط بیگانگان نمایان بود که اینها همه غیر از نشانه های بارز خصوصیات ملی گرایی و براى آزادی و دموکراسى و مساوات در میان ملت ایران بیانگری چیز دیگری نمی توانست باشد.
پس از انقلاب مشروطه روشنفکران و مبارزان معتقد به مدرنیته و پایبند به نیروی ملت ( عنوان”ملتی” ها را برای خود قائل شدند که بعد تبدیل شد واژه ملی)، برای دستیابی به آزادی، عدالت، برابری، دموکراسی و جلوگیرى از بهره کشى ملت ایران وگرفتن حق مردم از بیگانگان احزابی را به وجود آوردند تا با استفاده از اصول و روش های دنیای متمدن وبا احترام به حقوق مدنی در چارچوب سازمانها و احزاب مدرن پیشرفت و توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور را میسر سازند.
ملى گرائى ایرانی بر خلاف ناسیونالیسم اروپاپی مستبد نبوده بلکه همیشه ضد استبدادی بوده وهمیشه یک شاخه برابرى خواهى، عدالت طلبى، حتى مشارکت و معاونت در خود پرورش داده و در میان ملى گرایان ایرانى غیراز چند استثنا کوچک، تمایلات تبعیض گرایانه و فاشیستى وجود نداشته است. اگر هم در دوره هائى حس ملى در گروه های کوچکی از فعالین و گروه های سیاسی از حد مرسوم و عادى خود فراتر رفته و بطور ناشایست به نوعى شوونیسم تبدیل گردیده بیشتر از جنبه عکس العملی و در ارتباط با رفتار ستمگرانه دیگران، مانند دخالت خارجى، اسلام گرائی افراطى، ضدیت با ایرانىت و تهاجم به مرزها وتمامیت ارضی ایران و قدرت متمرکز حکومت های جبار بوده است.
ملی گرایی ایرانی بر خلاف ناسیونالیسم اروپاپی مذهبی نبوده بلکه مذهب را از سیاست جدا می دانست. با وجود اینکه در بخش پیرامونی نهضت ملی، احزب اسلامى نیز وجود داشته اند، اما اسلام سیاسی در مقایسه با احزاب ملى، سوسیال دموکرات ها و سوسیالیست ها؛ مانند حزب ایران که یک حزب سوسیال دموکرات است، حزب ملت ایران که یک حزب با تمایلات ناسیونالیستی به شمار می رود، جامعه سوسیالیست ها اعتقاد به سوسیالیسم داشت، رقمی نبودند. حتی در احزاب کمونیستی ایران نیز علاوه بر اعتقاد به انترناسیونالیسم، طرفداری از ملی گرائی ایرانی به چشم میخورد.
پس از انقلاب مشروطیت و در جریان ملی کردن صنعت نفت ایران، دکتر محمد مصدق به عنوان نماد سیاسی و تاریخی ملی گرایی شناخته شد. اینکه اگر مصدق نفت را ملى کرد پس باید او در رده ناسیونالیست هائی که در کشور های اروپایی شناخته شده هستند و مفهومی را که از نظر تاریخی و سیاسی با خود حمل می کنند قرارداد، درست نیست. این اشتباه را خیلى ها میکنند. اینها ثمره تبلیغاتی هستند که دشمنان مصدق علیه او انجام داده اند. مثل این می ماند که گفته شود فرانسوا میتران رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه به علت این که برخی از شرکت ها را ملى کرد پس ناسیونالیست است. ملی گرایی مصدق از نظر عقاید سیاسی هیچ شباهتی و سنخیتی با ناسیونالیسم موجود و مرسوم در کشورهای اروپایی ندارد.
مصدق دشمن استعمار و استثمار بود که توانست در دادگاه بین المللی لاهه و در چارچوب قوانین، زنجیر استثمار را از پاى ملت ایران پاره کرده، استقلال ملى، شایستگی شرافتمدانه مردم ایران وحقوق ملی ایرانیان را در جهان و در میان همه اقوام ایرانی بدون کمترین تبعیض و فرقه گرائى به اثبات برساند. او با استفاده از قوانین بین المللی با سعه صدر و بدون جنگ و خونریزى و بدون اینکه حتی قطره خونى از دماغ کسی جارى شود، دماغ شیر استعمار واستثمار انگلیس و فاتح جنگ جهانى دوم را بر زمین مالید.
او بزرگترین سرمایه دار جهانى را از ایران بیرون کرد و حق و حقوق ملت را به ملت باز گردانید. مصدق از نظر فلسفى طرفدار دموکراسى و عدالت اجتماعى و برابرى، از نظر سیاسى آزادیخواه و استقلال طلب و از نظر حقوقى قانونمدار بود.
در مدت ٢٧ ماه نخست وزیرى خود قوانینى را به مجلس برد که حاکى از اراده محکم او برای تغییر مناسبات اجتماعی، سطح زندگی مردم و زحمتکشان ایران، برقراری آزادی های دمکراتیک و تعالی آموزش و فرهنگ و تامینات اجتماعی بود. وقتی به این قوانین نگاه میکنیم متوجه میشویم که همه اقداماتش در راستای دکترین نوعی سوسیال دموکراسی منطبق با شرایط ایران انجام پذیرفته است. براى همین، دربار شاهنشاهی و الیگارگ ها با همکاری سرمایه داری جهانی دشمن او شدند وکمر به از بین بردن دولت ملی او بستند.
آیت الله ها، از جمله آیت الله کاشانی، فدائیان اسلام و مسلمانان ارتجاعی می خواستند در دولت ملی مصدق قوانینى در چارچوب شرعیت اسلامی برای تصویب به مجلس ارائه شود او زیر بار نرفت و مقاومت و مخالفت کرد. او در پاسخ آنان در روزنامه ها اعلان کرد: «به عنوان نخست وزیر مملکت ایران به همه اعلام می کنم وظیفه حکومت یک کشور به بهشت بردن مردم نیست.وظیفه حکومت استفاده از منابع کشور جهت ایجاد بهترین رفاهیات برای شهروندان است. دولت کارگر و ملت کارفرما است. ما وظیفه نداریم به اجبار به مردم سیاستی و مذهبی را تحمیل کنیم. ما فقط آنجایی که نظم و قانون رعایت نشود حق مداخله داریم. برخی از روحانیون از من می خواهند حجاب اجباری برقرار کنم و کاباره ها را ببندم. هرگز چنین کاری را نخواهم کرد. انسان آزاد است حق انتخاب دارد و هرکس هم نزد خدا خودش پاسخگوی اعمالش خواهد بود و معتقدم انجام چنین اموری عواقب بدتری خواهد داشت.» چه کسی می تواند ادعا کند که این روش حاکى از لائیک و سکولار بودن او نبود؟ براى همین مذهبیون دشمن او شدند. حتی امروز جمهوری اسلامی که نتیجه کودتای ۲۸ مرداد و همدستی دربار و آیت الله ها می باشد، دست از دشمنی با او برنداشته و به این دشمنی با طرفدارانش به شدت و حدت ادامه میدهند.
دیگر اینکه مقایسه جنبش های سیاسی و اجتماعی می بایستی در ظرف و زمان خود انجام پذیرد. جبهه ملى در ایران، به ویژه در آن زمان، همان معنى را نمیداد که امروز سازمان هایی به نام جبهه ملی ( Front National) در سایر نقاط جهان به خصوص در اروپا میدهند. جبهه ملی درآن زمان داراى همه ویژگى ها و برنامه های یک جبهه دموکراتیک مردمى (Front Démocratique Populaire) بود. امروز اگر بخواهیم مقایسه کنیم باید بگوئیم جبهه ملی ایران سازمانی مانند جبهه مردمی ( Front Populaire ) دولت “لئون بلووم” (Léon Blum) در فرانسه بود. به جرات می توان گفت ملی گرائی ایرانی بنا بر شواهد تاریخی چیزی شبیه سوسیال دمکراسی اروپائی است که اگر درست عمل کند شایسته ایجاد تغییرات بنیادی مدرن و جهانروا در ایران خواهد بود.
فرهنگ قاسمى ۲۸ اکتبر ۲۰۱۶
12 پاسخ
Reza Mostofi
Reza Mostofi
درود برشما بزرگوار،که غم اسارت ما مردمان خفته را دارید،امید،که بیدار شویم.
J’aime · Répondre · 1 · 28 octobre, 22:33
Masoud Talebian
Masoud Talebian
اصولا تمامی مردم کشورهای جهان به غیر از کشورهایی که مذهب نقش پررنگی در جامعه ان دارد ملی گرا و وطن خود را دوست دارند ولی متاسفانه از ابتدای انقلاب اسلامی در ایران تمام سعی وتلاش حاکمان مذهبی بر این بوده که بجای ملی گرایی و وطن پرستی ، مردم خود را با کشورهای همسایه و اسلامی یکی بدانند و مرزهای سیاسی به فراموشی سپرده شود ! پدیدار شدن گروهی بنام ملی مذهبی حداکثر کاری بود که ملی گرا ها از ترس انگ و وصله میتوانستند بکنند تا از ملی گرایی اسمی بماند ! ولی در واقع عملکرد ضعیف و پر از اشتباه در سیاستهای ملی گراها باعث به حاشیه راندن انها شد ! در جریان انقلاب اسلامی ملی گرایی در زورازمایی خود با مذهبیون خیلی زود قافیه را باختند و عده کثیری از انان حذف فیزیکی شدند ! البته مردم ایران با توجه به تفرقه و زمزمه جدایی بخش هایی از ایران بیاد ایران متحد ویکپارچه افتاده اند و نظام حاکم با اینکه با ملی گرایی مخالف است گاهی برای ایجاد اتحاد بین اقوام ایرانی دم از ایران وایرانی میزند وگرنه خواست انان بوجود اوردن جامعه یا بعبارتی امپراطوری اسلامی است که بیشتر کشورهای مسلمان منطقه را در بر میگیرد و در همین راستا ست که سرمایه گذاری بزرگی در کشورهای همجوار و سوریه ولبنان و فلسطین و بحرین ویمن و…….نموده است ! ولی غافل از اینکه تنها داشتن قدرت نظامی و موشک های دور برد و ……کافی نیست بلکه داشتن اقتصاد قوی است که میتواند این کشورها را در سیطره خود نگاه دارد ! اگر امریکا و روسیه به اقصی نقاط دنیا دست درازی میکنند بدلیل داشتن قدرت نظامی درجه یک در دنیا و پشتوانه اقتصادی قوی است ! نمیشود کشوری در داخل مشکل صدها مشکل اقتصادی و بیکاری و تورم و رکود و تعطیلی کارخانجات ک کاهش درامد مردمش و دیگر مشکلات عدیده اجتماعی داشته باشد بخواهد قدرت اول منطقه باشد ! مردم ایران از اینکه قدرت اول در منطقه باشند بدشان نمیاید حالا بنام اسلامی باشد و یا به هر نام دیگری ولی امروزه قدرت کشورها را تنها به داشتن توپ وتانگ و موشک نمی سنجنددبلکه سهم انان در تجارت جهانی و اقتصاد و قدرت پول ان میسنجند !
J’aime · Répondre · Hier, à 00:34
مروز اگر بخواهیم مقایسه کنیم باید بگوئیم جبهه ملی ایران سازمانی مانند جبهه مردمی ( Front Populaire ) دولت “لئون بلووم” (Léon Blum) در فرانسه بود. به جرات می توان گفت ملی گرائی ایرانی بنا بر شواهد تاریخی چیزی شبیه سوسیال دمکراسی اروپائی است که اگر درست عمل کند شایسته ایجاد تغییرات بنیادی مدرن و جهانروا در ایران خواهد بود.
3 · Hier, à 06:48
Bijan Poyandeh
با سپاس از مقاله روشنگرانه آقای فرهنگ قاسمی عزیز، اضاقه کنم که طرفداران استبداد شاهنشاهی هم به نادرستی دم از “ملی گرایی” میزنند. سوال اینجاست که این چگونه حکومت ملی است که با کودتای بیگانه بقدرت میرسد و ضد ملی ترین قراردادهای نفتی را با بیگانه می بندد و استقلال سیاسی کشورمان را نفی میکند. ادامه دهندگان همان “ملی گرایی” چند سال پیش خواستار حمله نظامی غرب به ایران بودند و امروز هم متحددین ارتجاعی ترین نیروهای منطقه ( عربستان و اسراییل) هستند. اگر یک خصوصیت اصلی ملی گرایی را دفاع از حقوق انسانی و دمکراتیک ملت بدانیم. آنگاه هیج نیروی سیاسی مدافع استبداد نمیتواند ملی گرا باشد.
J’aime · Répondre · 1
Farhang Ghassemi
Farhang Ghassemi
با سپاس از دخالت روشن شما. دریت است کسی که مستبد یا طرفدار استبداد باشد و با بیگانگان همدستی کند حقوق و منافع ملی را مدافع نباشد در این دایره شایستگی ندارد. نه ملی است و نه ملی گرا.
J’aime · Répondre · 3 · Hier, à 07:05
هژبر میرتیموری
تحلیلی خردمندانه و خوادنی بود .. سپاس و درود
Je n’aime plus
Ali Qalandi
Ali Qalandi
یادآوری شما در تفاوت ناسیونالیسم فرنگی و ایرانی بجا بود و تشبیه جبهه ملی مصدق به جبهه مردمی لئون بلوم نیز مناسبت داشت.
Je n’aime plus · Répondre
Je n’aime plus · Répondre · 2 · Hier, à 09:05 · Modifié
Saman Noori
Saman Noori paas ba in hessab alaan ma jebhe meli vaghee naadarim
J’aime · Répondre · 19 h
Farhang Ghassemi
Farhang Ghassemi
درست است
J’aime · Répondre · 1 · 12 h
Farhang Ghassemi
Votre réponse…
Choisissez un fichier
Saman Noori
Saman Noori chon onha koligoyee mikoanan va aamalan baraye edaare keshvar taarhi naadaran
Je n’aime plus · Répondre · 1 · 19 h
Saman Noori
Saman Noori fegaat goroheh aghayeh banisadr daaran baraye jomhouri shahrvandan
J’aime · Répondre · 19 h
آقای فرهنگ قاسمی از شما درخواست می کنم که این مقاله ی مهدی خلجی را در مورد بهاییان و به مناسبت ترور فرهنگ امیری در یزد به صورت مجزا انتشار دهید. از شما تشکر می کتنم. سرانجام باید روزی به این کشتار پایان داد.
فتوا، قتل و حقوق شهروندی بهائیان
نظرات نظرات
مهدی خلجی
پژوهشگر مسائل اسلامی
به روز شده: 09:26 گرینویچ – چهارشنبه 28 اوت 2013 – 06 شهریور 1392
فیسبوک
تویتر
Google+
به اشتراک بگذارید
چاپ مطلب
قتل عطاء الله رضوانی، عضو سابق هیأت خادمین جامعه بهائی، نمونهای از هزاران قتل بهائیها در یکصد و پنجاه سال گذشته است. خانواده مقتول به بی بی سی گفتهاند آقای رضوانی بارها از طرف مسئولان اطلاعاتی و دفتر امام جمعه تهدید شده بود. امام جمعه بندرعباس به تازگی نیز علیه جامعه و آیین بهائی سخنانی درشت گفته بود. طی یکسدهونیم گذشته، آزار و تعقیب و کشتار بهائیان مسبوق به تبلیغات ضدبهائی روحانیت – و در سی و پنج سال گذشته – حکومت بوده است.
جدا از آنکه بهائیان بسیاری به طور رسمی اعدام شدهاند، بهائیان بیشتری به ضرب گلوله افراد ناشناس گرفتار آمدهاند که هویت ربایندگان و قاتلان آشکار نشده است. آنجا هم که هویت قاتل معلوم بوده، فشار مذهبیها او را از چنگ مجازات رهانیده است.
بهائیکشی و مجازاتگریزی
این داستان قدیمیتر از عمر جمهوری اسلامی است. محمدتقی فلسفی، خطیب سرشناس ضدبهائی در خاطرات خود نوشته است «در یکی از دهات یزد، بهائیها چند نفر از مسلمانها را قتل عام کردند. در آن باره هم آیت الله بروجردی اقدام نمودند که قاتلین محاکمه و مجازات شوند. این واقعه موجب شد که مردم به فکر کشتن سران بهائی بیفتند و از جمله دکتر برجیس یهودی بهائیشده را در کاشان کشتند».
محمد واعظزاده خراسانی از قول آیت الله منتظری (در کتاب چشم و چراغ مرجعیت) نوشته است: «یکی از خوانین اطراف اصفهان که بهائی بود، اعمال نفوذ میکرد و یکسری کارهای ناشایست انجام میداد. آقای بروجردی فرمود: هیچ کس پیدا نمیشود این مردک را بکشد؟»
“آقای منتظری همه «طبقات و اصناف» نجف آباد را دعوت کرده و از آنها خواسته تا اعلامیهای بدهند. «مثلاً نانواها نوشتند ما به بهائیها نان نمیفروشیم. رانندهها امضا کردند که ما دیگر سوارشان نمیکنیم… خلاصه کاری کردیم که از نجف آباد تا اصفهان که کرایه ماشین یک تومان بود یک بهائی التماس میکرد پنجاه تومان بدهد و او را نمیبردند…”
در همان کتاب محمد فاضل لنکرانی (مرجع تقلید درگذشته) آورده است: «یک وقتی در اطراف یزد، فرد بهائی به دست فرد مسلمانی کشته شده بود و دادگاه حکم به اعدام قاتل داده بود. بهائیان زیاد فعالیت میکردند که این حکم در یزد اجرا شود… پدرم فرمود وارد خانه آقا شدم. دیدم آیت الله بروجردی در داخل حیاط قدم میزنند و به شدت ناراحت هستند. علت را پرسیدم. فرمود مگر نمیدانی آبروی اسلام در خطر است؟ همین امروز به ما خبر دادهاند که روز نیمه شعبان مسلمانی را به جرم قتل فرد بهائی میخواهند در شهر یزد اعدام کنند… حاج احمد خواسته ایشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد که اعدام روز نیمه شعبان اجرا نشود. بعد هم مرحوم آیت الله بروجردی وارد میدان شد و با فعالیت و تلاش بسیار قاتل را تبرئه کرد».
آیت الله منتظری نیز در خاطرات خود این داستان را نقل کرده است. حسینعلی منتظری همچنین ذکر کرده که از آیت الله بروجردی فتوایی گرفته بدین شرح: «باسمه تعالی. لازم است مسلمین با این فرقه ]بهائیان[ معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند. حسین الطباطبایی».
آقای منتظری همه «طبقات و اصناف» نجف آباد را دعوت کرده و از آنها خواسته تا اعلامیهای بدهند. «مثلاً نانواها نوشتند ما به بهائیها نان نمیفروشیم. رانندهها امضا کردند که ما دیگر سوارشان نمیکنیم… خلاصه کاری کردیم که از نجف آباد تا اصفهان که کرایه ماشین یک تومان بود یک بهائی التماس میکرد پنجاه تومان بدهد و او را نمیبردند… تعدادی از علمای اصفهان هم با ما همراهی کردند.»
فتوا علیه بهائیان
حدود یک ماه پیش، انتشار فتاوای آیت الله خامنهای در وبسایت خبرگزاری تسنیم درباره بهائیان نگرانیها درباره برخورد دولت با پیروان آیین بهائی را بیشتر کرد. رهبر جمهوری اسلامی در این فتواها بهائیان را از نظر فقهی «نجس» و پرهیز از معاشرت با آنها را ضروری خوانده بود. بهائیان در ایران فاقد امکان تحصیل در دانشگاه یا اشتغال در ادارههای دولتی هستند و اجازه برگزاری علنی مناسک دینی خود را ندارند. پیروان ادیان دیگر جز اسلام و مذاهب دیگر جز تشیع، آزادی تبلیغ دین و مذهب خود را نیز ندارند.
برای نمونه، مسلمانان سنیمذهب حق داشتن مسجد در شهر تهران را ندارند. آیین بهائی که اسلام را واپسین دین نمیداند، از نظر مسلمانان بدعت است و در مقوله دین به رسمیت شناخته نمیشود.
با این همه، جمعیت قابل توجه بهائیان در ایران به دردسری چارهناپذیر برای حکومت بدل شده است؛ زیرا نه امکان سلب حق شهروندی آنها وجود دارد نه میل به احترام به حقوق شهروندیشان.
حقوق شهروندی بهائیان
“در فقه، از جمله میان زن و مرد، سید و غیرسید، کودک و فرد بالغ، دیوانه و عاقل، برده و آزاد، شیعه و سنی، مسلمان و کافر، کافر ذمی و کافر حربی و «حلالزاده» و «حرامزاده» تبعیضهای حقوقی وجود دارد. انسانها با یکدیگر برابر نیستند و حقوق و تکالیف یکسانی ندارند.”
در اردیبهشت سال ۱۳۸۷، در پاسخ به پرسشی، آیت الله حسینعلی منتظری نوشت از آنجا که بهائیان «اهل این کشور هستند، حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار میباشند».
خرسندی سازمانهای حقوق بشری و نیز پیروان آیین بهائی از چنین فتوایی باعث شد آیت الله منتظری در ماه خرداد همان سال در پاسخ به پرسش دیگری «انگلیسی» بودن آیین بهائی را تأیید کند و بنویسد «باید مواظب باشیم جوانهای ما گرفتار آنها نشده و منحرف نشوند و آنچه من در رابطه با آن ها نوشتهام منافات با ضاله و منحرف بودن آنان ندارد. مقصود این بود که برخوردهای تند با آنان نتیجه معکوس دارد».
یادکردن از حقوق شهروندی در متن فتوا به خودی خود امری تازه بود، چه رسد به اینکه مجتهدی بهائیان را برخوردار از حقوق شهروندی بداند. اما واقعاً آیا آیت الله منتظری درکی امروزی از «حقوق شهروندی» داشت؟
در همان ماه و در پاسخ به پرسشی تازه، آیت الله منتظری نوشت: «حقوق شهروندی نیز یک واژه کلی است و حدود آن باید بر اساس عرف و قانون اساسی مورد پذیرش اکثریت مردم مشخص شود». او در پاسخ به همان پرسش تأکید کرد «نظر این جانب در مورد فرقهی ضاله بهائیه همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است».
متن این پاسخ کمی فهم مراد آیت الله منتظری را دشوار میکند. به نظر میرسد درک او از «حقوق شهروندی» چیزی بیش از عبارتهای کلی مانند برخورد با «رأفت اسلامی» نیست. استناد او به سخن امام علی که دلات را از رحمت به رعیت آکنده کن و درنده تندخو نباش که آنان «یا برادر دینی تو یا بشری مانند تو هستند». چنین برداشتی را تقویت میکند. احتمالاً تعبیر «حقوق شهروندی» نه به قصد اشاره به معنای دقیق حقوقی امروزی آن که زیر تأثیر گفتار حقوق بشری رایج به کار برده شده است.
آیت الله منتظری در رساله توضیح المسائل خود آورده است کسی که خدا، توحید یا نبوت را انکار کند کافر است و بنابر مشهور و احتیاط واجب، نجس. همچنین کسی که خاتم الانبیاء محمد را انکار کند. طبق این فتوا حتی اهل کتاب، مسیحیان و یهودیان هم نجس هستند.
حقوق شهروندی و فقه
حقوق شهروندی مفهومی است استوار بر انسانشناسی فلسفی خاصی. در این انسانشناسی، انسانها با هم از حیث انسان بودن برابرند. ولی پیشفرضهای انسانشناختی فقه در تعارض با اصل برابری میان انسانهاست.
“حقوق شهروندی بهائیان به دشواری در هاضمه فقه گواردنی است، به این دلیل مهم: مفاهیمی مانند حق، برابری و شهروندی در پی تغییر این یا آن فتوا با فقه آشتی نمیکنند. بدون انقلاب در مبانی فقه نمیتوان اسلام را با این مفاهیم سازگار کرد.”
در فقه، از جمله میان زن و مرد، سید و غیرسید، کودک و فرد بالغ، دیوانه و عاقل، برده و آزاد، شیعه و سنی، مسلمان و کافر، کافر ذمی و کافر حربی و «حلالزاده» و «حرامزاده» تبعیضهای حقوقی وجود دارد. انسانها با یکدیگر برابر نیستند و حقوق و تکالیف یکسانی ندارند.
یکی از بزرگترین معضلات اسلام فقاهتی از آغاز سده بیستم به این سو، «مسأله زن» بوده است. مسأله زن از منظر فقهی بیش از هر چیز به مشکل فقدان اصل برابری در فقه بازمیگردد.
به نظر میرسد آیت الله منتظری مسأله «حقوق شهروندی» را به معنای دقیق آن به کار نبرده و بیشتر مرادش ضرورت «مدارا» با بهائیان به دلایل سیاسی و اجتماعی بوده است. اما ورود مفهوم حقوق شهروندی به خودی خود کافی است سراسر نظام فقهی را به توفانی معرفتشناختی و انسانشناختی گرفتار کند.
از سوی دیگر، با هر گونه ایدئولوژی نمیتوان حقوق شهروندی داشت. دولت باید نسبت به عقائد شهروندان – از جمله عقائد دینی آنها – بیطرف باشد تا بتوان از آن انتظار داشت حقوق شهروندی آنها را پاس بدارد.
معلوم نیست کسانی مانند آیت الله منتظری واقعاً حقوق شهروندی را به شکلی درمییافتند که به بیطرفی دولت در امر دین و عقیده بینجامد و در نتیجه حکومت عرفی و غیرمذهبی را موجه بدانند.
فتوای آیت الله خامنهای علیه بهائیان تازه نیست. این فتوا سالها پیش در وبسایت رسمی او نشر یافته بود. همچنین در کتاب «اجوبه الااستفتائات» (تهران، پیام عدالت، ۱۳۸۹). همچنین فتوای آیت الله خامنهای بر اساس رأی غالب فقیهان شیعه در این باب است.
با توجه به اینکه آیت الله منتظری تأکید میکند «نظر این جانب در مورد فرقه ضاله بهائیه همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است» درباره مراد او از «حقوق شهروندی بهائیان» نیز باید به چشم احتیاط نگریست.
حقوق شهروندی بهائیان به دشواری در هاضمه فقه گواردنی است، به این دلیل مهم: مفاهیمی مانند حق، برابری و شهروندی در پی تغییر این یا آن فتوا با فقه آشتی نمیکنند. بدون انقلاب در مبانی فقه نمیتوان اسلام را با این مفاهیم سازگار کرد.
http://persiandutch.com/2016/11/04/mohammad-amini-speech-ahmad-kasravi-tu-delft/
سلام آقای فرهنگ. خواهش میکنم ایرانرا نه به صورت نظر بلکه به صورت یک مقاله صفحه ی نحستتان به گمجانید. سپاسگزارم
سلام خوب است اینرا در صفحه نخستتان به گنجانید. متشرم
https://www.youtube.com/watch?v=YXbUhYWPz3E
آقای فرهنگ قاسمی اگر دستتان به آقای عبدالکریم لاهیجی می رسد خبرش کنید که کارن وفاداری و همسرش را در تهران دستگیر کرده اند. ; و زیر شدید ترین فشارها هستند. یادمان باشد که فرستاده ی حکومت اسلام ناب یک سپاهی پاسدار در فرانسه هم به زن کسرای وفاداری به عنوان غنیمت جنگی تجاوز کرد و هم سر کسرا را در پاریس بریدند. چرا که او زرتشتی بود و می خواست املاکشان را از تصرف سپاه پاسداران ازاد کند. بله او را به صورت وحشتناکی کارد آجین کردند. لطفا این خبر را به هر کس می توانید برسانید. ما دستمان کوتاه است. ممنونم