انتخابات آزاد یکی از اصول زیربنایی فراروند دموکراسی در هر جامعه ای است. انتخاب یعنی آزادی گزینش از میان چند امکان ِ داوطلب – یا کاندیدا – که از پیش به طور آزادانه، انجام ِمسئولیت مشخصی را پذیرفته باشند.
از نظر لغوی، در واژه انتخاب، مفهوم آزادی مستتر است. وقتی کسی می خواهد شخصی را انتخاب کند باید کاملا آزاد باشد و مناسبات آزاد، در فضایی کاملا آزاد فراهم گردد، تا هر شهروندی بتواند در شرایط آزادی کامل، به نماینده مورد نظر خود رای دهد.
آزادی به آگاهی کمک میکند، در اداره جامعه بشری، امر انتخابات و برگزیدن نمایندگان مردم توسط مردم، در شرایط آزاد و بطور آگاهانه، باعث مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم مردم در سرنوشت خودشان می شود. اگر شهروندی آزاد و آگاه نباشد انتخابش نیز آزادانه و آگاهانه نیست. استفاده منطقی از وسایل و امکانات برای آزادی و آگاهی وظیفه هر شهروند آزادمنش است.
از آنجا که آزادی با قدرت، به ویژه با قدرت ِ استبدادی – دینی یا غیر دینی – در تقابل است، پس اختیار و آزادی توسط مستبدان و برخی از قدرتها یا محدود می گردد، یا کلاً سرکوب میشود. به عبارت دیگر، انتخابات ابزار رسیدن به دموکراسی در جامعه آزاد است که می تواند در رفتار خودکامه قدرتمداران تعدیل و در جامعه تعادل برقرار کند.
سعادت ملی با جمهوری اسلامی ناممکن است. در جمهوری اسلامی هرگز انتخابات آزاد امکان پذیر نیست. انتخابات آزاد، بدون استقلال ِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مفهوم واقعی خود را از دست میدهد، باید آزادی داشت تا بتوان مستقلاً انتخاب کرد. اگر آزادی یا استقلال از هر ملتی سلب شود، قبل از هر چیز باید آنان را پس بگیرد. تا ملتی برای کسب آزادی و استقلال ِ از دست رفته خود به پا برنخیزد منش آزاد ندارد، پس قیام برای آزادی و استقلال وظیفه انسانهای آزادمنش است. تنها کشوری که آزادی داشته باشد میتواند به انتخابات آزاد رسیده و در شرایط دموکراتیک زندگی کند. تنها شرایط و مناسبات مبتنی بر دموکراسی می تواند سعادت و خوشبختی مردم را فراهم سازد. پس آنچه را که طی دههها گفته و نوشتهام باز تکرار میکنم نخست باید رژیم جمهوری اسلامی را بر زمین زد و از آن گذار نمود، آنگاه، در یک انتخابات آزاد نمایندگان واقعی دوران گذار را برگزید، قانون اساسی جمهوری ایران مبتنی بر منشور جهانشمول حقوق بشر و ملحقات آنرا به تصویب رساند و … و از دموکراسی مانند نور دیده پاسداری کرد.
ملت ایران در سال ۱۳۵۷ برای استقلال و آزادی، انتخابات آزاد و رسیدن به دموکراسی انقلاب کرد، حاکمیت شاهی را انداخت، اما افسوس که نه تنها به دموکراسی دست نیافت بلکه یک نظام دینی، تحت عنوان جمهوری اسلامی، به رهبری آخوندها را بر ایران حاکم کرد. در یک کلام، بد رفت جایش را بدتر گرفت.
چرا؟ زیرا به دنبال انقلاب، بخش بزرگی از ملت، با افتادن در دام دین و مذهب، از دخالت در سرنوشت خود کنار گذارده شدند. استبداد و تبعیض و در نتیجه آن فقر و فساد و چپاولگری بر جامعه تسلط یافت. حکومت استبداد دینی برای خالی نبودن عریضه، یک مجلس شورای اسلامی، با نمایندگان فرمایشی و انتصابی ایجاد کرد تا ادعا کند که مانند دیگر کشور های جهان، در جمهوری اسلامی نیز پارلمان و حاکمیتی مشروع وجود دارد.
دوم اسفند یکبار دیگر، هنگام شعبدهبازی نظام جمهوری اسلامی، تحت عنوان انتخابات مجلس اسلامی است. در این دوره، بسیار گسترده تر از دورههای قبلی، شمار بزرگی از مردم ایران، به دلیل نارضایتیهای عمیق از حاکمیت جمهوری اسلامی تصمیم دارند در انتخابات شرکت نکنند. ضمن پشتیبانی از این تصمیم باارزش مردم ایران این سوال مطرح میشود که آیا در جامعهای که یک عده دزد و مزدور به عنوان نمایندگان مردم، در محوطه مجلس انباشته میشوند تا تصمیمات یک فرد مستبد و متعصب، به نام ولی فقیه را مشروعیت قانونی بخشند صرف “بایکوت” یا تحریم انتخابات کافی است؟
نه، به هیچوجه و هرگز کافی نیست. چرا که این انتصابات که به غلط آنرا انتخابات مینامند، نه تنها از نظر جهانشمولی حقوق بشر، مشروعیت قانونی و حقوقی ندارند، بلکه حاکمیت غارتگر و فاسد جمهوری اسلامی، حق انتخابات آزاد را، که بایستی بر اساس منشور جهانی حقوق بشر و ملحقات آن در شرائط آزاد و منصفانه انجام پذیرد، از مردم ایران دزدیده است. پس باید حق آزادی انتخابات را از غاصبین آن پس گرفت. غاصبین دست نشانده ای که به عنوان نمایندگان مردم، در چارچوب قوانین نظام اسلامی، بیش از چهل سال است که بی محابا به شرافت ملت بزرگ ایران حمله می کنند و آن را زیر پا میگذارند. ملت بیدار ایران می تواند با دست زدن به یک قیام ملی بساط این طراری را در هم کوبد و از این دور باطل خلاصی یابد.
رای دادن در جمهوری اسلامی، تایید قوانین اسلامی، تن دادن به مبانی فکری آن و قبول ساختار سراپا غیر انسانی رژیم و به ویژه قانون اساسی پر از تبعیض آن می باشد.
اگر انسانیت را ارج گذار هستیم و میهن دوست و حق طلب می باشیم، بی تردید بایستی با رژیم اسلامی مقابله کنیم. بدین ترتیب تکلیفمان در رای دادن یا رای ندادن مثل روز روشن است. وقتی انتخابات را فاقد صلاحیت و رژیم را فاقد مشروعیت میدانیم، رای نمی دهیم و می گوییم رای ندهید. اگر کسانی در گذشته به هر دلیلی رای دادهاند، امروز، با توجه به وضعیت اقتصادی و سیاسی و کشتار ها و زندان ها و شکنجه ها باید به این نتیجه رسیده باشند که با صدای بلند بگویند دیگر بس است، دیگر رای نمیدهیم.
نه تنها رای نمی دهیم، بلکه ما نسبت به رژیم و انتخاباتش اعتراض می کنیم، زیرا معتقدیم، جمهوری اسلامی در طول عمرش، به استناد ِ رفتار و کردارش، به مردمان ایران ثابت کرد که دزد و غارتگر سرزمین ما و حقوق ملت ایران است.
نه تنها نباید رای داد، بلکه باید دادخواه حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خود از این رژیم شد؛ رژیمی که کشور را، از هر نظر، ورشکسته کرده، در امر دیپلماسی بینالمللی ناکارآمد است، و ملت را به سوی فقر و ناامنی کامل سوق داده است.
نه تنها باید رای نداد، بلکه باید با صدای بلند اعلام کرد که رای دادن در جمهوری اسلامی، مشارکت در امر دزدی حقوق و ثروت مادی و معنوی ایرانیان و خیانت به ملت و مشارکت در کشتار های بیشمار به ویژه در دو سال اخیر است.
نه تنها باید رای نداد، بلکه باید گفت که مجلس خانه نمایندگان ملت است، کارگزاران ولایت فقیه، لیاقت ورود در خانه ملت را ندارند و باید خانه ملت را، که توسط جمهوری اسلامی غصب شده است، از آن پس گرفت و آن را به نمایندگان واقعی مردم واگذار کرد.
نه تنها باید رای نداد، بلکه باید نسبت به این نمایش عوام فریبانه، به نام انتخابات، که در فضای خفقان و بدون شرایط لازم برای یک انتخابات آزاد انجام می شود، اعتراض کرد. زیرا اعتراض انسانها در برابر بیعدالتی و دفاع از حقوق خود در مقابل چپاولگران وظیفه انسانی هر انسان شرافتمند است.
نه تنها باید رای نداد، بلکه باید دیکتاتور و مستبد، سردسته دزدان و آدمکشان، علی خامنهای، را که حقوق و منافع ملت را به چپاول میبرد، دستگیر و محاکمه کرد. زیرا عدالت خواهی تضمین کننده آزادی و رشد جامعه است.
نه تنها باید رای نداد، بلکه باید بساط این دروغ، دزدی، آدم کشی، زندانی کردن آزادیخواهان، شکنجه، تبعید و ناحقی در حق معترضان را از کشور برچید، جمهوری اسلامی را بر زمین زد، از آن گذار کرد، فجایع و جنایت های آن را در ملا عام فریاد زد و عاملان زنده و مردهی آن را در دادگاههای عمومی محاکمه نمود. زیرا تاریخ نباید فجایع جمهوری اسلامی را به فراموشی بسپارد تا در آینده در میهن ما، از تکرار اینگونه فجایع هولناک جلوگیری شود.
نه تنها باید رای نداد، بلکه باید برای آینده ایران فعال شد، برای برقراری جمهوری ایران مبتنی بر آزادی، دموکراسی، استقلال، لائیسیته و عدالت اجتماعی مبارزه کرد. زیرا تنها استقرار و پاسداری از یک جمهوری ِ مترقی و دموکرات، رشد اقتصادی و سیاسی را تضمین میکند و فقر، استبداد، دخالت دین و دولت و تبعیض را از جامعه ریشهکن میسازد.
رای ندهیم و در شهر و محله خود علیه انتخابات در جمهوری اسلامی اعتراض کنیم.
فرهنگ قاسمی
2 پاسخ
با درود من این نظر را در سایتی گذاشتم اما بعد از ساعتهاد مطمئن شدم که دیگر امیدی به انتشار آن نیست در سایتی دیگری هم گذاشتم آنرا خودم توانستم ببینم، نمی دانم شاید منتشر شد شاید هم نه. اما از آنجا که این نظر را مهم میدانم، بنا بر این کپی آنرا در اینجا نیز می گذارم چرا که از سر امنیت باید آنر پاک کنم. و البته با احترام از قم:
فاسد تر از شماها (نو که نه بلکه) نیاندیشان دینی وجود ندارد. البته وقتی می گویم فاسد مرادم توهین نیست. توجهم به معنی فسادی ست که مغز علیلتان را در بر گرفته. چنانتان سترون کرده که که هیچ امیدی به معالجتان نیست که نیست. حتا آن محمدعلی باب و بهاء الله که میان همین شماها برخاستند را خود باشرفتان فرمان قتلشان دادید. و اما هزاران بار بدتر از کرونا و باز هم بدتر از کرونا، اسلام و تشیع و قرآن و محرم و صفر و رمضان و سینه زنی و نماز جمعه است. ایران باید به خود آید. باید این جرثومه فساد و تخریب و بیشرفی را، این ملا و مداح و آیت الله را از خود و از ایران پاک کند، بزدایند باید این عفونت ۱۴۰۰ ساله را از خود بشوید! باید از خودش بپرسد که برای کدام ارزش برای کدام کیفیت برای کدام خوبی برای کدام منفعت به این دین نانجیب و قتل کشتار و تجاوزر چسبیده. بر مردم ایران است تا در هر شهر و روستا و پایتخت مساجد و حسینه ها و امام ها و امامزاده ها و بیوت روحانیون و مداحان را و خصوصا خصوصا حوزه های ضد علم و ضد بشر قم و خراسان و شیراز و تهران و هر کجا را به آتش بکشند باید این ویروس کرونا را که توسط روحانیون و مداحان و این حکومت منحوس و نکبتبار اسلام ناب و تشیع بر«حق» به ایران آمده را دستمایه این پرسش بزرگ قرار دهند که: چگونه ـ مگر به زور شمشیر و تخریب و کتابسوزی ـ اجدادمان را مسلمان کرده اند و چرا ما مسلمان مانده ایم.مردمی که حتا امروز هم اجازه ندارند و نمیتوانند از این دین نکبت و نحوست و خرافات بیرون روند که اصلا و اساسش بر دروغ و خرافه و مفسده است، اولا چگونه مسلمان شدند،چگونه تا کنون نتوانستند جنب بخورند و هنوز مسلمانند. پاسخ این است: که با کتابخانه سوزی و کتاب سوزی و قتل عام مردان و تجاوز به زنان و سیدسازی و امامزاده سازی اعراب مسلمان ایران را مسلمان کرده و قانون ارتداد را بر ما تحمیل نمودند. اینک راه یکی ست و بیرون رفتن از منجلاب متعفن اسلامی شیعی. من از باشرفان نواندیش دینی میپرسم که اگر اندیشه دارید پس کی میخواهید این قرآن دستوالعمل قتل و تجاوز و زجرکش کنی را بکاوید؟! پس کی و کجا تفکر و اندیشه ای را که مدعیش هستید را ظاهر خواهید کرد. شاید هم شماها خودتان هم از خودتان میترسید! و واقعا هم همین است. چرا که من در خانواده ی روحانی خودم چنین چیزی را می بینم. پدر من با صدای بلند گفت: (پدرجان تو ما را نمی شناسی ما خودمان میدانیم که در انبان چیست! اما چکنیم!!) آن بیشرف سروش که خمینی را فیلسوف میداند و هنوز هم به او افتدا می کند چطور می تواند گردنزدنهای های علی را تفخیذ با کودک سه ساله عایشه را توسط پیامبرش و تجاوز به او در ۶ سالگی را مورد انتقاد قرار دهد!؟ من مسلمانان را بیمارانی میدانم که به مراتب بدتر از کرونائی ها هستند. چرا که کرونا دیر یا زود درمان خواهد شد ولی این اسلام شر مطلق، و درمانش بسی مشکل است چرا که نواندیشان خود خوانده اش شماها هستید! برای همین عزادار بیماران اسلامزده هنده ی و میانماری و چینی هستم که توسط هندو ها و بدائی ها کشته می شوند. از هموطنانی که از دست قاتلان خودشان علی و آل علی و محمد و آل محمد به شمشیر خونینشان پناه می برند و دخیل می بندند درخواست می کنم که یکبار و ده بار این نوشته را بخواننتد و پاسخم دهند. دپر همین صفحه. ای ایران بیدار شود و به جنبش درآ!
ممنوم اگر آنرا منتشر کنید و حتا نکنید.
صاد میم از قم. جانا سخن از زبان ما میگوئی. بالاخره کسی نظری قابل اعتناء نوشت. این نو اندیشان دینی را باید نوع دیگری نوست که اگر بنویسم بی ادبی می شود. اما اینان از آن سروش دباغ و آن عبدالکریم سروش و آن عبدالعلی بازرگان و آن محسن کدیور و خلاصه همه ی این «باشرفان» حتا یک جمله قابل اعتناء ننوشته و نخواهند نوشت، نگفته و نخواهند گفت. اینان همگی سر در توبره قرآن و حدیث و سیره اهل بیت عفونت و کثافت دارند و در تخدیر به سر می برند. یک آدمی در این سایت مطلب می نوشت نمیدانم هنوز هم هست یا نه البته فارسی یش را نمی پسندم اما بسیار موجز و سر راست مطلبی برای گفتن داشت. نامش جواد موجودی یا جواد ایجادی بود. نمی دانم چرا این اسمش را پارسی نکرده بود ! خوب است بروی مطالبش را بخوانی. آدم ناآگاهی نیست. البته بسیار شجاعت داشت نمی دانم حالا کجاست. یک مقدار اطلاعات خوب از اسلاتم و قرآن دارد و با اطلاعاتی که از اروپا دارد چیزهای خوبی می نوشت. در هر حال نظرت بسیار جالب است. تند تند نوشتم! حتما میدانی چرا! گرگ + گزمه ها بیدارند و با پوزه های خونین دنبال بره های مردم! و من ترسو! به قمی ها بگو هر کدامشان باید یک روحانی و مداح را بفرستد در چاه سامراء نزد امام عج! این تنها راه رستگاری ست.