۲.رویکرد جبهه ملی و شخصیتهای ملی در قبال آن انقلاب:
به طور قطع برای درک درست یک رویداد تاریخی و نقش کنشگران دخیل در آن، نباید فقط از نظرگاه تجربیات امروز به داوری گذشته نشست، بلکه بیش از هرچیز بایسته است که اوضاع و احوال زمانی بیش از هر چیز مد نظر قرار بگیرد. بر همین اساس است که نمیتوان برای یک ارزیابی تاریخی، از نظرگاه جامعه گیتیگرای امروز ایران به نیروهای مذهبی که در پی تجربه ناگوار کسب قدرت توسط آنها به وجود آمده نگریست و باید واقعیات آن زمان یعنی به طور مشخص محافظهکار و مذهبی بودن روح کلی حاکم بر جامعه و نیز سوابق همراهی موثر بخشهایی از نیروهای مذهبی در همه جنبشهای معاصر را هم در نظر داشت.
اما علیرغم این واقعیات هم نمیتوان ضرورت دوراندیشی و ژرفنگری از جانب یک نیروی سیاسی در بزنگاههای تعینکننده را هم کتمان کرد. مشخصاً بر نیروهای ملی واجب بود که در مواجهه با جریانی که به سرعت هژمونی یک طیف خاص از نیروهای مذهبی بر آن تثبیت میشد، اقدام به تبارشناسی کنند که آیا این طیف خاص در ادامه رویکرد تعاملگرا و معتدل کسانی چون حسن مدرس و آیتالله زنجانی بودهاند یا ادامه خط بنیادگرایان فدائیان اسلام که در جریان کودتای ۲۸ مرداد هم در مقابل ملیون و متحد کودتاچیان بودند. به ویژه آنکه پیشتر هم در جریان بلوای ۱۵ خرداد، هم جبهه ملی و هم شخص دکتر مصدق به درستی ماهیت ارتجاعی آن را تشخیص داده و در قبال آن سکوت کرده بودند.
در مواجهه با جریان انقلابی سال ۵۷ که بنیادگرایان به سرعت هژمونی خود را بر آن تثبیت میکردند، در میان رهبران ملیون دو رویکرد متمایز مقابله و همراهی با موج انقلاب ایجاد شد. رویکرد نخست را دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر شاپور بختیار و رویکرد دوم را نیز دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در پی گرفتند. مشخصاً رویکرد صدیقی و بختیار هم با پیشینه مواضع و عملکرد جبهه ملی ایران به عنوان یک نیروی اپوزسیون مدافع قانون اساسی سنخیت بیشتری داشت و هم از آزمون تاریخ سربلند بیرون آمد.
دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور کابینه دکتر مصدق و یکی از یاران نزدیک او و از رهبران بزرگ جبهه ملی (در پیش و پس از انقلاب و جز در همان مقطع) و ارشدترین رهبران مصدقی بود. بیشک اگر نخستوزیری ایشان تحقق مییافت، حامیان رویکرد همراهی با انقلاب نمیتوانستند نهایتاً آن کاری که با بختیار کردند را با او هم بکنند. اما صدیقی به این علت موفق به تشکیل کابینه نشد که اصرار بر ماندن شاه در کشور و رفتن وی برای تعطیلات به کیش یا نوشهر و تشکیل شورای سلطنت را داشت تا ارتشی که به تاکید درست او شاهنشاهی شده بود، فرو نپاشد. اما شاه قصد فرار از کشور را داشت. اینجا بود که شاه برای تشکیل کابینه به دکتر شاپور بختیار مراجعه کرد که بر خلاف اکاذیب سلطنتطلبان شاه را از کشور بیرون نکرد، بلکه فقط شرط خود شاه برای خروج از کشور را پذیرفت.
اما اگرچه پیشنهاد دکتر صدیقی دوراندیشانهتر بود، اما پیشنهادی هم که بختیار پذیرفت با شرایط روز جامعه تطابق بیشتری داشت. چون آن زمان این نگرانی هم بود که شاه قصد برپایی ۲۸ مرداد دیگری را دارد و به نظر هم میرسید که واقعاً داشت، چون از اعطای اختیارات به ارتشبد فریدون جم، وزیر جنگ پیشنهادی بختیار خودداری کرد تا وی عملاً کاری از پیش نبرد و نهایتاً آمریکاییها او (شاه) را به عنوان تنها گزینه برای ختم غائله به قدرت بازگردانند. اما بر خلاف این تصورات او، ژنرال هایزر آمریکایی امرای ارتشش را وادار به تمکین از انقلابیون کرد تا شکست بختیار، پایان کار او هم بشود.
اما در شکست بختیار تنها تنگنظری و خودخواهی شاه موثر نبود، بلکه جناح مقابل او در جبهه ملی نیز با کارهای غیراصولی و نادرست همانند بازگرداندن شخص ناموجه و مخربی چون دکتر شمسالدین امیرعلایی به جبهه ملی تا به بختیار تهمت کذب وابستگی به سازمان سیا را بزند و اعضای شورای مرکزی را بر علیه او تهییج کند، در چنین شکستی که شکست جبهه ملی و آرمانهایش هم بود، مقصر بودند. تقصیری که باید ملیون و طرفداران جبهه ملی، خود پیش از دشمنانشان به آن اذعان کنند و ضمن آن، نگرش خطاپوش بر عملکرد اشتباه ولی توام با حسننیت و تا حدی هم تابع جبر شرایط روز آن طیفی که به همراهی مقطعی با انقلابیون پرداختند تاکید کنند و یادآور شوند که آنها هم اگرچه دیر ولی به سرعت از مسیر اشتباهی که رفته بودند بازگشتند و دلیرانه و تا پای جان نیز در مقابل استبدادی که از آن انقلاب برآمد، ایستادند.
ادامه دارد…
تیرداد بنکدار
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو