مراحل و پروسه ی چه باید کرد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

امیرحسین لادن

ماه گذشته، در نوشته ی ” یورش نظامی به ایران”، پدیده ی چه نباید کرد مرور شد. تأکید بر این بود که “برای رهائی مردم و نجات ایران” – آن چه نباید کرد، حد اقل به اندازه ی – چه باید کرد، مهم و اساسی است.” در رابطه با “چه نباید کرد” باور بر این است که، رهائی مردم و نجات ایران:

– نه در اصلاحات رژیم فقاهتی است؛ – نه در حمله نظامی به ایران؛ – نه در همه پرسی عوامفریبانه؛ – نه در بازگشت سلطنت، و – نه در ظهور یک قهرمان و رهبر نجات دهنده، است.

“تأکید بعدی بر این بود که براندازی، به تنهائی کافی نیست؛ و نیاز به برنامه ی جایگزینی دارد. همچنین در پاسخ به چه باید کرد، و تدوین برنامه ی جایگزینی، “باید بدانیم چه می خواهیم؛ در چه نوع حکومت، جامعه و کشوری، با چه شرایط و ضوابطی می خواهیم زندگی کنیم؟”

مراحل و پروسه ی “چه باید کرد”، با 1) زمینه سازی آغاز می شود، سپس 2) اعلام برنامه جایگزینی، 3) پشتیبانی شهروندان از اعتراضات و اعتصاب ها، و 4) مدیریت هدفمند جنبش، است.

برای روشن سازی و شفاف کردن، هر مرحله بررسی و بازبینی می شود:

1) زمینه سازی

هم میهنان مان: – باید بدانند که صاحبان اصلی این آب و خاک هستند، یعنی ایران متعلق به ملت ایران است؛ نه به شاه و نه به امام. همانطور که دیدیم، سرنگونی شاه و به قدرت رسیدن خمینی – دگرگونی و تحول مثبتی برای زندگی مردم به ارمغان نیاورد. زیرا تنها تعویض مهره ها بود و شاه و امام هر دو زائیده ی جامعه ی دیکتاتور پرورمان هستند. – باید بدانیم که ثروت های ملی و داده های کشور نیز، برای رفاه ملتِ ایران است، نه برای یک فرقه و گروه ویژه، و نه کشورهای بیگانه. حکومت شاه، دهها میایارد دلار از درآمدهای نفتی را در کشورهای غربی سرمایه گذاری کرد، وام های بلاعوض داد و … ! رژیم آخوندی، ثروت های کشور را خرج دوباره سازی بیروت و بغداد می کند و صرف مسلح کردن شبه نظامیان لبنان و عرق و سوریه و یمن و … !؟ – باید بدانیم، صاحب کشور بودن، و از حقوق انسانی برخوردار شدن؛ بارِ مسئولیت شهروندی را نیز به یدک می کشد. این مسئولیت شاملِ: نگهبانی از میهن، نگهداری از منافع جمعی و ملی، و شرکت در تعیین سرنوشت خود و جامعه می باشند. در پایان – باید بدانیم که کار، نان، و آزادی، از ابتدائی ترین حقوق یک ملت هستند.

محمد مختاری می نویسد: “سطح زندگی توده های مردم پایه و اساس آزادی و دموکراسی به شمار میآید؛ با این باور که آزادی و دموکراسی به موازات بهبود وضع زندگی تکامل می یابد.”

2) برنامه جایگزینی

برنامه جایگزینی، نخست باید پاسخگوی خواست های مردم، برآورنده ی نیازهای جامعه، و در حد توانائی های کشور باشد. در پاسخ به چه نوع حکومت، با چه شرایط و ضوابطی، ده سال پیش در اعتراض به رفراندوم عوامفریبانه خمینی: “جمهوری اسلامی، آری یا نه؟” در مقاله “فاصله بهشت تا جهنم” نوشتم:

“پس از سرنگونی شاه ، زمانیکه خمینی و یارانش ، از مردم خواستند که با شرکت در رفراندوم، آینده ی خود و کشورشان را تعیین کنند. در ادامه: … پرسش اینجاست که این جمهوری اسلامی که از مردم میخواستند به آن رأی بدهند، حق و حقوقی برای ملت قائل بود؟ آیا به حقوق طبیعی و شعور انسان معتقد بود و احترام میگذاشت؟ … آیا این نوع حکومت، منشور حقوق بشر سازمان ملل را می پذیرد؟ آیا این سیستم معتقد به تساوی حقوق زن و مرد، اقلیت های قومی و مذهبی می باشد؟ آیا مردم میدانستند در مقابل قدرتی که برای اداره ی کشور به حکومت تفویض میکنند، حدود اختیارات، مسئولیت ها و محدودیت های حکومت چقدر و تا چه اندازه می باشد؟ و آیا قادر خواهند بود که به آسانی حکومت را کنترل و مهار کنند، تغییر دهند و یا در صورت لزوم ساقط کنند؟”

در این چارچوب، برنامه جایگزینی “اندیشکده آگاهی و شناخت”: برپائی سیستم مردمسالار ملی ایران است، زیرا، دموکراسی به تنهائی پاسخگو نیست.

دوم، روشِ هدایت و مدیریتِ برنامه جایگزینی است. پیشنهاد “اندیشکده”: جایگزین کردن پدیده ی “رهبر” با “راهبر” است. “رهبر”، یک رئیس، فرمانده، سرور و پیشوا است؛ مانند شاه و امام. خودکامگیِ، در چنین شرایطی، امری اجتناب ناپذیر است. خودکامگی، سرچشمه بزرگترین پلیدی ها، هدف حکومتهای خودکامه نیز، کنترل و غارت است. در مقابل، راهبر، یک راهنما و آموزگار و مدیر است. در راهبری، حکومت، مشورتی و مردمسالار است. رهبر دنبال قدرت و راهبر آماده ی خدمت است. بنابراین، تمرکزمان باید روی برنامه جایگزینی، و پدیده ی “راهبری” باشد.

سیستم مردمسالار ملی ایران، چیست؟

از زمانیکه خرد گرائی و حقوق شهروندی جایگزین سنت گرائی و موهومات مذهبی شد، انسان در تلاش برای رهائی از زنجیرهای دست و پا گیر استبداد حکومت و مذهب بوده است. در این راستا سیستم حکومتی خرد گرا، باید مردمسالار باشد، در حکومت مردمسالار خرد گرا، پذیرش ارزش و آبروی انسان در اوج هرم قرار دارد و حکم می کند که همه چیز باید، برای زندگی انسان و در خدمت انسان باشد. (1)

سیستم مردمسالار یا شرکت مردم در تعیین سرنوشت خویش، یعنی حکومت مردم بر مردم و بوسیله مردم. گام نخستِ برپائی حکومت مردمسالار، دگرگون کردن زمینه ی دیکتاتور پرور و ایجاد زمینه ی مساعدِ پرورشِ دموکراسی در میهن مان می باشد.

دولت ملی، – دارای استقلال اقتصادی و سیاسی است؛ – مدافعِ منافع جمعی؛ و – در چارچوب فرهنگ ایرانی است. در این دولت، انتخابات شفاف و قانونمند هستند. شهروندان آزادانه و بدون دخالتِ حکومت، انتخاب می کنند و رأی میدهند؛ و نمایندگان منتخب مردم، مأمور اجرای خواست های آنان می باشند. – قانونمندی و اعتبار حکومت نیز از مردم است. در ضمن در حکومت ملی، – مذهب رسمی وجود ندارد.

واژه ی ایران، یعنی – یکپارچگی و تمامیت ارضی کشور؛ و – برابری همه ی ایرانیان بدون تبعیض بین زن و مرد و اقلیت های مذهبی و عقیدتی و جغرافیائی. اساس و مرام این سیستم بر پایه ی پاسداری از حقوق طبیعی انسان، بنیادی کردن پدیده ی شهروندی؛ بر قراری عدالت اجتماعی؛ و نگهبانی از حقوق همۀ افراد کشور، بویژه پاسداری از حقوق اقلیت ها است. واژه ی ملی ایران، بَدَلِ سیاستِ غیر ایرانی و فرقه گرای رژیم است.

3) پشتیبانی شهروندان از اعتراضات و اعتصاب ها:

با استفاده هدفمند از شبکه های اجتماعی و وسائل ارتباط جمعی، نخست باید اکثریت مردم را با برنامه جایگزینی آشنا کرد. به ویژه شهروندان را که باید برنامه ی جایگزینی را، هم بدانند و مورد بررسی قرار دهند وهم در صورت لزوم به روز درآورند. زیرا، پشتیبانیِ همه جانبه و گسترده از برنامه ی جایگزینی، ضامن پیروزی است. همزمان، با بکارگیری هوشمندانه ی شبکه های اجتماعی، برای بازدهی بهتر و بیشتر، باید بین اعتراضات در سراسر کشور؛ هماهنگی ایجاد کرد. شهروندان نیز باید از اعتصاب ها پشتیبانی، و از اعتصابیون حمایت کنند. در ضمنی که ایجاد کمانال های ارتباطی بین جنبش مردمی داخل کشور، وآپوزیسیون برون مرزی، برای کمک مالی، بشدت ضروری است. پیروزی جنبش مردمی، در گرویِ شرکت پویایِ شهروندان داخل و آپوزیسیون خارج از کشور می باشد: با “قلمی یا قدمی یا درمی”.

4) شورای هماهنگی، برای مدیریت هدفمند جنبش،

مدیریت هدفمند جنبش: – درهماهنگ کردن سه گام بالا؛ و – در گسترش پیوسته ی اعتراضات خیابانی و اعتصابات صنفی است؛ – در ایجاد همآهنگی بین اعتراضات؛ – پشتیبانی شهروندی از اعتصاب ها؛ و – حمایت مالی آپوزیسیون خارج از کشور از خانواده های اعتصابیون می باشد؛ که نه تنها جنبش را مقاوم تر و کاری تر میکند، بل که باعث دلگرمی و استواری مبارزین می گردد تا بدانند تنها نیستند و مورد پشتیبانی اکثریت هم میهنان شان هستند. گسترده تر کردن جنبش، و فشرده تر شدن ستوه شهروندان، تشویقی است برای جلب هم میهنان حاشیه نشیند.

مسئولیت شورای هماهنگی پس از به میدان کشیدن شهروندان؛ تشویق هر چه بیشتر هم میهنان تماشاچی است برای پشتیبانی از حرکت مردمی. هم میهنان مان باید بدانند که آزادی، عدالت اجتماعی و مردمسالاری، بخودی خود بوجود نمی آیند، باید آنرا بدست آورد، و “حق” نیز گرفتنی است. پشتیبانی از خواست های به حق مردم، یک وظیفه ی ملی است و در حرف خلاصه نمیشود.

صد و چهل و هفت سال پیش، میرزا فتحعلی آخوندزاده، یکی از نُخبگان میهن دوست و با شهامت می نویسد: “شرط اجرای عدالت و رفع ظلم زمانی است که ملت خودش بیدار و آگاه شود، و با اتفاق و یکدلی، و به همت خویش بساط ستمگری را برچیند. پس از آن مطابق اوضاع زمانه قانون وضع نماید و قانون اساسی بنویسد، و بر آن عمل کند. در آن صورت ملت زندگی تازه خواهد یافت.” (2)

منظور میرزا فتحعلی از ملت، در درجه ی نخست، شهروندان است. زمانیکه سه چهار درصد از هم میهنان مان، آگاهانه با آنان همراه شوند و آماده ی فداکاری باشند، حکومت طی چند ماه سقوط خواهد کرد. در این راستا، پاراگراف زیر از مقاله ی “رسوایی و بی آبروئی آخوندها بزرگترین دست آورد انقلاب 57 است” که شش ماه پیش منتشر کردم:

“در حدود پنج ماه پیش از سرنگونی حکومت خودکامه ی شاه، سپهبد مقدم، فرمانده ی ساواک گزارش داد: “فقط 5 تا 10 در صد مردم فعال مملکت تهدیدی برای رژیم به وجود می آورند و 95 در صد دیگر سالم هستند.” (3) بنابراین، طبق گزارش فرمانده ساواک، 5 تا 10 در صد مردمِ ناراضی توانستند انقلاب 57 را رقم بزنند و شاه را سرنگون کنند. امروز، تعداد ناراضی های رژیم، 88 در صد و تعداد مخالفان حکومت مذهبی 67 در صد می باشد. (4)

می رسیم به بخش تکمیلی مدیریت هدفمند جنبش

با در نظر گرفتن ضدیت جمهوری اسلامی با فرهنگ و زبان فارسی، باید رابطه ی مبارزات به حق ملت را با “هویت ایرانی” به نمایش گذاشت. هر چه رابطه ی مبارزات به حق ملت، با “هویت ایرانی” تنگاتنگ تر شود، استحکام و استمرار جنبش آزادیخواهی و عدالت طلبی، ژرف تر و گسترده تر می گردد. در این رابطه، بخشی از مقاله ی “خطای بزرگ رژیم فقاهتی، سرنگونی اش را رقم میزند!” که شش سال پیش منتشر کردم می تواند روشنگر باشد:

جامعه روحانیت، برای نهادینه ساختن رژیم فقاهتی در میهن مان، پروژه ی اسلامیزه کردن آموزش و عربیزه کردن زبان پارسی را، در سطح کشور توسعه داد. این پروژه با تحریف تاریخ ایران، انکار کردن واقعیت های فرهنگ کشور، و آلوده کردن زبان پارسی، شروع شد. تصور حکومت گران این بود که با تحریف تاریخ، ما را از گذشته مان جدا کرده، ریشه مان را خشک می کنند. با اسلامیزه کردن آموزش و پرورش، و تبلیغات دروغ و ساختگی، فرهنگمان را کمرنگ می نمایند. و می توانند “ایرانی بودنمان” را از ما بگیرند، و جایگاه حکومتی شان را مستحکم تر کنند.

تمرکزشان روی شیعه گرائی در تضعیف ملی گرائی و میهن دوستی ما می باشد. علی شریعتی در مورد نقش اسلام در جامعه و فرهنگ ایران می نویسد: “ضعف احساس ملیت در ایران، اسلام است که یک مذهبی خارجی است … بخصوص مخالف صریح اصل ملیت است و … تاریخ، ناظر و شاهد است که پیش از اسلام، احساس ملیت در ایرانیان بسیار قوی بوده است و قوی تر از مذهب.” (5)

آخوندهای فرقه گرا در این توهم هستند، درک نمی کنند و نمی فهمند که “ما” در درجه ی نخست “ایرانی” هستیم. به “ایرانی” بودمان افتخار می کنیم؛ و ریشه ی تاریخی و فرهنگی مان، نه تنها برایمان بسیار ارزشمند است، بل که بُعدِ احساسی عمیق دارد. هویت ایرانی “ما”، تنها هویت ملی نیست؛ هویت سیاسی هم هست. ما، قهرمانانی چون جمشید و کاوه آهنگر و مبارزات شان با ظلم و بی عدالتی را ارج می نهیم. کوروش را که بیش از 2500 سال پیش، – هم برای انسان ارزش قائل بود و – هم مروج حق انتخاب و تحمل دگر اندیش بود، “پدر ایران” می دانیم. امیرکبیر و مصدق را برای میهن دوستی، دید و شعور و شهامت و مبارزه شان با دشمنان خارجی و گمراهان داخلی، محترم می شماریم. هویت ایرانی، یکی از اثر بخش ترین و کاری ترین حربه ها برای مبارزه با فرقه گرائی و مقابله با آخوندیسم می باشد.

هویت فرهنگی،”ایرانی بودنمان”

همزمان با گام های بالا، اتکا به هویت فرهنگی مان، می تواند ما را به پیروزی نزدیکتر کند. هویت فرهنگی، یعنی “هستی و وجود” ما، مشخصاتی که ما ایرانیان طی قرون از تاریخ و حوادث تجربه کرده؛ از نخبگان و بزرگان آموخته و اندوخته و باز تولید کرده ایم. مانند، فرهنگ “پندار و گفتار و کردار نیک زرتشت؛ فرهنگ آزادی انتخاب و تحمل دگراندیش کوروش؛ فرهنگ آموخته های مان از فردوسی و حافظ و خیام؛ و آنچه تحت تأثیر گفته ها و کردار و از خود گذشتگی نخبگانی مانند قائم مقام، امیرکبیر و مصدق داریم. اینها در مجموع هویت فرهنگی مان را تشکیل می دهند، خصوصیات و شناسنامه ی ما هستند. ما در درجه نخست، انسان و سپس ایرانی هستیم.

ماه گذشته، در نوشته ی یورش نظامی به ایران، “سیستم مردمسالار ملی ایران” را بررسی و بازبینی کردیم، آنچه باید به آن بیافزائیم، اینست که سیستم مردمسالار، “بَدَلِ حکومت خداسالار” است. ملی گرائی نیز، “بَدَلِ” اسلام گرائی است. بهترین، کاری ترین و استوار ترین روش جایگزینی رژیم فاسد، دروغگو، منفعت طلب و فرقه گرای فقاهتی؛ سیستم مردمسالار ملی ایران است، که بر پایه ی پندار و گفتار و کردار نیک استوار می باشد. سیاست این سیستم، در راستای منافع جمعی و ملی، و ارمغانش پاکی و راستی می باشد که نقطه مقابل رژیم آخوندی است.

امیرحسین لادن

دوشنبه 27 تیرماه 1401

ahladan@outlook.com

(1) دیباچه اندیشکده آگاهی و شناخت

(2) اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده

(3) انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان

(4) گروه مطالعات افکارسنجی گمان

(5) سازگاری ایرانی، مهدی بازرگان

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.