جلال ایجادی
اسلامگرایان در برابر دادگاه تاریخ
دادگاه داوری و محاکمه اسلامگرایان مربوط به کشتار روزنامه نگاران شارلی ابدو، یهودیان و سایر شهروندان فرانسوی در ژانویه سال 2015، پس از چهاره ماه پایان یافت. بدنبال ترور 17 نفر، که توسط دو برادر «سعید و شریف کواشی» با ملیت فرانسوی و از خانواده ای الجزایری تبار و نفر سوم «امدی کولیبالی» با ملیت فرانسوی و از خانواده ای از کشور مالی، صورت گرفت، تعداد 14 متهم از پنج سال پیش دستگیر و زندانی شده بودند، و این بار در دادگاه پاریس مورد محاکمه قطعی قرار گرفتند. آن سه تروریست بنام محمد و قران کشتند و این چهارده نفر متهم به همدستی مستقیم و غیرمستقیم با آدمکشان بودند و همانگونه که دادگاه نشان داد بدون متهمان و کمک هایی مانند مهمات کلاشینکف و کلت، وسایل حمل و نقل، جلیقه ضدگوله و چاقو، پول و تدارکات متنوع، ترورها ممکن نبود. هدف دادگاه نشان دادن مسئولیت های متفاوت این افراد در اجرای جنایت بود. دادگاه نشان داد که این مجموعه با ایدئولوژی جهادگرایانه اسلامی قصد ضربه زدن به جامعه و شهروندان فرانسه را داشتند.
در طی این چهار ماه در شماری از جلسات دادگاه شرکت کردم و حجم عظیم پرونده در دست هیات قاضی ها و رئیس دادگاه و 60 وکیل حاضر را دیدم، نمایش فیلم مسند و عکس های تروریست ها را در دادگاه را دیدم، گزارش رئیس دادگاه را در باره زندگی پر از جرم و جنایت و زندان و بی اخلاقی تروریست ها و متهمان را شنیدم، سازماندهی و نوع ارتباطات تروریست ها در فرانسه و خارج از کشور را کشف کردم، شکایت های دردناک خانواده ها و همکاران قربانیان تروریسم را شنیدم، گزارش دردناک روانکاوان و روانپزشکان در باره کابوس ها و روان پریشان شده افراد باقی مانده را شنیدم، گریه ها و ناله های شاهدان و خانواده ها را در دادگاه شنیدم، شهادت دختر جوان صندوقدار فروشگاه یهودی را شنیدم زمانی که گفت: وقتی تروریست کولیبالی چند نفر را جلوی چشمان ما کشت بمن گفت میدانی چرا می کشیم؟ من از دو چیز بیزارم: فرانسوی و یهودی.
«کولیبالی» سرشار از کینه علیه فرانسه و یهودیان بود. تروریست ها، کواشی ها، زمانی که روزنامه نگاران طراح و طنز نویس شارلی ابدو را کشتند در خیابان فریاد کشیدند: «انتقام پیامبر را گرفتیم». این رفتار نشانه ای از آیه های قرآنی و از ایدئولوژی اسلامی و کینه جوئی آنها علیه دمکراسی بود. حال آنکه دادگاه پاریس در پی انتقام جوئی نبود بلکه در پی حقیقت بود، و با اتکا به شواهد و دلایل بیشمار و با دقت حقوقی و وارسی داده های واقعی احکام خود را صادر نمود. این داوری برای اجرای عدالت بود:
علیرضاپولات 30 سال، عمار رمدانی 20 سال، سعید مخلوف 8 سال، محمدفارص 8 سال، نظار میایکل پاستور الواتیک 18 سال، عبدالعزیز عباد 10 سال، متین کاراسولار 8 سال، میشل کاتینو 5 سال، میگل مارتینز 7 سال، ویلی پروست 13 سال، کریستف رومل 4 سال، محمد بلوسین 22 سال، حیات بومدین 30 سال، مهدی بلوسین از انجا که در سوریه کشته شده اقدام قضایی متوقف میشود. سه نفر از متهمان بشکل غیابی محکوم شدند و 11 نفر دیگر که در همه جلسات دادگاه در پشت ویترین شیشه ای حفاظتی قرار داشتند تمام رویدادها و بحث ها را بطور مستقیم دنبال میکردند و با خواست رئیس دادگاه ابراز نظر نموده و یا از طریق وکلای خود و خانواده های خود از خویش دفاع میکردند.
همه این متهمان نقش خود در مورد ترورها و رابطه با تروریست ها را انکار میکردند ولی گزارش های دقیق دادگاه رابطه های آنان با سه تروریست مسلمان را نشان میدادند. متهمان می گفتند ما در کارهای قاچاق و تبهکاری شرکت داشته ایم ولی با تروریسم و جهادگرایی اسلامی هیچ پیوندی نداریم، ولی دادگاه و وکلای قربانیان نشان دادند که چگونه برخی از آنان دارای ارتباط تلفنی فعال با سه تروریست بودند و چگونه در غذاخوردن و عروسی اسلامی بعضی از آنها شرکت داشتند. متهمان می گفتند ما از کشتن افراد متنفریم و دین ما مخالف کشتن است ولی دادگاه نشان که چگونه برخی از آنان در کامپیوتر صحنه های گردن زدن توسط داعش را نگاه می کردند و ذخیره نموده بودند و حتا برخی فیلم های سکسی «پرنو» در کامپیوتر خود داشتند. متهمان می گفتند ما آدمکش نیستیم ولی دادگاه نشان داد که انها چگونه کلاشینکوف و کلت را همراه خانواده خود تمیز میکردند و جاسازی میکردند و برای «امدی کولیبالی» بسته بندی نموده و حمل می کردند. متهمان می گفتند ما در شبکه مخفی نیستیم و فقط در زندان بودیم یا مشغول شغل و خانواده خود بودیم، ولی دادگاه نشان داد زمانی که کولیبالی قبل از ترور برای فروش و حمل مواد مخدر دستگیر شده و در زندان بود برخی از همین متهمان را آماده جهاد میکرده است. متهمان میگفتند ما افراد عادی بودیم ولی دادگاه نشان داد که در خارج از زندان، متهمان در شبکه ای از مسجدها، رستوران حلال، گاراژ اتوموبیل، مراکز تلفن خانه ها، سالن ورزشی تقویت بدن و غیره، فعال بودند و ایدئولوژی خود را تبلیغ میکردند و ارتباطات خود را مخفی کرده و پنهانکاری می کردند و تهیه مسکن مخفی و تهیه اسلحه و مواد منفجره اماده میکردند. البته همه متهمان دارای یک نقش سلسله مراتبی نبودند ولی همه در یکسری ارتباطات «برادرانه و رفیقانه» قرار داشتند، همه در تدارک اسلحه نبودند، ولی یکی خانه مخفی تهیه میکرد و جعل سند می کرد، دیگری در بعضی محله ها تحریک کرده و علیه نشریه شارلی ابدو و کاریکاتور محمد حرف میزد، دیگری پول میرساند و آدرس ایمیل جعلی درست می کرد، آن دیگری قاچاق ماشین میکرد، و بالاخره آن کس دیگر به قاچاق اسلحه می پرداخت. سه تروریست اسلامی، کواشی ها و کولیبالی، قبل از انجام ترورها دارای فعالیت های تبهکارانه و قاچاق بودند و چند بار به زندان افتاده بودند و افزون برآن چند بار به مسافرت به کشورهای گوناگون مانند مصر و یمن و مراکش و سوریه و الجزایر رفته بودند و کولیبالی به سفر حج نیز رفته بود تا کعبه الله را زیارت کند.
به این ترتیب ما با مجموعه ای از افراد اوباش که با قاچاق مواد مخدر و اسلحه و دزدی و جعل درگیر هستند مواجه هستیم. برخی از آنها بظاهر فاقد تب ایدئولوژیک اسلامی هستند ولی بمرور از راه جرم های بزهکارانه به هسته تروریسم نزدیک میشوند. برخی دیگر از همان ابتدا با تعهد قوی ایدئولوژیکی بودند که البته این جنبه با رفتار بزهکارانه و تبهکاری آنان درآمیخته بود. این متهمان افرادی با تبارهای عرب و کرد اهل ترکیه و فرانسوی مسلمان شده بودند، همه بنحوی در همبستگی گروهی با «امت» بودند و دارای ارتباط فعال با «امدی کولیبالی» و مهاجران به سوریه بودند. علیرضا پولات 35 ساله در دادگاه پیوسته میگفت: من یک تبهکارم ولی تروریست نیستم وقتی از زندان خارج شوم بازهم فعالیت تبهکارانه بیشتری خواهم کرد. ولی دادگاه اثبات کرد که این متهم کرد–ترک تبار فرانسوی، مذهب اولیه خود را بنفع مذهب داعشی تغییر داده، شیفه سربریدن های داعشی بوده، نزدیک ترین فرد به کولیبالی بوده و در تهیه اسلحه برای کولیبالی نقش تعیین کننده داشته است. او محکوم به زندان ابد شد و وکیل او همسر «کارلوس» تروریست معروف، اعلام کرد دادگاه دارای تشخیص درست نمی باشد و خواهان تجدید نظر میباشد.
ترورها محصول یک سازماندهی شبکه ای و به فرماندهی دو سازمان تروریستی اسلامی داعش و القاعده، بوده است. پس از انجام عملیات کشتار این سازمان ها اعلام نمودند که ترورهای پاریس به فرماندهی انها انجام پذیرفته است.
وکیل معروف نشریه شارلی ابدو، ریشارد مالکا، در پایان حکم دادگاه به روزنامه نگاران گفت: عدالت اجرا شد، برخی احکام بسیار سنگین هستند و برخی سکبتر میباشند ولی بهر حال این افراد مجموعه ای را تشکیل میدهند که در شکل های مختلف نقش داشته اند و کم و بیش، به تروریست ها نزدیک بوده اند و باعتبار همین شبکه از افراد است که ترورهای ژانویه 2015 انجام گرفت.
اهداف بنیادگرایان اسلامی: تخریب تمدن
این دادگاه در قضاوت تروریسم، تاریخی بود. البته تروریسم اسلامی و بنیادگرایی پایانی نخواهد داشت و انسان هایی که ترور شدند زنده نخواهند شد ولی این دادگاه برای عدالت ضروری بود و نشان داد ریشه فساد این تروریسم، در ایدئولوژی اسلامی، در سازماندهی جهانی تروریسم، در آسیب های خانوداگی، در نبود تربیت و فرهنگ درست، در بی اخلاقی شخصیتی افراد و در منابع مالی بیکران است. روشن است که در همه جوامع نارسایی های اجتماعی و اقتصادی نقش منفی در ایجاد بزهکاری و جنایت کاری دارند. ولی ما نمی توانیم به اعلام یک حکم عام بسنده کنیم و بلکه ما باید بطور مشخص و دقیق پدیده ها را بررسی کنیم. کار جامعه شناسی بررسی همه جانبه است و از دترمینیسم اقتصادی باید اجتناب نمود. انسان به اقتصاد خلاصه نمیشود. انگیزه های روانی و دینی نیز نقش بسیار مهم در رفتار انسان دارد و تمایل به خشونت یک پدیده آنتروپولوژیک است. بقول هانا آرنت:«جاذبه شر و جنایت برای ذهن اوباش، چیز تازهای نیست، این امر پیوسته حقیقت داشته است».
بررسی تروریسم در فرانسه نشان میدهد بسیاری از تروریست های اسلامی در فرانسه پیش از روی آوری به ایدئولوژی ترور و جنایت علیه بشریت، در فعالیت های تبهکاری و قاچاق و کلاهبرداری غوطه ور بوده اند و چند بار به زندان محکوم شده اند. سه تروریست نامبرده، برادران کواشی و کولیبالی، در خانواده بحران زده و متعصب و متلاشی شده بزرگ میشوند و در تمام دوران نوجوانی فاقد سرپرستی درست بودند. چندین بار مدرسه و نهادها مدنی آنها را در چارچوب تحصیل و محیط کار قرار میدهند ولی آنها نسبت به هنجارهای اجتماعی بی اعتنا بودند و بیشتر شیفته جنایت کاری و تبهکاری بودند. آنها با اتصال به محافل تروریستی و پروپاگاند اسلامی در نفرت پراکنی علیه دمکراسی فرانسه و نهادهای دولتی، به ایدئولوژی مرگبار علیه جامعه روی آوردند. رفتار روانشناختی آنها به آسیب ساختاری گرفتار بوده و اسلام با تمایل مخرب خود به آنها عامل محرکه قوی در ضدیت با شهروندی و نهادهای دمکراتیک را انتقال می داد. در ذهن این افراد فقط مایه هایی از خرده هویت اسلامی وجود داشت و سپس این ذهن با تاثیرپذیری از تبلیغات سیاه و مرگبار و دشمنانه موجود در شبکه های اجتماعی و روابط اجتماعی «درون امتی»، خود را تسلیم تروریسم نمودند. آنها در خشونت خود، حسرت ها و عقده ها و شکست ها و کینه جوئی ها و تعصب های تلنبار شده را همچون باروت جنگی علیه جامعه بکارمی گیرند. این افراد حتا از دین خود مطلب زیادی نمیدانند و فقط با چند آیه تحریک کننده علیه کفار وارد جهاد میشوند
بنابراین باید یادآوری نمود که وضعیت این افراد با تمایل اوباشانه و در ضدیت با هنجارهای اجتماعی جامعه، ربطی به ساختار اجتماعی اصلی جامعه ندارد. ساختار طبقاتی اجتماعی و گروهبندهای اجتماعی در فرانسه، تمرکز ثروت و وجود گروه های شغلی و اجتماعی و اقتصادی مهاجرین قدیم و جدید، نمی توانند توضیح دهنده تروریسم اسلامی باشند. بیعدالتی در جامعه همیشه وجود داشته است و تنگدستی اقتصادی در گروه های اتنیکی و اجتماعی گوناگون وجود دارد اما تروریسم و نفرت در این گروهبندی ها رخنه نمی کند.
تروریسم اسلامی یک ایدئولوژی جهانی است که ضعف ها و ناتوانایی های موجود را شناسایی کرده تا تبلیغات خود را بسازد و جهان را وارونه جلوه دهد. این تروریسم ریشه در قرآن و اسلام دارد و این ریشه در تمام غزوات و جهادها و کینه ورزی ها در دنیای اسلام است. این تروریسم اسلامی غرب را نشانه گرفته است زیرا از تمدن و دمکراسی و آزادی متنفر است. پنج میلیون مهاجر مسلمان در فرانسه، از ثروتمندان تا متوسط ها و تا تنگدستان، در شغل های مختلف و موقعیت اجتماعی عادی مانند سایر شهروندان قرار دارند و با نظام موجود مناسبات بحرانی ندارند. یک لایه بسیار اندک متعصب و متمایل به بزهکاری و زورگوئی علیه هنجارهای رسمی جامعه، زمینه ساز تروریسم بوده و مزدوران اسلامی را در خود پرورش میدهد. این لایه اندک هرگز نمی تواند بیانگر یک کلیت اجتماعی بزرگ باشد. راست افراطی و چپ اسلام خواه اسلاموفیل همیشه این شگرد وارونه سازی متقلبانه و شارلاتانیسم را بکار میگیرند. آنها واقعیت های اجتماعی را مخدوش میکنند و باندهای اوباش را بعنوان طبقه اجتماعی مهاجرین نشان میدهند.
نظریه ضدعلمی خسروخاور
با توجه به آنچه بیان شد جامعه شناسان یک جانبه نگر چپ گرا و ایدئولوگهای اسلامی مشغول ایجاد انحراف فکری هستند و هر دو گروه خواهان ایجاد زمینه رشد اسلامگرایی و پس زدن هنجارهای لائیک جامعه هستند. این پدیده در فرانسه و سایر کشورها وجود دارد و میان روشنفکران ایرانی پایه ای قوی دارد. برخی نکته های انحرافی نظریه آنها کدامند؟
در فرانسه ایدئولوگها و روزنامه نگاران و دانشگاهیان و سیاسیون اسلاموفیل متعدد هستند و افرادی چون رافائل لیوژیه، نوئل مامر، ژان لوک ملانشون، ادوی پله نل، فرهادخسروخاور از جمله نظریه پردازان حمله علیه لائیسیته هستند. روشن است که در نظریه های این افراد سایه روشن هایی وجود دارد ولی در آخر خط آنها خواهان امتیازدهی به اسلامگرایان هستند و سیاست اشان در جهت تضعیف و بی اثر ساختن لائیسیته است. به بیان دیگر آنها در پی جمهوری و الگوی دمکراتیکی هستند که در برابر اسلامیسم از نفس افتاده است.
فرهاد خسرو خاور چه میگوید؟ بدنبال گردن زدن آموزگار ساموئل پاتی توسط یک تروریست مسلمان و در زمانی که جامعه فرانسه در حالت شوک بود، خسروخاور در نوشته ای در نوامبر 2020 اعلام کرد خطر اصلی لائیسیته و اسلام ستیزی است. او در این نوشته نکاتی چنین مطرح کرد: اسلام ستیزی انحراف اصلی است. لائیسیته چپ روانه است و به یک مذهب خطرناک تبدیل شده است. چرا فرانسه، هنوز و همیشه، هدف افراط گرائی خشن است؟ لائیسیته افراطی فرانسه و حق کفرگوئی آن، افراط گرائی اقلیت به حاشیه رانده شده ای را تغذیه کرده است. در دوران کنونی، لائیسیته بسیار افراطی تر شده است. یکی از مشخصه های این لائیسیته جدید ترویج کفرگوئی مذهبی، به ویژه با افراطی ترین شیوه بیان آن یعنی به شکل کاریکاتور، مانند کاریکاتور محمد است. در اروپای غربی، حق کفرگوئی قانونا به رسمیت شناخته شده است. اما دفاع از حق کفرگوئی یک چیز است و اصرار پر شورانه بر کفرگوئی یک چیز دیگر، مانند آنچه در فرانسه روی می دهد.( منبع نوشته خسروخاور و دست چینی از جانب من میباشد).
در نقد نظریه ضدعلمی و جانبدارانه خسروخاور باید به نکته های زیر توجه کرد:
یکم، او از «اسلام ستیزی» صحبت میکند و چنین نگاهی نشان میدهد که او فاقد درک علمی و تاریخی نسبت به اسلام است. او نه قرآن را میشناسد و نه تاریخ اسلام را میداند و نه از ایدئولوژی ضدانسانی این دین چیزی میداند. او در نوعی توهم اسلامگرایی رحمانی و عرفانی و درویش مسلکی گرفتار است. به همین لحاظ نقد را همچون جنگ معرفی میکند. برخلاف نظر او محتوای دلهره آور قرآن هیچ ذهن منطقی را بی تفاوت نمی گذارد. وظیفه ماست تا محتوای خشونت بار و اسارت بار قرآن بی مهابا نقد گردد. اسلام یکی از خطرهای مهم جهانی و خطر مهلک جامعه ایران است.
دوم، او میگوید لائیسیته چپ روانه و به یک مذهب تبدیل شده است. این درک نشان میدهد که او از لائیسیته 1905 چیزی نمیداند زیرا در این قانون با صراحت دین از حکومت و آموزش و نهادهای دولتی جدا شده و در همان زمان بهترین همزیستی را برای وجود دین ها درجامعه در نظر میگیرد. طبق این قانون دین ها در جامعه هستند و در همان زمان این قانون بر آزادی وجدان و اندیشه و باور تاکید دارد. هنگامیکه این جامعه شناس لائیسیته را محکوم نموده و آنرا چپگرایی و نوعی مذهب معرفی میکند، این امر بیان دین گرایی او و عدم درک او از لائیسیته در تاریخ و در جامعه و سیاست امروز است.
سوم، او میگوید اگر فرانسه هدف افراط گرایی است، این امر بخاطر لائیسیته چپ گرا و افراطی است. خسرو خاور از ماهیت افراط گرایی اسلامی درک درستی ندارد و علت خشونت گرایی اسلامی را در جامعه لائیک و انتقاد فرهیختگان به اسلام میداند. اسلامگرایان ضد تمدن و دمکراسی بوده و هر لحظه بهانه ای می تراشند. حکومت اسلامی ایران به خاطر لائیسیته افراطی می کشد؟ داعش به خاطر لائیسیته افراطی مسلمان ها و دیگر باوران را در خاورمیانه و در جهان کشت؟ تروریست های اسلامی در بلژیک و انگلستان و اسپانیا و هلند و اطریش به خاطر لائیسیته افراطی دست به ترور زدند؟ در فرانسه ترور 86 شهروند در شهر نیس در سال 2016 ، ترور شهروندان کاتولیک در کلیسای شهر نیس و ترور کشیش فرانسوی بخاطر لائیسیته افراطی بود؟ این جامعه شناس با نگاه ایدئولوژیک خود رابطه علت و معلول را تغییر میدهد تا لائیسیته را محکوم کند
چهارم، خسروخاور مخالف کفرگوئی پرشور است. در واقع ایشان همچون یک کشیش موعظه گر به کفرگوئی انتقاد داشته و به هنرمندان و روشن اندیشان جامعه میگوید برای رضایت دینداران فناتیک از کفرگوئی بپرهیزید. ایشان باید بدانند که کفرگوئی جزو سنت و تاریخ فرانسه است، این امر مطابق قانون است و حق آزاد هر شهروندی است. از ایشان باید پرسید که آیا شما پلیس اخلاق هستید؟ یک جامعه آزاد و فلسفه آزادی نگاه دینگرایانه و مستبدانه ایشان را نمی پذیرد. واکنش ارتجاعی «اقلیت به حاشیه رانده شده» مورد نظر ایشان، ملاک درستی برای مدیریت جامعه باز نمی تواند باشد.
پنجم، آقای خسروخاور از ترویج کفرگوئی افراطی مذهبی و انتشار کاریکاتور محمد ناراحت است. ایشان بعنوان موعظه گر جامعه لبه تیز حمله را علیه شهروندان آزادمنش و هنرمندان و روشنفکران لائیک و آزادفکر، نشانه گرفته است. ایشان انتقادی به اسلامگرایان ندارد و به آنها نمیگوید که ایدئولوژی اشان ارتجاعی و آدمکشانه است. او نمی گوید که اسلامیست ها ضد تمدن هستند و فقط برای اسارت جهان در ایدئولوژی قرآنی اقدام میکنند. ایشان به ما روشنفکران پرشور که، برای آزادی وجدان مبارزه میکنیم، خواهان لائیسیته برای مدیریت سیاسی جامعه هستیم و طرفدار انتقاد علمی و پیگیر علیه قرآن و اسلام و شیعه گری و سنت محمد می باشیم، حمله میکند.
متاسفانه شخصیت هایی مانند ایشان فراوانند. در نزد همین ایرانیان خارج از کشور این طرز تفکر دین خو بسیار رایج است، آنها از تجربه دردناک انقلاب اسلامی در ایران نیاموخته اند. این گونه افکار انحرافی نتیجه تاثیرپذیری از ایدئولوگهای دینی، عدم شناخت علمی از اسلام و رفتار اسلاموفیلی آنان است. دادگاه پاریس یک پیروزی علیه بنیادگرایی اسلامی است ولی خطر تروریسم اسلامی و ایدئولوژی قرانی یک خطر جهانی است. آسیب دیدگی دین خویی و ازخودبیگانگی روشنفکران ما نیز یک گرفتاری بزرگ است. رسالت ما ادامه نقد دین و پیشروی در مدرنیته فرهنگی فلسفی است.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه